چگونه درست تصمیم بگیریم؟
همه در زندگی مشکلاتی داریم که همیشه در حال مبارزه با آنها هستیم و از وجودشان گله داریم. اما تعریف مشکل چیست و شما خودتان چگونه مشکلاتتان را تعریف میکنید؟
مشکل را میتوان روبهروشدن با چالشی خاص تعریف کرد که هنوز نتوانستهایم راهحل مناسبی برای آن پیدا کنیم.مشکلات میتوانند به طور عینی قابل رویت باشند؛ مانند مشکلات مربوط به همکاران یا مدیر در محل کار؛ یا اینکه جنبه عاطفی داشته باشند مثل احساس گناه به خاطر نرفتن سرکار یا جلسه امتحان. اما مشکلات عینی و عاطفی معمولا با هم تداخل پیدا میکنند.
فردی که کارش را از دست داده دچار ناراحتی و گاه افسردگی میشود و خود را فردی شکست خورده میداند و درنتیجه بیمیلی او در جستوجو برای یافتن کار، این تصور را تقویت میکند. این مثال نمونهای از بروز مشکل است؛ یعنی با اتخاذ راهحلی، بر مشکلات اولیه فرد افزوده میشود؛ اما این در حالی است که تجربه درونی فرد احتمالا به او میگوید که در آن شرایط، واکنش درستی نشان داده است.
در اینجا در خصوص مدیریت استرس و حل مشکلات، 2روش مهم پیشنهاد میشود:ساختن با مشکلات و نوع دیگر کنار آمدن با هیجانات عاطفی. در سازش با مشکلات باید با موقعیتهای پرتنش مقابله کرد؛ طوری که بتوان باعث تغییر و اصلاح آنها شد که در موارد احساسی و عاطفی هم رنج و غم تابع این وضعیت میشود.
اگر موقعیت و شرایط تغییر ندادنی را درنظر بگیریم، پذیرش حالت احساسی و هیجانی مهمترین راهحل است.در این روش باید به فرد کمک کرد تا طرز فکر خود را در مورد آن موقعیت تغییر دهد؛ مثلا فرد به این نتیجه میرسد که از دستدادن شغلش بخشی از واقعیتها در مورد نوع کار اوست، این وضع ممکن است برای هرکسی پیش بیاید؛ بدینترتیب خودش را مقصر و ضعیف نمیداند.
گام اول، کنترل احساسات
برای اینکه بتوانید درست فکر کنید و در نتیجه به خوبی از عهده مشکلات برآیید باید ابتدا روی احساسات خود کنترل داشته باشید. کنترل احساسات، کلیدی حیاتی برای کنترل فشارهای روحی است. برای دستیابی به این امر باید عقاید و نظراتی را که به طور کلی باعث به وجود آمدن واکنشهای احساسی و رفتاری شما در برخورد با واقعیتها میشوند تغییر دهید یا آنها را اصلاح کنید.
مشکلات را میتوان در چندین مرحله بررسی و حل کرد؛ شناسایی مشکل (من از چه چیزی ناراحتم؟)، انتخاب هدف (چه چیزی میخواهم؟)، پیدا کردن روشهای مختلف (چه کاری میتوانم بکنم؟)، بررسی احتمالات و پیامدها(چه پیش میآید؟)، تصمیم درست و به موقع بگیرید (چه تصمیمی بگیرم؟)، کارتان را به مرحله اجرایی بگذارید (چگونه عمل کنم؟)، ارزیابی صحیحی از موقعیت خود داشته باشید (چه نتیجهای میگیرم؟).
مراحل حل مشکل
مری شغل خود را ترک کرد تا بتواند کار بهتری پیدا کند ولی بعد از اینکه مهارت جدیدی آموخت، نتوانست کار مناسبی پیدا کند. او میخواست قبل از اینکه دوره آموزشیاش تمام شود، کار جدیدی را آغاز کند. او دوست داشت با موفق شدن در کار جدید، مطمئن شود که تغییر شغلش واقعا بجا بوده است!
مری میدانست که اعتمادبهنفس و موفقیت به احتمال زیاد بعد از اینکه مدتی در این کار تلاش کند، حاصل میشود، نه قبل از آن؛ اما چون تضمیمی برای این موفقیتها نبود احساس میکرد اعتماد لازم را به خود ندارد تا بتواند پیشرفت کند.
مری دائم خود را سرزنش میکرد که شاید نباید کارش را تغییر میداد و به تدریج امیدش را برای موفقیت در کار جدید از دست میداد. او وقتی میدید پیشرفت دیگران بیشتر از اوست با خود میگفت: «چرا من نمیتوانم موفق شوم؟» اما آیا بهتر نیست در چنین مواقعی یاد بگیریم مشکلات را به گونه دیگری مطرح کنیم تا دیگر غیرقابل حل به نظر نرسند و در عوض بتوانیم مشکل را حل کنیم و پیروز شویم؟
بهتر است ابتدا نقاط قوت، تواناییها و مهارتهای خود را در زمینه حل مشکل شناسایی کنیم. اما اگر نمیتوانیم آنها را به خوبی تشخیص دهیم، بهتر است اهداف خود را بیان کنیم و سپس مشخص سازیم که چه چیزی مانع میشود تا نتوانیم به آنها برسیم.فراموش نکنید برای رسیدن به اهداف خود باید به صورت مشخص و جزئی آنها را بیان کرد تا بتوان میزان پیشرفت را هم به تدریج مشاهده کرد.
از هدفهای کلی، مبهم و غیرواقعبینانه پرهیز کنید. همچنین اهداف باید در حیطه کنترل شما باشند (طوری نباشد که نتوانید آنها را کنترل کنید). مثلا «همکارم باید بیشتر کار کند و تمام مسئولیتها را بردوش من نگذارد!» این هدف در واقع مسئولیت دستیابی به هدف را منوط به همکاری میکند که همیشه از زیرکار شانه خالی میکند و با شما همکاری نمیکند!
هدفی که در این مورد میتوانید برای خود تعیین کنید میتواند به این صورت باشد: «میخواهم یاد بگیرم صریح و قاطع باشم تا بتوانم با دیگران درباره مشکلاتی که برایم پیش میآورند صحبت کنم و با همدیگر تغییرات لازم را به عمل آوریم.»
در مرحله بعد شما میتوانید به راهحلهای مختلفی که پیشرو دارید به خوبی توجه کنید و بهترین آنها را برگزینید. اگر شروع کردن این کار برای خودتان سخت است، میتوانید از دوستانتان بخواهید که راهحلهایی را به شما پیشنهاد بدهند و پس از آن پیامدهای ناشی از هر تصمیم را هم به خوبی بررسی کنید. در این مرحله باید مزایا و مضرات همه راهحلهایی را که در ذهن خود دارید به خوبی بررسی کنید تا مطمئن شوید بهترین راه کدام است.
بعد از اینکه تمام مراحل تصمیمگیری را پشتسر گذاشتید، حالا باید آن را اجرا کنید و مطمئن باشید که موفق خواهید شد و به خود و انتخاب خود نیز اعتماد و اطمینان کافی داشته باشید.اما یک چیز را فراموش نکنید و آن این است که اگر میخواهید گام درستی برای مبارزه با مشکلات خود بردارید. فراموش نکنید که تصمیمگیری همواره با ریسککردن و احتمال وجود خطر و کسب تجربه توام است.
در واقع خطر کردن نشانه سلامت روانی است؛ زیرا شخصی که اینگونه عمل میکند، نشان میدهد که دوست دارد به اهداف بلندپروازانه خود برسد، از شکست و بدشانسی نمیترسد و میخواهد زندگی پرماجراتری داشته باشد و خود را در زندگی محدود نکند. باوجود این توجه داشته باشید که منظور این نیست که خطر کردن همیشه مثبت و مطلوب است بلکه این بدینمعناست که در هر موردی که میخواهید خطر کنید، خوب به همه جوانب آن فکر کنید.
تصمیمگیری سریع!
یکی دیگر از چیزهایی که در مورد تصمیمگیری مهم است این است که همه ما دوست داریم بتوانیم سریع تصمیم بگیریم!
معمولا از سریع تصمیمگرفتن به عنوان خصوصیتی مثبت یاد میشود، مانند افرادی که میتوانند در شرایط بحرانی خیلی روشن و سریع فکر کنند یا وقتی تصمیمی گرفتند تا آخر کار پای آن بایستند.
اما تصمیمگیری سریع همیشه هم درست از آب درنمیآید البته روشهای تصمیمگیری افراد با هم فرق میکند(مثلا برخی محتاطانه و بعضی نسنجیده و تحریک شده تصمیم میگیرند) و به عبارت دیگر، افراد در شرایط مختلف روشهای متفاوتی را اتخاذ میکنند؛ مثلا شاید شما در مورد تصمیمهایی که مربوط به شغلتان میشود، منطقی باشید اما در قضاوت درباره مردم به گونهای دیگر رفتار کنید یا همچنین در مورد فرزندانتان نیز به شیوهای دیگر.
تصمیمگیری کاری تحلیلی و خلاقانه است. خلاقیت شامل فرایندی است که تفکر متفاوت نامیده میشود. تفکر متفاوت به معنای قبول ریسک هنگام فکر کردن است، به گونهای که شاید طرز فکر شما مغایر با منطق باشد، به نظر دیگران درست نباشد و بیمعنی جلوه کند. بنابراین تفکر خلاقانه اغلب بیانگر کنار گذاشتن موقتی تفکر عاقلانه است تا در فکر شما ایدههای جدیدی بتوانند ظهور کنند و دیدگاههای جدیدی پدید آیند.در واقع تغییر کردن، در گرو مخاطره کردن است.
خطر کردن به شما امکان میدهد تا به خود اعتماد کنید و باوجود تمام مشکلات، خودتان را باور داشته باشید. امیدتان را از دست ندهید، از اشتباهات خود تجربه بیندوزید و شانس و امکان رسیدن به اهداف مهم را فراهم کنید.تردید در تصمیمگیری جلوی خطر کردن را میگیرد و تصمیمگیری نسنجیده شما را از خطر کردن و جسور بودن میترساند.البته منافع و مضرات هرکاری باید به دقت بررسی شود. در تصمیمگیری باید خلاق بود. بنابراین باید تمام جنبههای کار را بررسی کرد و به اصطلاح بدون ترس و دودلی دل را به دریا زد.
صمیمهای خوب توسط «مغز و قلب» گرفته میشوند. ما معمولاً موقعی تصمیمهای بهتری میگیریم که از ذهن خودآگاه و ناخودآگاهمان توأماً استفاده کنیم. پژوهشگران در دانمارک دو نوع تصمیمگیری را مورد مطالعه و مقایسه قرار دادند. یکی تصمیمگیری توسط کسانی که مجاز به فکر کردن درباره حق انتخابهایشان بودند و دیگری تصمیمگیری توسط کسانی که حواسشان پرت بوده و اجازه فکر کردن آگاهانه درباره مسائلشان را نداشتند. نتیجه جالب این مطالعه این بود که افراد وقتی که حواسشان پرت بوده، تصمیمگیری بهتری کردهاند! یعنی هنگامی که تصمیمگیری آنها به شدّت تحت تاثیر ذهن ناخودآگاهشان بوده است.
به نظر میرسد که بهتر است برای تصمیمگیری، گزینههای مختلف را در ذهن ناخودآگاهمان نگاه داریم و آنها را در «پس زمینه فکرمان» پردازش کنیم. ذهن خودآگاه ما تنها میتواند در هر لحظه در یک یا دو جا حضور داشته باشد!
راه حل ساده
اگر با تصمیمگیری مهمی در زندگی خود روبرو هستید، گامهای زیر را بردارید:
1- تمام گزینهها را در نظر بگیرد
پیش از آن که به پاسخ نهایی نزدیک شوید، مطمئن باشید که تمام گزینههای احتمالی را در نظر گرفتهاید. معمولاً اختصاص دادن زمانی برای یورش فکری (بیرون ریختن هر چه به ذهن میرسد) مفید است. آیا گزینههایی هستند که در نظر نگرفته باشید؟ چه کار دیگری ممکن است بکنید؟
یک برگ کاغذ سفید بردارید و هر چیزی که در مورد تصمیمتان به فکرتان میرسد یادداشت کنید. بر روی پیدا کردن تمام حالتهای ممکن تمرکز کنید و از هرگونه پیش داوری در مورد هر یک از گزینهها خودداریکنید.
2- با آن بخوابید
پژوهشهای جدید نشان میدهند که ما هنگامی که از ذهن ناخودآگاهمان در کنار ذهن خودآگاهمان استفاده کنیم، تصمیمهای بهتری میگیریم. ذهن ناخودآگاه ما محدود به فکر کردن به حداکثر یک یا دو مورد در هر لحظه نیست. بنابراین، پس از آن که تمام گزینهها را در نظر گرفتید و روی کاغذ نوشتید، برگه کاغذ را به کناری بیاندازید و خودتان را سرگرم کار دیگری کنید. فیلم تماشا کنید، کتاب بخوانید، موسیقی گوش کنید، یا اصطلاحاً با آن بخوابید- یعنی به رختخواب بروید و بخوابید .
3- گزینههایتان را محدودتر کنید
نگاه تازهای به گزینههایی که نوشتهاید بیاندازید. آیا بعضی از آنها به عنوان انتخابهای خوب به شما چشمک میزنند؟ زیر آنها خط بکشید. آیا بعضی از آنها به نظرتان خیلی بد میآیند؟ روی آنها خط بکشید. این کار را ادامه دهید تا به دو یا سه انتخاب قابل قبول برسید.
4- مزایا و معایب
روی یک برگ کاغذ دو ستون بکشید. بالای یکی بنویسید «مزایا» و بالای دیگری «معایب». پس دو (یا سه) خط عرضی بکشید و کاغذ را به دو (یا سه) قسمت مساوی تقسیم کنید. هر قسمت را به یکی از گزینههای باقیمانده اختصاص دهید.
تمام مزایا و معایبی را که برای هر کدام از گزینههای باقیمانده به فکرتان میرسد روی کاغذ بنویسید. برخی همپوشانیها پیش خواهد آمد- یعنی مزایای یک گزینه ممکن است جزء معایب گزینه دیگر باشد. و همچین برخی مطالب منحصر به فرد نیز ممکن است در هر بخش وجود داشته باشد.
در پایان این مرحله، ممکن است مشخص شود که یکی از گزینهها بهتر از بقیه است. حتی در این صورت هم مرحله بعد را انجام دهید.
5- دوباره با آن بخوابید
کاغذ را کناری بگذارید و 24 ساعت به آن نگاه نکنید. ممکن است روز بعد بخواهید دوباره آن را نگاه کنید و شاید هم فردا صبح که از خواب بیدار شدید تصمیمتان را گرفته باشید. اگر خواستید دوباره به کاغذتان نگاه کنید، از فاصله دور این کار را بکنید. مثلاً از آن طرف اتاق. آیا هیچیک از گزینهها به شما چشمک میزنند؟
اگر هنوز نمیتوانید تصمیم بگیرید، یک دوست نزدیکتان را در این فرایند دخالت دهید. نظرات یک شخص دیگر میتواند به شما کمک کند تا چیزها را از دیدگاه متفاوتی ببینید.