نیایش با معبود هستی
خدایا! اگر مرا به جرمم مؤاخذه کنی به عفوت مواخذه می کنم
و اگر مرا در آتش بیندازی به ا هل آتش می گویم که من دوستت دارم.
از همان ابتدا نامت را بر روی گلبرگی از گل شقایق حک کردم و بر دیواره قلبم آویزان نمودم تا برای همیشه قلبم با نامت متبلور شود.
دوست دارم خرده خرده احساسم را و ذره ذره وجودم را نثار وجود لایتناهیت کنم.
دوست دارم از پیچک امید بالا روم و اذان عشق سر دهم.
دوست دارم محراب نگاهم را به زمزمه توحید خلاقیت بدوزم. ولی نمی دانم، نمی دانم چرا وقتی به طراوت گل سرخ، به لطافت پر طاووس، حتی وقتی که به غربت یک دل خسته نگاه می کنم عکسی از رخ تو با قابی طلایی در وجود همه آنها می بینم.
می خواهم پنجره طلوع آفتاب زرگونت را به سوی رگ های خسته ام باز کنم و با ذکرت مرهمی بر دل پژمرده ام گذارم و با حضورت افکار خشکیده ام را آبی از جنس وجود بدهم. و من می خواهم بر روی تک تک سلول های گوش باد بگویم که تو را دوست دارم تا باد برود و آهنگ عشق من نسبت به تو را در تمام روزنه های زمین بنوازد.
می خواهم فریاد بزنم؛ فریادی به بلندای آسمان و بگویم که ای عالمیان من او را بیشتر از غنچه گل سرخ، ذبیشتر از نغمه قناری، یا نه بیشتر از تمام عالم دوست دارم.
می خواهم روی تکه تکه آب هاب جهان با قلمی نازک تر از اشعه خورشید بنویسم دوستت دارم.
می خواهم وقتی که مردم بر سر قبرم ابرها را بفشاری تا از روی قبرم گل لاله ای بروید که روی گلبرگ های آن نوشته دوستت دارم.
ای خدا، ای معبود، ای اله من
به قلم مرضیه زندی