نیایش شهید چمران لحظاتی قبل از شهادت
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، وارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند. علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است.
درد دل آدمی را بیدار می کند، روح را صفا می دهد، غرور وخود خواهی را نابود می کند. نخوت و فراموشی را از بین می برد، انسان را متوجه وجود خود می کند.
انسان گاه گاهی خود را فراموش می کند، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف وناتوان که در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است. فراموش می کند که همیشگی نیست وچند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی واوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. امام درد آدمی را به خود می آورد، حقیقت وجود او را به ادمی می فهماند و ضعف و زوال وذلت خود را درک می کند ودست از غرور کبریایی برمی دارد و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند.
خدایا ترا شکر می کنم که با فقر اشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم .
خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای ترا مشاهده کنم.
خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم وبدرستی تسبیح کنم.
ای حیات با تو وداع می کنم،با همه زیبائیهایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوهها وآسمانها ودریاها وصحراها، با همه وجود وداع می کنم. با قلبی سوزان وغم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من، می دانم شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید، می دانم فداکارید، می دانم که به فرمان من به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت درمی آئید، اما من آرزوئی بزرگتر دارم، من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم، به حرکت در آئید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات وطرح هایم سریع باشید.
این پیکر کوچک ولی سنگین آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیتها را به سرعت به هر نقطه دلخواه برسانید. در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید، از شما می خواهم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه ادا کنید. ای پاهای من سریع و توانا باشید، ای دستهای من قوی و دقیق باشید، ای چشمان من تیزبین و هوشیار باشید، ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس، مرا ضعیف و ذلیل مگذار، تا چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این لحظات سنگین و سخت را دریافت کنید. من، چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم ….
خدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک می جوشد، می لرزد، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکاری از آن سرچشمه بگیرد.
خدایا ترا شکر میکنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است بتوان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.
والسلام
نجوای آسمانی ها
سالهاست كه از روز های جنگ می گذرد و هر روز از شهدا دورتر و دورتر می شویم
شاید هر از گاهی یادی از آنها بكنیم
ولی در واقع هنوز نمی دانیم كه آنها به امید چه كسانی و برای كدام اندیشه و هدف رفتند
یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداریشان از منارههای غیرت این دیار به گوش میرسد.
یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لالههای سرخ دشتهای این خاک به یمن آنان به پا ایستادهاند.
*****
جبهه دانشگاه عظیم انسان سازی بود و او قدم در این وادی سراسر نور و حماسه نهاد ، قیل و قال مدرسه را رها کرد
تا با جهاد اصغر در میدان نبرد و جهاد اکبر با نفس خویش ، خود را به خیمه گاه پاکان عالم ، نزدیکتر کند
*****
کاشکی من هم دلی همچون شهیدان داشتم
تا که در صحـــــرای سینه لاله ای می کاشتم
کاشکی در من توان دل بریـــــــــدن بود کاش
تا که دسـت از دامن این خـــاک بر می داشتم
*****
خوشا آنان كه جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند
*****
ای دل...
اى دل! تو چه مى کنى؟ مى مانى یا مى روى؟
اى دل! نپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر… صحراى بلا به وسعت همه تاریخ است و کار با یک «یالیتنى کنت معکم» ختم نمىشود!
سِر آنکه دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارون? آخرت است.
یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن، که گذرگاه است… گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفکند.
یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. مى گویند که گناهکاران را نمى پذیرند؟ آرى! گناهکاران را در این قافله راهى نیست… اما پشیمانان را مى پذیرند. اگر نبود باب توبهاى که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، حضرت آدم نیز بهشت زده و رها شده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگى وا مىماند.
اگر در این دنیاى وارونه، رسم مردانگى این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند… بگذار این چنین باشد. این دنیا و این سرما!
دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، و گرنه، در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلامت، چه بسیارند اهل دین.
اى همسفر، نیک بنگر که در کجایى! مباد که از سر غفلت، این سفینه اجل را مأمنى جاودان بنگارى و در این توهم، از سفر آسمانى خویش غافل شوى.
هر انسانى را لیله القدرى هست که در آن ناگزیر از انتخاب مىشود و حُر را نیز شب قدرى این چنین پیش آمد… عمر بن سعد را نیز… من و تو را هم پیش خواهد آمد…
اگر باب «یالیتنى کنت معکم» هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که «لعن اللَّه أمه سمعت بذلک فرضیت به»
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیرى است بر آنچه فرمودهاند: کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا… این سخنى است که پشت شیطان را مىلرزاند و یاران حق را به فَیَضان دائم رحمت او امیدوار مىسازد.
دهر بر مراد سفلگان(حقیران) می چرخد تا تو در کشاکش بلا امتحان شوی و این ابتلائات نیز پیوسته می رسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود… پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم!
فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هردو تشنه تر. فرات تشنه مشک های اهل حرم است و بیابان تشنه خون امام و امام از هردو تشنه تر است، اما نه آن تشنگی که با آب سیراب شود!
جملات جاودانه از سید شهیدان اهل قلم
وصیت نامه شهید عباس بابائی
وصیت نامه اول
( بسم الله الرحمن الرحیم )
همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد
. . . ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد. . .
. . . ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران - امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن . هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.
ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد . اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.
هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.
ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن ، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . .
. . . ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد .
ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی . همیشه با ایمان باشی . همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست . . .
. . . اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون . درس بخون درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . . .
. . . همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود . . .
ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن .
*****
وصیت نامه دوم
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا ، خدايا ، تو را به جان مهدي (عج) تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار . به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت مي کشم وصيت نامه بنويسم . حال سخنانم را براي خدا در چند جمله انشاالله خلاصه مي کنم .
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده .
خدايا ، همسر و فرزندانم را به تو مي سپارم .
خدايا ، در اين دنيا چيزي ندارم ، هرچه هست از آن توست .
پدر و مادر عزيزم ، ما خيلي به اين انقلاب بدهکاريم .
عباس بابايي
شهادت 22/4/61 برابر با
21 ماه مبارک رمضان
مناجاتی آسمانی از دکتر شهید مصطفی چمران
پرگشایم
خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم.
با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم.
آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم .
از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم
و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
******
خوش دارم هیچکس مرا نشناسد
هیچکس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد،
هیچکس از راز و نیازهای شبانهام نفهمد
هیچکس اشکهای سوزانم را در نیمههای شب نبیند
هیچکس به من محبت نکند
هیچکس به من توجه نکند
جز خدا کسی را نداشته باشم
جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم
جز خدا انیسی نداشته باشم
جز خدا به کسی پناه نبرم
پرستوی بیقرار نگاهی به دو وصیتنامه شهید همت
شهید حاج محمد ابراهیم همت، فرمانده دلیر لشگر 27 محمد رسول الله(ص) طی سال های 59 و 61 دو وصیت نامه جداگانه نگارش کرده است که مرور این دو وصیتنامه، برجستگی های شخصیتی و روح بزرگ این سردار رشید اسلام را بیش از بیش نمایان می کند.
وصیت نامه اول -59/10/19
به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست.
اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند. ای کاش به خود می آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی … ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند. مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد .
دعوتی شایسته
دعوت شایسته شهید مفتح از عبدالفتاح عبدالمقصود
عبدالفتاح عبدالمقصود نویسنده سنّی مذهب بزرگ مصری است که هشت جلد کتاب درباره حضرت علی(علیه السلام) نوشته است. مجلّد اوّل از این مجموعه را آیة اللّه طالقانی ترجمه نمود و سایر جلدها را دکتر محمد مهدی جعفری به زبان فارسی برگردانیده است. شهید آیة اللّه مفتح در سال 1356 هـ.ش از وی دعوت نمود تا به ایران بیاید، او هم پذیرفت و مقارن با ایام ولادت حضرت امام رضا (علیه السلام) به ایران آمد در پیش نویس اعلامیه ای که توسط دکتر مفتح برای برگزاری جشن و مراسم سخنرانی ایشان انتشار یافت، آمده بود: آقای عبدالفتاح عبدالمقصود نویسنده توانایی که در محیط مصر با نوشتن کتاب «الامام علی» و کتابهای دیگر درباره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و امام حسین(علیه السلام) و نیز نگارش تقریظ بر کتاب الغدیر اثر علامه امینی علاقه شدید خود را به اهل بیت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان داده است.
عبدالفتاح عبدالمقصود در اوقات اقامت در ایران علاوه بر آن که ثمرات تألیفات خود را در کشور ایران مشاهده کرد و حق شناسی شیعیان را احساس نمود. طی مصاحبت و مجالست با بزرگان شیعه و دانشمندان حوزه علمیه قم و بازدید از شهرهای مختلف ایران بیش از گذشته با فرهنگ شیعیان آشنا گردید، این دیدارها موجب گشت تا او کتابهای دیگری درباره شخصیت های بزرگ شیعه بنویسد.
آقای حسین مهدیان که در جریان برنامه های مسجد قبا بوده است می گوید: عبدالمقصود به همراه همسر و دخترش به ایران آمد. قرار شد که محل استقرار ایشان منزل ما باشد. علما و اندیشمندان زیادی از داخل کشور برای گفتگو و مباحثه باوی می آمدند، قرار بر این شد که بازدید علمای تهران در منزل استاد محمد تقی فلسفی انجام شود و دیدار علمای قم با او در منزل آیة اللّه العظمی وحید خراسانی ـ از مراجع کنونی ـ صورت پذیرد.
مرحوم آیة اللّه سید محمود طالقانی شوق فراوانی برای دیدار با این نویسنده شهیر داشت و خود شخصاً بارها از ایشان جهت دیدار با مردم ایران دعوت کرده بود ولی هنگامی که عبدالمقصود با دعوت دکتر مفتح به ایران آمد مرحوم آیة اللّه طالقانی در زندان به سر می برد و تلاش های وی برای ملاقات با آن ابوذر زمان به ثمر نرسید. این نویسنده مصری وقتی اوضاع آشفته ایران را مشاهده کرد و موفق نگردید به دلیل اختناق شدید حتی با مترجم کتاب خود دیداری داشته باشد با توضیحاتی که از وضع اسفناک ایران برایش دادند، پس از بازگشت به مصر، با استفاده از موقعیت علمی و فرهنگی خود اقدام به افشاگری علیه رژیم پهلوی نمود.
آیة اللّه مفتح در مسجد قبا برای این محقق مصری یک سخنرانی را ترتیب داد و او هم در بیانات خویش به حقایقی در خصوص مسایل جهان اسلام اشاره کرد و پیروزی امت مسلمان را در پرتو قدرت ایمان و مذهب میسّر دانست و افزود: مسایل ملی، قومی و نژادی اگر هم موفقیتی داشته باشند زود گذر و فصلی اند و اقتدار دینی پایدارتر و قوی تر از آن خواهد بود.
علاوه بر عبدالفتاح عبدالمقصود، توسط دکتر مفتح چند تن از استادان دانشگاه الازهر به ایران دعوت شدند که با ممانعت ساواک مواجه گردیدند. آقای فحام شیخ الازهر و عبدالحلیم خفاجی نیز جزو مدعوین بودند که تنها شیخ فحام در سال 1356 موفق گردید به ایران بیاید و در مسجد قبا سخنرانی کند.(33)
یکی دیگر از اقدامات شهید مفتح دعوت از قاریان معروف و برجسته مصری بود که به ایران می آمدند و در مسجد قبا برنامه قرائت داشتند و این برنامه بسیار مورد استقبال مردم قرار گرفت.
به نقل از سایت راسخون
شهید مفتح، پرچمدار وحدت حوزه و دانشگاه
آیت الله دکتر محمّد مفتح روز بيست وهشتم خرداد ماه در سال 1307، محمد در خانه اي معطر به رايحه ايمان و علم و در خانواده اي روحاني در شهر همدان چشم به جهان گشود و از همان نخستين سالهاي زندگي، تحت تربيت صحيح و سازنده خانواده رشد كرد. او در مجالس وعظ، از سخنراني پدر گرامي اش بهره مي برد و بعد از صحبتهاي ايشان، به ذكر مصيبت اهل بيت (ع) مي پرداخت. مرحوم آيت الله آخوند ملاهمداني، اولين كسي بود كه جرعه هايي از چشمه جوشان علم خود را به كام تشنه محمد ريخت و در تكوين انديشه هايش نقش بارزي ايفا نمود. محمد 15 سال عمر داشت كه از همدان به قم هجرت كرده، در حجره اي از مدرسه دارالشفا اقامت گزيد تا با جديت به كسب معارف اسلامي بپردازد.
او عرفان، خارج فقه و اصول را در عالي ترين سطح نزد امام (ره) آموخت و در كنار تحصيلات حوزوي و بهره مندي از محضر اساتيدي چون علامه طباطبايي، آيت الله مرعشي نجفي و … تحصيلات دانشگاهي را نيز پيگيري نمود.او در سال 1328 با خانواده آيت الله بروجردي انصاري آشنا گشت و در شب نيمه شعبان با دختر ايشان ازدواج نمود.
مفتح در سال 1333 در رشته معقول دانشکده ي الهيات دانشگاه تهران پذيرفته شد و در سال 1336 رساله پايان نامه خود را با موضوع تيمم تحويل داد و در سال 1344 رساله دکتراي خود را در موضوع حکمت الهي ونهج البلاغه با نمره عالي تمام کرد . محمد تنها فردي بود که در حوزه علميه قم در هر دو رشته علوم قديمه وعلوم جديد ،بالاترين رتبه را کسب کرد.به همين دليل به درجه اجتهاد در سال 1344 دست يافت .فعاليتهاي سياسي محمد با تبعيد امام در سال 1342 آغاز شد.
مفتح به تدريس در حوزه قانع نبود و ضمن تدريس در دانشگاه به وعظ وارشاد مردم در نقاط مختلف کشور مي پرداخت . او در همين زمان در دبيرستان دين ودانش قم اولين دبيرستان اسلامي به تدريس پرداخت
دکتر مفتح مسافرتهاي تبليغي خود را به منبرهاي افشاگرانه تبديل ساخت تا آنجا که ساواک از ورود ايشان به استان خوزستان جلوگيري نمود او كه سر سازش با ظلم و جور نداشت در سال 1347 به دليل سخنان افشاگرانه اش، توسط رژيم از آموزش و پرورش قم اخراج و به منطقه اي بد آب و هوا در جنوب ايران تبعيد گرديد. پس از اتمام مدت تبعيد نيز، ساواك از ورود دكتر مفتح به قم جلوگيري كرد و او ناچار راهي تهران شد و به منظور همكاري با استاد مطهري و ايجاد سنگري جديد براي مبارزه در دانشكده الهيات دانشگاه تهران، مشغول تدريس گشت و در كنار آن براي گسترش فرهنگ اسلامي، كلاسهايي را در مسجد الجواد، جاويد و قباي تهران دائر نمود. اما در آذر ماه سال 1353 با هجوم به مسجد ودستگيري دکتر بهشتي و آيه الله خامنه اي مسجد جاويد را تعطيل کرد . آيه الله مفتح پس از دو ماه حبس از زندان کميته آزاد شد و ديگر اجازه نداشت در مسجد جاويد فعاليت کند.
وي در خرداد 1356 اولين نمايشگاه کتاب اسلامي را در مسجد قبا برگزار کرد و صندوق قرض الحسنه اي را تاسيس کرد ودر سالگرد تاسيس اين صندوق به مصر رفت و از دو شخصيت برجسته در امر اقتصاد اسلامي دانشگاه الازهر دعوت کرد به ايران سفرکنند اما باز هم ساواک مانع از اجراي اين برنامه شد .
شايد هنوز خاطره نمازهاي عيد فطر سال 1356 و 1357 و خاطره راهپيمايي باشكوهي كه در شهريور 57 پس از اقامه نماز، ستونهاي كاخ ظلمت را به لرزه درآورد، در ذهن مردم تهران زنده باشد.و دکتر بعد از آن نماز خاطره ساز فطر در اولين ساعات حکومت نظامي در تاريخ 17/6/1357 دستگير وبه زندان کميته فرستاده شد و دو ماه در آنجا بود تا آن که با اوج گيري انقلاب و باز شدن درهاي زندان از حبس رهايي يافت .
شهيد مفتح با تشكيل شوراي انقلاب از سوي امام خميني (ره) به عضويت آن درآمد و در هنگام بازگشت آن حضرت به ايران، در كميته تدارك استقبال از امام (ره) شركت فعال داشت. پس از پيروزي انقلاب به اتفاق چند تن از ياران براي سازماندهي كميته هاي انقلاب اسلامي فعاليت نمود و خود سرپرستي كميته منطقه 4 را عهده دار گرديد، همچنين سرپرستي دانشگاه الهيات و عضويت در شوراي گسترش آموزش عالي كشور و عضويت در شوراي 21 نفره پاکسازي ونظارت بر روزنامه اطلاعات از مسئوليتهاي وي بود.آیتالله مفتح نزدیک به دو دهه از عمر خود را صرف وحدت حوزه و دانشگاه نمود به گونهای که امروز نام بلند این شهید والامقام و مجاهدتهای او در تجلی وحدت میان حوزه و دانشگاه درخشندهترین است
زندگي دكتر مفتح، سراسر شور و تحصيل و تدريس بود … صبحدم سه شنبه 27 آذر ماه سال 1358 در مقابل دانشكده الهيات دست نفاق از آستين گروه فرقان بيرون آمد و محمد و دو محافظش به كوي دوست شتافتند. پيکر اين عزيزان را در حجره 23 صحن مطهر حضرت معصومه به خاک سپردند
من اینجا نمی مانم
نام کتاب: من اینجا نمی مانم |
ناشر: صیام |
|||
نویسنده: علی اکبری |
زبان: فارسی | قالب:pdf | صفحات: ۱۰۳ | حجم: ۴٫۰۴ Mb |
توضیح مختصر: خاطرات شهید حسن باقری(غلامحسین افشردی)
دانلود کتاب من اینجا نمیمانم- شهید حسن باقری-| در اوایل جنگ ، یک روز حضرت آیت الله خامنه ای که در آن زمان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع بودند در اهواز در جلسه ای حضور داشتند ، ( حسن باقری ) شرکت کرد و پس از اینکه رکن دوم ارتش از آخرین وضعیت دشمن اطلاعات دادند ، فرمانده عملیات می گوید : بگذارید رکن دوم ما نیز از وضعیت دشمن برایتان مطالبی بگوید و ایشان برخاسته و با آن بیان رسا و شیوا و گیرایش ، نه تنها آخرین اطلاعات خام را از دشمن مطرح می کنند ، بلکه به جمع بندی و تحلیلی عمیق می پردازد و حرکات احتمالی دشمن را در آینده نزدیک بیان می کند ، که بسیار مورد تحسین و تعجب برادران مخصوصاً ( حضرت آیت الله خامنه ای ) نماینده حضرت امام قرار می گیرد. |
خلوت آسمانی ها
شهید علیرضا (حمید) کرمانیان
ولادت: 1342 * شاهرود
شهادت: 64/11/21 * بوارین
عملیات: والفجر8
جبهه این دانشگاه انسان سازی، خودشناسی و خداشناسی. دانشگاهی که درس شهامت و دلاوری، متانت، صبرو استقامت، ایثار و شهادت را به ما اموخت.
جبهه این میعادگاه و عبادتگاه عاشقان، دلباختگان و دلسوختگان، جایگاهی که بندهای وابستگی و اسارت و پرده های ابهام و ناباوری ها دریده می شود….
باید که در جهت احقاق حق و آگاهی توده های مظلوم و ضعیف به پاخاسته و تا نابودی مظاهر ظلم و کفر در تمامی جهان و استقرار حکومت اسلامی از پای ننشینیم که این همان تکلیفی است که اسلام بر دوشمان نهاده است.
فرازی از وصیت نامه شهید
مکتوب شده در تاریخ 64/11/17
خاطرات سرداران شهید استان سمنان
سردار شهید حسن شوکت پور
جانشین لجستیک کل سپاه
ولادت:31/9/12 *سمنان
شهادت:68/5/29 * بیمارستان بقیة الله تهران
علت شهادت:جانبازی
در عملیات طریق القدس حسن آقا 72ساعت نخوابیده بود. یا پشت بی سیم بود یا پشت فرمان . هرکجا که کار بود، حسن شوکت پور هم بود. در عملیات والفجر 8 قطع نخاع شد. ادامه در صفحه بعد…
صفحات: 1· 2