تکریم در سیره نبوی
یکی از مهم ترین مصادیقِ تکریم شهروندان در سیره رسول خدا، «مشورت» حضرت با اصحاب در جنگ هاست. یکی از نمونه های مشورت حضرت با اصحاب، در جنگ بدر است. مسلمانان به قصد مصادره اموال کاروان تجاری قریش، که از شام برمی گشت، از مدینه بیرون آمدند، اما در حال حرکت به سمت بدر، خبر رسید که سپاه قریش عازم آن منطقه است. با این خبر، اوضاع بکلی دگرگون شد و مسلمانان، که برای حمله به کاروان خود را آماده کرده بودند، در مقابل یک لشکر مسلّح، که در تعداد افراد نیز سه برابر بودند، روبه ور شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله از همراهان پرسید که آیا حاضرند در این شرایط در برابر قریش بایستند یا نه؟ ابوبکر و عمر هر کدام برخاستند و سخنانی گفتند که بوی تهدید و ترس می داد و پیامبر به حرف آن ها اعتنایی نکرد. سپس مقدادبن عمرو سخنانی در اطاعت از حضرت بیان کرد، اما باز پیامبر از مردم مشورت خواست؛ مخاطب حضرت در اصل انصار بودند؛ چرا که آن ها در بیرون مدینه نسبت به پیامبر تعهدی نداشتند. در نهایت، با اعلام حمایت انصار، پیامبر دستور حرکت صادر فرمود و پرچم جنگ برافراشته شد. مورد دیگر نیز در همین جنگ است، در مکانی که پیامبر برای جنگ توقف کردند: حباب بن منذر از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کرد: آیا در جایی که توقف کرده اند به دستور خدا منزل کرده اند، یا نه؟ رسول خدا فرمود: دستوری از طرف خدا نیامده است. آن گاه حباب گفت: بهتر است نزدیک چاهی که آب گوارایی داشته باشد توقف کنیم تا در هنگام جنگ، به راحتی از آب استفاده نماییم. رأی او پذیرفته شد و در نزدیکی چاه آب توقف کردند. مشورت دیگر در جنگ بدر مربوط به پایان جنگ و کیفیت برخورد با اسیران است. از جمع آن ها دو نفر یعنی عقبة بن معیط و نضربن حارث، که از عناصر فعّال بر ضد پیامبر و مسلمانان بودند، به دستور پیامبر، و به دست حضرت علی علیه السلام کشته شدند، اما درباره سایر اسرا نظر برخی از اصحاب آن بود که همه آن ها را به قتل برسانند، ولی شماری دیگر از مهاجر و انصار بر فدیه گرفتن اصرار داشتند. دیگر مشورت پیامبر با اصحاب در جنگ احد است: وقتی خبر لشکرکشی قریش در مدینه به پیامبر و مسلمانان رسید، حضرت با مسلمانان مشورت کرد. عده ای، که تعدادشان اندک بود و در میان آن ها عبدالله بن اُبی حضور داشت، معتقد بودند که در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند و گفته اند که نظر پیامبر نیز همین بوده است. اما عده ای از جوانان و کسانی که در بدر نبودند و برخی بزرگ سالان مانند حضرت حمزه و سعدبن عباده اصرار داشتند که در بیرون مدینه با دشمن روبه رو گردند تا مبادا متّهم به ترس شوند. پیامبر نظر اکثریت را قبول کرد و زره جنگ پوشید. در این هنگام، صحابه که احساس کردند با خواست رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت کرده اند، پشیمان شدند و نزد حضرت رفتند و اظهار ندامت کردند، ولی پیامبر فرمود: اکنون که زره به تن کرده، سزاوار نیست آن را بیرون آورد. پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان، شبهه ای مطرح شد که در این امر، جای مشورت نبوده است. آیه «و شاورهم فی الامر» (آل عمران: 159) نازل شد تا این شبهه را دفع کند؛ زیرا در هر صورت، فایده مشورت بالا بردن شخصیت مردم و تکریم آن هاست و این مهم تر است. دلیل این امر، تکریم افراد و شخصیت دادن به آن ها بوده است؛ زیرا: 1. پیامبر احتیاج به مشورت نداشت؛ زیرا خود حضرت فرمود: «خدا و رسولش از مشورت بی نیازند، اما خدا آن را رحمت بر امت قرار داده است.» 2. در همین آیه، خداوند پس از مشورت، تصمیم گیری را بر عهده خود پیامبر گذاشته، می فرماید: «فَاِذا عَزمتَ فَتَوکّلْ عَلَی اللّه»؛ هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکّل کن. بنابراین، باید گفت: مشورت در آیه، امری تعلیمی و اخلاقی برای امّت بود تا آن را یاد بگیرند و به نوعی، تکریم شخصیت آن ها بود. 3. اصحابی که حاضر بودند جان خود را فدای رسول اللّه کنند، دیگر لزوم و وجوب مشورت با آنان معنا نداشت، جز اینکه برای تکریم آن ها باشد، و اینکه حاکمان بعدی این شیوه را الگوی خود سازند و از استبداد پرهیز نمایند. 4. علاوه بر این، ضمیر «هُم» در آیه «وَ أَمرُهُم شوری بَیْنَهُمْ»(شوری: 38)، بیانگر این است که فقط در امر مباح زندگی شان حضرت با آن ها مشورت می کند، نه در امور دین و تشریع. 5. به هر حال، جنگی که باید به روش مردم اداره شود احتیاج به مشارکت و دل گرمی آن ها در امور دارد و باید همه خود را در امور آن شریک بدانند تا در صورت شکست نیز قصور و تقصیر متوجه یک فرد نشود و تحمّل آن آسان تر باشد. به همین دلیل، پیامبر در صدد است دل آن ها را نیز به دست آورد و این کار با تکریم و محبت نسبت به آن ها ممکن است، و در صورت دستوری بودن مشورت، رحمت و تکریم به حساب نمی آید. بزرگواری و عنایت حضرت به افراد و شهروندان را نباید فقط منحصر به مسائل سیاسی و اجتماعی، که در آن تعاون و همکاری در پیشبرد امور مطرح است، دانست، بلکه تمام اقشار جامعه به نوعی از محبت و بزرگواری حضرت برخوردار بودند و در این میان، تکریم حضرت نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر است. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی فکری و اجتماعی می شد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت می دیدند و هیچ گاه پیامبر را از خود جدا نمی دانستند. انس بن مالک نقل می کند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمی دید، درباره او سؤال می کرد؛ اگر آن فرد در شهر نبود برایش دعا می کرد، اگر حضور داشت به دیدن او می رفت و اگر مریض بود از او عیادت می نمود. در مخاطب قراردادن افراد، از سخن و عباراتی که باعث تضعیف شخصیت او شود، پرهیز می نمود. علاوه بر اینکه اصحاب را با کنیه صدا می زد، اگر کسی کنیه نداشت برای او کنیه قرار می داد و گاهی اسامی برخی افراد را به خاطر منافات با کرامت انسانی شان عوض می نمود. مجلسی که حضرت با اصحاب حضور پیدا می کرد دارای صدر و ذیل نبود، بلکه به صورت گرد و حلقه ای می نشستند و حضرت در میان آن ها قرار می گرفت، به طوری که اگر بیگانه ای واری می شد نمی توانست تشخیص دهد کدام یک رسول خدا صلی الله علیه و آله است، مگر اینکه می پرسید. ابوذر غفاری می گوید: ما از پیامبر خواستیم تا اجازه دهد مکان خاصی برای نشستن او آماده کنیم تا هر که وارد می شود بتواند تشخیص دهد که رسول خدا کدام یک است و حضرت اجازه دادند و ما با خشت، مکانی با اندکی ارتفاع درست کردیم و از آن به بعد، پیامبر روی آن می نشست و ما در دو طرف حضرت می نشستیم. مطلب دیگر اینکه وقتی انسان وارد مجلسی می شود نباید حتما در صدر مجلس جایی پیدا کند، بلکه هر نقطه ای برای نشستن جا باشد، خوب است بنشیند و چه بسا در ذیل مجلس نشستن، به نوعی تکریم حاضران به حساب آید. از این رو، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وقتی وارد مجلسی می شدند، در پایین مجلس می نشستند؛ چرا که تواضع در مقابل مؤمنان تکریم آنان محسوب می شود و این سیره حضرت بود. ایشان علاوه بر تکریم افراد، تکریم نمودن را نیز به آن ها می آموخت. سلمان فارسی می گوید: حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شدم، دیدم حضرت به بالشی تکیه داده است. وقتی من وارد شدم، حضرت بالش را برای من قرار داد، سپس فرمود: سلمان! اگر شخص مسلمانی به برادر مسلمانش وارد شود و او برای احترام و اکرام او برایش بالشی قرار دهد، خداوند او را می آمرزد. قاعده کلی که می توان از این روایت به دست آورد اهمیت تکریم انسان مؤمن است، به گونه ای که حضور و عدم حضور دیگران تأثیری در موضوع ندارد، بلکه مهم این است که احترام شخص مخاطب حفظ شود و حق تکریم او ادا گردد. بنابر نقل طبرسی، روزی رسول خدا به تنهایی در مسجد نشسته بود. شخصی به حضور حضرت رسید. حضرت تکانی خورد و جایی برای او باز نمود. آن شخص عرض کرد: یا رسول الله! مکان وسیع و جا زیاد است. در حقیقت، می خواست علت جابه جاشدن حضرت را بداند؛ زیرا لزومی در این کار نمی دید. حضرت فرمود: حق برادر مسلمان بر برادرش این است که وقتی می بیند او می خواهد در کنارش بنشیند، جایی برایش باز کند. برخورد گرم و صمیمی با افراد به نوعی تکریم آن هاست و نوعی علاقه و شیفتگی در طرف مقابل ایجاد می کند و باعث نزدیک شدن دل ها و ازدیاد محبت می گردد و چه بسا افراد خاطی که با یک برخورد کریمانه و صمیمانه به اشتباه خود پی برده اند، و چه بسیارند انسان هایی که زمینه های تربیتی مثبتی داشته اند، اما با یک برخورد دل سردکننده، با بسیاری از محافل و مجالس انسانساز خداحافظی نموده و از زمینه های هدایت فاصله گرفته اند؛ زیرا انسان ها، بخصوص نسل جوان که اکثریت جامعه امروز ما را تشکیل می دهند، دارای روحیه ای لطیفند و ذاتا تشنه محبت. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال پرسی صمیمانه و اظهار محبت خالصانه، باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیت های منفی درباره برخی از واقعیات جامعه و معارف دینی اصلاح شده اند. گاهی برخی افراد پس از این مراحل، خود اذعان نموده اند که شروع تحوّلشان از کجا و چگونه بوده است. این مسئله در سیره رسول گرامی بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: وقتی حضرت با کسی مصافحه می کرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا اینکه آن شخص دستش را برمی داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت می کرد، حضرت هیچ گاه سخن او را قطع نمی کرد و از او جدا نمی شد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از حضرت جدا شود. در روایت دیگری با همین مضمون با اندکی تفاوت، انس بن مالک می گوید: ده سال با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم، عطری از او استشمام می کردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات می کرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند می شد. و کسی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله ننشست مگر اینکه حضرت وقت برخاستن با او برخاست، و در وقت دست دادن، تا وقتی فرد دستش را جدا نمی کرد، حضرت در این کار پیش قدم نمی شد. به طور خلاصه، برخورد حضرت چنان بود که هرکس خیال می کرد محبوب ترین افراد نزد ایشان است. اگر کسی از حضرت دعوت به عمل می آورد، در مهمانی او شرکت می نمود و برایش تفاوتی نمی کرد که دعوت کننده عبد باشد یا آزاد. هدیه افراد را هرچند اندک بود، می پذیرفت. به چهره افراد خیره نمی شد. اگر کسی از اشتباه خود عذر می خواست، حضرت عذر او را می پذیرفت. اگر کسی مریض می شد، حتی در دورترین نقطه شهر، به عیادتش می رفت و تکریم مسلمان پس از حیات او نیز از سیره حضرت بود. از این رو، در تشییع جنازه افراد حضور پیدا می کرد. تکریم مهمان بخش دیگری از سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله است. همراهی با مهمان در خوردن طعام، به خاطر آنکه مهمان احساس تنهایی نکند و شرمنده نشود، از کارهای آن حضرت بود. از امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده است: هنگامی که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مهمان می رسید، حضرت با او غذا می خورد و تا وقتی مهمان از غذا خوردن دست نمی کشید، پیامبر همچنان به خوردن غذا ادامه می داد. در این امر، تفاوتی بین برده و آزاد نبود. به همین دلیل از جمله مسائلی که حضرت فرمود تا وقت مرگ ترک نخواهم کرد، نشستن روی زمین و هم غذا شدن با بردگان است. آوازه اخلاق حسنه و برخوردهای کریمانه حضرت گاهی قلوب بزرگان عرب را متوجه خود می نمود و در اولین برخوردها، حتی زمانی که آن ها هنوز اسلام اختیار نکرده بودند، مشمول الطاف کریمانه پیامبر قرار می گرفتند. جریربن عبدالله می گوید: وقتی پیامبر مبعوث شد، به محضرشان شرفیاب شدم تا اسلام آورده، با ایشان بیعت کنم. حضرت به من فرمود: برای چه کاری آمده ای؟ عرض کردم: آمده ام تا به دست شما مسلمان شوم. حضرت عبایش را برای نشستن من پهن نمود و سپس رو به اصحاب فرمود: هرگاه بزرگ قومی نزد شما می آید او را احترام نمایید. این کلام حضرت عام است و می تواند یک اصل کلی اخلاقی در دیپلماسی اسلامی محسوب شود و حاکمان دینی در تعاملات خود با شخصیت های خارجی غیرمسلمان می توانند از آن پیروی نمایند. یکی از مسائلی که در سیره رسول گرامی و اهل بیت علیهم السلام می تواند مورد دقت قرار گیرد این واقعیت است که در نظام اسلامی، حاکمانْ خادمان مردمند و باید هدف از پذیرش مسئولیت را خدمت به خلق خدا بدانند و در صورت تعارض منافع شخصی و اجتماعی، مسئول در نظام دینی، وقف مردم است. بنابراین، درباره نبی گرامی نقل شده است: حتی در حین اقامه نماز، اگر کسی برای حاجتی در کنارش می نشست، حضرت نمازش را سریع تر تمام می کرد و مشکل و حاجتش را می پرسید. وقتی مشکل او حل می شد، دوباره به نماز می ایستاد. تکریم اطفال و نونهالان علاوه بر ارزش اخلاقی، از تأثیر فوق العاده تربیتی نیز برخوردار است که نباید از آن غفلت کرد. در روایات بسیاری آمده است که حضرت به آن ها سلام می کرد و در روایتی حضرت سلام کردن به بچه ها را از کارهایی ذکر نموده است که تا وقت مرگ ترک نخواهد کرد و فرمود: باید پس از من این امر به سنّتی در جامعه تبدیل شود. اطفال را نزد ایشان می آوردند تا برای آن ها اسم انتخاب کند یا برای آن ها دعا نماید و حتی گاهی برای حضرت ایجاد زحمت می کردند، ولی حضرت از ادامه محبت و تکریم نسبت به آن ها و همراهانشان دریغ نمی ورزیدند. روزی طفلی را به منظور متبرک شدن، به دست حضرت دادند تا برایش دعا نماید یا اسمی برای او انتخاب کند. حضرت طفل را از دست همراهانش گرفت و در دامن خود قرار داد تا تکریمی برای آن ها باشد. ناگهان طفل در بغل رسول خدا بول کرد. یکی از همراهان طفل صدا زد که طفل را بردارید! حضرت فرمود: کاری به او نداشته باشید، تا بول کردن بچه به پایان رسید. سپس برای طفل دعا کرد یا برای او اسم انتخاب نمود و اطرافیان بسیار خرسند شدند و از این ماجرا هیچ گونه آثار رنجشی در صورت حضرت ندیدند. سپس حضرت لباسشان را تطهیر نمودند. منابع: 1- ابن هشام، سیرة النبویّه، مصر، 1355 ق، ج 1، ص 615. 2- سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، چ چهارم، بیروت، 1415 ق، ج 5، ص 29.) 3- سید محمدحسین طباطبائی، سنن النبی، ترجمه و تحقیق محمدهادی فقیهی، چ دوم، اسلامیه، 1362، ص 67.
الف. مشورت
ب. تفقّد و احوال پرسی
ج. ادب در خطاب
د. تواضع در نشستن
ه . تعلیم تکریم
و. برخورد گرم و صمیمی
ز. ارتباط عاطفی با افراد
ح. تکریم مهمان
ط. تکریم بیشتر نسبت به بزرگان قوم
ی. تکریم اطفال