السلام والسلام
29 شهریور 1392
رزمی کار بود و خوش هیکل
قبل از اذان صبح دیدم ایستاده به نماز شب
با اون هیکل درشتش مث یه بچه سرش رو انداخته بود پایین
با یه آرامش خاصی حمد و سوره می خوند
رفت و رفت تا اینکه رسید به تشهد
یهو دیدم یه تیر اومد و خورد به سینه اش
نمی دونم تیر از کجا پیداش شد
درد می کشید و به روی خودش نمی آورد
نمازش رو نشکست تا اینکه افتاد
دویدم و رفتم بالای سرش
دیدم آروم داره سلام آخر نماز رو میگه:
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
همراه نمازش تموم کرد…
منبع: کتاب روایت مقدس ، صفحه205