سى سال سفر در جستجوى علم
(شيخ بهائى ) گذشته از سفر هائى كه در زمان حيات پدر خود به اتفاق وى كرده ، يعنى : سفر از بعلبك به جبل عامل در زمان شير خوارگى و سفر حج در جوانى ، پس از مرگ پدر نيز سفر هائى كرده است كه عمده آنها عبارتند از سفر حج كه براى دوّمين بار انجام داد و سفر عراق و شام و مصر و دمشق و حلب و آسياى صغير و بيت المقدّس ، ونيز پس از انتصاب به مقام (شيخ الاسلامى اصفهان ) مسافرتهائى نيز باتفاق شاه عباس نمود كه مشهورترين آنها سفرى است كه پياده از اصفهان به مشهد رفت .
صاحب تاريخ (عالم آراى عباسى ) مى گويد كه وى پس از فوت (سيد على منشار) (پدر زن شيخ بهائى ) منصب شيخ الاسلامى و وكالت حلاليات و تصدّى امور شرعى اصفهان يافت .
مدّتى بود شوق كعبه و بازگشت به زنگى ساده بر او غلبه كرد و با درويشان سفر كرد و مدّتى در عراق و شام و مصر و بيت المقدّس مى گشت و در سفر به خدمت دانشمندان مى رسيد.
سپس مى گويد: در زمانى كه در عالم ظاهر و باطن سرآمد روزگار بود از مصر مى آمد و جامه جهان گردان به تن داشت و خويشتن را پنهان مى كرد و فروتنى مى نمود، از او خواستم كه چيزى از وى آموزم ، گفت :
به شرط آنكه نهفته بماند و هندسه و هيئت را بر او خواندم و سپس به شام و از آنجا به ايران رفت و چون به دمشق رسيد در محلّه (خراب ) در سراى يكى از بازرگانان بزرگ فرود آمد و (حافظ حسين كربلائى قزوينى ) ساكن دمشق مؤ لف روضات نزد او رفت و شعر خود را بروى خواند.
شيخ ميل ديدار (حسين بورينى ) را داشت و آن بازرگان وى را به خانه خود خواند عدّه زيادى از دانشمندان شهر را در آن مهمانى دعوت كرد و شيخ بهائى در آن مجلس لباس جهانگردان پوشيده بود و بر بلاى مجلس نشسته و همه او را گرامى مى داشتند و به او احترام مى گذاشتند و بورينى كه وى را نمى شناخت از او به شگفت آمد و چون پى به دانش او برد بزرگش داشت و شيخ بهائى از او خواست كه آمدنش را پنهان دارد و از آنجا به حلب رفت .
(صاحب سلافة العصر) گويد: كه سى سال سياحت كرد و به ديدار دانشمندان بسيار رسيد و سپس به ايران بازگشت و به تاءليف كتب پرداخت و آوازه اش در جهان پيچيد و علماء از هرديار نزد وى آمدند.
خود شيخ بهائى در كتاب كشكول در مورد سفرهاى خود اشاراتى كرده : در قحطى سال 988 هجرى قمرى در شهر تبريز و ديگر بار در ماه صفر سال 993 هجرى قمرى در تبريز بوده و در ماه ذى القعده سال 1007 هجرى قمرى در شهر مشهد و در ماه محرّم سال 1008 هجرى قمرى در حال بازگشت از سفر مشهد بوده است و چندى در كاشان و نيز مدتى را در هرات گذرانيده و در اشعار خود از اوضاع هرات توصيف كرده.
برگرفته از کتاب داستانهايى از علاقه مندان و شيفتگان علم نويسنده : على ميرخلف زاده