در محضر استاد
استاد فاطمی نیا:
هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.
استاد فاطمی نیا:
هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.
مکتب جامعه گرایی اخلاقی یکی از مکاتبی اخلاقی غیر واقع گراست .بنیانگذار این مکتب «امیل دورکیم» جامعه شناس پوزیتیویست است. دیدگاههای اخلاقی او مبتنی بر مبنای اصالت جامعهای وی میباشد. او معتقد است اصالت با جامعه است نه فرد بر همین اساس ارزشهای اخلاقی نیز منشا اجتماعی دارند. همچنین بر آن است حق هرگونه قانونگذاری از جمله قانون گذاری اخلاقی با جامعه است. بر اساس این دیدگاه جملات اخلاقی از سنخ انشائیات هستند و از هیچ واقعیت خارجی حکایت نمیکنند و بر این اساس از دیدگاههای غیرواقع گرا شمرده میشوند. هنگامی که گفته دیدگاهی جزء دیدگاههای غیرواقع گراست به طور طبیعی چهار لازمه خواهد داشت.
۱. صدق و کذب ناپذیری
۲. نداشتن معیاری برای معقولیت احکام اخلاقی
۳. لذت گرایی اخلاقی
۴. نسبی گرایی اخلاقی
اصالت جامعه
اولین نکتهای که در دیدگاه دورکیم قابل توجه است این است که به اعتقاد وی جامعه شخصیتی مستقل دارد. درست است که مجموع افراد سازنده جامعهاند اما جامعه نیز جدای از افراد هویتی مستقل دارد. جامعه همچون شخصیتی کیفا مستقل از شخصیتهای افراد تشکیل دهنده آن است.
طبعا این هویت مستقل خود دارای احکام و قوانینی متفاوت از شخصیتهای افراد تشکیل دهنده دارد.
نکته دوم که در فهم دیدگاه اخلاقی جامعه گرایان اهمیت اساسی دارد این است که به اعتقاد دورکیم اصالت با جامعه است. نه افراد تشکیل دهنده آن. این سخن به این معناست که منشا تمام واقعیتها به نوعی ریشه در خواست جامعه دارد. از جمله دین و اخلاق .
جامعه و وجدان جمعی
چنانچه اشاره شد یکی از اصول مهم اندیشه اخلاقی جامعه گرایان ریشه در این نکته دارد که آنان جامعه را دارای شخصیتی مستقل از افراد میدانند. دورکیم این اصل را وجدان جمعی جامعه نام مینهد. نامی که خود مبدع آن است.
وی درباره پیدایش این مفهوم میگوید: چنین به نظر میرسد افراد تنها عناصر سازنده جامعهاند بنابراین نمودهای جامعه شناختی در واقع همان نمودهای روان شناختی افراد است. اما این سخن صحیح نیست زیرا در سلولهای زنده نیز چیزی جز ملکولهایی از این ماده خام نمیتوان یافت. پس ملکولهای غیر زنده هنگامی که با هم ترکیب میشوند نمودهای تازهای قابل مشاهده است که قبلا در هیچ یک از مواد خام اولیه قابل مشاهده نبود. به اعتقاد دورکیم علت این است که کل، همان حاصل جمع اجزاء خود نیست بلکه کل چیزی دیگری است که خواص آن با خواص اجزاء متشکل متفاوت است نتیجهای که از این اصل بدست میآید این است که جامعه حاصل جمع سادهای از افراد نیست بلکه دستگاهی است تشکیل یافته از ترکیب آنها با هم که معرف واقعیتی ویژه و دارای خواص مخصوص است. به اعتقاد او روانهای فردی با جمع شدن در هم متداخل میشوند و با هم میآمیزند و از این تداخل وجودی تازه پدید میآورند که وجدان جمعی نام دارد و خواص و عوارض این وجدان جمعی با احساس و اندیشه و عمل اعضاء تشکیل دهنده آن متفاوت است.
حال که اخلاق فردی انتزاعی بیش نیست پس در دیدگاه دورکیم معیار ارزشمندی یک عمل چیست؟ چگونه میتوان گفت کاری ارزش اخلاقی دارد؟ دورکیم در این زمینه معتقد است حق قانون گذاری اخلاقی با جامعه است و جامعه قانون گذاری است که میباید فرمانبردارش باشیم.
دورکیم خاطر نشان میکند که ما در درونمان به خوبی احساس میکنیم که خود فرمانروای ارزشگذاریهای خود نیستیم بلکه موجوداتی مقید و مجبوریم. ما انسانها در بند آگاهیهای جمعی هستیم و به خودی هیچ چیز ارزش ذاتی ندارد. اگر میگوییم عملی ارزشمند است این ارزشمندی فراورده باورهای جمعی است.
دورکیم در جایی دیگر میگوید: «افکار عمومی به برکت مبانی و خاستگاههای خود، از اقتدار و مرجعیتی اخلاقی برخوردار است که با تکیه بر آن خود را بر تک تک افراد تحمیل میکند. افکار عمومی در برابر کوششهایی که به آهنگ مخالفت با او انجام میگیرد، ایستادگی میکند و همچنان که جهان بیرونی در برابر عواملی که میکوشند بر ضد او به سرکشی پردازند واکنش دردآلودی از خود نشان میدهد؛ واکنش افکار عمومی نیز در برابر مخالفان خویش چنین است. کسانی را که داوری هایشان درباره امور اخلاقی بر پایه شالودههایی جز شالوده های خود اوست، نکوهش نمیکند و کسانی را که از زیبایی شناسی دیگر جز زیبایی شناسی او ملهم هستند ریشخند میکند هرکس بکوشد چیزی را با بهایی کمتر از ارزش انها ارزیابی کند با مقاومتهایی برخورد میکند… ما به خوبی احساس میکنیم که فرمانروای ارزشهای خویش نیستیم، بلکه موجوداتی مقید و مجبوریم و آنچه ما را مقید میکند همام آگاهیهای جمعی است.»
منابع جهت مطالعه بیشتر
مصباح یزدی، محمدتقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۴، ص۳۳
دورکیم، امیل، فلسفه و جامعه شناسی، ترجمه فرحناز خمسهای، تهران، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها، ۱۳۶۰، ص۵۱.
امام سجاد علیه السلام می فرماید: «وَ أَکافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَهِ؛ (بار خدایا! مرا توفیق ده…) با آن کس که رشته مودّت بریده است، بپیوندم.»(1) امام این توصیه را درباره خویشاوندان نمی کند، ولی یکی از موارد برجسته آن، خویشاوندان است. امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر فرمود: «لا تَقْطَعْ رَحِمَکَ وَ إِنْ قَطَعَکَ؛ با خویشاوندانت قطع رحم نکن، اگرچه آنان با تو قطع رابطه کردند».(2)
پیامبر اسلام فرمود:
أَلا أَدُلُّکُمْ عَلی خَیرِ أَخْلاقِ أَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ : مَنْ عَفا عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ یعْطِی مَنْ حَرَمَهُ .(3)
آیا شما را به بهترین اخلاق اهل دنیا و آخرت خبر دهم : کسی که فردی را که به او ظلم کرده است، ببخشاید و با آن کس که با او قطع رابطه کرده، ارتباط برقرار سازد و به کسی که او را محروم کرده است، عطا و بخشش کند.
1- الصحیفه السجادیه، دعای 20، فراز 9.
2- وسائل الشیعه، ج 8، ص 594.
3- محمد بن محمد سبزواری، جامع الاخبار، تحقیق: علاء آل جعفر، قم، مؤسسه آل البیت، 1414 ه_.ق، ص 287
منبع:کتاب اخلاق اجتماعی در صحیفه سجادیه،حمید رضا حق شناس،ص68
کلمه «تقرّب» از ریشه «قُرب» گرفته میشود که در لغت به معنای نزدیک شدن به چیزی است.[1] و مقرّبان درگاه الهی به کسانی گفته میشود که توانستهاند به خداوند نزدیک شوند. البته از آنجا که خداوند، موجودی مادی نیست؛ لذا این قُرب و نزدیک شدن به معنای مادی آن نیست، بلکه به جهات روحانی و معنوی است. به روحانی بودن این تقرّب در قرآن کریم در مواردی مانند آیه شریفه «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[2] اشاره شده است.[3]
نزدیک بودن به خدا میتواند معنای دیگری نیز داشته باشد که بر تمام رستگاران و بهشتیان اطلاق شود؛ به این معنا که تمام انسانهای رستگار به خداوند نزدیک شدهاند. البته در نگاهی دیگر، تعداد معدودی از انسانها نیز وجود دارند که از بهشتیان رستگار دیگر نیز مقام بالاتری دارند. این مطلب را میتوان از برخی آیات قرآن به دست آورد؛ مانند آیات شریفه «پس اگر او از مقرّبان باشد، در رَوح و ریحان و بهشت پرنعمت است! امّا اگر از اصحاب یمین باشد، (به او گفته میشود:) سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند!».[4]
اما در اینکه چه موجوداتی میتوانند مقرّبان درگاه الهی قرار گیرند، باید ابتدا تقسیمی از موجودات ارائه نمود:
1. موجوداتی که خداوند بر آنها تکلیفی نهاده است.
2. موجوداتی که تکلیفی بر آنها وجود ندارد.
دسته اول؛ انسانها و اجنه را شامل میشود. انجام تکالیف و دستورات الهی سبب پیشرفت و تعالی موجودات میشود، لذا اگر کسی بتواند از این دوره، سربلند بیرون بیاید، قطعاً از مقرّبان درگاه الهی است. قرآن در مورد مقرّب بودن یک انسان میفرماید: «و در حالى که (روح الامین جبرائیل) در افق اعلى بود. از محل خود تنزّل نمود و فرود آمد و به قدرى (به پیامبر) نزدیک گردید. تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود».[5] این آیات شریفه در مورد پیامبر اسلام(ص) بوده و نشانگر آن است که این انسان بزرگ به بالاترین مقام قابل دسترسی برای موجودات دست یافته است. همچنین آیه «چون فرشتگان مریم را گفتند که خدا تو را به کلمه خود بشارت مىدهد که نامش مسیح (عیسى) پسر مریم است، که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقرّبان (درگاه خدا) است»،[6] که صراحت در مقرّب بودن حضرت عیسی(ع) دارد.
در مورد جنّ تعبیر این چنینی در قرآن کریم وجود ندارد، بلکه تنها اینگونه میتوان احتمال مقرّب شدن اجنّه را استنباط کرد؛ زیرا از آنجا که جنیان تکلیف دارند، طبیعتاً انجام این تکالیف میتواند در تقرّب آنها در نزد خداوند تأثیرگذار باشد. البته این تنها در مقام اعتقاد است؛ یعنی این احتمال و موقعیت برای اجنه نیز وجود دارد که به مقام قرب الهی دست یابند،[7] هرچند ممکن است ما در آیات قرآن و مجموعه روایات – بر خلاف انسانها - نامی از جنیان مقرب نیابیم.
اما دسته دوم شامل فرشتگان و ملائکه مجرّد میشود، همچنین حیوانات و موجودات دیگر؛ حیوانات و موجودات مادی که تکلیف بر آنها وجود ندارد، قطعاً نمیتوانند از مقرّبان الهی شمرده شوند، هرچند حشر در قیامت برای آنها نیز وجود دارد
.[8]
اما تقرّب در مورد فرشتگان کاملاً متفاوت است. آنها موجودات مجرّد[9] و عاری از گناه بوده و همواره به ذکر و عبادت خداوند مشغول هستند؛ لذا تمام آنان به نوعی مقرّب و نزدیک به درگاه خدای متعال خواهند بود و آنچه در قرآن کریم به مقرّب بودن فرشتگان اشاره شده است[10]شاید ناظر به تمام آنان باشد.
البته پروردگار، چینشی برای آنان قرار داده است[11] که طبیعتاً برخی از آنها برتر از دیگران هستند و شاید به همین جهت اصطلاح «فرشتگان مقرّب»، در میان علما اصطلاح رایجی است که به برخی از ملائکه الهی گفته میشود.
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: محقق و مصحح: میر دامادى، جمال الدین، ج 1، ص 662، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع(دار صادر)، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ ر.ک: «قرب الاهی و اقسام آن»، سؤال 89.
[2]. نجم، 9.
[3]. ر.ک: «معراج و قاب قوسین»، سؤال 26883.
[4]. واقعه، 88 – 91.
[5]. نجم 7 – 9: «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىَ *ثمَُّ دَنَا فَتَدَلىَ * فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنىَ».
[6]. آل عمران، 45: «إِذْ قَالَتِ الْمَلَئکَةُ یَامَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکلَمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسىَ ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فىِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ».
[7]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 115، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[8]. ر. ک: «درد و رنج و حشر حیوانات»، سؤال 25378.
[9]. ر.ک: «تجرد ملائکه»، سؤال 93.
[10]. نساء، 172: « … وَ لاَ الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ …».
[11]. صافات، 164: « وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ ».
حضرت علی علیه السلام :
صَوْمُ الْقَلْبِ خَیْرٌ مِنْ صِیامِ اللِّسانِ و صِیامُ اللِّسانِ خَیْرٌ مِنْ صِیامِ الْبَطْن.
روزه قلب بهتر از روزه زبان و روزه زبان نیز از روزه شکم برتر است.
خداوند متعال در آیه 19 و 20 سوره بقره می فرماید: «اوْ کصَیبٍ مِنَ السَّمَآءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یجْعَلُونَ اصابِعَهُم فِی آذانِهِمْ مِّنَ الصَّواعِقِ حَذَرَالمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ یکادُ البَرْقُ یخْطَفُ ابْصارَهُمْ کلَّما اضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ اذآ اظْلَمَ عَلَیهِمْ قامُوا وَلَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَابْصارِهِمْ انَّ اللّهَ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ» (مثل منافقان) همچون بارانی از آسمان است که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه [بر سر رهگذران] ببارد آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود می گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند و خداوند به کافران احاطه دارد [و آنان در قبضه قدرت او هستند]. روشنایی [خیره کننده ] برق نزدیک است چشمانشان را برباید، هر زمان که [برق جستن می کند و صفحه بیابان را] برای آنها روشن می کند [چند گامی ] در پرتو آن راه می روند و چون خاموش می شود، توقف می کنند و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بین می برد؛ چرا که خداوند به همه چیز تواناست.
گاهی رفتار نامطلوب مبلّغ یا عالم دین موجب عدم اهتمام به فراگیری علم دین در بین مردم گشته، آنان را از این فریضه الهی دور می سازد.
امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «اِنَّمَا زَهَّدَ النّاسَ فی طَلَبِ الْعِلْمِ کَثْرَةُ مایَرَوْنَ مِنْ قِلَّةِ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ؛(1) همانا مردم از جستجوی علم سرباز می زنند، به دلیل آنکه فراوان شاهد کمبود عالم با عمل هستند.»
1-غررالحکم، ص 46.
باید تصمیم جدّی داشته باشیم که هرگز از کنار آیات و روایات و مطالبی که برای مردم بیان می کنیم، سهل انگارانه نگذریم؛ بلکه بیش از هر کس اهتمام به عمل داشته باشیم. هنگامی که آیه و یا روایتی را برای سخنرانی می نویسیم، مانند مغازه دارانی که به فروش می اندیشند نباشیم؛ بلکه ابتدا خود مصرف کنیم و با عمل، لذّت اطاعت را درک کنیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: أَوْحَی اللّه ُ تَعالی إِلی بَعْضِ أَنْبِیاءِ بَنی إِسْرائیل عِظْ نَفْسَکَ فَإِنِ اتَّعَظْتَ فَعِظِ النّاسَ وَ إِلاّ فَاسْتَحْیِ مِنّی؛(1) خداوند بزرگ به بعضی از انبیاء بنی اسرائیل وحی کرد که نفس خود را موعظه کن. اگر موعظه پذیرفتی، مردم را موعظه کن وگرنه از من حیا کن.»
1- مجموعة ورام، ج1، ص239.
ضد سخط «رضا» است. و آن عبارت است از: ترک اعتراض بر مقدرات الهیه درباطن و ظاهر، قولا و فعلا. و صاحب مرتبه رضا پیوسته در لذت و بهجت و سرور وراحت است، زیرا تفاوتی نیست در نزد او میان فقر و غنا، راحت و عنا، بقا و فنا، عزت و ذلت، مرض و صحت، و موت و حیات. و هیچ یک از اینها بر دیگری در نظر اوترجیح ندارد. و هیچ کدام بر دل او گران نیست، زیرا که: همه را صادر از خدای - تعالی - می داند. به واسطه محبت حق که بر دل او رسوخ نموده بر همه افعال او عاشق
در آثار وارد است که: «یکی از ارباب رضا، سن او به هفتاد سال رسید و در این مدت نگفت که: کاش فلان چیز بودی و فلان نبودی» .
یکی از بزرگان را گفتند که: «از آثار رضا در خود چه می یابی؟ گفت: در من بویی ازرضا نیست و با وجود این، هرگاه خدای - تعالی - تن مرا پل جهنم سازد و خلق اولین وآخرین را از آن بگذراند. و همه را داخل بهشت کند. و مرا به جهنم افکند و جهنم رااز من پرگرداند، به حکم او راضیم و به قسمت او خشنودم. و هرگز به خاطرم نمی گذردکه: کاش چنین نبودی و چرا نصیب من این شد و قسمت دیگران آن؟» .
و صاحب این مرتبه، هر چیزی را به چشم رضا می نگرد. و هر امری را به نظر محبت می بیند. و در هر موجودی نور رحمت الهیه را مشاهده می کند. و سر حکمت ازلیه راملاحظه می نماید. پس هر چه می شود در سرای وجود، موافق مراد مطلب او است. و هرچه در کارخانه هستی رو می دهد بر وفق هوا و خواهش اوست. و از اینجا معلوم می شود که: مقام رضا افضل مقامات دین، و اشرف منازل مقربین است. اعظم درهای شهرستان رحمت، و اوسع راههای اقلیم سعادت است.
حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - از طایفه ای از اصحاب خود پرسید که: «شماچه نوع کسان هستید؟ عرض کردند: مؤمنانیم. فرمود: چه چیز است علامت ایمان شما؟ گفتند: صابریم در وقت بلا. و شاکریم در هنگام نعمت و رفاه. و راضی هستیم به مواردقضا. حضرت فرمود: مؤمنانید به خدای کعبه قسم» . ( محجة البیضاء، ج 8، ص 87.)
منبع:معراج السعاده،ص687
چکیده
غذا و تغذیه در آموزه های دینی همچون سایر موضوعات ، مورد توجه قرار گرفته است . مبداء پیدایش غذا از جانب خداوند است که جهت تندرستی ، تداوم حیات و توانمندی در انجام تـکـالیـف بـه انـسـان عـطا شده است . قریب به 250 آیه قرآنی و دهها روایت از معصومین عـلیـهـم السـلام بـر اهـمـیـت غـذا و تـغـذیـه دلالت مـی کـنـنـد. سـؤ ال ایـن اسـت که اسلام ، خوردن چه نوع غذاهایی را توصیه کرده است ؟ چه مقدار باید غذا خـورد؟ اسـلام چند وعده برای خوردن را توصیه می کند؟ و بالاخره آداب خوردن غذا چیست ؟ ایـنـهـا پـرسـشـهـایـی کـلید واژه ها: غذا، تغذیه ، رژیم غذایی ، گروههای غذایی ، وعده غذایی ، آداب خوردن .
اهمیت غذا
نیاز انسان به غذا، مهم ترین و حیاتی ترین نیاز روزمره اوست که از تولد تا مرگ وی را همراهی می کند، و حتی انبیا و اولیاء الهی نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
رشـد، طـول عـمـر، تـنـدرسـتی ، آرامش اعصاب و روان ، خلق و خوی و رفتار، توانمندی و قدرت ، تکثیر نسل و تولید مثل و… همه به نوعی وامدار تغذیه سالمند. از این رو قریب به دویست و پنجاه آیه قرآنی و دهها روایت معصومین (علیهم السلام ) در مورد غذا و تغذیه وارد شده است . همچنین نام گذاری پنجمین سوره قرآن به مائده (سفره غذایی )، از صفات خـداوند، رزاق و معطم بودن ، سوگند خداوند به غذا (والتین والزیتون )، درخواست مائده آسـمـانـی تـوسـط حـضـرت عیسی و درخواست غذا توسط حضرت موسی (ع ) هر کدام مهر تاییدی بر اهمیت غذا و تغذیه می باشند.
امام علی علیه السلام :
سَبَبُ الْمَحَبَّةِ البُشْرُ؛
گشاده رويى، سبب دوستى و محبّت است.
غرر الحكم: ج4، ص126، ح5546
فضائل و مناقب امامان شیعه و ائمه ـ علیهم السّلام ـ تنها در منابع شیعه ذکر نشده است، بلکه بیش از شیعه، اهل سنّت به آن پرداخته، و در کتب معتبرروایی، تفسیری و تاریخی خود ذکرکردهاند، و حتی در بعضی از کتب روایی باب فضائل علی بن ابیطالب را نیز آوردهاند. بنابراین ذکر فضائل و مناقب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به دوستداران اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ اختصاص ندارد، بلکه حتی بعضی ازکسانی که با حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و یا امامان شیعه نیز جنگ کردند (و از جمله معاویه) مناقب آن حضرت ـ علیه السّلام ـ را ذکر کرده است.
در اینجا به چند مورد از فضایل اهل بیت از متون اهل سنت اشاره می کنیم:
زمخشری که از مفسران اهل سنّت است، میگوید: «هنگامی که آیه شریفه مودت قل لا اسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی یعنی بگو ای رسول ما که اجر و پاداشی جز دوستی نزدیکان را از شما نمیخواهم، نازل شد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ پرسیدند: مودت و دوستی چه کسانی برما واجب شده است؟! فرمود: علی و فاطمه و فرزندان آن دو.
۲. همچنین زمخشری نقل میکند که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر کس با محبت آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دنیا برود، شهید و آمرزیده مرده است و چنین کسی با ایمان کامل و بر سنّت و جماعت از دنیا رفته است.»
حضرت فاطمه «عليهاالسلام» :
بهترين شما كسانى اند كه با مردم نرم ترند و زنان خويش را بيشتر گرامى مى دارند.
خِيارِكُم أليَنُكُم مَناكِبَهُ و أكرَمُهُم لِنِسائِهِم
عوالم العلوم و المعارف ج11 ، ص
909
ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻮﻳﺪ: ﺭﻭﺯﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻰ ﺩﺭ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻴﺮﻭﻧﻰ ﺷﻮﺩ. ﻛﻔﺶ ﻛﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺍﺯ ﻛﻔﺶ ﻫﺎﻯ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺟﺎﻯ ﭘﺎﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻧﺒﻮﺩ. ﻣﺎ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻮﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﭘﺎ ﺭﻭﻯ ﻛﻔﺶ ﻫﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﺭﺩ ﻣﻰ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻴﻢ.
ﺍﻣّﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻛﻔﺶ ﻛﻦ ﺭﺳﻴﺪ ﺗﻮﻗﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﻛﻔﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻛﻔﺶﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮ ﻛﻔﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺼﺮﻑ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ.
ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻬﺪﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ: ﻟﺎ ﻳﺤِﻞﱡﱡ ﻟِﺎَ ﺣَﺪٍ ﺍَﻥْ ﻳﺘَﺼَﺮﱠﱠﻑَ ﻓﻰ ﻣﺎﻝِ ﻏَﻴﺮِﻩِ ﺑِﻐَﻴﺮِ ﺍِﺫْﻧِﻪِ. ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﻰ ﺣﻠﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ.
(ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺍﻟﺸﻴﻌﻪ، ﺝ 17، ﺹ 309)
پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
«و لا تدخل الملائكة بيتا فيه كلب» .
يعنى:
«ملائكه داخل نمى شود بر خانه اى كه در آن سگ باشد» .
پس، هرگاه خانه دل مملو از صفات رذيله كه سگان درنده هستند باشد، چگونه. ملائكه كه حمله علوم و معارفاند داخل مى شوند؟ و از اينجا معلوم مى شود كه كسانى كه عمر خود را صرف تحصيل علم از طريق مجادلات كلاميه و استدلالات فكريه نموده اند، و از تزكيه نفس از صفات ذميمه غافل مانده اند، بلكه دلهاى ايشان متعلق به «قاذورات» (52) دنياى دنيه، و نفوس ايشان منقاد قوه غضبيه و شهويه است، از حقيقت علم بى خبر، و سعى ايشان بى ثمر است.و آنچه را تحصيل كرده اند و علم پندارند، بر خلاف واقع است، زيرا كه علم حقيقى را بهجت و سرور و صفا و نورى است، و دلى را كه نورعلم واقعى در آن داخل شد مستغرق لجه عظمت خداوند جليل، و محو مشاهده جمال جميل مى شود، و التفات به غير او نمى كند.و غايت همت اكثر اين اشخاص تحصيل زخارف دنيا، و حصول منصب و جاه و شهرت در بلاد، و تسخير قلوب عباد است.و نه همين است كه صفات خبيثه و اخلاق رذيله، مانع از طلوع انوار علوم حقيقيه از مطلع فيوضات الهيه باشد و بس، بلكه بدون تزكيه نفس و تصفيه قلب، عبادات ظاهريه را اثرى، و طاعات بدنيه را ثمرى نيست.و چه فايده مترتب مىشود بر آراستن ظاهر وكاستن باطن.
قال الله - سبحانه - :
«ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر»
يعنى:
«نماز، باز مى دارد نمازگزاران را از اعمال زشت و منكر» .
اگر نماز با خباثت باطن و اخلاق سيئه مقبول خداوند بى نياز بودى، پس چرا مى بينى اكثر مردم را كه هر روز نماز پنجگانه به جا مى آورند، و هر ساعت چندين منكر و معصيت از ايشان صادر مى شود؟!
و حضرت فرمودند:
«الصلوة معراج المومن»
يعنى:
«به واسطه نماز مؤمن عروج مى كند به معارج قرب پروردگار» .
برگرفته از كتاب معراج السعادة،مولف :ملا احمد نراقی (ره)
علت يا عللى كه باعث مى شود انسان روى به درگاه خداوند متعال آورد، در افراد به حسب مرتبه ى ايمان و اعتقادشان متفاوت است ؛ عده يى خدا را مى خوانند تا نيازهاى مادى ايشان را بر آورد. اين نيازها گاهى خيلى جزئى و ساده است و گاهى مهم و حياتى . عده يى ديگر خدا را مى خوانند، تا در راه رسيدن به قرب الى الله سريع تر حركت كنند و دعاى آنان تنها براى رفع نياز مادى نيست ، بلكه به خاطر عشق و علاقه ييست كه به خداوند متعال دارند و خود دعا كردن براى آنان موضوعيت دارد.
امام صادق (ع ) در اين زمينه فرمود:
(ان ) العباد ثلاثة قوم عبدوا الله عزوجل خوفا فتلك عبادة العبيد و قوم عبدوا الله تبارك و تعالى طلب الثواب فتلك عبادة الاءجرآه و قوم عبدوا الله عزوجل حبا له فتلك عبادة الاءحرار و هى افضل العبادة .
عبادت كنندگان سه دسته اند:
1. گروهى كه خداى عزوجل را از ترس عبادت كنند؛ و اين عبادت بردگان است .
2. مردمى كه خداى تبارك و تعالى را به طمع ثواب عبادت كنند؛ و اين عبادت مزدوران (و سوداگران ) است .
3. دسته يى كه خداى عزوجل را براى دوستى اش عبادت كنند؛ و اين عبادت آزادگان و بهترين عبادت است.
منبع :كتاب كليد سعادت، نام مؤ لف : رحمت الله عرب نوكندى
سرچشمه علماء و فضلاء امام فخرالدّين رازى عليه الرّحمة ادا مى نمايد كه :
هفتاد و دو دليل جهت وحدانيّت رب جليل تاءمل نموده بودم و روز تعطيل سيركنان به دامن كوهسارى چون نسيم بهارى گذر كردم شبانى را ديدم كه گوسفندان مى چرانيد، با خود گفتم كه من عمرى به دلايل و برهان عقلى بر وحدانيت معبود پى برده ام و علم واجب تعالى حاصل كرده ام و هنوز در درياى حيرت ((ما عرفناك )) گرفتارم و از انديشه لا احصى ثناء عليك دل افگار، آيا اين شبان روزى رسان خود را به چه كيفيت مى شناسد و آفريننده خود را چگونه مى داند؟ پيش شبان رفته گفتم : خداى خود را چگونه مى شناسى ؟
گفت : چنان كه فرد و بى مانند است .
گفتم : اگر به تو كسى گويد كه خداى دو تواند بود، هيچ دليلى دارى كه رفع اين سخن نمايى و پرده از وحدانيت حق بگشايى ؟
گفت : اين چوب شبانى را چنان بر سر آن كس مى زنم كه سرش دو مى شود و مغزش چون سخنش پريشان مى گردد. و من هيچ دليلى چنين قاطع و برهانى چنين ساطع نيافتم كه بيخ شجر اعتقادش در زمين دل پاى محكم كرده بود كه به صرصر دلايل عقلى از جاى نمى رفت و عرق نمى گشود.