شاه چراغ
جلوه هاي پارسايي در سيماي احمد
احمد از پارساترين و عابدترين صالحان زمان خود و مردي كريم و پرهيزكار بود. مي گويند يك هزار بنده در راه خدا آزاد كرد. چنان كه برخي از شعرا اين مطلب را به نظم كشيده و گفته اند: شاه چراغ احمد بن كاظم اعتق الفا سيد الاعاظم
در تقوا و پارسايي او همين بس كه پس از شهادت پدرش، علي رغم اين كه مردم مدينه براي عرض تسليت به خانه مادر او آمدند و با او به عنوان جانشيني امام هفتم عليه السلام بيعت كردند. اما او از آنان براي برادرش علي بن موسي عليه السلام بيعت گرفت.
جوانمردي احمد بن موسي
منزلت احمد بن موسي عليه السلام سبب گرديد، پس از شهادت امام هفتم مردم به در خانه مادرش بيايند و گمان ببرند كه احمد جانشين پدر اوست. احمد بن موسي عليه السلام كه متوجه منظور مردم گرديد و خود هم مي دانست كه علي بن موسي الرضا عليه السلام جانشين پدر است، چيزي به مردم مدينه نگفت. مردم هم با وي بيعت كردند. پس از بيعت گرفتن احمد بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه اي در كمال فصاحت و بلاغت خواند. آنگاه چنين لب به سخن گشود: «اي مردم همچنان كه تمام شماها در بيعت من هستيد، من نيز در بيعت برادرم، علي بن موسي الرضا عليه السلام مي باشم. پيشوا و جانشين بعد از پدرم اوست آري او ولي خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است به هر چه او فرمان داد فرمانبرداري كنيم».
تمام آناني كه شاهد جوانمردي و پارسايي احمد بودند و كلامش را از جان و دل پذيرا شدند و در حالي كه احمد بن موسي عليه السلام جلودارشان بود، از مسجد خارج شدند و جلوي خانه علي بن موسي الرضا عليه السلام گرد آمدند و با او بيعت كردند. احمد بن موسي نيز مجددا با امام خويش بيعت كرد و امام رضا عليه السلام در حق او دعا كرد. تا زماني كه علي بن موسي عليه السلام در مدينه حضور داشت احمد بن موسي نيز در خدمت او و يار و ياورش بود.
هجرت به ايران
امام رضا عليه السلام در سال 183 ه.ق و در سن 35 سالگي عهده دار امامت شيعيان شد. دوره امامت ايشان كه بيست سال بود، مصادف با خلافت هارون الرشيد، محمدامين و مأمون بود. بعد از مرگ محمّد امين پس از كشمكش ها و شورش هاي مختلف خلافت بدست مأمون افتاد. اما او از ناحيه علويان هراس داشت و دليل اصلي آن نيز موقعيت معنوي امام رضا عليه السلام بود. مأمون تصميم گرفت، حكومت خود را از ناحيه علويان در امان نگه دارد. مطمئن ترين راه نزديكي به امام رضا عليه السلام و آرام نگه داشتن علويان، را انتخاب كرد. او در سال 200 هجري قمري حضرت رضا عليه السلام را برخلاف ميل قلبي اش مجبور كرد تا از مدينه به مرو هجرت كند.
عموم شيعيان نيّت باطني مأمون را نمي دانستند و همين جهل عمومي سبب گرديد سيل هجرت سادات و علويان به سوي ايران سرازير شد. در اين ميان دو كاروان از اهميت ويژه اي برخوردار بود. يكي كارواني كه سرپرستي آن به عهده حضرت معصومه سلام الله علیها بود و ديگري، كارواني كه به كاروانسالاري احمد بن موسي عليه السلام روانه ايران شد. تعداد جمعيت كاروان احمد بن موسي عليه السلام ظاهرا قابل توجه بوده است. در برخي منابع جمعيتشان را تا پانزده هزار نفر هم نوشته اند. تعداد زيادي از سادات و نزديكان امام هشتم علاوه بر احمد و محمد وحسين از فرزندان امام كاظم عليه السلام در اين كاروان حضور داشتند.
سبب هجرت
در اين كه چرا احمد بن موسي عليه السلام با اين جمعيت تصميم به هجرت گرفت منابع تاريخي دو علت ذكر كرده اند:
پس از شنيدن خبر شهادت حضرت رضا عليه السلام به قصد خونخواهي عازم ايران شد. لباب الانساب در اين باره مي گويد: «حضرت احمد بن موسي در دارالسلام بغداد سكونت داشت. زماني كه قضيه شهادت حضرت رضا عليه السلام را شنيد بسيار محزون شد و گريه بسيار كرد. آنگاه از بغداد به قصد خونخواهي حركت كرد و با سه هزار نفر از امامزادگان به قصد جنگ با مأمون حركت كرد. چون به قم رسيدند، با يكي از سرداران مأمون در قم جنگيد و جماعتي از ايشان به شهادت رسيدند و همانجا مدفون شدند. پس از ورود به ري نيز با لشكر مأمون درگير شد و جمعي ديگر از يارانش شهيد و همانجا مدفون شدند كه زيارتگاهي در آنجا دارند. چون به اسفراين از نواحي خراسان رسيدند در سرزميني سخت بين دو كوه پناه گرفتند و لشكر مأمون بر آنان حمله ور و پس از نبردي (سخت) شهيد شدند و احمد بن موسي نيز همانجا شهيد و قبرش در آنجا زيارتگاه است».[۹
مؤلف «هزار مزار» نيز مي گويد: «سيد امير احمد بعد از وفات برادر بزرگوار به قتال مجوسان به شيراز نزول فرمود».
علت اصلي مهاجرت احمد بن موسي و همراهان، ديدار با حضرت رضا عليه السلام بوده است زيرا تحمل دوري حضرت رضا عليه السلام براي احمد و ديگر برادران و خويشاوندان بسيار سخت بود بنابراين با هماهنگي قبلي عازم ايران شدند.
با دقت در منابع و متون تاريخي اين نكته روشن مي شود كه هجرت احمد بن موسي به ايران، پس از شهادت حضرت رضا نبود و آن حضرت زماني كه وارد ايران شد، خبر شهادت برادرش را شنيد.
فرصت الدوله نيز همين نظريه را نقل نموده است: «در عهد مأمون با جماعتي كثير اراده شيراز فرمود كه از آنجا به خراسان به خدمت برادر خود حضرت رضا (عليه آلاف التحية والثناء) رفته باشد».
سلطان الواعظين، مؤلف «شب هاي پيشاور»، معتقد است: احمد بن موسي و ديگر امامزادگان با كسب اجازه قبلي از مأمون و به قصد ديدار برادر، عازم ايران شده بودند.ظاهرا اين كاروان زماني كه به شيراز رسيده اند، مصادف با شهادت حضرت رضا عليه السلام و زماني بوده است كه مأمون تغيير سياست داده و نيت باطني خود را نسبت به برخورد با علويان آشكار ساخته بود. چنان كه در ماجراي نبرد احمد بن موسي با قتلغ خان، حاكم شيراز پس از چندين بار پيروزي امامزادگان بر سپاهيان مأمون، قتلغ خان توانست با اعلام خبر شهادت حضرت رضا عليه السلام سبب تضعيف روحيه برخي از همراهان احمد بن موسي عليه السلام گردد.
از آنجا كه اكثر قريب به اتفاق مورخين معتقدند كه مدفن احمد بن موسي عليه السلام در شيراز است، به نظر مي رسد كه ايشان پس از ورود به ايران و رسيدن به نزديكي شيراز خبر شهادت برادرش را شنيده است ولذا آن نقلي كه مي گويد: ايشان از بغداد به قصد خونخواهي عازم ايران شد، صحيح به نظر نمي رسد. چون در اين صورت دليلي نداشت كه از ناحيه جنوبي كه شيعيان كمتري داشت، عازم ايران شود و همچنين از ناحيه مركزي، هم راه نزديكتر بود و هم در مسير شهرهاي شيعه نشيني بوده و احمد مي توانست از آنان كمك بخواهد.
چگونگي آشكار شدن قبر
قبر احمد بن موسي علیه السلام در بين سالهاي 338 ـ 372 ه.ق در زمان حكومت عضدالدوله ديلمي آشكار گرديد. بنا به گزارش ديگري قبر آن بزرگوار در سال 745 ه.ق، در زمان حكومت شاه ابوالسحق كه از ممدوحين حافظ است، كشف گرديد. البته آنچه برخي از محققين به دست آورده اند اين است كه ظاهرا قبر آن حضرت در زمان عضدالدوله ديلمي ظاهر گشته. اما بر اثر مرور زمان و زلزله هاي پي در پي قبر وي از ديده ها مخفي گرديد تا اين كه مجددا در سال 745 ه.ق آشكار گرديد. چنانكه مجدالاشراف (يكي از متوليان حرم در عصر نادرشاه) كه مطالبي درباره احمد بن موسي از خود به يادگار گذاشته است مي گويد: «قبر امامزاده معصوم امير احمد بن موسي عليه السلام را امير مقرب الدين مسعود بن بدر… عمارتي در خاطر داشت».
اين بيان مي رساند كه اطلاعاتي هر چند مختصر از قبر آن امامزاده وجود داشته است. در كتاب بحرالانساب و آثار الاحمديه شرحي مفصل در مورد چگونگي آشكار شدن قبر آن حضرت در زمان عضدالدوله آمده است. گرچه بر اثر مرور زمان اين ماجرا گرفتار مطالبي آميخته با افسانه شده است، امّا همين مطالب راهگشاي خوبي هستند.
آنچه كه در بيشتر گزارش ها آمده است بر اين نكته تأكيد دارد كه شبها نوري از قبر ايشان ساطع مي شد و پيكر وي نيز كه چندين قرن از شهادت او مي گذشته هنوز سالم و تازه به نظر مي رسيد و انگشتري در دستش بود كه نگينش منقش به جمله «العزة للّه احمد بن موسي» بود و همين انگشتري سبب شناسايي او شد. پس از ظاهر شدن قبر در شيراز مدتها مجلس جشن و سرور بر پا بود. و از آن موقع تاكنون بارگاه ايشان بهتر از گذشته آباد و ملجأ شيفتگان آن حضرت شده است.
مدفن حضرت احمد بن موسي
به دليل گذشت زمان و بروز حوادث و حاكم بودن حكومت هاي ضدشيعي، در مورد مدفن ائمه و فرزندان آنان اختلاف هايي وجود دارد. اما با وجود همه فشارها و تضييقاتي كه نسبت به شيعيان وارد شد، علما و بزرگان شيعه توانستند با جانفشاني هاي فراوان فقه و تاريخ شيعه را حفظ كنند و براي آيندگان نگاه دارند. چنان كه تا مدت ها مدفن امام علي عليه السلام مخفي بود ولي اولياء خاص از آن اطلاع داشتند.
در مورد مدفن حضرت احمد بن موسي نيز برخي منابع معتقدند كه او در ناحيه اي از خراسان مدفون است. اما اكثر مورخين و سيره نويسان شيراز را مدفن او مي دانند و اين نظريه از شهرت بيشتر و مطمئن تري برخوردار است.
به نقل از دانشنامه اسلامی