نیایش از جنس خضوع
خدايا تو را شکر مي کنم که با فقر آشنايم کردي تا رنج گرسنگان را بفهمم
و فشار دروني نيازمندان را درک کنم .
خدايا هدايتم کن زيرا مي دانم که گمراهي چه بلاي خطرناکي است .
خدايا هدايتم کن که ظلم نکنم زيرا مي دانم که ظلم چه گناه نابخشودني است .
خدايا ارشادم کن که بي انصافي نکنم زيرا کسي که انصاف ندارد، شرف ندارد .
خدايا راهنمايم باش تا حق کسي را ضايع نکنم که بي احترامي به يک انسان همانا
کيفر خداي بزرگ است .
خدایا مرا از بلاي غرور و خودخواهي نجات بده تا حقايق وجود را ببينم و جمال زيباي
تو را مشاهده کنم .
خدايا پستي دنيا و ناپايداري روزگار را هميشه در نظرم جلوه گر ساز
تا فريب زرق و برق عالم خاکي مرا از ياد تو دور نکند.
خدايا من کوچکم ، ضعيفم ، ناچيزم ، پر کاهي در مقابل طوفانها هستم.
به من ديده عبرت بين ده تا ناچيزي خود را ببينم و عظمت و جلال ترا براستي بفهمم
و بدرستي تسبيح کنم.
خدايا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند ميدهم
كه مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهي.
خدايا! ميخواهم فقيري بينياز باشم، كه جاذبههاي مادي زندگي، مرا از زيبايي و عظمت تو غافل نگرداند.
خدايا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تادر غوغاي كشمكشهاي پوچ مدفون نشوم.
خدايا! دردمندم، روحم از شدت درد ميسوزد، قلبم ميجوشد، احساسم شعله ميكشد،
و بندبند وجودم از شدت درد صيحه ميزند، تو مرا در بستر مرگ آسايش بخش.
خسته ام، پير شدهام، دلشكستهام، نااميدم، ديگر آرزويي ندارم،
احساس ميكنم كه اين دنيا ديگر جاي من نيست، با همه وداع ميكنم، و ميخواهم
فقط با خداي خود تنها باشم.
خدايا! به سوي تو ميآيم، از عالم و عالميان ميگريزم، تو مرا در جوار رحمت خود سكني ده.