سبک زندگی دینی در سیره نبوی
نویسنده:حجت الاسلام سید علی شاهچراغی
در این نوشتار به قسمتی از سبک زندگی دینی در سیره نبوی پرداخته می شود.
1- تبلیغ و ترویج ارزش ها، استفاده از فرصت ها
اصل تبلیغ و ترویج ارزش ها انسان فطرتاً علاقه مند است از شخصیت با ارزش و پسندیده ای برخوردار باشد و ارزش ها و فضایل را کسب نماید. این میل و گرایش در آدمی به گونه ای است که حتی اگر این ویژگی ها را در فرد دیگری مشاهده کند، شادمان می گردد و او را مورد تشویق قرار می دهد. البته شناخت و تفکیک بین ارزش های راستین و دروغین اجتماع، مطلب مهمی است که باید از منبعی معتبر هم چون قرآن کریم گرفته شود؛ در این کتاب جاویدان، تقوی، علم، جهاد در راه خدا، انفاق، سبقت در کار خیر و… از فضایل معرفی و گرایش به پُست، مقام، ثروت و … مورد نهی قرار گرفته است.
ترویج ارزش ها و مقابله با انحرافات، روش پیامبر (ص) از ویژگی های ممتاز شخصیت نبی اعظم صلّى اللّه علیه و آله اهتمام خاص آن حضرت به ترویج و تبلیغ خصلت های ممدوح و ارزش های والا در سطح جامعه و نیز مبارزه با امور باطل و انحرافات است که با سخنان فراوان و نیز برخورد مداوم خویش بر آن تأکید نموده اند. امام مجتبی علیه السلام نسبت به این ویژگی ممتاز پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ يَسْأَلُ النَّاسَ عَمَّا فِي النَّاسِ وَ يُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَ يُقَوِّيهِ وَ يُقَبِّحُ الْقَبِيحَ وَ يُوهِنُهُ وَ لَا يَقْصُرُ عَنِ الْحَقِّ وَ لَا يَجُوزُه»[۱] «پیامبر صلوات الله علیه و آله از مردمان درباره آن چه ميان ايشان مى گذشت، مى پرسيد، پس كار نيك را نيك مى شمرد و تشويق مى كرد، و كار زشت را زشت معرفى مى كرد و به نكوهش مى پرداخت و هرگز درباره ی حق کوتاهی نمی کرد و از آن تجاوز نمی نمود» آن چه در ادامه می آید شواهدی است از این خصلت والا و ارزشمند پیامبر صلوات الله علیه و آله: مبارزه با نژاد پرستی و قبیله گرایی از عقاید باطلی که مردم در عصر جاهلیت به آن مبتلا بوده اند، برتری خویش بر رنگین پوستان و نیز قبیله گرایی های موهوم و بی اساس بوده است؛
انحرافی که موجب گردید، پیامبر صلوات الله علیه و آله قاطعانه با آن برخورد نمایند. «نزلت حين أمر النبي عليه السلام بلالا رضى اللّه عنه ليؤذن بعد فتح مكة فعلا ظهر الكعبة فأذن فقال عتاب بن أسيد و كان من الطلقاء الحمد للّه الذي قبض ابى حتى لم ير هذا اليوم و قال الحارث بن هشام اما وجد رسول اللّه سوى هذا الغراب يعنى بلالا»[۲] «پس از فتح مکه، وقتی پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دستور دادند، اذان گفته شود، بلال بر پشت بام کعبه رفته و اذان گفت. در این هنگام عتاب بن اسید که از آزادشدگان بود، گفت: شکر خدا را می کنم که پدرم از دنیا رفت و چنین روزی را ندید. حارث بن هشام نیز گفت: آیا رسول الله صلّى اللّه علیه و آله غیر از این کلاغ سیاه کسی را پیدا نکرد.
در این هنگام آیه (سیزدهم سورهی حجرات) نازل گردید و بر این فکر خرافی و ضد ارزشی خط بطلان کشید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»[۳] «اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت، ملت و قبيله، قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد؛ در حقيقت ارجمند ترين شما نزد خدا پرهيزکارترين شماست؛ بى ترديد خداوند، داناى آگاه است» جابر بن عبدالله انصاری نیز نقل می کند: «خطبنا رسول الله صلى الله عليه و سلم في وسط أيام التشريق خطبة الوداع فقال يا أيها الناس الا ان ربكم واحد ألا أن أباكم واحد ألا لا فضل لعربي على عجمي و لا لعجمي على عربي و لا لأسود على أحمر و لا لأحمر على أسود الا بالتقوى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم»[۴] «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سرزمین منی در وسط ایام تشریق در خطبه ی وداع فرمودند: پروردگار شما یکى است و پدر شما یکى؛ هیچ عربى را بر هیچ عجمى برترى نیست و هیچ عجمى را بر هیچ عربى و هیچ سیاهى را بر هیچ گندم گونى و هیچ گندم گونى را بر هیچ سیاهى، مگر به تقوا. گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست»
هم چنین از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل گردیده است که خطاب به بنی هاشم فرمودند: «يا بنى هاشم لا يأتينى الناس بأعمالهم و تأتونى بانسابكم»[۵] «ای بنی هاشم نکند که مردم در روز قیامت با اعمال شان به سراغ من بیایند و شما با انساب و پیوند خویشاوندی تان» گرامی داشت مقام حافظان و قاریان قرآن در غزوه احد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به منظور ارج نهادن به مقام حافظان و حاملان قرآن، دستور دادند، ابتدا پیکر شهیدانی دفن گردد که سوره های بیشتری از قرآن را در حفظ داشته اند: «قال الواقدي و قال لأهل القتلى احفروا و أوسعوا و أحسنوا و ادفنوا الاثنين و الثلاثة في القبر و قدموا أكثرهم قرآنا»[۶] «واقدی می گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: قبرها را به صورت وسیع، عمیق و خوب حفر کنید، و دو نفر و سه نفر را در یک قبر دفن کنید و کسی را که قرآن بیشتری را از حفظ داشته است، در دفن مقدم نمایید»
هم چنین در خصوص شرائط امام جماعت از آن حضرت صلوات الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «لیصل بکم اکثرکم جمعا او اخذا للقرآن»[۷] «کسی امامت جماعت را بر عهده گیرد که قرآن بیش تری را حفظ کرده و یا فرا گرفته است» سهل بن سعد نیز روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله گاهی از افراد می پرسیدند: «ما ذا معك من القرآن قال كذا و كذا و سورة البقرة فقال أخرجوا و هذا عليكم أمير قالوا يا رسول الله ص هو أحدثنا سنا قال معه سورة البقرة»[۸] «فلانی چه داری؟ می گفت: چنین و چنان و سوره ی بقره. می فرمودند: آیا نزد تو سوره ی بقره است؟! می گفت: بله. سپس آن حضرت خطاب به مسلمانان می فرمود: بروید که او امیر و فرمانده شماست. بعضی اعتراض می کردند که این فرد جوان است! اما ایشان می فرمود: سوره بقره با اوست» ماجرا و روایت دیگری نیز نقل گردیده است که شاهد خوبی بر اهتمام آنحضرت صلوات الله علیه و آله نسبت به ترویج وگسترش فرهنگ قرآنی در سطح جامعه می باشد: «روى سهل بن سعد الساعدي أنّ امرأة أتت النبي عليه السّلام، فقالت: يا رسول اللَّه انّي قد وهبت نفسي لك، فقامت قياما طويلا، فقام رجل فقال: يا رسول اللَّه زوجنيها إن لم يكن لك فيها حاجة، فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم: هل عندك من شيء تصدقها إيّاه؟ فقال: ما عندي إلا إزاري هذا، فقال النبيّ عليه السّلام: إن أعطيتها إيّاه جلست و لا إزار لك، فالتمس شيئا، فقال: ما أجد شيئا، فقال له رسول اللَّه: هل معك من القرآن شيء؟ قال: نعم سورة كذا و سورة كذا، و سماهما، فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله: قد زوجتكها بما معك من القرآن»[۹]
«سهل بن سعد ساعدی نقل می کند: زنی خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: ای پیامبر خدا من خویشتن را به شما هدیه می کنم. آن زن، زمانی طولانی منتظر جواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ماند؛ در این هنگام مردی عرضه داشت: یا رسول اللَّه اگر شما با او ازدواج نمی کنید، این زن را به عقد من در آورید. پیامبر صلّوات اللّه علیه و آله فرمودند: آیا چیزی داری که مهریه اش قرار دهی؟ مرد گفت: به خدا سوگند، جز این ردا چیزی ندارم. پیامبر فرمودند: اگر آن را به همسرت بدهی، خود بدون ردا می مانی؟! حال بگو آیا چیزی از قرآن آموخته ای؟ مرد گفت: آری یا رسول الله، سوره فلان و فلان. پیامبر فرمودند: من این زن را به ازدواجت درآوردم، به شرط آن که آنچه را از قرآن می دانی، به عنوان مهریه به او بیاموزی» گرامی داشت مقام کارگران حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله با توجه به اهمیت کار و تلاش، ضمن سفارش به فعالیت و تلاش افراد مختلف در سطح جامعه، با تجلیل از مقام کارگران و صاحبان حرفه، به ترویج آن مبادرت می نمودند.
ابن عباس از میزان اهتمام رسول خدا صلوات الله علیه و آله به کار و فعالیت مسلمانان این گونه نقل می کند: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا نَظَرَ إِلَى الرَّجُلِ فَأَعْجَبَهُ فَقَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِه»[۱۰] «هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از کسى خوشش مى آمد، مى پرسید: کارش چیست؟ اگر مى گفتند: کارى ندارد، مى فرمود: از چشمم افتاد!، اگر می پرسیدند: چرا؟! مى فرمود: مؤمن اگر بدون شغل باشد، دین خود را مایه ی ارتزاق و امرار معاش قرار مى دهد» از انس بن مالك نیز نقل گردیده است: «إنَّ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبوكَ استَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِيُّ ، فَصافَحَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذی أكتَبَ يَدَيكَ ؟ قالَ: يا رَسولَ اللّه ، أضرِبُ بِالمَرِّ وَالمِسحاةِ فَاُنفِقُهُ عَلى عِيالی . فَقبَّلَ يَدَهُ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله ، وقالَ : هذِهِ يَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَدا»[۱۱]
«هنگامی كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از جنگ تبوك بازگشتند، سَعد انصارى به پيشواز وى آمد. آن حضرت پس از آن كه دست او را فشرد، به وى فرمود: به چه سبب دستانت اين گونه سخت و زبر شده است؟ گفت: اى رسول خدا، بيل می زنم و طناب می كشم و خرج خانواده ام مى كنم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست وى را بوسيده و فرمودند: اين دستى است كه هرگز آتش به آن نمى رسد» هم چنین می فرمودند: «ما بَعَثَ اللَّه نَبِيًّا إِلّا رَاعِيَ غَنَمٍ، قالُوا: و أَنْتَ يا رَسُولَ اللَّه؟ قالَ: و أَنا كُنْتُ أَرْعَاهَا على قَرَارِيطَ لأَهْلِ مَكَّة»[۱۲] «خداوند پیامبری نفرستاد جز این که گوسفند چرانی می کرد. اصحاب عرض کردند: شما نیز ای رسول خدا؟ فرمود: آری، من نیز برای اهل مکه در برابر چند قیراط، گوسفند چراندم» گرامی داشت مقام بخشندگان تبلیغ و تبیین جایگاه صفت پسندیده ی سخاوت از دیگر اموری است که نبی مکرم صلی الله علیه و آله با تجلیل از مقام افرادی که دارای این ویژگی بوده اند، به آن اقدام نموده اند؛ امام باقر عليه السّلام در این رابطه می فرمایند: «أُتِيَ النَّبِيُّ ص بِأُسَارَى فَأَمَرَ بِقَتْلِهِمْ وَ خَلَّى رَجُلًا مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ الرَّجُلُ كَيْفَ أَطْلَقْتَ عَنِّي فَقَالَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَنِ اللَّهِ أَنَّ فِيكَ خَمْسَ خِصَالٍ يُحِبُّهَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الْغَيْرَةَ الشَّدِيدَةَ عَلَى حَرَمِكَ وَ السَّخَاءَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ صِدْقَ اللِّسَانِ وَ الشَّجَاعَةَ فَلَمَّا سَمِعَهَا الرَّجُلُ أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ وَ قَاتَلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى اسْتُشْهِد»[۱۳] «چند اسير را نزد پيامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند، حضرت دستور قتل آنان را داد؛ اما يكى از ايشان را جدا کرده و آزاد نمود. آن مرد پرسید: چرا من را آزاد كردید؟ حضرت فرمود: جبرئيل علیه السّلام از طرف خدا به من خبر داد كه تو پنج خصلت دارى كه خدا و رسول خدا آن را دوست مى دارند؛ تو نسبت به خانواده ات به شدت غيرت مند هستى، سخاوت مند و خوش خلقى، راست گو و شجاع هستی.
آن مرد كه اين سخن را شنيد مسلمان شد و اسلامش نيكو گرديد و همراه پيامبر صلّى اللّه علیه و آله در جهاد شرکت نمود تا شهيد شد» هم چنین در سال نهم هجرت، پس از شکست قبیله طیّ و گریختن عدی بن حاتم، از سرشناسان این قوم به شام و اسارت گروهی از مردان و زنان، از جمله سفانه، دختر عدی و اسکان ایشان در نزدیکی مسجد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، روزی برای دیدن اسرا تشریف آوردند که از بین ایشان، سفانه دختر حاتم طایی از جایش برخاسته و این جملات را بر زبان جاری ساخت: «فإنّي بنت سيّد قومي و إنّ أبي كان يحمي الذمار، و يفكّ العاني، و يشبع الجائع، و يطعم الطعام، و يفشي السلام، و لم يردّ طالب حاجة قطّ أنا ابنة حاتم طيء، فقال النبيّ صلّى الله عليه و آله و سلّم: يا جارية هذه صفة المؤمنين حقّا لو كان أبوك مسلما لترحّمنا عليه خلّوا عنها فإنّ أباها كان يحبّ مكارم الأخلاق، و إنّ الله يحبّ مكارم الأخلاق»[۱۴] من دختر رئيس قوم خود هستم. پدرم پناهندگان را حمايت مي نمود؛ اسيران را آزاد مي کرد و گرسنگان را سير مي نمود، و به مردم غذا می داد. آشکارا و بلند سلام می کرد و هیچ درخواست کننده ای را رد نمی کرد. من دختر حاتم طائي هستم.
پیامبر صلوات اللّه علیه و آله پس از شنیدن سخنان او گفتند: این صفاتی را که ذکر کردی از صفات مؤمنان راستین است؛ اگر پدرت مسلمان بود، او را احترام می کردیم. سپس فرمودند: او را رها کنيد که پدرش مکارم اخلاق را دوست مي دارد و همانا خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد» سفانه را آزاد کرده و خرج سفرش را پرداختند و او را با فرد مطمئنی به شام فرستادند. هم چنین از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است: «أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص وَفْدٌ مِنَ الْيَمَنِ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ كَانَ أَعْظَمَهُمْ كَلَاماً وَ أَشَدَّهُمْ اسْتِقْصَاءً فِي مُحَاجَّةِ النَّبِيِّ ص فَغَضِبَ النَّبِيُّ ص حَتَّى الْتَوَى عِرْقُ الْغَضَبِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ تَرَبَّدَ وَجْهُهُ وَ أَطْرَقَ إِلَى الْأَرْض فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ هَذَا رَجُلٌ سَخِيٌّ يُطْعِمُ الطَّعَامَ فَسَكَنَ عَنِ النَّبِيِّ ص الْغَضَبُ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا أَنَّ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّكَ سَخِيٌّ تُطْعِمُ الطَّعَامَ لَشَرَدْتُ بِكَ وَ جَعَلْتُكَ حَدِيثاً لِمَنْ خَلْفَكَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيُحِبُّ السَّخَاءَ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ إِنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَا رَدَدْتُ مِنْ مَالِي أَحَدا»[۱۵]
«عده ای از یمن بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد شدند. در میان ایشان مردی بود که سخنگوی جمع بود، اما با سخنان درشت خویش، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را مورد خطاب قرار می داد تا جایی که آن حضرت از سخنان نابجا و زشت او خشمگین شده و عرق خشم بین چشم های پیامبر را گرفته و رنگ چهره ی ایشان تغییر کرد؛ اما سر مبارک را به زیر انداخته و به زمین نگاه می کردند. در این هنگام جبرئیل نازل شده و عرضه داشت: پروردگارت سلام رسانده و می گوید: این مرد سخاوتمندی است که مردم را ضیافت می کند. تا پیامبر این مطلب را شنیدند، خشم شان فرو نشست و سر برداشته، فرمودند: اگر نه این بود که جبرئیل از طرف پروردگارم خبر داد که تو مرد سخاوتمندی هستی و طعام به مردم می دهی، چنان تو را طرد کرده و می راندمت که داستانت برای آیندگان عبرت می گردید. مرد عرض کرد: آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد؟! حضرت جواب دادند: آری. مرد نیز گفت: من شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و همانا تو رسول خدا هستی؛ قسم به آن خدائی که تو را به حق مبعوث نموده است، تا کنون کسی را از مال خود مأیوس نکرده ام» گرامی داشت مقام والدین در سیره نبی بزرگوار اسلام صلوات الله علیه و آله تبلیغ و ترویج حرمت والدین، با گرامی داشت مقام افرادی که به این وظیفه ی خطیر عمل می نمودند، از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد؛
امام صادق علیه السلام در این خصوص می فرماید: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَتْهُ أُخْتٌ لَهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ فَلَمَّا أَنْ نَظَرَ إِلَيْهَا سُرَّ بِهَا وَ بَسَطَ رِدَاءَهُ لَهَا فَأَجْلَسَهَا عَلَيْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ يُحَدِّثُهَا وَ يَضْحَكُ فِي وَجْهِهَا ثُمَّ قَامَتْ فَذَهَبَتْ ثُمَّ جَاءَ أَخُوهَا فَلَمْ يَصْنَعْ بِهِ مَا صَنَعَ بِهَا فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ صَنَعْتَ بِأُخْتِهِ مَا لَمْ تَصْنَع بِهِ وَ هُوَ رَجُلٌ فَقَالَ لِأَنَّهَا كَانَتْ أَبَرَّ بِأَبِيهَا مِنْه»[۱۶] «روزی خواهر رضاعی پیامبر به دیدار ایشان آمد. هنگامی که دیدگان مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به خواهرش افتاد، خوشحال شد و عبایش را برای او گستراند و خواهر را بر روی آن نشانید. سپس با ایشان نشستند و مشغول سخن گفتن شدند و به هنگام صحبت کردن به روی او می خندیدند. پس از آن که گفت و گو به اتمام رسید و خواهرشان از آن مکان رفت، برادر رضاعی پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دیدار ایشان آمد. آن حضرت با برادرشان، همانند خواهر رفتار نکرده و به اندازه ی خواهرشان به او محبت و احترام نکردند. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله صلّى اللّه علیه و آله چرا محبت و احترامی که به خواهر روا داشتید، به برادر نکردید، در حالی که او مرد بود؟! پیامبر صلّوات اللّه علیه و آله فرمودند: به این دلیل که او (خواهر) نسبت به پدرش مهربان تر و نیکوکارتر بود»۲ – اصل استفاده از فرصت ها
انسان ها در برابر فرصت های پیش روی خویش به چند گروه تقسیم می شوند: گروهی فرصت طلبند و علاقه دارند از همه ی امکانات موجود به نفع خویش بهره گیرند و هرگز به دیگران فکر نمی کنند. گروه دیگر فرصت سوزند، یعنی برای بهره گیری از فرصت دنیا نه به خود می اندیشند و نه به دیگران و نه به فکر بهره ی دنیوی اند و نه در پی آخرت. فرصت ها نیز در مقابل دیدگان این افراد می آیند و سپری می شوند، همان گونه که ابر بهاری می گذرد: «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَاب»[۱۷] «فرصت به مانند ابر گذرا مى گذرد» این افراد، هیچ گاه نگران از دست رفتن فرصت ها و غیر قابل جبران بودن آن ها نمی شوند.
گروهی نیز هستند که فرصت سازند و از کوچک ترین موقعیت های پیش آمده، بیش ترین بهره را می برند و آن را به راحتی از دست نمی دهند. اما گروه چهارم، افرادی هستند که از دسته سوم نیز آگاه تر و از کمال بیش تری برخوردار هستند؛ این گروه نه تنها فرصت طلب نبوده، فرصت سوزی ندارند و از فرصت ها بهره می گیرند، بلکه تلاش می کنند تا بحران ها را تبدیل به فرصت نمایند و اجازه نمی دهند که سختی و دشواری های زندگی، برای ایشان و یا اطرافیان شان، تبدیل به مصیبتی بزرگ و خسارتی عظیم گردد. نمونه ی کامل و بارز این چنین افرادی، انبیاء علیهم السّلام و جانشینان پیامبران الهی می باشند. در سیره رسول اعظم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نیز شاهد نمونه های فراوانی از بهره گیری از فرصت ها و استفاده از لحظات سخت و دشوار و تبدیل آن به فرصتی مفید هستیم که الگویی ارزنده برای مبلغان و دعوت کنندگان به مسیر هدایت می باشد. استفاده از فرصت و بیان رحمانیت خداوند متعال از خلیفه ی دوم نقل گردیده است: «قُدِمَ على النبيّ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بِسَبِيٍّ فإذا امرأةٌ مِن السَّبِيِّ تَسعى إذ وَجَدَت صَبيّا في السَّبِيِّ أخَذَتهُ فَألصَقَتهُ بِبَطنِها و أرضَعَتْهُ، فقالَ لنا النبيُّ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «أ تَرَونَ هذِه طارحَةً وَلَدَها في النارِ؟» قلنا : لا و هِي تَقدِرُ عَلى أن لا تَطرَحَهُ، فقالَ: اَللّه ُ أرحَمُ بعِبادِهِ مِن هذِهِ بوَلَدِها»[۱۸]
«عدّه اى از اسرا را نزد پيامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آوردند. زنى از اسيران وقتی چشمش به كودكى اسير افتاد، به سویش دويد و او را در آغوش گرفته و شير داد. پيامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به اصحاب فرمود: آيا به نظر شما اين زن حاضر است كودك خود را در آتش افكند؟ گفتیم: خير، تا قدرت داشته باشد اين كار را نمى كند. پيامبر فرمودند: خداوند نسبت به بندگان خود مهربان تر از اين مادر نسبت به فرزند خویش است» استفاده از فرصت و تربیت اصحاب عبدالله بن مسعود نقل می کند: «صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ لَيْلَةً صَلَاةَ الْعِشَاءِ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِ الصَّفِّ فَقَالَ: يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ أَنَا رَجُلٌ غَرِيبٌ فَقِيرٌ وَ أَسْأَلُكُمْ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَأَطْعِمُونِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «أَيُّهَا الْحَبِيبُ! لَا تَذْكُرِ الْغُرْبَةَ فَقَدْ قَطَعْتَ نِيَاطَ قَلْبِي أَمَّا الْغُرَبَاءُ فَأَرْبَعَةٌ» قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ هُمْ؟ قَالَ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «مَسْجِدٌ ظَهْرَانَيْ قَوْمٍ لَا يُصَلُّونَ فِيهِ وَ قُرْآنٌ فِي أَيْدِي قَوْمٍ لَا يَقْرَءُونَ فِيهِ وَ عَالِمٌ بَيْنَ قَوْمٍ لَا يَعْرِفُونَ حَالَهُ وَ لَا يَتَفَقَّدُونَهُ وَ أَسِيرٌ فِي بِلَادِ الرُّومِ بَيْنَ الْكُفَّارِ لَا يَعْرِفُونَ اللَّهَ» ثُمَّ قَالَ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «مَنِ الَّذِي يَكْفِي مَئُونَةَ هَذَا الرَّجُلِ فَيُبَوِّئَهُ اللَّهُ فِي الْفِرْدَوْسِ الْأَعْلَى» فَقَامَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَیهِالسَلامُ وَ أَخَذَ بِيَدِ السَّائِل.»[۱۹]
«یک شب وقتی رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نماز عشاء را خواندند؛ شخصی در بین صفوف از جا برخاسته و گفت: ای مهاجرین و انصار، من مردی غریب هستم و نیازمند و محتاج به کمک می باشم. در مسجد رسول خدا صلوات الله علیه و آله از شما می خواهم تا به من غذایی بدهید. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بلافاصله برخاسته و فرمودند: ای دوست، از غربت سخن مگو که بند قلبم را گسستی؛ غریبان، چهار گروهند. اصحاب پرسیدند: این چهار گروه چه کسانی هستند؟ فرمودند: مسجدی که همسایگانش در او نماز نخوانند، قرآنی که در خانه ای باشد و او را نخوانند، عالمی که در میان مردم باشد و او را نشناسند و به او مراجعه نکنند و اسیری که در سرزمین روم به دست کفار خدا نشناس گرفتار شده باشد. سپس ادامه دادند: چه کسی نیاز او را برطرف می کند تا خداوند در فردوس اعلی جایش دهد. پس امیرالمؤمنین علیه السلام برخاسته و دست سائل را گرفتند» ابو هریره نیز به ماجرایی دیگر اشاره می کند: «و جاءه أعرابيّ يوما يطلب منه شيئا فأعطاه صلّى الله عليه و آله و سلّم ثمّ قال له: أحسنت إليك فقال الأعرابيّ: لا و لا أجملت، قال: فغضب المسلمون و قاموا إليه فأشار إليهم أن كفّوا ثمّ قام و دخل منزله و أرسل إلى الأعرابيّ و زاده شيئا، ثمّ قال صلّى الله عليه و آله و سلّم: أحسنت إليك؟ فقال الأعرابيّ: نعم فجزاك الله من أهل و عشيرة خيرا، فقال له النبيّ صلّى الله عليه و آله و سلّم: إنّك قلت ما قلت و في نفس أصحابي شيء من ذلك فإن أحببت فقل بين أيديهم ما قلت بين يدي حتّى يذهب من صدورهم ما فيها عليك، قال: نعم، فلمّا كان من الغد أو من العشيّ جاء فقال النبيّ صلّى الله عليه و آله و سلّم: إنّ هذا الأعرابيّ قال ما قال، فزدناه فزعم أنّه رضي لذلك، فقال الأعرابيّ: نعم فجزاك الله من أهل و عشيرة خيرا، فقال صلّى الله عليه و آله و سلّم: إنّ مثلي و مثل هذا الرّجل الأعرابيّ كمثل رجل كانت له ناقة شردت عليه فاتبعها النّاس فلم يزيدوها إلّا نفورا فناداهم صاحب الناقة خلّوا بيني و بين ناقتي فإنّي أرفق بها و أعلم، فتوجّه إليها صاحب الناقة بين يديها فأخذ لها من قمام الأرض فردّها هونا هونا حتّى جاءت و استناخت و شدّ عليها رحلها و استوى عليها، و إنّي لو تركتكم حيث قال الرّجل ما قال، فقتلتموه دخل النّار»[۲۰].
«روزى مردى باديه نشين نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و از ايشان چيزى خواست. رسول خدا نیز به او چيزى بخشيدند. سپس فرمودند: آیا به تو احسان كردم؟ آن مرد جواب داد: خير، احسان نكردى! راوى مى گويد: در اين هنگام مسلمانانی که در کنار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودند، خشمگين شده و به سویش خيز برداشتند. پیامبر صلوات الله علیه و آله به آنان اشاره کرده و فرمودند: دست برداريد. سپس برخاسته و وارد منزل شده و برای این مرد كمك بيش ترى فرستاده و فرمودند: آیا به تو احسان كردم؟. مرد باديه نشين گفت: بله؛ خداوند از اهل و عشيره ات به تو جزاى خير دهد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن مرد فرمودند: تو آن چه خواستى، گفتى؛ اما در دل اصحابم از اين رويداد چيزى پيدا شده است؛ حال اگر دوست داشتى، در بين ايشان حاضر شو و آن چه اكنون در نزد من گفتى به آنان نيز بازگو تا آن چه در سينه ی ایشان نسبت به تو پديد آمده است، از بين برود. فردا يا شامگاه آن روز آمد. حضرت فرمودند: اين مرد باديه نشين، گفت آن چه گفت؛ اما وقتی ما بيش تر به او بخشيديم، او خشنود گرديد. مرد بادیه نشین گفت: بله؛ خداوند از اهل و عشيره ات، به تو جزاى خير دهد. سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: داستان من و اين مرد باديه نشين، همانند ماجرای مردى است كه براى او شترى بود که گريخت. مردم در پى آن افتادند اما با اين كارشان چيزى به سود صاحب شتر نمی افزودند، جز فرار بيشتر شتر. در اين هنگام صاحب شتر فرياد برآورد: ای مردم؛ از بين من و شترم فاصله گیرید كه خودم به آن مهربان تر و به حالش داناترم. در اين هنگام صاحب شتر از سمت جلوى شتر و در حالى كه مقدارى خار و خاشاك از زمين برداشته بود، آهسته آهسته به حركت درآمد، تا آن جا كه شتر به پيش او آمد و زانو زد و صاحب شتر، بار بر پشتش نهاد و آنرا بست و خودش هم بر او سوار گردید. من نیز اگر شما را وامى گذاردم، آن گاه كه او گفت آن چه گفت، او را مى كشتيد و داخل آتش مى شدید»[۱]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۳۱۸
[۲]. تفسیر روح البیان، ج۹، ص۹۱
[۳]. حجرات/۱۳
[۴]. الدر المنثور في تفسير المأثور، ج۶، ص۹۸
[۵]. تفسیر روح البیان، ج۷، ص۴۷۹
[۶]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۵، ص۳۸
[۷]. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۳۶
[۸]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۱، ص۱۱۱
[۹]. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات)، ج۲، ص۵۷۹
[۱۰]. بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۹
[۱۱]. اُسد الغابة (ابن اثیر)، ج۲، ص۲۶۹
[۱۲]. تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۰، ص۳۷۶
[۱۳]. وسائل الشيعة، ج۲۰، ص۱۵۵
[۱۴]. المحجة البيضاء، ج۴، ص۱۲۲
[۱۵]. الكافي، ج۴، ص۳۹
[۱۶]. بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۱
[۱۷]. نهج البلاغه، حکمت۲۱
[۱۸]. كنز العمّال، ح۱۰۴۶۱
[۱۹]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج۷، ص۲۱۶
[۲۰]. مهجة البیضاء، ج۴، ص۱۴۹