وصال عاشقانه
ز میکنم با نام تو که بخشنده و مهربانی، حمد و سپاس مخصوص ذات توست، ای پرورشدهنده عالمیان. تو که رحمانیتت را از هیچکس دریغ نمیداری و مقربانت را مخلَص خود میگردانی. ای پادشاه هستی میخواهم تنها عبد تو باشم اما ملوکان ذهنم بیشمارند و مانع استعانتم میشوند. معبودم! میخواهم از ره کوتاه و سهلالوصول بگذرم تا به تو برسم اما بیراههها فراوانند و دلفریب ….
ای یکتای بیهمتا! خود را «لمیلد و لمیولد» خواندی اما مال و فرزندانمان را زینت حیات دانستی و بازدارنده از یادت. ای سبحان! در مقابلت قامت خم میکنم اما دل هنوز خم نشده و سرسپرده بزرگی امیال …
ای بلند مرتبه! سر بر آستانت مینهم اما گویی این افتادگی از عظمتت نمیباشد بلکه از منیتهای خود به ستوه آمدهام که دیگر قدرت برخاستنم نیست. ای تواب! چون دست پرورندگیات را هیچگاه از کسی دریغ نمیداری این بار نیز دستم را در واپسین لحظات میگیری و از دیو درونم میرهانی. به یاریت سرراست میکنم و حمدت را میگویم و به حق بهترین بنده و پیغامبرت قَسمت میدهم که مرا به حال خود وامگذار!
رضایی
طلبه سطح 3
گرایش تفسیر و علوم قرآنی