بیاد مردان دولتمرد
● نگران آن روزم باش !
وقتی که نخست وزیر بود صبح روزی جهت دیدار و رساندن پیامی وارد همان خانه تاریخی (کلنگی ) وی شدم . از مشاهده صحنه ای قلبم به درد آمد. هوا کمی گرم بود. او خیلی ساده با یک زیر پیراهن که چند جای آن سوراخ بود و در گوشه حیاط خانه اش نشسته بود و داشت با دو ـ سه دانه خرما و یک لیوان شیر صبحانه می خورد! بعد از سلام و احوالپرسی و تعارف به صبحانه گفتم :
ای عزیز! این چه وضعی است که شما دارید چرا به خود نمی رسید و این قدر زندگی را به خود سخت گرفته اید از شما توقع نداریم مانند نخست وزیران دوره ستم شاهی باشید لااقل یک زیر پیراهن درست و حسابی به تن کنید! مثل این که شما نخست وزیرید!
آهی کشید و نکته ای گفت که سوز دل و نفوذ کلام از دل بر آمده اش همواره در خاطرم جاودان مانده است . او گفت :
جانم ! از این حالم نگران نباش ! نگران آن روزم باش که میز و مسئولیت مرا بگیرد و من گذشته خویش را فراموش کنم . خدا نکند روزی بر من بیاید که یادم برود چه وظیفه سنگینی در قبال خدا و خلق دارم . از شما می خواهم در حق من دعا کنید. من تحت تاثیر این سخن از دل بر آمده اش بی اختیار از جایم برخاستم و پیشانی اش را بوسه دادم !
*****
● مهمان رجائی یا ریاست جمهوری
آن روزهای پرمخاطره مسئولیت شهید رجائی در نخست وزیری و مخصوصا دوره ریاست جمهوری وی اوج ترور منافقین ـ مجاهدین خلق ـ در کشور حاکم بود.
وقتی به دستور امام ـ که در مورد حفظ جان مسئولان صادر شد ـ ایشان با خانواده اش در نهاد ریاست جمهوری مستقر شدند یک روز که مهمانش شدیم پیش خود گفتم : لابد در این جا ـ به دلیل امکانات موجود ـ او از ظروف و وسایل پذیرایی بهتری استفاده خواهد کرد.
بعد از احوالپرسی مقدماتی حسب معمول وقتی قرار شد از ما پذیرایی به عمل آید ناباورانه دیدم در همان استکان های سابق و معمولی منزلشان برای ما چای آوردند. به شوخی گفتم : دایی جان ! مثل این که این جا ریاست جمهوری است این استکان ها چیست !
گفت : اگر شما مهمان رجائی هستید… کتری و سماور و استکان نعلبکی او همین است ولی اگر مهمان ریاست جمهوری هستید بحث دیگری است . ما در ریاست جمهوری همه چیز داریم اما آنها متعلق به بیت المال است . برای مهمان شخصی و خانوادگی نمی توان از آنها استفاده کرد
به نقل از مصطفی رسولی خواهرزاده شهید رحایی
*****
●انتشار معارف ناب محمدی
جلسات مختلفی داشتند، من گهگاهی همراهشان به اداره تحقیقات میرفتم و میدیدم که ایشان برای اینکه کتب موردنظر در بهترین کیفیت باشند چه مباحث طولانی با صاحبنظران فن داشتند.
اگر کسی یک مرور کلی به فهرست کتب منتشره در آن زمان داشته باشد یا خودش در آن روزگار کتابها را مطالعه کرده باشد به خوبی به ارزش کار آن شهید پی خواهد برد. به جرات میتوان گفت آن کتابها نقش تعیین کنندهای در آشنایی نسل جوان با معارف اسلام ناب محمدی(ص) داشتهاند چرا که قبل از آن کتب دینی به گونهای بود که نه تنها معارف اصیل اسلام را مطرح نمیکرد بلکه در صدد تحریف آنها هم بود.
این فعالیت از حدود سالهای ۱۳۴۴ ، ۱۳۴۵ تا سال ۱۳۵۷ به طور مستمر ادامه داشت و تا سال ۱۳۶۰ هم آن کتابها در مدارس و دانشگاهها تدریس میشد.
خاطرم هست در سال ۵۷ ایشان یک روز مرا صدا زدند و گفتند: ناصر، بیا یک چیز جالب نشانت بدهم. وقتی من خدمتشان رفتم یک کتاب دینی در دستشان دیدم که بخش اعظم آن را با خط قرمز علامتگذاری کرده بودند.
پدرم گفت: اگر خط کشی این کتاب حذف شود، اجازه انتشار کتاب را میدهد.
تفسیر آیات و احادیث بود که خط کشیده بودند. آنها تازه متوجه شده بودند که حتی در گزینش آیات و احادیث هم نکاتی مدنظر پدرم بوده است.
آیات بیشتر مربوط به جهاد، قتال، مبارزه با طاغوت، امر به معروف و نهی از منکر بود، البته به فضل خداوند و پیروزی انقلاب اسلامی آن نیست شوم و تهدید جدی را از بین برد.
به نقل از دکتر ناصر باهنر فرزند شهید باهنر
*****