مردی از جنس آفتاب
دانشجویان جلسه ای را برای بررسی مسائل اسلامی در آلمان برگزار کرده بودند، جو بسیار نامناسبی بود. از همه قشر بودند. در طبقه دوم سالنی که برای تجمع دانشجویان اختصاص داده بودند. در طبقه اول هم، آلمانیها و اتریشیها در حال رفت و آمده بودند و قهوه و مشروب میخوردند و قهقهه شان سالن را برداشته بود.
“سید” که رسید، اول گوشه ای از سالن جانمازش را پهن کرد و به نماز ایستاد. بعد هم برای شنیدن سؤالات اعلام آمادگی کرد. از چپ و راست سؤال بود که درباره اسلام و قرآن مطرح میشد. او با کمال آرامش، همه را یادداشت می کرد تا پاسخ بدهد.
یکی بلند شد و با تمسخر گفت:” میگویند در بهشت نهرهای عسل جاری است. تکلیف من که از عسل خوشم نمیآید چیست؟ “سید” با نهایت متانت و مهربانی و همراه با لبخند گفت:” باید اول ببینیم که اصولاً شما را به بهشت راه میدهند یا نه، تا بعد درباره این مشکل صحبت کنیم. بعد شروع کرد با دلایل عقلی و براهین قرآنی درباره نعمت های بهشتی سخن گفت.
بیش از 4 ساعت پرسش و پاسخ ادامه داشت. کار به نیمه شب کشید . اتمام جلسه را اعلام کردند . دانشجویان دور او حلقه زدند. دانشجویانی هم که در سالن دیگر، مشروب خورده بودند هم به جمع پیوستند. عده ای دور “سید” را گرفتند که حتی روی پاهایشان بند نبودند. اما ایشان جواب همه را با متانت می دادند. یکی از آنها از این رفتار آرام در پاسخگویی عصبانی شد. چاقویی درآورد و خواست به “سید” حمله کند که دانشجویان مسلمان انجمن، دست او را از پشت گرفتند.
بعد هم بچههای انجمن دنبال تلفن گشتند تا پلیس را خبر کنند. سید گفت دست او را رها کنید چون او حالا هوشیار نیست و چند ساعت بعد حالش جا می آید. به او نگاهی کرد و با زبان آلمانی و با لحن مهربانی به او گفت: “خطایی از ما سر زده که شما برآشفتید؟ ” بعد از او خواست که آرامشش را حفظ کند. او تنها روحانی اندیشمندی بود که این روزها در سیاست ما وجود ندارد: “سید محمد حسین حسینی بهشتی”
خاطره ای ازآیت الله شهید بهشتی از مجموعه گفت وگو با فرزند ایشان منتشر شده و در آلمان همراهشان بوده است.