تفسیر آیه27 سوره انفال
راغب در مفردات خود مىگويد: خيانت و نفاق به يك معنا است، ولى خيانت گفته مىشود به اعتبار عهد و امانت، و نفاق گفته مىشود به اعتبار دين و ليكن در استعمال، هر دو لفظ در هر دو معنا استعمال مىشود. پس خيانت به معناى مخالفت نهانى با حقى از حقايق و شكستن پيمان آن است، مثلا گفته مىشود:” خنت فلانا- عهد فلانى را شكستم” و” خنت امانة فلان- امانت فلانى را خيانت كردم” يعنى پيمانى را كه با او داشتم در خفا نقض كردم، و به همين معنا است آيه شريفه” لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ” «1».
و جمله” وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ” جايز است كه مجزوم و معطوف بر” تخونوا” ى سابق باشد، در اين صورت معنايش” و لا تخونوا اماناتكم: به امانتهاى خود خيانت مكنيد” مىباشد. و نيز جايز است كه منصوب به” ان” مقدر باشد و تقدير آن” و ان تخونوا اماناتكم” است، مؤيد وجه دوم جمله” وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ” مىباشد كه بعد از آن ذكر شده است، چون اگر نكتهاى در كار نمىبود و تقدير كلام” و لا تخونوا” مىشد، ذكر” و انتم تعلمون” بى فايده بنظر مىرسيد، براى اينكه هر چند خيانت در صورتى متعلق نهى تحريمى مىشود كه براى مكلف معلوم باشد، و در صورت جهل به آن و جهل به حكم حرمت متعلق نهىقرار نمىگيرد، و ليكن علم، از شرايط عامه هر تكليف است، كه بدون آن هيچ تكليف مولوى منجز نمىشود، و با اين حال هيچ احتياجى به ذكر” وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ” و تقييد نهى از خيانت را به علم بنظر نمىرسد، پس بطور مسلم نكتهاى در كار است.
از طرفى هم ظاهر اينكه فرمود:” وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ” و متعلق علم را بيان نكرد اين است كه منظور، علم به موضوع و اينكه اين عمل خيانت است مىباشد، نه آنچه كه بعضىها گفتهاند كه منظور از آن علم به مفاسد خيانت و سوء عاقبت آن و حكم خدا به حرمت آن است” براى اينكه نه ظاهر لفظ آيه و نه سياق آن هيچ دلالتى بر اين معانى ندارد.
[معناى:” وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ” در آيه شريفه كه از خيانت به خدا و رسول (ص) نهى مىكند]
پس يقينا تقدير جمله،” و ان تخونوا اماناتكم” است، بنا بر اين، مجموع دو جمله” لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ” يك نهى واحدى مىشود كه به يك نوع خيانت تعلق گرفته، و آن خيانت امانت خدا و رسول خدا (ص) است كه خود بعينه خيانت به امانت خود مؤمنين هم هست، چون بعضى از امانتها منحصرا امانت خدا است در نزد مردم، مانند احكام مشروعه خدا، و بعضى از آنها منحصرا امانت رسول خدا (ص) است، مانند سيره حسنه آن جناب، و بعضى از آنها امانت خود مردم در ميان خودشان است، مانند اماناتى كه در اموال و اسرار خود به يكديگر مىسپارند، و بعضى از امانتها آن امانتى است كه خدا و رسول و خود مؤمنين در آن شريكند، و آن عبارت است از امورى كه خداوند به آنها امر مىكند، و رسول خدا امر آن جناب را اجراء مىنمايد، و مردم از اجراى آن منتفع گشته، و مجتمعشان نيرومند مىگردد، مانند دستورات سياسى و اوامر مربوط به جهاد و اسرار جنگى كه اگر افشاء شود آرزوهاى دينى عقيم گشته و مساعى حكومت اسلامى بى نتيجه مانده و قهرا حق خدا و رسول هم پايمال مىشود، و ضررش دامنگير خود مؤمنين هم مىگردد.
پس خيانت در اين نوع از امانت، خيانت به خدا و رسول و مؤمنين است، و مؤمنى كه به چنين خيانتى دست مىزند علاوه بر اينكه مىداند به خدا و رسول خيانت كرده مىداند كه به خودش و ساير برادران ايمانيش هم خيانت كرده است، و هيچ عاقلى حاضر نيست، كه به خيانت به خود اقدام نمايد، چون عقل هر كس قبح خيانت را درك مىكند، و با داشتن اين موهبت الهى چگونه آدمى به خود خيانت مىكند؟
پس معلوم شد منظور از اينكه فرمود:” وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ"- و خدا داناتر است- اين است كه در ضمن خيانت به خدا و رسول به امانتهاى خود خيانت مىكنيد با اينكه مىدانيد كه امانتهاى خدا و رسول امانتهاى خود شما است، كه در آن خيانت مىكنيد، و كدام عاقل است كه به خيانت به خود اقدام نموده و خرابيهايى به بار آورد كه مىداند ضررش جز به خودش عايد نمىشود.
پس اينكه در ذيل نهى از خيانت فرمود:” وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ” براى اين است كه غيرت عصبيت حقه مسلمين را تهييج كرده و فطرت آنان را در اين قضاوت بيدار كند، نه اينكه بخواهد شرطى از شرايط تكليف را بيان كرده باشد.
[نهى از خيانت به خدا و رسول (ص) ناظر به عمل بعضى از مسلمين بوده است كه تصميمات سرى را به دشمن اطلاع مىدادهاند]
پس معلوم مىشود گويا بعضى از افراد مسلمين تصميمات سرى و سياسى رسول خدا (ص) را در نزد مشركين فاش مىكرده، و خدا اين عمل را خيانت دانسته و از آن نهى كرده است، و آن را خيانت به خدا و رسول و مؤمنين اعلام نموده است.
مؤيد اين بيان، جمله” وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ …”
است كه بعد از آيه مورد بحث قرار دارد، چون از ظاهر سياق برمىآيد كه اين جمله با آيه مورد بحث متصل است و بى نياز و مستقل از آن نيست، و با اين حال بخوبى معلوم مىشود كه موعظه مؤمنين در باره اموال و اولاد با اينكه قبلا ايشان را از خيانت به امانتهاى خدا و رسول و امانتهاى خود ايشان نهى كرده بود براى اين بوده كه آن فرد خيانت كار اسرار و تصميمات سرى رسول خدا (ص) را به مشركين گزارش مىداده تا بدين وسيله محبت مشركين را به خود جلب نموده و در نتيجه از اينكه به اموال و اولادش كه در مكه مانده بود تجاوز كنند جلوگيرى به عمل آورد، و خلاصه، منظور آن فرد خيانت كار حفظ مال و اولاد و امثال آن بوده، هم چنان كه نظيرش از ابى- لبابه سرزد، و اسرار آن جناب را براى بنى قريظه فاش كرد.
اين استظهار مؤيد آن روايتى است كه در شان نزول آيه مورد بحث وارد شده كه ابو سفيان با مال التجاره بسيارى از مكه بيرون آمد و جبرئيل جريان را به رسول خدا (ص) خبر داد و سفارش كرد كه با نفرات خود بر سر راه ابو سفيان رفته تصميم خود را نزد كسى اظهار نكند، يكى از مسلمين از جريان خبردار شده و نامهاى به ابى سفيان نوشت و او را از تصميم آن حضرت خبردار كرد، در اين باره آيه نازل شد كه:” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ"،
ترجمه تفسیر المیزان ج9،ص69
صفحات: 1· 2