امید منتظر
نمی دانم چه کرده ایم یا چه نکرده ایم که جمعه های قرمز تقویم تند تند می روند و ما هنوز غزل فراق می خوانیم
دعا کن برایمان
دعا کن که روز،ماه ،سالمان تمام زندگیمان پر باشد از حس دوست داشتنی با تو بودن
فردا می زنم به دل کوه به صحرا به دشت
سر بر شانه های نسیم می گذارم
و رو به خدا پا به پای شکوفه های امیدوار بهار دعای فرج می خوانم.
خدایا جه زمان لحظه دیدار یار فرا می رسدلحظه ای که نوگل نرگس و اميد شيعه از راه مىآيد. از سفرى دور، به دورى قرنهاى طولانى،
كوله بار سفر «انتظار» را زمين نهاده و از درون آن، سبزى و طراوت و عدل و عدالت را كه ارمغان سفر براى منتظران چشم به راه است بيرون مىآورد.
مىدانم خود او نيز منتظر آن لحظه است، لحظه اى كه در زمين و آسمان بانگ:
«أين المضطرّ الّذي يجاب إذا دعى» طنين انداز شود. منتظر لحظه اى كه تكيه به ديوار كعبه داده و بانگ برآورد:
«أنا بقيّةاللّه، (بقية اللّه خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين)»،
منتظر لحظه اى كه وعده حق تحقق پذيرد و «جاء الحق وزهق الباطل» تحقق يابد.
منتظر لحظه اى كه مستضعفان به امر خداوند وارثان زمين شوند و پرچم «سبز آمحمّدصلّى اللّه عليه و آله» در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد.
در پس اين قرنها چشمانم به در دوخته شده است و منتظر آمدنت هستم.
خدایا به تو پناه می بریم که مبادا در غیبت آقا سهمی داشته باشیم و ما مانع پرتو افشانی خورشید عالم داشته باشیم
بقلم فائزه