برگه ای از پرستاری نهضت
امام حسین علیه السلام قبل از شهادت سفارش های لازم را به زینب نمود و پرستاری نهضت را به او واگذار کرد و او را به صبرو بردباری امر نمود و به میدان با قلبی محکم و بی هراس ازآینده نهضت، حرکت کرد. زینب نیز پرچم پرافتخار حسین را بر دوش گرفت و نگذاشت این پرچم الهی بر زمین افتد و با اقتدار وشهامتی که تاریخ نظیرش را ندیده در برابر امیر خون آشام کوفه و شاه پلید شام لعنة الله علیهما ایستاد و با سخنرانی های جاودانه اش زندگی را در کامشان تلخ ساخت. راستی چه رادمردی است این زن، که با آن همه مصیبت های سخت که هر یک کوهی را به لرزه درمی آورد و انسان را مضطرب و از خودبی خبر می سازد، در برابر سنگدل ترین و تندخوترین و تبهکارترین انسان روی زمین، آن سان با کبر و مناعت برخورد می کند که همه را به شگفتی وامی دارد.
زن مگو مردآفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال، اخت الوقار
زن مگو کمتر کنیزش حور عین
زن مگو دخت امیر المؤمنین
ابن زیاد که آن همه کبر و بی اعتنایی را از یک زن رنج کشیده وبا تمام وجود ماتم زده می بیند، انگشت حیرت به دهان می گیرد ومی خواهد او را کوچک شمارد، با تکبری انتقامجویانه رو به حضرت کرده می گوید: خدای را شکر می کنم شما را رسوا ساخت و مردانتان را کشت و سخنانتان را دروغ گردانید! زینب با عظمت و شموخ،نگاهی تحقیرآمیز به آن سرکش بی نام و نسب می کند و فریادبرمی آورد که: «الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه صلی الله علیه وآله و سلم و طهرنا من الرجس تطهیرا… انما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد لله ». سپاس خدای را که ما را با انتساب به پیامبرش گرامی داشت و ازآلودگی و ناپاکی دور ساخت. و همانا شخص تبهکاری (چون تو) رسوامی گردد و بدکار و پلید دروغ می گوید و خدا را شکر که آنان غیراز ما هستند. ابن زیاد که منتظر چنان جواب تندی نبود، از او می پرسد: کار خدایت را درباره خاندانت چگونه دیدی؟ حضرت زینب با همان سربلندی و مناعت می فرماید: «و الله مارایت الا جمیلا، اولئک قوم کتب علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتختصمون عنده…» به خدا قسم جز نیکی و زیبایی ندیدم.آن ها قومی بودند که خداوند کشته شدن در راهش را بر آنان نوشته بود و لذا با شجاعت به قتلگاه خویش شتافتند ولی به زودی خداوند تو و آنان را در یک جا گرد آورد تا در پیشگاهش محاکمه شوید. من هر گاه این قسمت از سخن زینب را به یاد می آورم، در برابرآن همه عظمت و بزرگواری، آن قدر احساس شرمساری و حقارت می کنم که این زینب پس از آن همه مصیبت، چون در راه خداست همه را جمیل و زیبا می بیند و ما در برابر کوچک ترین اذیت و آزاری بی تاب وزبون می شویم و چقدر فاصله است میان آسمان عظمت زینب و دنیای پست دنیاخواهان.