آثار تربیتی اعتقاد به شفاعت
مسأله شفاعت اثر تربیتی ویژهای نهتنها در شفاعتخواهان، بلکه در شفاعتکننده بر جای مینهد؛ یعنی شفاعت انگیزهای است تا آدمی در پرتو انجام اعمال حسنه، به این مقام دست یابد؛ زیرا مقام شفاعت، براساس تفضل الهی برای اولیاء الله منظور گشته است.
اثر اعتقاد به شفاعت در زندگی دنیوی و اخروی قابل انکار نیست؛ همچنان که اثر این اعتقاد در زندگی فردی و اجتماعی آدمی نیز غیر قابل انکار است.
*از بین رفتن ناامیدی
اعتقاد به شفاعت پدیدآورندة امید در دل گناهکاران، و مایه بازگشت آنان در نیمه زندگی، به سوی خداست، و اگر حقیقت شفاعت درست مورد بررسی قرار نگیرد، خواهیم دید که اعتقاد به شفاعت اولیای خدا، نهتنها مایه جرئت و موجب سرسختی با خدا نمیباشد، بلکه سبب میشود که گروهی به امید اینکه راه بازگشت به سوی خدا به روی آنان باز است، بتوانند به وسیله اولیای خدا، آمرزش الهی را نسبت به گذشته جلب کنند و از عصیان و سرکشی و سرسختی دست برداشته، به سوی حق باز گردند.
* ایجاد انگیزه برای توبه کردن
نهتنها شفاعت در زندگی انسانها، این نقش را بر عهده دارد، بلکه پذیرش توبه، و در سطح وسیع تر موضوع «انتظار فرج» و امید به بهبود وضع آینده اجتماع، از عوامل سازنده و نیروبخش در دگرگون ساختن اوضاع و نابسامانیهای بشر میباشد و او را از محیط تیره و تار یاس و نومیدی، به فضای روشن رجا و امیدواری وارد میکند.
*دگرگونی در سرنوشت گناهکار
اعتقاد به شفاعت اولیای خدا (البته با شرایط خاصی) درباره گناهکاران سبب میشود که فرد گناهکار معتقد گردد که وی از این به بعد میتواند سرنوشت خود را دگرگون سازد، و اعمال دیرینه وی طوری نیست که برای او یک سرنوشت شوم قطعی و غیر قابل تغییر ساخته باشد؛ بلکه او از همین حالا به کمک اولیای خدا و تصمیم راسخ خود بر اطاعت و فرمانبرداری از خدا، میتواند سرنوشت خود را عوض کند، و درهای سعادت را به روی خود باز کند، ولی برعکس، یأس و نومیدی و اینکه دیگر کاری از او و دیگران ساخته نیست، چراغ امید را در شبستان عمر انسان خاموش میسازد.
جوانی که در طول زندگی، گناهان و لغزشهایی داشته است، هرگاه معتقد گردد که کارهای زشت پیشین او، آن چنان کاخ سعادت وی را ویران کرده که دیگر قابل ترمیم نیست، و برای او یک سرنوشت قطعی پدید آورده که به هیچ وسیلهای نمیتوان آن را دگرگون ساخت، و آمرزش خدا را به خویش جلب نمود، و حتی توبه و پشیمانی و شفاعت و کمکخواهی از اولیای حق، نمیتوانند سرنوشت او را دگرگون سازند، یک چنین اعتقاد نهتنها از حجم گناه او نمیکاهد، بلکه سبب میشود که پرونده زندگی وی روز به روز سیاهتر، و بار گناه او سنگینتر شود؛ زیرا او با خود چنین فکر میکند: اکنون که راه بازگشت به روی من باز نیست و از این به بعد هر نوع قدم نیکی در راه اطاعت خدا بردارم سودی به حال من نخواهد داشت، دیگر جهت ندارد که من در نیمه عمر، رنج اطاعت را بر خود هموار سازم، و از گناهان لذتبخش دست بردارم؛ ولی برعکس اگر روزنه امید را به روی خود باز ببیند و بداند که از همین حالا میتواند وضع خود را در آینده دگرگون سازد در این صورت کوششی میکند که گذشته را جبران کند و به وضع خود در آینده بهبودی بخشد.