قول شهید مصطفی چمران
روزی که به خواستگاریم آمد ، مادر به او گفت:
« می دانید این دختر که می خواهید با او ازدواج کنید، چه طور دختری است؟
صبح ها که از خواب بیدار می شود، هنوز نرفته که صورتش را بشوید، کسانی تختش را
مرتب کرده اند، لیوان شیرش را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه آماده کرده اند.
شما نمی توانید با این دختر زندگی کنید، نمی توانید برایش مستخدم بیاورید.»
مصطفی خیلی آرام گفت: « من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم؛ اما قول می دهم تا زنده ام
وقتی بیدار شد، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی دم تخت بیاورم.»
و تا وقتی که شهید شد، این طور بود. حتی وقت هایی که در خانه نبودیم و در اهواز و
در جبهه بودیم ، اصرار می کرد خودش تخت را مرتب کند. می رفت شیر می آورد.
خودش قهوه نمی خورد؛ ولی می دانست ما لبنانی ها عادت داریم؛ به همین دلیل درست می کرد.
می گفتم:« خب برای چی مصطفی؟»
می گفت : « من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام ، این کار را برای شما انجام دهم.»
افلاکیان زمین،صص7-6