دلتنگی ...
عصریست غریب و آسمان دلگیر است
افسوس برای دل سپردن دیر است
هر روز بـهان ه ای گرفتیم و گذشت
عیب از من و توست عشق بی تقصیر است . . .
شب تار را روشنايي و زمستان سرد را گرما و خاموش كننده شعله طغيان و سركشي اوست.
اساس ظلم را بركندن و نهال زيباي عطوفت و مهرباني را نشاندن فقط به دستان نيرومند و لطيف او امكان پذير است.
وقتي او بيايد ديگر خبري از گرد و غبار ظلم و بي عدالتي در سرتاسرگيتي نخواهي يافت و ناله هاي جان سوز كودكان يتيم و
كهنسالان بي رمق را حتي كنج ويرانه ها و تاريكي شبها نخواهي شنيد .
ديگر نداي ظلمت نفسي را براي آمدنش تأويلي نيست كه اگر ظلمي بر خواست بي ترديد در غيبت اوست.
خود حضرت اين نويد را داده اند در جواب به يكي از ياران خود كه:
« ابي الله عزوجل للحق الا اتماما و للباطل الا زهوقا»
[ اراده حتمي خداوند بر اين قرار گرفته كه دير يا زود پايان حق پيروزي و پايان باطل نابودي باشد]
اي تصوير مجسم حق و عدالت و اي نابود كننده ظلم و جنايت همچنان با خيل عظيم عاشقانت سحرگاهان چشم انتظارت
هستيم و دست در دست هم شكوه به درگاه ايزد منان بريم كه أين بقيةاله…
یا قائم ال محمد… برای دیدنت انیه ها را به نظاره نشستم تا برای همه صفر عاشقی را معنا کنم.
آقای مهربانم صبحگاهان با ندبه فراغت تحویل می شود و غم باز نگشتن یار قدیمی دیدگانم را پژمرده می سازد.
ای کاش فردا صبح غیر از جمعه های دیگر باشد خورشید عالمتاب از رخ وجود شما در پشت سرسرای آسمان با شرمساری صورت به زیز افکند و ازکشیدن نام آفتاب نور افشان به دست زمین بلعیده شود.
نگاشته شده توسط طلبه سطح 2