مهارت تحملِ مرگ عزیزان در قرآن
چکیده
مرگ لازمه جدایىناپذیر زندگى بشر است؛ اما چه باید کرد تا سنگینى غم آن کاهش یابد؟ از عوامل مهمى که سلامت روان آدمى را به مخاطره مىاندازد، فشارهاى روانى است که پدیدههاى گوناگونى سبب آن مىشود. یکى از این پدیدهها، مرگ است.
این نوشتار با رویکرد توصیفى ـ تحلیلى در پى ارائه مهارتهاى قرآنى در تحمّلِ فقدان و مرگ عزیزان است که آدمى در پرتو آن مىتواند فشار روانى مصیبت را تحمل، بلکه از آن در رشد و تعالى خویش بهره بگیرد.
مقاله حاضر با تکیه بر آیات قرآن کریم و روش تفسیر موضوعى و معناشناسى، به بیان مهارتهاى قرآنى تحمل فقدان عزیزان مىپردازد. قرآن براى تحمل مرگ عزیزان، مجموعهاى از مهارتهاى شناختى (خداشناختى، انسانشناختى، روانشناختى و جهانشناختى) و مهارت رفتارى (تقوامدارى) و مهارتهاى اخلاقى (یاد خدا، صبر، توکل و تسلیم) را ارائه داده است که به تفصیل در نوشتار بدانها پرداخته مىشود. حاصل این نوشتار این است که آدمى براى تحمل فقدان عزیزان، ناگزیر از بهرهگیرى مهارتهاى ارائه شده قرآنى است، وگرنه هم گرفتار جزع و فزع، اضطراب و افسردگى روحى مىشود و هم از مطلوب فطرى خویش که تکامل روحى است، دور مى ماند.
کلیدواژها: قرآن، تحمل فقدان، مهارتهاى شناختى، مهارت رفتارى، مهارتهاى اخلاقى.
نویسنده:عبدالعلى پاکزاد
مقدّمه
از سنتهاى عمومى نظام آفرینش، مرگ و مفارقت روح از بدن است که در متون دینى به آن تصریح شده است. در قرآن آمده است: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»(آلعمران: 185)؛ هرکسى مرگ را مىچشد.
براساس بینش الهى، مرگ پایان زندگى بشر نیست، بلکه پلى به سوى جهان ابدى است. به تصریح متون دینى، آدمى در مسیر سعادت فطرى، در حال حرکت است: «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحا فَمُلَاقِیهِ» (انشقاق: 6). حال چه نوع مهارتهایى را باید کسب کند تا سختىها، بخصوص فقدان عزیزان، او را دچار افسردگى نکند و از مسیر مطلوب فطرى باز ندارد؟
در کتب تفسیر ذیل آیات مربوط به آزمایش، انسان، جهان هستى، مرگ و… و در کتب و مباحث اخلاقى از قبیل صبر، توکل و تسلیم مباحثى درباره پرسش مذکور به میان آمده است، ولى از آنجا که به موضوع موردنظر، به صورت استقلالى نگاه نشده و دستهبندى در نوشتهها، به ویژه کتب تفسیرى و اخلاقى نظاممند نیست، بر آن شدیم که از نگاه قرآن، مهارت تحملمرگعزیزان را بررسى کنیم.
مفهومشناسى
واژه مهارت کاربرد فراوانى در کارهاى روزمره و نیز در علوم و فنون دارد؛ مثل مهارت رانندگى، مهارت انجام دادن معامله و خرید و فروش، مهارت حاضرجوابى و مهارتهایى که روانشناسان بر آنها تأکید دارند؛ همچون مهارت دوستیابى، مهارت همسردارى، و مهارت تعلیم و تربیت کودک.
واژه مهارت در قرآن به کار نرفته، ولى در لغتنامه فارسى به معناى زیرکى و رسایى در کار، استادى و زبردستى آمده است.1 در فرهنگ عمید، ماهر بودن
در کارى، استادى، زیرکى، چابکى و زبردستى در کار معنا شده است.2
گویا مهارت تحمل فقدان در اصطلاح عبارت است از کسب آگاهىها و توانایىهایى که در پرتو شناخت صحیح و اخلاق و رفتار عالى به دست مىآید، و به آدمى قدرت مىدهد تا در برابر فقدان و مرگ عزیزان سر تسلیم فرود آورد و فشارهاى روحى حاصل از آن را کاهش دهد و از آن کمال بهره را بگیرد.
مهارتها
با مطالعه آیات قرآن کریم دستکم به سه نوع مهارت شناختى، اخلاقى و رفتارى براى تحمل فقدان عزیزان روبهرو مىشویم. اینک شرح آن:
مهارتهاى شناختى
شناخت منشأ رفتار، احساسات و عقاید انسان است. در هر قلمرویى، از جمله در تحمل فقدان و مرگ عزیزان آدمى نیازمند شناخت و آگاهى است. انسان بدون شناخت صحیح در تحمل فقدان همانند کسى است که بدون چراغ در شب تاریک قدم برمىدارد و هر لحظه امکان زمین خوردن و سقوط و هلاکت را دارد. قرآن کریم به شگفتى عملکرد شناخت که موجب تغییر عقیده و رفتار سحره فرعون شد، تصریح کرده است:
«قَالُوا لَن نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا» (طه: 72)؛ گفتند سوگند به آن کسى که ما را آفرید، هرگز تو را بر دلائل روشنى که براى ما آمد مقدم نخواهیم داشت.
آنچه سبب شد سحره فرعون از رفتار و عقیده خویش دست بردارد شناخت و آگاهى بود. به سخن دیگر آنان چون به فنون و رموز سحر آشنا بودند به روشنى دریافتند که برنامه موسى علیهالسلام سحر نیست بلکه معجزه است.3
بر اساس تأثیر انکارناپذیر شناخت، در هر قلمرو زندگى، از جمله در تحمل شدائد، بلاها و تحمل فقدان، خداوند در آیات متعددى به ارائه شناخت و فهم صحیح در مورد مالک هستى، جهان، انسان و شدائد زندگى پرداخته است تا آدمى در پرتو شناخت وحیانى، توان خویش را در تحمل فقدان افزایش دهد. در این نوشتار مهارتهاى شناختى در تحمل فقدان عزیزان را در چهار مورد بر اساس آیات قرآنى بررسى مىکنیم:
الف. خداشناختى
1. مالکیت خداوند بر هستى: یکى از مهارتهاى شناختى ارائه شده در قرآن براى تحمل فقدان عزیزان این است که خداوند در آیات متعددى به مالک بودن خویش توجه داده است؛ چه آنکه اگر آدمى باور داشته باشد مالک اصلى خداست و آنچه در اختیار آدمى است امانتى بیش نیست، هیچ وقت از پسگیرى امانت بىتابى نخواهد کرد.
کسى که به مالکیت خدا و نابودى غیر او اقرار داشته باشد، در مورد فقدان، مقاوم و بردبار خواهد بود، چون نه خود را مالک مىدانسته و نه وجودش را پایدار مىشمرده است. آنچه تنشزاست از دست دادن چیزى است که مالک آن هستیم یا آن را پایدار مىخواستیم و مىدانستیم، اما اگر نه خود را مالک بدانیم و نه آنچه را داریم، دائم بپنداریم، از دست دادن آن، تحملناپذیر نخواهد بود.4
آیاتى بیانگر مالکیت واقعى خداست، از جمله:
ـ «لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (مائده: 120)؛ حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست، و او بر هر چیزى تواناست.
به تعبیر علّامه طباطبائى جمله «لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِیهِنَّ» بر ملک مطلق پروردگار دلالت مىکند.5
ـ «لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ» (حدید: 2)؛ مالکیت و حاکمیت آسمان و زمین از آن اوست، زنده مىکند و مىمیراند.
این آیه گویاى آن است که حیات و ممات همه آدمیان در دست قدرت اوست. او روزى حیات مىدهد و روزى دیگر، حیات را از آدمى مىستاند. این نوع شناختدهى، عاملى براى تحمل فقدان عزیزان است؛ زیرا آدمى با خود بر اساس این نوع آیات به این باور مىرسد که حیات و ممات کسى در دست او نیست تا از زوال آن بىتابى کند و علاوه آنکه بر اساس مالکیت واقعى خدا، او حیات خود و دیگران را امانتى بیش نمىداند تا با فقدان، بىتابى نماید.
ـ «تَبَارَكَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (ملک: 1)؛ پربرکت و زوالناپذیر است کسى که حکومت جهان هستى به دست اوست.
مُلک یعنى سلطه و اقتدار. معناى عبارت «بیده الملک» این است که ملکها و همه قدرتها و همه اقتدارها در قبضه اوست. در اختیار و در دست اوست؛ یعنى هیچ قدرت مستقلى در عالم وجود ندارد که در قبال قدرت الهى شمرده شود.6
براساس همین بینش، که مالک واقعى خداست و آنچه در اختیار آدمى قرار دارد امانتى بیش نیست، معصومان در مرگ عزیزانشان بىتابى نمىکردند؛ چون آنان مطابق آموزههاى وحیانى عزیزان را امانتى الهى و مرگشان را پسگیرى امانت از طرف صاحب آن مىدانستند.
از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که: گروهى از اصحاب امام حسنبن على علیهماالسلام به او نامه نوشتند و در مرگ دخترش، به او تسلیت گفتند و آن حضرت در پاسخ آنان نوشت: «اما بعد، نامه تسلیت شما رسید، من آن را به حساب خدا وامىگذارم تا تسلیم تقدیر، و بردبار در آزمون او باشم… او کنیز مملوک خدا بود که راه رفتگان را پیمود؛ راهى که پیشینیان آن را پیمودند، و زود است که دیگران نیز بپیمایند: و کانت أمة مملوکة، سلکت سبیلاً مسلوکة صار الیها الأوّلون، و سیصیر الیها الآخرون… .»7
همچنین معصومان علیهمالسلام به کارگیرى این مهارت را در تحمل فقدان به اصحاب و یاران خویش توصیه نمودند. یکى از اصحاب پیامبر صلىاللهعلیهوآله به نام معاذبن جَبل فرزند خود را از دست داد و بسیار بىتاب شد. آن حضرت نامه تسلیتى براى وى فرستادند که در بخشى از آن آمده است:
«فَقَدْ بَلَغَنى جَزَعُكَ على وَلَدک الّذى قضى اللّه علیه و انّما کان ابنُكَ من مواهِبِ اللّهِ الهَنیئةِ و عَواریهِ المُستَودَعَةِ عندک. فَمَتَّعَكَ اللّهُ بِهِ إلى أَجَلٍ وَقَبضه لِوَقْتٍ معلومٍ فَإِنّا للّه و انا إلیه راجعون»؛8 پس به من خبر بىتابى تو بر فرزندت که خداوند به مرگ او حکم کرده رسیده است. همانا فرزند تو از هدیههاى گواراى خدا و از عاریههاى به ودیعه گذاشته او نزد تو بود. خداوند تا مدتى تو را از آن بهرهمند ساخت و در وقتى که مشخص شده بود، او را گرفت. پس ما از خداییم و به سوى خدا بازمىگردیم.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با بیان امانت بودن فرزند، معاذبن جبل را آرام ساخت و تسکین قلب داد.
نکته مهم در این حدیث، به کار بردن کلمه «استرجاع» است که پایه شناختى این سخن همان، مالکیت خدا نسبت به انسانها، و این است که انسانها مالک هیچ چیز حتى خودشان نیستند.
وقتى اشعث برادر خویش را از دست داد، على علیهالسلاماین مصیبت را به وى تسلیم گفتند. اشعث در پاسخ گفت: «انا للّه و انا الیه راجعون». امام فرمود: آیا معناى این جمله را مىدانى؟ گفت: یا على تو غایت و منتهاى علم هستى. حضرت فرمود: «اما قَوْلكَ إِنّا للهِ فَإِقرارٌ منک بالملكِ و أَمّا قَولُكَ وَ إِنا الیه راجعون. فَإقرارٌ منک بالهلاک»؛9 اما اینکه مىگویى: ما از خداییم، اقرار به مالکیت و پادشاهى خداوند است و اینکه مىگویى ما به سوى او بازمىگردیم، اقرار تو به فانى شدنت است.
آرى اگر انسان به مالکیت خدا باور داشته باشد و آنچه را در اختیار دارد امانت بداند، به وقت پسگیرى امانت از جانب مالک واقعى بىتابى نخواهد کرد، چه آنکه، او، فقدان عزیزان را پسگیرى مىداند نه گرفتن، تا اینکه تنشزا باشد.
2. درک حضور و معیت خداوند به هنگام فقدان عزیزان: در آیات متعددى خداوند همراهى خویش را با بندگانى که به وصف صبر، تقوا و نیکوکارى و… آراستهاند، اعلام کرده است:
ـ «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» (توبه: 36)؛ و بدانید خداوند با پرهیزگاران است.
ـ «إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (بقره: 153)؛ خدا با صابران است.
ـ «وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» (عنکبوت: 69)؛ و خدا با نیکوکاران است.
بدیهى است باور به همراهى خداوند و اینکه همه امور در برابر دیدگان او انجام مىشود، خود عامل تقویت روح، در انجام دادن هر کار نیک و تحمل فشارهاى روانى از قبیل فشار روحى فقدان در آدمى است.
متأسفانه انسانها به هنگام مصائب و مشکلات مىپندارند که خدا با آنها قهر کرده و آنان را تنها گذاشته است. اگر شخص مصیبتدیده، همانگونه که خدا را در خوشایندها با خویش همراه مىبیند، به هنگام مرگ عزیزان و مشکلات زندگى هم همراه خود ببیند، از فشار روحى او کاسته مىشود و توان تحمل او افزایش مىیابد. تصور خارج بودن از قلمرو حمایتى خداوند، ترس و اضطراب را به دنبال مىآورد. اگر هنگام سختىها خدا را دور و خارج از دسترس بدانیم، مضطرب مىشویم بر تنیدگىمان افزوده مىشود. کودک به این دلیل جداشدن از مادر را برنمىتابد که مىپندارد دور بودن مادر سبب مىشود که دیگر پاسخگوى نیازهاى او نباشد. احساس تنهایى و بىیاورى است که کودک را مىآزارد به مرور زمان که کودک بزرگ مىشود و درمىیابد که هرگاه بخواهد، مادر کنار او خواهد بود، دور بودن مادر، او را بىتاب نمىکند.10
خداوند متعال در آیات متعددى همراهى خویش را به انسانها اعلام نموده است تا آنان خود را از قلمرو حمایتى خدا خارج ندانند و به مدد این شناخت بر مشکلات فائق آیند.
در قرآن آمده است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله براى آرام کردن همراه خویش در غار از این مهارت شناختى بهره گرفته است: «إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا» (توبه: 40)؛ آن هنگام که او به همراه خود مىگفت، غم مخور، خدا با ماست.
خداوند سبحان براى زدودن غم روحى پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مسیر تبلیغ رسالت، او را به همراهى خویش نوید مىدهد: «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَكُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْكُرُونَ إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هُم مُحْسِنُونَ» (نحل: 127ـ128)؛ صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد، و به سبب کارهاى آنها اندوهگین و دلسرد مشو و از توطئههاى آنان در تنگنا قرار مگیر. خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کردهاند و کسانى که نیکوکارند.
همچنین خداوند حضرت نوح را، که تحت شدیدترین فشارهاى قومش بود، مأمور به ساختن کشتى مىکند و اصلِ مقابله با سختىها را به او آموزش داده، مىفرماید: «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْیُنِنَا» (هود: 37)؛ و اکنون در برابر دیدگان و و طبق وحى ما، کشتى را بساز.
جمله «باعیننا» (در برابر دیدگان ما) چنان قوت قلبى به نوح بخشید که فشار استهزاى دشمنان، کمترین خللى در اراده نیرومند او ایجاد نکرد.11
از اصل قرآنىِ «همراهى خداوند با بندگان در همه حال» و ذکر مصادیق قرآنى براى آرامسازى و تحمل مشکلات بر پایه شناختىِ درک همراهى خداوند در سختىها برمىآید که یکى از مهارتهاى ارائه شده در قرآن براى تحمل فقدان، درک حضور و همراهى خداوند به هنگام مرگ عزیزان است. زیرا چنین بینشى انسان را در قلمرو حمایتى خداوند قرار داده، همین نوع بینش توان تحمل او را بر مرگ عزیزان افزایش مىدهد.
با بهرهگیرى از همین مهارت شناختى، که همه امور در برابر دیدگاه خداوند انجام مىگیرد، تحمل فقدان بر امام حسین علیهالسلامآسان بود. آمده است: هنگامى که شیرخواره ایشان در آغوش آن حضرت بود و حرمله ـ لعنهاللّه علیه ـ تیرى افکند و گلوى او را درید، امام خون او را به کف دست گرفت، چون پر شد به آسمان افکند و بعد از بیان جملاتى فرمود: «هَوْنٌ عَلَى ما نزل بى أنَّهُ بِعَینِ اللّه»؛12 هر مصیبتى را که بر من فرود آمده، این آسان مىکند که در محضر خداست.
آرى اگر انسان این گونه به خداوند شناخت داشته باشد، یعنى او را در خوشایند و ناخوشایند زندگى، همراه خویش ببیند و بداند همه امور در برابر دیدگان او انجام مىشود، توان تحمل فقدان در او تقویت مىشود؛ چراکه ناظر دیدن خدا به هنگام فقدان (مرگ عزیزان) آدمى را به مصلحت و حکمت پسگیرى عزیزان رهنمون مىسازد.
3. توجه به نعمتها و عنایات الهى در جهان پس از مرگ: از اصول مسلّم در تربیت و رشد و تکامل آدمى که بارها در قرآن از آن بهره گرفته شده، بشارت دادن به نعمتها و پاداشهاى بهشتى بر انجام دادن تکالیف و تحمل شدائد و ناخوشایندهاى زندگى است؛ چون اجراى کار و تحمل سختى با یقین به پاداش و مزد، قابل تحمل است. اگر کارها و تحمل شدائد با پاداش و آن هم پاداش ابدى همراه باشد، قابل تحمل خواهد بود؛ چراکه پاداش منبع تقویتکنندهاى است که توان انسان و انگیزه او را در عمل به کار و مقابله با سختىها افزایش مىدهد. آنچه سختىها و مصیبت را براى آدمى تحملناپذیر مىکند آن است که بداند تحمل مصائب بدون پاداش است. اگرچه قرآن به وجود ناخوشایندها در زندگى تصریح فرموده است:
ـ «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ…» (انفال: 28)؛ و بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمایش است.
ولى براى تحمل مشکلات و ناخوشىها زندگى، به بشر اعلام نموده که ناخوشایندىهاى زندگى بدون پاداش و اجر نیست:
ـ «الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَاللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ» (توبه: 20ـ21)؛ آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است، و آنها پیروز و رستگارند. پروردگارشان آنان را به رحمتى از ناحیه خود، و رضایت خویش و باغهایى از بهشت بشارت مىدهد که در آن، نعمتهاى جاودانه دارند.
روشن است که مجاهده در راه خدا آکنده از سختىهایى است که انسان مؤمن باید آنها را با جان و دل بخرد. آنچه شدائد را بر انسان مؤمن آسان مىکند، پاداشهایى است که خداوند به مؤمنان وعده داده است. لذا به لحاظ کارکرد پاداش در تحمل شدائد، خداوند بىدرنگ پس از مجاهدت در راه خدا با گونههاى مختلف آن، از پاداش سخن به میان آورده است. در خصوص پاداش تحمل فقدان (مرگ عزیزان) فرموده است: «وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ» (بقره: 155ـ156)؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان؛ آنان که هرگاه مصیبتى به آنها رسد… .
این آیه به بشر گوشزد مىنماید که تحمل مرگ عزیز، دربردارنده پاداش و اجر است. بشر با باور به این اعلام و شناخت از طرف خدا، توانش براى تحمل فقدان افزایش مىیابد.
عاملى که آدمى را در مصیبت بىتاب مىکند باور نداشتن به پاداشِ تحمل مصیبت است. در روایتى از امام صادق علیهالسلامبشارت صابران، به بهشت و مغفرت الهى شمرده شده است: و عن الصادق علیهالسلام قال اللّه عزوجل: «و بشر الصابرین» اى بالجنة و المغفرة.
13
معصومان علیهمالسلام هم براى کاهش فشارهاى روانى سختىها این اصل را به همگان آموزش مىدادند. پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآلهمىفرماید: «لو تَعْلَمونَ ما ذُخِرَ لکم، ما حَزِنْتُم على ما زوِى عنکم»؛14 اگر آنچه را براى شما ذخیره شد، مىشناختید، بر آنچه از شما گرفته شده غمگین نمىشدید.
ب. انسانشناختى
فقدان عزیزان آزمایش الهى: همه انسانها در معرض قانون آزمایش الهى قرار دارند و هیچ فردى از نوع بشر از آزمایش مستثنى نیستند: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَكُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ» (ملک: 2)؛ آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم، به حال خود رها مىشوند و آزمایش نمىشوند؟!
کثرت و گستردگى اسباب و عوامل آزمایش به حدى است که نمىتوان آمار مشخصى براى آن ذکر کرد، اما به اختصار مىتوان گفت هر چیزى که به نحوى با شئون ارادى انسان در ارتباط است و در گزینش انسان مؤثر است مىتواند از عوامل آزمایش به شمار رود.
«وَهُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَكُمْ فِی مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»(انعام: 165)؛ و او کسى است که شما را جانشینان نمایندگان خود در زمین ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى دیگر قرار داد، تا شما را با آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید.
کلمه «ما» در آخر آیه شامل همه نعمتهاى مادى و معنوى است.15 با استفاده از آیات 165 انعام و 7 کهف و 155 بقره ابزار آزمایش عمومى است و به ابزار خاصى منحصر نیست، ولى از آنجا که ذکر آن براى آگاهى و تنبیه مردم است، خداوند به بعضى از ابزار آزمایش اشاره کرده است، که نمونهاى از آن، اولاد و فقدان عزیزان است:
ـ «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» (تغابن: 15)؛ اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند.
ـ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ» (بقره: 155)؛ قطعا همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها… مىآزماییم.
آدمى اگر به هدف و فلسفه آزمایش خداوند توجه داشته باشد که ـ نمونهاى از آن آزمایش، فقدان عزیزان است ـ غم فقدان او را از پاى درنمىآورد، بلکه باور به اینکه آزمایش سبب تکامل آدمى است، فقدان را براى انسان قابل تحمل مىکند. گاهى امتحان براى تمرین امتحانشونده است؛ مثلاً خداوند متعال انسان را بیازماید تا با آن، استعدادهاى درونى او به فعلیت برسد یا مثل آدمى که خودش یا دیگرى را به آب مىاندازد تا شنا یاد بگیرد. این نوع امتحان، نوعى رفتار براى کمال یافتن است. با تلاش در آب است که انسان شناگر مىشود. امتحانهاى الهى براى آن است که انسان در خلال آن گرفتارىها کمال یابد.16 قرآن کریم به این حقیقت تصریح دارد: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِكُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُدُورِ» (آلعمران: 154)؛ و اینها براى این است که خداوند آنچه را در سینههایتان پنهان دارید، بیازماید و آنچه را در دلهاى شما از ایمان است، خالص گرداند.
به تعبیر استاد مطهّرى این خصوصیت مربوط به موجودات زنده به ویژه انسان است که سختىها و گرفتارىها، مقدّمه کمال و پیشرفتهاست. ضربهها، جمادات را نابود مىسازد و از قدرت آنان مىکاهد، ولى موجودات زنده را تحریک مىکند و نیرومند مىسازد. بس زیادتها که اندر نقصهاست. مصیبتها و شدائد براى تکامل بشر ضرورت دارد. اگر محنتها و رنجها نباشد بشر تباه مىگردد.17
آرى کسى که فقدان را ابزار آزمایش و لازمه حیات و تکامل بشرى بداند، توان تحمل او در غم فقدان افزایش مىیابد و بلکه بر این اساس که لازمه و ضرورى تکامل انسان وجود آزمایش الهى است، از آن در جهت تکامل خویش به بهترین نحو بهرهبردارى مىکند.
ج. روانشناختى
1. نگرش مثبت به زندگى: براساس آموزههاى دینى، یکى از ویژگىهاى مهم زندگى دنیا، توأم بودن آن با درد و خوشحالى، سختى و راحتى است. کسى را در دنیا نمىتوان یافت که همواره در خوشحالى به سر ببرد، همانگونه که شخصى را نمىتوان یافت که همیشه غمگین باشد. آدمى به تناسب ظرفیت وجودى، براساس طبیعت زندگى دنیایى، حیاتى توأم با خوشایندها و ناخوشایندها دارد. برعکس، سعادت اخروى همراه هیچ گرفتارى و غم و غصهاى نیست.
«لاَ یَمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِنْهَا بِمُخْرَجِینَ»(حجر: 48)؛ هیچ خستگى و تعبى در آنجا به آنها نمىرسد، و هیچگاه از آن اخراج نمىگردند.
نگرش مثبت به زندگى به معناى آن است که آدمى ـ براساس اعتقاد به اینکه جهان هستى با حکمت الهى مىچرخد و حوادث بدون دلیل و مصلحت نیست ـ حوادث زندگى را بامعنا و نظاممند بداند. معنادارى زندگى آن است که انسان سختىها را لازمه اجتنابناپذیر زندگى، ابزار آزمایش، فراهمآورنده زمینه رشد و کمال، رسیدن به پاداش الهى و ابزار برگشتدهى آدمى به سوى خدا بداند.
کتاب زندگى، قرآن کریم، براى تحمل هر سختى و گرفتارى، خصوصا تحمل فقدان، به این نوع نگرش مثبت به زندگى در آیاتى تصریح فرموده است:
ـ «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً» (انبیاء: 35)؛ و ما شما را با بدىها و خوبىها مىآزماییم.
ـ «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ…» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ مىگیرد…
ـ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ» (بقره: 155)؛ قطعا همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مالها و جانها و میوهها آزمایش مىکنیم.
ـ «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا اِءلَیْهِ رَاجِعونَ أُولَـئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: 156ـ157)؛ آنها که هرگاه مصیبتى به ایشان مىرسد، مىگویند: ما از آن خداییم، و به سوى او بازمىگردیم. آنان همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده، و آناناند هدایتیافتگان.
ـ «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (روم: 41)؛ فساد در خشکى و دریا به سبب اعمالى است که مردم انجام دادهاند، آشکار شد، خدا مىخواهد نتیجه بعضى از اعمال آنها را به آنان بچشاند، شاید بازگردند.
این آیه شریفه ناظر است بر وبال دنیایى گناهان، و چشاندن وبال بعضى از آنها نه همه آنها. معناى اینکه فرمود «لعلهم یرجعون» آن است که خداوند مىچشاند آنچه را مىچشاند، براى اینکه شاید از شرکشان و گناهانشان دست بردارند و به سوى توحید و اطاعت برگردند.18 چنانکه در آیهاى دیگر به رسیدن مصیبت به واسطه اعمال تصریح کرده و فرموده است: «وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ» (شورى: 30)؛ هر مصیبتى به شما رسد به سبب اعمالى است که انجام دادهاید.
کلمه مصیبت به معناى هر ناملایمى است که به انسان برسد؛ گویى از ره دور به قصد آدمى حرکت کرده تا به او رسیده است و مراد به جمله «ما کسبت ایدیکم» گناهان و زشتىهاست.19
در آیه از ضمیر جمع استفاده شده است، ولى بدان معنا نیست که منحصر در مصائب اجتماعى باشد بلکه براساس این اصل کلى که اعمال آدمى با حوادث عالم رابطه مستقیم دارد، شامل مصائب فردى نیز مىشود.
از مجموع آیات مذکور و آیات دیگر این حقیقت به روشنى آشکار مىشود که ناخوشایندهاى زندگى داراى بار معنایى است که آدمى باید مطابق آن معانى ارزیابى مثبت نسبت به حوادث داشته باشد که بعضى از آن بار معنایى، عبارت از این است که حوادث وسیله آزمایش، فراهمآورنده زمینه رشد و کمال، رسیدن به پاداش الهى و برگشت آدمى به سوى خداست.
روشن است که اگر آدمى چنین نگرشى (معنادار بودن حوادث) درباره حوادث زندگى داشته باشد، شدائد، به ویژه فقدان عزیز براى او تنشزا نیست، بلکه چنین نگرشى بر توان تحمل او مىافزاید.
تحملناپذیرى حوادث به سبب آن است که از زندگى راحتى بدون سختى را انتظار داریم و این در غیرواقعى بودن شناخت ما از دنیا ریشه دارد. آنچه مهارتهاى مقابله با سختىها را به وجود مىآورد و زندگى را تحملپذیر مىسازد، پذیرش این واقعیت است که سختىها اجتنابناپذیر است. اگر انسان بداند، دنیا جاى راحتى نیست، راحت زندگى مىکند و از ناملایمات به تنگ نمىآید.20
اگر ما از ناملایمات به تنگ مىآییم براى آن است که ناملایمات را بىحاصل و بىمعنا مىدانیم، در حالى که به واسطه شدائد، استعدادهاى بالقوه آدمى شکوفا مىشود و او از تباه شدن و نابودى نجات مىیابد. به تعبیر استاد مطهّرى:
آدمى باید مشقتها تحمل کند و سختىها بکشد تا هستىِ لایقِ خود را بیابد. خدا براى تربیت و پرورش جان انسانها دو برنامه تشریعى و تکوینى دارد و در هر برنامه، شدائد و سختىها را گنجانیده است. در برنامه تشریعى، عبادات را فرض کرده و در برنامه تکوینى، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است. روزه، حج، جهاد، انفاق، نماز، شدائدى است که با تکلیف ایجاد گردیده و صبر و استقامت در انجام آنها، موجب تکمیل نفوس و پرورش استعدادهاى عالى انسانى است. گرسنگى، ترس، تلفات مالى و جانى، شدائدى است که در تکوین پدیده آورده شده است و به طور قهرى انسان را دربر مىگیرد.21
بىتابى و بىقرارى آدمى در شدائد به آن علت است که همانگونه که براى خوشایندهاى زندگى معنا مىیابد، براى ناخوشایندها معنا نمىیابد، بلکه از سختىها ارزیابى منفى مىکند. بدیهى است که ارزیابى منفى توان آدمى را در تحمل مصائب کاهش مىدهد. قرآن کریم به زیبایى، تحمل نکردن ناخوشایندها را نتیجه ارزیابى منفى دانسته و فرموده است: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ مىگیرد، مأیوس مىشود و مىگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است.
اینکه انسان تنگىِ روزى ر ا خوارى مىشمرد، نوعى از ارزیابى منفى است، غافل از آنکه تنگىِ روزى سبب خوارى و ذلت نیست، بلکه حداقل باید گفت وسیله آزمایش است. به همین جهت تأکید مىشود که از مهارتهاى تحمل فقدان، نگرش مثبت به زندگى (معنایابى حوادث) است.
به جهت کارکرد این نگرش امروزه یکى از راههاى درمان بیمارىهاى روانى، لوگوتراپى یا (معنادرمانى) است. فرانکل مىگوید: یکى از اصول اساسى لوگوتراپى این است که توجه انسان را به این مسئله جلب کند که انگیزه و هدف اصلى زندگى، گریز از درد و لذت بردن نیست، بلکه معناجویى زندگى است، که به زندگى مفهوم واقع مىبخشد.22
آشکار است که بدبینى به جهان و اعتقاد داشتن به اینکه عالم، بدون غایت پدید آمده و در حوادث و رویدادها هیچگونه مصلحتى متصور نیست، بسیار رنجآور و دردناک است. اینکه مؤمنان از بهترین آرامش و آسایش روانى برخوردارند، بدان علت است که جهان و رخدادهاى آن را هدفدار و از روى علم و حکمت مىدانند، نه اینکه رویدادهاى این عالم، بر محور گیجى، منگى و بىخبرى از نتایج کار، استوار شده باشد. یکتاپرستان درباره بدىها و شر بر این عقیدهاند که هیچ چیز بیهوده و حساب نکرده نیست. بدىها و بلایا، یا کیفرى هستند عادلانه یا امتحان و ابتلایى هستند هدفدار و پاداشآور.23
2. نگرش مثبت به مرگ (معنادارى مرگ) و ابدى بودن انسان: آموزههاى دینى، علاوه بر آنکه مرگ را یک سنت همگانى معرفى نموده، این واقعیت را هم به آدمى گوشزد کرده است که مرگ مساوى با نیستى و پوچى نیست، بلکه سرآغاز زندگى ابدى است. پرواضح است شخصى که نگرش مثبت به مرگ داشته باشد و براى آن معنایى قائل باشد، این نوع بینش، فقدان را قابل تحمل مىنماید؛ زیرا چنین شخصى براساس آموزههاى وحیانى، مرگ را پایان حیات نمىشمارد، بلکه زندگى دنیا را مقدمه حیات آخرت مىداند و گذر از این جهان را به سوى جهان آخرت و برگشت به سوى خدا را ضرورى مىداند.
در آیات و روایات به معنادهى مرگ (بازگشت به سوى خدا) تصریح شده است، از جمله:
ـ «وَلَئِن مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ» (آلعمران: 158)؛ و اگر بمیرید یا کشته شوید، به سوى خدا محشور مىشوید.
ـ «وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ» (یس: 32)؛ و همه آنان (روز قیامت) نزد ما احضار مىشوند.
ـ «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ» (عنکبوت: 57)؛ و هر انسانى مرگ را مىچشد، سپس شما را به سوى ما بازمىگردانند.
از چنین آیاتى برمىآید که مرگ داراى معناست؛ یعنى مرگ نیستى و پوچى نیست، بلکه نخستین گام به سوى جهان آخرت و بازگشت به سوى خالق هستى است. جالب توجه آنکه قرآن براى رساندن معنادار بودن مرگ، از آن به توفّى تعبیر نموده است. به اتفاق نظر تمام لغتنویسان «توفّى» یعنى استیفا کردن و تحویل گرفتن یک چیز به گونه کامل. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» (زمر: 42)؛ خدا نفسها را در وقت مردن به تمام و به کمال مىگیرد.24
این تعبیر بیانگر آن است که مرگ داراى معناست و آن این است که مرگ، مقدّمه ورود به جهان آخرت است نه نیستى و پوچى و پایان حیات.
در آیات متعددى از این تعبیر (توفّى) استفاده شده است که دو نمونه ذکر مىشود:
1. «قُلْ یَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» (سجده: 11)؛ بگو فرشته مرگ که بر شما مأمور شده روح شما را مىگیرد، سپس شما را به سوى پروردگارتان بازمىگرداند.
2. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»(زمر: 42)؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىکند.
به تعبیر استاد مطهّرى:
مجموعا آنچه که ما از آیات قرآن مىفهمیم این است که مردن در منطق قرآن تباهى نیست، صرف خراب شدن نیست، انهدام نیست، بلکه مرگ انتقال است. و آنکه مىمیرد در همان آنى که مىمیرد، در لحظهاى که مىمیرد، از اینجا منتقل مىشود به جاى دیگر و در جاى دیگر زنده است. هست و هست و هست، تا روز قیامت که مسئله قبور و حشر جسمانى پیدا شود و بدن ما از خاک بیرون بیایند.25
براساس همین اصل قرآنى که مرگ معنادار است، معصومان علیهمالسلام هم به معنادار بودن مرگ تصریح کردهاند تا آدمى در پرتو نگرش مثبت به مرگ، احساسات و هیجانات خویش را مهار کند و توان تحمل فقدان (مرگ عزیزان) را افزایش دهد.
حضرت محمّدبن على علیهماالسلام فرمود: شخصى به علىبن الحسین علیهماالسلام عرض کرد: مرگ چیست؟ فرمود: براى مؤمن، مانند از تن درآوردن لباس چرکین و پر از شپش، و رهایى از قیدها و زنجیرهاى گران و ملبس شدن به فاخرترین لباس و (بوییدن) خوشبوترین بوىها، و سوار شدن بر (رامترین) مرکبها و مأوا گرفتن در مأنوسترین منازل، و براى کافران مانند از تن به درآوردن لباسهاى فاخر و انتقال از منزلهاى مأنوس و بر تن کردن چرکینترین و زبرترین لباسها، و رفتن به وحشتناکترین منازل و (چشیدن) سختترین شکنجه هاست.26
براساس همین بینش که مرگ بازگشت به سوى خدا و لقاى معبود است، امام حسین علیهالسلام مرگ را در آغوش مىگیرد. حضرت زینالعابدین علیهالسلام فرموده است: در روز عاشورا آنگاه که کار به امام حسین علیهالسلام دشوار گردید، چون یاران آن حضرت بر چهرهاش نگاه مىافکندند، به روشنى محسوس بود برخلاف دیگران که رنگ پریده و مضطرب گشتهاند و دندانشان مىلرزد و تپش قلبشان بیشتر شده و تغییر کرده، ایشان و چند تن از خواص با چهره و رویى درخشان و بدنى کاملاً آرام و دلى مطمئن در صحنه بودند، بعضى از آنان به بعض دیگر مىگفتند: بنگرید که آنان چگونه از مرگ نمىهراسند! در آن صحنه وحشتناک امام حسین به ایشان مىفرمود: پایدارى کنید اى گرامىزادگان. مرگ چیزى نیست جز پُلى که شما را از سختى و آسیب مىگذراند، و به بهشت عظیم و نعمتهاى جاودان مىرساند. کدامیک از شما دوست ندارد که از زندانى به قصر منتقل گردد؟ در حالى که آن براى دشمنانتان همانند پلى است که آنها را از کاخ به زندان و شکنجهگاه مىرساند. زیرا پدرم از پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآلهبرایم بازگفت: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان به بهشت ایشان و پل کافران به آتش سوزان دوزخ است. نه این را به من دروغ گفتهاند و نه من دروغ مىگویم.27
آرى اگر آدمى نگرشى مثبت به مرگ (معنادارى مرگ) داشته باشد، توان تحمل او بر فقدان افزایش مىیابد. به قول کلینکه: وقتى براى مرگ معنایى پیدا کنیم، کنارآمدن با آن آسانتر خواهد بود.28
مطابق آموزههاى دینى، اگر مرگ ملاقات ذات اقدس حق باشد، چه چیزى شیرینتر از آن وجود دارد که آدمى به دنبال آن بگردد؟
د. جهانشناختى
1. مرگ، سنتى همگانى: یکى از مهارتهاى شناختى ارائه شده در قرآن بر تحمل فقدان (مرگ عزیزان) این است که مرگ را یک سنت همگانى و عمومى معرفى کرده است. چون آدمى اگر باور داشته باشد روزى باید از این جهان کوچ کند و به سراى دیگر برود، به هنگام مرگ عزیزان این باور توان تحمل او را افزایش مىدهد. با این نوع بینش او با خود مىگوید عزیزم سرانجام روزى مىبایست کوچ مىکرد و نداى حق را لبیک مىگفت و آن کسى که مىآورد و مىبرد مالک آدمى است و بشر هیچ اختیارى در آوردن بشر به سراى دنیا و بردن آن به سراى دیگر ندارد: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَإِلَیْنَا الْمَصِیرُ» (ق: 43)؛ ماییم که زنده مىکنیم و مىمیرانیم، و بازگشت تنها به سوى ماست.
وانگهى بىتابى نمودن عزیز از دست رفته را بازنمىگرداند، بلکه سبب افزایش نگرانى و مصیبت مىشود. در آیات متعددى به این سنت همگانى تصریح شده است، از جمله:
ـ «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ» (آلعمران: 185)؛ هرکسى مرگ را مىچشد.
این آیه به قانونى اشاره مىکند که بر تمام موجودات زنده جهان حاکم است و مىگوید تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشید.29
ـ «أَیْنَمَا تَكُونُواْ یُدْرِکكُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ» (نساء: 78)؛ هرجا باشید مرگ شما را درمىیابد، هرچند در برجهاى محکم باشید.
ـ «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیكُمْ» (جمعه: 8)؛ بگو مرگى که از آن فرار مىکنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد.
جالب توجه آنکه قرآن کریم براى باوراندن این سنت در دو آیه از مرگ به یقین تعبیر نموده است.
ـ «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یَأْتِیَكَ الْیَقِینُ» (حجر: 99)؛ و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (= مرگ) تو فرا رسد.
مراد از یقین در این آیه مرگ است. زیرا به ناچار به وقوع خواهد پیوست.30
«وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ» (مدثر: 46ـ47)؛ و همواره روز جزا را انکار مىکردیم؛ تا زمانى که مرگ ما فرا رسید.
معروف در میان مفسّران این است که منظور از «یقین» در اینجا مرگ است؛ چون مرگ براى مؤمن و کافر امرى یقینى محسوب مىشود.31
تعبیر کردن از یقین به مرگ اشاره به این است که هر قوم و جمعیتى، هر عقیدهاى داشته باشند و هر چیز را بتوانند انکار کنند، این واقعیت را نمىتوانند منکر شوند که زندگى سرانجام پایانى دارد. و از آنجا که انسانها به سبب عشق به حیات یا به گمان اینکه مرگ مساوى فنا و نابودى مطلق است، همواره از نام و مظاهر آن گریزانند. تعبیر «یُدْرِکكُّمُ» (نساء: 78) به آنها گوشزد مىکند که گریختن از این واقعیت قطعى عالم هستى بیهوده است؛ زیرا معناى «یدرککم» این است که کسى از چیزى فرار کند و آن به دنبالش بدود.32
معصومان علیهمالسلام هم به این سنت عمومى تصریح کرده و از این مهارت شناختى براى تحمل فقدان بهره جستهاند. از جمله على علیهالسلام فرمودهاند: «نفس المرء خطا الى أجله»؛33 نفسهاى آدمى گامهاى او به سوى مرگ است. نیز فرمودهاند: «انّ لِكُلِّ شىءٍ مُدَّةً و أجَلاً»؛34 همانا هر چیزى را وقت مشخص و سرآمدى معین است.
امام حسن عسکرى علیهالسلام به واسطه پدران بزرگوارش از موسىبن جعفر علیهماالسلام روایت کرده که ایشان فرمودند: وقتى مرگ اسماعیل فرزند بزرگ پدرم امام صادق علیهالسلام را به او خبر دادند… رو به حضرت کردند و گفتند: یابن رسولاللّه! چیز شگفتى مىبینیم، شما به مصیبت فقدان فرزند دلبندتان گرفتار شدهاید و با این حال، رخسارتان کاملاً عادى است! حضرت فرمودند: چرا این چنین نباشم که شما مىنگرید و حال آنکه در خبر راستگوترین راستگویان رسول خدا آمده است که فرموده: من و شما همگى شربت مرگ را خواهیم نوشید، پس آنان که مرگ را شناختند و آن را در پیش چشم خود قرار دادند یعنى فراموشش نکردند البته مىدانند که مرگ روزى گریبان آنان را خواهد گرفت و ایشان را خواهد ربود، ناگزیر به فرمان و خواست حق تسلیم خواهند بود.35
2. تصادفى نبودن مصائب: یکى از عواملى که سختى غم فقدان را براى صاحب عزا افزایش مىدهد، تصادفى پنداشتن و خارج از قاعده دانستن مرگ عزیزان است. اگر آدمى به قضاى حتمى الهى اعتقاد داشته باشد، توان تحمل او بر مصیبت افزایش مىیابد. براى روشن شدن این مهارت شناختى قضا و قدر معنا مىشود. «قضا» به معناى حکم و قطع و فیصله دادن است و «قدر» به معناى اندازه و تعیین حد است. حوادث جهان از آن جهت که وقوع آنها در علم و مشیت الهى قطعیت یافته، مقتضى به قضاى الهى است و از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت زمانى و مکانى آنها معین شده، مقدّر به قدر الهى است.36
در تعالیم اسلامى به بشر آموزش داده شده که همه چیز در عالم داراى اندازه و حدى است و هر چه در عالم رخ مىدهد به اذن خدا و تقدیر الهى است. «وَكُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ» (رعد: 8)؛ و هر چیز نزد او مقدار معینى دارد.
در مورد مرگ هم به تقدیر الهى بودن تصریح شده است: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ» (واقعه: 60)؛ ما در میان شما مرگ را مقدّر ساختیم و هرگز کسى بر ما پیشى نمىگیرد.
منظور از جمله «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَكُمُ الْمَوْتَ» این است که بفهماند اولاً مرگ حق است و در ثانى مقدّر از ناحیه اوست. نه اینکه مقتضاى نحوه وجود یک موجود زنده باشد، بلکه خداى تعالى آن را براى این موجود، مقدّر کرده؛ یعنى او را آفریده تا فلان مدت زنده بماند و در رأس آن مدت بمیرد.37
«مَا أَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (تغابن: 11)؛ هیچ مصیبتى رخ نمىدهد مگر به اذن خدا. و هرکسى به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت مىکند و خدا به هر چیز داناست.
در آیهاى دیگر به مقدّر بودن حوادث اشاره مىکند و فایده آن را این مىداند که انسان نه از ناخوشىها غمگین شود و نه از خوشىها سرمست: «مَا أَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِی كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ» (حدید: 22ـ23)؛ هیچ مصیبتى ناخواسته در زمین و نه در وجود شما روى نمىدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است، و این امر براى خدا آسان است. این براى آن است که براى آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید.
باور به مقدّر بودن حوادث است که انسان را در برابر آن بیمه مىکند تا بتواند سختىها را تحمل کند و از گزندش در امان باشد. على علیهالسلام به نقش برجسته باور به تقدیر الهى تصریح فرموده است: «نِعْمَ الطّاردُ لِلْهَمَّ الاِتّکال على القدر»؛38 بهترین دفعکننده غم و اندوه، تکیه بر تقدیر الهى است.
امام صادق علیهالسلام نیز براى افزایش تحمل در مشکلات، انسانها را به مقدّر بودن حوادث رهنمون ساخته و فرموده است: «ان کانَ كُلَُّ شَىءٍ بقضاءٍ مِن اللّهِ وَ قَدَرِهِ فَالْحُزْنُ لماذا؟»؛39 اگر هر چیزى به قضا و قدر الهى است، پس اندوه براى چیست؟!
آرى یکى از مهارتهاى شناختى براى تحمل مرگ عزیزان در قرآن مقدّر بودن حوادث از جانب خداست که در آیاتى بدان تصریح شده است. بر پایه همین شناخت، اگر انسان به مقدّر بودن حوادث باور داشته باشد و آن را تصادفى نپندارد، توان تحمل او بر مرگ عزیزان افزایش مىیابد، چون شخصى که به قضا و قدر الهى باور دارد، براى هر چیزى اندازه و حدى از طرف خدا قائل است و همه حوادث را مقدّر از ناحیه خدا مى داند.
3. معادباورى: در باب معاد و زندگى پس از مرگ، دو نوع جهانبینى وجود دارد: بر پایه یکى، پس از مرگ همه چیز تمام مىشود؛ اما بر پایه دیگرى، انسان پس از مرگ براى همیشه باقى مىماند. فلسفه دین و ارسال رسل این است که انسان متقاعد شود زندگى دنیا اصلى نیست، بلکه مقدّمهاى است براى سراى دیگر.40
راز اصرار قرآن بر آگاهىبخشى به وقوع معاد و فلسفه آن این است که نوع بینش آدمى در رفتارش اثرگذار است؛ چون شناخت منشأ رفتار و احساسات آدمى است.
نمونه قرآنى بر تأثیر شناخت و باور در رفتار آدمى، ایمان آوردن سحره فرعون، به خداوند است. حداقل رهیافت آیات سوره «طه» این است که عامل اصلى تغییر عقیده و رفتار آنان در برابر تهدید فرعون، شناخت و باور بوده است. آنان چون به فنون و رموز سحر آگاه بودند به روشنى دریافتند که عمل حضرت موسى علیهالسلام سحر و جادو نیست، بلکه معجزه الهى است. قرآن کریم نقش باور آنها بر تحمل تهدیدات و شکنجهها را به زیبایى ترسیم کرده است: «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى» (طه: 73)؛ گفتند: سوگند به آن کس که ما را آفریده، هرگز تو را بر دلایل روشنى که براى ما آمده مقدّم نخواهیم داشت، هر حکمى مىخواهى بکن، تو تنها در این زندگى دنیا مىتوانى حکم کنى.
از این آیه و آیات 74 و 75 همین سوره برمىآید عاملى که توانست سختىها و شکنجههاى فرعون را براى آنان قابل تحمل کند معادباورى بود. به لحاظ کارکرد و نقش معادباورى در تحمل سختىها و مصائب و همچنین تعدیل غرایز و افکار، خداوند در آیاتى:
اولاً زندگى واقعى و دارالقرار را آخرت معرفى کرده است:
ـ «وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ» (غافر: 39)؛ و آخرت سراى همیشگى است.
ـ «وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ كَانُوا یَعْلَمُونَ.» (عنکبوت: 64)
کلمه «لهو» به معناى هر کار بیهودهاى است که انسان را از کار مهم و مفیدش باز بدارد، و به خودش مشغول سازد. بنابراین یکى از مصادیق لهو، زندگى مادى دنیا است؛ چون آدمى را با زرق و برق و آرایشِ فانى و فریبنده خود از زندگى باقى و همیشگى بازمىدارد و به خود مشغول و سرگرم مىکند و کلمه «لعب» به معناى کارهاى پشت سرهمى است که با نظامى معین و در عین حال بیهوده و بىفایده انجام مىشود.41
به نظر مىرسد، توصیف زندگى دنیا به وصف لهو و لعب و توصیف سراى آخرت به وصف «لهى الحیوان» براى ایجاد باورمندى بشر به وجود سراى واپسین است.
ثانیا محل پاداش کامل را به سراى آخرت موکول کرده است: «وَاتَّقُواْ یَوْما تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ» (بقره: 281)؛ و از روزى بپرهیزید و بترسید که در آن، شما را به سوى خدا بازمىگردانند، سپس به هرکس آنچه انجام داده، به طورکامل بازپس داده مىشود، و به آنان ستم نخواهد شد.
ثالثا براى تحریک آدمى و باورمندى به زندگى آخرت، آن را به خیر و بهتربودن براى کسانى که هویت انسانى خویش را حفظ نمودهاند توصیف کرده است و از عذاب آن جهان به سختتر بودن و باقى و پایدار بودن گزارش داده است تا آدمى بفهمد حوادث زندگى پوچ و بىهدف نیست تا از آنها بهره نگیرد:
ـ «قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى» (نساء: 77)؛ بگو: سرمایه زندگى دنیا ناچیز است، و سراى آخرت براى کسى که پرهیزگار باشد، بهتر است.
ـ «وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى» (طه: 127)؛42 و عذاب آخرت شدیدتر و پایدارتر است.
رابطه معادباورى با تحمل فقدان، آن است که معادباورى نقش انکارناپذیرى در تحمل مصائب دارد. چون شخص باورمند به معاد، سراى آخرت را ابدى مىداند و همین عقیده، تحمل سختى در زندگى موقتى را در برابر رسیدن به راحتى همیشگى قابل تحمل مىنماید. وانگهى بخشى از معادباورى آن است که راز حوادث دنیا و پاداش تحمل آن حوادث در آخرت آشکار مىشود و روشن است آنچه آدمى را در برابر حوادث زندگى دنیا بیمه مىکند، باور به وجود سراى ابدى، پاداش اخروى و بهتر بودن زندگى اخروى است که قرآن کریم بر باوراندن آن، از شگردهاى ذکر شده استفاده کرده است. باعث تنش و تحملناپذیر شدن حوادث، پوچ و بىهدف دانستن حوادث است.
مهارت رفتارى
مراد از مهارت رفتارى در بحث مذکور نمود ظاهرى و برونى رفتار است. نمود ظاهرى تقوا در تحمل فقدان، آن است که آدم متقى به هنگام مصائب احساس تنهایى نمىکند، بلکه خدا را در همه مراحل زندگى با خویش همراه مىبیند و بدیهى است که چنین احساسى توان آدمى را در شدائد زندگى افزایش مىدهد.
تقوا
از مهارتهاى رفتارى ارائه شده در قرآن بر تحمل فقدان عزیزان، تقوامدارى است. قرآن به این خاصیت تقوا تصریح فرموده است: «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا» (طلاق: 2)؛ و هرکس تقواى الهى پیشه کند، خدا راه بیرون رفت براى او قرار مىدهد. یعنى براى او راه باز مىکند براى خروج از بنبستها و بیرون آمدن از مشکلات.43
در حدیثى از ابوذر غفارى نقل شده است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «من آیهاى مىشناسم که اگر تمام انسانها دست به دامن آن زنند براى حل مشکلات آنها کافى است. پس آیه «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجا»را تلاوت فرمود و بارها تکرار کرد.»44
على علیهالسلام نیز براى رهایى غم فقدان به تقوامدارى توصیه مىکردند.
امام صادق علیهالسلام فرمود: امیرالمؤمنین ـ صلواتاللّه علیه ـ به مسجد آمد. در کنار مسجد مردى را دید اندوهگین. به او فرمود: تو را چه شده؟ عرض کرد: اى امیرمؤمنان، به مصیبت پدر و مادر و برادر گرفتار شدهام و مىترسم دق کنم. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: تقواى خدا و شکیبایى پیشه کن.45
رابطه تقوا و تحمل فقدان
آشکار است که انجام دادن هر کارى به ویژه تحمل فقدان عزیزان به عزم و جدیت مستحکم نیاز دارد. از عواملى که در آدمى اراده قوى به وجود مىآورد تقواست: «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ» (آلعمران: 186)؛ و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید این از کارهاى مهم و قابل اطمینان است.
البته صرفِ اراده براى توفیق در کار کفایت نمىکند، بلکه براساس آموزههاى دینى همراهى و توفیق الهى هم باید به آن ضمیمه گردد. خداوند به متقین وعده همراهى داده است:
ـ «إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ» (نحل: 128)؛ خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کردهاند.
ـ «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» (بقره: 194)؛ و از خدا بپرهیزید و بدانید خدا با پرهیزگاران است.
آرى وقتى آدمى به مدد تقوامدارى به اراده و عزم جدى برسد و توفیق خداوند هم با او همراه باشد، احساس همراهى قدرت لایتناهى با خویش، توان تحمل فقدان را در او افزایش مىدهد؛ چون گشایش هر کارى و دگرگونى قلب و تقویت روان آدمى در برابر مشکلات به دست اوست.
مهارتهاى اخلاقى
از عوامل اثرگذار در تحمل فقدان، اوصاف اخلاقى است. اخلاق، ملکات و فضائلى هستند که جنبه نفسانى دارند و بدیهى است وقتى این فضائل در جان آدمى رسوخ کنند، توان آدمى در تحمل هر مشکل، بخصوص فقدان عزیزان تقویت مىشود.
1. یاد خدا
توجه و یاد خدا همواره و همهجا پسندیده و ضرورىترین نیاز آدمى در تکامل معنوى است و سبب ایجاد قوت قلبى و روحى است.
چون آدمى در انجام دادن تکالیف و ترک محرمات و تحمل مشکلات و گرفتارىها به روح توانمند نیاز دارد خداوند، هم خود، مردم را به ذکر خویشتن فراخوانده است و پیامبر اسلام را مذکر و بیدارکننده آدمى قرار داده است و از ویژگىهاى انسان خردمند را متصف بودن به ذکر و یاد خدا دانسته است:
ـ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرا كَثِیرا» (احزاب: 41)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را بسیار یاد کنید.
ـ «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ» (غاشیه: 21)؛ پس تذکر ده که تو فقط تذکردهندهاى.
ـ «الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیَاما وَقُعُودا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ» (آلعمران: 191)؛ خردمندان همانها هستند که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه که به پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند.
اینکه خداوند در آیات متعددى از قرآن به توجه و یاد خدا دعوت فراخوانده، براى آن است که آدمى دچار غفلت نشود؛ چراکه غفلت سبب هلاکت و سقوط آدمى است.
«أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اعراف: 179)؛ آنها همچون چهارپایاناند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلاناند.
مىدانیم که وقتى آدمى از خدا غافل شود، توان تحمل مشکلات و از جمله غم فقدان را نخواهد داشت و اضطراب و نگرانىِ ناشى از غفلت، بر نگرانىِ فقدان مىافزاید.
عامل مطمئن آرامش روح، منحصر در توجه به خدا و یاد اوست: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد.
آدمى براى تحمل فقدان ناگزیر از توجه واقعى به معبود خویش است و رویگردانى از یاد او سبب سختى زندگى خواهد شد.
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا» (طه: 124)؛ و هرکس از یاد من رویگردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت.
خدا وعده داده است به یاد ذاکران خود باشد: «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ» (بقره: 152).
على علیهالسلام فرمود: «ذکرُ اللّهِ دَواءٌ أَعْدالِ النُفُوس»؛46 یاد خدا داروى درد جانهاست.
باز فرمود: «ذِكْرُ اللّهِ طارِدُ الأدْواءِ و البُؤس»؛47 یاد خدا دورکننده درد و گرفتارىهاست.
انسان وقتى احساس کند که تحت حمایت خالق خویش است، همین احساس بر توان تحمل او مىافزاید و او را از بىتابى و جزع و فزع رها مىسازد.
یکى از مصادیق یاد او، بر اساس آیه «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی» نماز است. نماز ارتباط بنده با خدا و برقرارى پیوند معنوى با اوست؛ پیوند با کسى که قدرت مطلقه دارد و مهربان و شکستناپذیر است.
ـ «إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (بقره: 20)؛ خداوند بر همه چیز تواناست.
ـ «وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ» (بقره: 207)؛ خداوند به بندگان مهربان است.
راز استعانت انسان از نیروى قوى نماز، آن است که انسان موجودى آمیخته از جسم و روح است. چنانکه براى توانمندسازى جسم براى غلبه بر ناملایمات به تغذیه سالم و قوى متناسب با جسم نیاز دارد، براى توانمندسازى روح در برابر سختىها و تکامل روحى به تغذیه سالم و متناسب با روح نیاز دارد. در آموزههاى دینى، غذاى روح متعدد ذکر شده است که یکى از اساسىترین و مهمترین آنها نماز است. نماز پیوند خلق با خالق است. ارتباط با چنین منبع رحمت و قدرتى، پشتوانه بسیار مهمى به شمار مىرود که آدمى را همانند فولاد مقاوم مىسازد. به همین جهت خداوند به بشر توصیه کرده از نیروى نماز در همه مراحل زندگى، بخصوص در تحمل فقدان مدد بجوید.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» (بقره: 153)؛ اى افرادى که ایمان آوردهاید! از صبر و استقامت و نماز کمک بگیرید.
استعانت یعنى مددجستن و آن در جایى است که انسان به تنهایى نتواند از عهده مشکلات و حوادث برآید و چون در واقع مددکارى جز خدا نیست، کمک در برابر مشکلات عبارت است از ثبات و مقاومت و اتصال و توجه به ذات مقدس پروردگار، و این همان صبر و نماز است و در حقیقت این دو بهترین وسیله براى این موضوعاند. صبر و شکیبایى هر مشکل عظیمى را کوچک مىسازد و توجه به خدا و پناه بردن به او روح ایمان را در انسان بیدار مىکند و او را متوجه مىسازد که تکیهگاهى دارد بس مستحکم و وسیلهاى دارد ناگسستنى؛48 از همینروى امام على علیهالسلام هرگاه محزون مىگشت، به نماز پناه مىبرد: «کان على علیهالسلام اذ اهالَهُ شىءٌ فَزِعَ الى الصلاة. ثم تلاهذه الایه:49«وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»»؛ على علیهالسلاماینگونه بود که هرگاه چیزى ایشان را نگران و هراسان مىکرد، به نماز پناه مىبرد. سپس آیه «و استعینوا بالصبر و الصلاة» را تلاوت مى فرمود.
2. صبر (شکیبایى)
گفتهاند: صبر در شدائد عبارت است از ثبات نفس و اطمینان آن و مضطرب نگشتن آن در بلایا و مصائب و مقاومت کردن با حوادث و شدائد به نحوى که سینه او تنگ نشود و خاطر او پریشان نگردد و گشادگى و طمأنینه که پیش از آن واقعه است زوال نپذیرد پس زبان خود را از شکایت نگه دارد و اعضاى خود را از حرکات ناهنجار محافظت کند.50
زندگى آدمى ناگزیر همواره در معرض حوادث ناگوار است. على علیهالسلام در وصف دنیا به این ویژگى تصریح فرموده است: «دارٌ بالبلاء محفوفَةٌ»؛51 دنیا سرایى آکنده از بلا و حوادث است.
بیمارى فقر، فقدان عزیزان، خسارتهاى مالى، محرومیتها و… پارهاى از این سرگذشت اجتنابناپذیر همه انسانهاست. واکنش بشر در برابر این پیشامدها از دو حال خارج نیست: گروهى در برابر مصیبتها و حوادث، مقاومت و شیکبایى خود را از دست مىدهند و دچار افسردگى و شکستگى روحى مىشوند و گروهى دیگر، بار مصیبت و حوادث را تحمل و از بلا در مسیر تکاملى خویش استفاده مىکنند و با توجه به جریانهاى طبیعى این جهان، سربلند و پیروز از حوادث خارج مىشوند.
قرآن به دو واکنش آدمى در برابر حوادث و سختىها اشاره کرده است.
الف. جزع و فزع:
ـ «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج: 19ـ21)؛ به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است، هنگامى که بدى به او رسد بىتابى مىکند، و هنگامى که خوبى به او رسد مانع دیگران مىشود.
ـ «وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ» (فصلت: 49)؛ و هرگاه شر و بدى به او برسد بسیار مأیوس و نومید مىگردد.
ـ «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى که براى امتحان روزیش را بر او تنگ مىگیرد مأیوس مىشود و مىگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است.
ب. صبر و بردبارى: گروهى دیگر از مردم، با ایمان به خدا و وعدههاى خداوند و به امید دست یافتن به پاداشهاى الهى صبر مىکنند:
ـ «وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا اِءلَیْهِ رَاجِعونَ» (بقره: 155ـ156)؛ و بشارت بده به استقامتکنندگان؛ آنان که هرگاه مصیبتى به ایشان مىرسد، مىگویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او بازمىگردیم.
ـ «وَالَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ» (رعد: 22)؛ و آنان خردمندان که به خاطر ذات پاک پروردگارشان شکیبایى مىکنند.
در آموزههاى دینى یکى از عواملى که سبب تکامل و رشد آدمى و مانع افسردگى روحى و روانى معرفى شده، شکیبایى و صبر در برابر حوادث زندگى است که در بعضى از آیات به استعانت از آن به صورت کلى توصیه شده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (بقره: 153)؛ اى افرادى که ایمان آوردهاید! از صبر و نماز، کمک بگیرید؛ زیرا خداوند با صابران است.
معناى صبر آن است که انسان خود را به تحمل مشکلات عادت دهد و این کار به اعتماد و ایمان به خدا و اینکه او با صابران است، نیاز دارد و تردیدى نیست که نماز این اعتماد و ایمان را استحکام مىبخشد.52
علاوه بر توصیه کلى به صبر در همه مشکلات و حوادث زندگى، قرآن به طور موردى به صبر در برابر فقدان عزیز هم توصیه کرده است:
ـ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ…» (بقره: 155)؛ قطعا همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مالها و جانها و… مىآزماییم.
ـ «لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ» (آلعمران: 186)؛ به یقین همه شما در اموال و جانهاى خود آزمایش مىشوید.
زیرا در صبر فوایدى هست براى تربیت نفوس آدمى و تقویت شخصیت و افزایش توانایى در برابر سختىها و بارهاى سنگین زندگى و حوادث و مصائب روزگار.53
ج. رابطه صبر و تحمل فقدان عزیزان: در آموزههاى دینى مشکلات و حوادث سبب تکامل آدمى است. واضح است که رسیدن به تکامل و عروج روحى فقط به انجام دادن عباداتى مثل نماز، روزه، و حج وابسته نیست، بلکه گاهى رشد روحى انسانها در تحمل مشکلات و سختىهاى زندگى از قبیل تحمل فقدان عزیزان است. چه بسا آدمى از چیزى از قبیل فقدان، کراهت دارد ولى در واقع آن چیز براى او خیر است:
ـ «وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئا وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ» (بقره: 216)؛ چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است.
ـ «فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئا وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْرا كَثِیرا» (نساء: 19)؛ چه بسا چیزى خوشایند شما نباشد، و خداوند خیر فراوانى در آن قرار دهد.
بر همین اساس خداوند صبر و تحمل پیامبر اسلام را در برابر مشکلات و سختىها و اذیت مخالفان براى او خیر معرفى کرده و فرموده است: «وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ» (نحل: 126).
کسى که در مصائب (فقدان عزیزان) بىتابى و جزع مىکند به سبب داشتن روحى افسرده، قدرت تصمیم و تدبیر درست را ندارد؛ به ویژه آنکه بىتابى مصائب را دوچندان مىکند و عامل گسترش گرفتارى است. آنچه مىتواند مصائب را التیام بخشد و توان تحمل آن را در آدمى ایجاد کند، صبر و شکیبایى است. این مفهوم در روایات آمده است. از امام صادق علیهالسلام در ذیل آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ» آمده است که فرمود: «صابروا على المصائب»؛54 با صبر بر مصیبتها غلبه کنید.
على علیهالسلام فرمود: «الجزع عند المصیبة یزیدها و الصبر علیها یبیدها»؛55 بىتابى بر مصیبت مىافزاید و شیکبایى اندوه مصیبت را از میان مىبرد.
و نیز فرمود: «اِغْلبوا الجزعَ بِالصَّبر»؛56 با شکیبایى بر بىتابى پیروز شوید.
امام صادق علیهالسلام فرمود: «لم تَسْتَنْقِص من مکروهٍ بِمثلِ الصبر»؛57 هیچ چیزى همچون صبر از امور ناخوشایند نمىکاهد.
آرى براساس اصول کلى سهگانه (در صبر براى صابر خیر وجود دارد و بىتابى بر اندوه مصیبت مىافزاید، ولى صبر اندوه آن را از بین مىبرد و خداوند وعده همراهى به صابر را داده است) گفته مىشود یکى از مهارتهاى اخلاقى بر تحمل فقدان عزیزان، استعانت جستن از صبر و شکیبایى است.
3. توكّل
توكّل این است که دیگرى را طرف اعتماد قرار دهى و او را نائب خود کنى.58 توکل بر خدا در واقع معنایش این است که انسان در کارهاى خودش فقط امر خدا را در نظر بگیرد. طاعت خدا را در نظر بگیرد، وظیفه را در نظر بگیرد و در سرنوشت خودش به خدا اعتماد کند.59
در اصطلاح علم اخلاق، توکل عبارت است از اعتماد کردن و مطمئن بودن دل در جمیع امور خود به خدا و حواله کردن همه کارهاى خود به پروردگار و بیزار شدن از هر حول و قوه.60
آشکار است که از ضرورىترین نیاز آدمى در زندگى، توکل و اعتماد کردن به قدرت لایزال الهى است؛ چون اجراى کارها فقط منحصر به آماده بودن اسباب و علل مادى نیست، بلکه باید بر قدرت خالق اسباب و علل هم تکیه نمود. کسى که به خدا توکل مىکند، در واقع بر منبع قدرت تکیه مىزند و قدرت محدود خودش را با قدرت نامحدود او گره مىزند؛ از اینرو بر توان خود در هر کارى خصوصا در تحمل مرگ عزیزان مىافزاید. وانگهى اعتماد به قدرتى که بر هر چیز تواناست، در واقع خویش را در تحت حمایت و حفاظت صاحب آن قدرت دانستن است، و همین امر، موجب تقویت روحى و روانى انسان مىگردد. بر همین اساس خداوند فرمود: «وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق: 3)؛ و هرکس بر خدا توکل کند، او برایش کافى است.
خداوند به پیامبر اسلام به هنگام تنهایى در برابر مشکلات و مخالفت مخالفان و آزار دشمنان همین امر را آموزش داده تا در پرتو این عامل مهم، توان روحى او بر تحمل مشکلات افزایش یابد.
«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ» (توبه: 129)؛ اگر آنها از حق روى بگردانند نگران مباش بگو: خداوند مرا کفایت مىکند، هیچ معبودى جز او نیست، بر او توکل کردم.
وقتى کسى بر خداوند اعتماد و توکل کرد و صلاحدید خداوند را در ارتباط با خویش، حق و به صلاح و مصلحت واقعى خود دید، دیگر نگرانى و اضطرابى نخواهد داشت. او مىداند که خداوند خیر و صلاح او را مىخواهد و بیش از هر کسى به خیر و صلاح او آگاهى دارد. از اینرو اگر خداوند براى او خیر و خوشى رقم زند، خوشحال مىشود؛ چون مىداند صلاح او در آن چیزى است که خداوند براى او پیشاورده است. اگر هم به دام سختىها و بلاها گرفتار آید، ناخرسند نمىشود، چراکه مىداند آن بلاها و سختىها به مصلحت اوست و بدین ترتیب به خواست خداوند رضایت مىدهد.61
با توجه به کارکرد توکل پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: «من اَحَبَّ اَنْ یکونَ اَقْوى الناسَ فَلْیتَوَكَّلْ على اللّه»؛62 کسى که دوست دارد قوىترین مردم باشد، پس باید به خدا توکل کند. زیرا کسى که به خداتوکل بکند مغلوب نمىشود.
امام باقر علیهالسلام نیز مىفرماید؛ «من تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ لایغْلَبْ»؛63 کسى که به خدا توکلکند مغلوب نمىگردد.
پس آدمى در تحمل مرگ عزیزان ناگزیر به بهرهگیرى از نیروى توکل است تا در مسیر تکامل به سلامت راه خویش را بپیماید.
4. تسلیم
در علم اخلاق، تسلیم به انقیاد باطنى و اعتقاد و گرویدن قلبى در مقابل حق معنا شده است.64
تسلیم شدن در برابر خواست خداوند سبحان، چنگ زدن به ریسمان محکم الهى و مطمئن است، و واضح است که هر که به ریسمان الهى چنگ بزند، گسستنى نیست:
ـ «فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا» (بقره: 256)؛ کسى که به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمى چنگ زده است، که گسستنى براى آن نیست.
ـ «وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (لقمان: 22)؛ کسى که روى خود را تسلیم خدا کند در حالى که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمى چنگ زده است و عاقبت همه کارها به سوى خداست.
منظور از تسلیم «وجه» براى خدا در حقیقت اشاره به توجه کامل با تمام وجود به ذات پروردگار است. زیرا «وجه» به معناى «صورت» چون شریفترین عضو بدن و مرکز مهمترین حواس انسانى است، کنایه از ذات او به کار مىرود.65
رابطه تسلیم و تحمل فقدان عزیزان: از داستان حضرت ابراهیم و اسماعیل این پیام به خوبى فهمیده مىشود که عامل موفقیت حضرت ابراهیم در امتحان الهى (ذبح فرزند)، تسلیم و فرمانبردارى او از خداوند بوده است که قرآن به زیبایى آن را ترسیم کرده است: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (صافات: 103ـ105)؛ هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او بر خاک نهاد، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدى. ما اینگونه نیکوکاران را جزا مىدهیم.
تسلیم امر خدا بودن ابراهیم، توان تحمل فراق همیشگى فرزند را در دنیا به او داده است. زیرا شخصى که فرمانبردار محض خداست، خواستى جز خواست خدا ندارد، بلکه خواست خدا را خواسته خود مىداند و این حالت مبتنى بر ایمان عالى و شناخت پروردگار است.
در روایت به دو ویژگى شخص مؤمن به خدا اشاره شده است. از امام صادق علیهالسلام سؤال شد: «بأى شىء یُعْلَمُ المؤمنُ بأنّه مؤمن قال بالتسلیم للّه و الرّضا فیما ورد علیه سُروُرٍ او سَخَطٍ»؛66 به چه علامت دانسته مىشود که شخص مؤمن است؟ فرمود: تسلیم خدا بودن و راضى بودن به آنچه برایش پیش مىآید از شادى و ناخرسندى.
کسى که در مقام تسلیم است، آنچه را مخالف یا موافق آن است به خدا وامىنهد و از همه امور مربوط به خود دست مىکشد و همه را به خدا وامىگذارد.67 چون تسلیم نبودن در برابر خدا و جزع و فزع، عزیز از دست رفته را بازنمىگرداند بلکه سبب رنج بیشتر مىشود.
در روایت آمده است: «اَوْحَى اللّهُ تعالى إِلى داودَ یا داودُ تُریدُ و اُریدُ و انّما یکون ما اُریدُ فان شئتَ کما اریدُ یكْفیكَ ما ترید و ان لم تُسْلِمْ لى أُریدُ أَتْعَبْتُكَ فیما تریدُ ثُم لایکون الا ما اریدُ»؛68 خداوند متعال به داود وحى کرد که اى داود: تو چیزى مىخواهى و اراده مىکنى و من نیز چیزى اراده مىکنم و آنچه من مىخواهم واقع مىشود. پس اگر در برابر خواست من تسلیم باشى به آن چه مىخواهى مىرسى و اگر در برابر خواست من تسلیم نشدى در رسیدن به آنچه مىخواهى تو را به رنج مىاندازم و سپس واقع نمىشود مگر آنچه من مىخواهم.
پس سرّ رابطه تسلیم و تحمل فقدان اولاً آن است که کسى که در برابر خواست خدا تسلیم است، معتقد است آنچه را خدا مىخواهد، مصلحت و خیر اوست. چنین باورمندى در فقدان عزیزان بىتابى نمىکند، بلکه با نیروى تسلیم آن را تحمل مىنماید.
امام صادق علیهالسلام فرمود: «خدا مىفرماید: بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم، برایش خیر است، پس باید به قضاى من راضى باشد.»69
برهمین اساس امام صادق علیهالسلام فرمود: «اذا اَرَدْنا اَمْرا وَ أرادَ اللّهُ اَمْرا سَلَّمنا لِاَمْرِ اللّه»؛70 زمانى که ما امرى را اراده کنیم و خدا امرى را اراده کند، ما تسلیم امر خدا هستیم.
براساس همین نوع بینش از عوامل تحمل فقدان عزیزانشان را تسلیم در برابر امر خدا مىدانستند. زراره مىگوید: فرزندى از امام صادق علیهالسلام در زمان امام باقر علیهالسلام مریض شد. امام باقر علیهالسلام کنار بستر آن بیمار نشسته بود و از او مواظبت مىکرد. اتفاقا آن کودک درگذشت. حضرت چشمان و دهان او را بست و فرمود: ما تا امر خدا فرود نیامده، بىتابى مىکنیم، ولى هنگامى که امر خدا نازل شود واکنشى جز تسلیم نشان نمىدهیم: «فإذا اَنْزَلَ امر اللّهِ فَلَیسَ لنا الاّ بالتسلیم.»71
ثانیا آنچه را خداوند خواست و انجام شد، بشر قدرت تغییر آن را ندارد. فرزندى که مُرد، بشر قدرت زنده کردن او را ندارد. مطابق روایتى که به حضرت داود وحى شده است، تسلیم نبودن در برابر امر خواست خدا، خود عامل رنج افزایى و تنشزایى است. بر همین اساس گفته مىشود از مهارتهاى ضرورى بر تحمل فقدان عزیزان، تسلیم خواست خداست.
نتیجه گیرى
1. براساس آموزههاى وحیانى هر انسانى مرگ را ملاقات مى کند و گزیرى از آن نخواهد داشت: سنت الهى بر این تعلق گرفته است که آدمى را لباس هستى بپوشاند و پس از مدتى به سوى خویش بازگرداند.
2. بىتابى و بىقرارى در فقدان (مرگ عزیزان) مانع تکامل روحى است و استمرار آن سبب ضعف ایمان ومبتلا شدن آدمى به فشارهاى روانى خواهد شد.
3. آدمى در زندگى خویش شاهد مرگ عزیزانش است، و این براى او ناخوشایند مىباشد. اما کتاب زندگى (قرآن) براى تحمل نمودن مرگ عزیزان، سه نوع مهارت شناختى، رفتارى و اخلاقى را به نوع بشر ارائه داده است تا آدمى در پرتو مهارتهاى وحیانى، مرگ عزیزان را تحمل کند و گرفتار فشار روحى نشود و از مطلوب فطرى خویش که همان تکامل روحى است دور نگردد.
مهارتهاى شناختى عبارت است از: خداشناختى، انسانشناختى، روانشناختى و جهانشناختى و مهارت رفتارى عبارت است از: تقوامدارى، و مهارتهاى اخلاقى عبارت است از: یاد خدا؛ صبر (شکیبایى)؛ توکل؛ تسلیم.
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مشرقین، 1377.
ـ بحرانى، سیدهاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، قم، مؤسسة دارالمجتبى للمطبوعات، 1428ق.
ـ پسندیده، عباس، رضایت از زندگى، چ پنجم، قم، دارالحدیث، 1386.
ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمّد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمّدعلى انصارى، چ ششم، قم، امام عصر (عج)، 1386.
ـ حرّانى، حسنبن شعبه، تحفالعقول، ترجمه صادق حسنزاده، چ هفتم، قم، آل على علیهالسلام، 1386.
ـ خمینى، سید روحاللّه، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چ یازدهم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1386.
ـ دهخدا، علىاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، بىتا.
ـ راغب اصفهانى، حسینبن محمّد، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه سیدغلامرضا خسروى حسینى، چ سوم، تهران، مرتضوى، 1383.
ـ شجاعى، محمّدصادق، دیدگاه هاى روانشناختى آیتاللّه مصباح، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386.
ـ شعیرى، تاجالدین محمّدبن محمّدبن، جامعالاخبار، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1406ق.
ـ صانعى، سیدمهدى، بهداشت روان در اسلام، چ دوم، قم، بوستان کتاب، 1387.
ـ صدوق، علىبن محمّد، معانىالاخبار، ترجمه عبدالعلى محمدى شاهرودى، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385.
ـ ـــــ ، التوحید، ترجمه محمدعلى سلطانى، چ دوم، قم، ارمغان طوبى، 1384.
ـ ـــــ ، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ترجمه علىاکبر غفارى، چ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان، چ پنجم، تهران، بنیاد علمى و فرهنگى علّامه طباطبائى، 1370.
ـ عمید، حسن، فرهنگ فارسى عمید، چ بیستم، تهران، امیرکبیر، 1380.
ـ کریس، آل کلینکه، مهارتهاى زندگى، ترجمه شهرام محمدخانى، تهران، رسانه تخصصى، 1386.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، اصول کافى، ترجمه سیدجواد مصطفوى، تهران، چهارده معصوم علیهمالسلام، بىتا.
ـ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسن مجتبى علیهالسلام، ترجمه على مؤیدى، چ دوم، قم، معروف، 1386.
ـ ـــــ ، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام، ترجمه على مؤیدى، چ ششم، قم، معروف و مشرقین، 1381.
ـ متقى هندى، حسامالدین، کنزالعمال، تصحیح صفوه السقا، بیروت، مکتبة التراثالاسلامى، 1397ق.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ط. الثانیه، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1398ق.
ـ محمدى رىشهرى، محمّد، منتخب میزانالحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخى، چ سوم، قم، دارالحدیث، 1384.
ـ مصباح، محمّدتقى، پندهاى امام صادق علیهالسلام به رهجویان صادق، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى،
ـ ـــــ ، ره توشه، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1376.
ـ مطهّرى، مرتضى، آشنایى با قرآن، تهران، صدرا، 1378.
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، چ پنجم، تهران، صدرا، 1373.
ـ مغنیه، محمّدجواد، تفسیر کاشف، ترجمه موسى دانش، قم، بوستان کتاب، 1385.
ـ مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، چ دهم، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1372.
ـ موسوىنسب، سیدجعفر، ابتلاء و آزمایش انسان در قرآن، قم، ارزشمند، 1385.
ـ نجاتى، محمّدعثمان، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، چ هفتم، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1386.
ـ نراقى، احمد، معراجالسعاده، چ دوم، تهران، حسینى، 1367.
ـ ویکتور، فرانکل، انسان در جستوجوى معنا، ترجمه مهین میلانى، چ یازدهم، تهران، درسا، 1380.
پى نوشت ها
1ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ص 161، ماده «میم».
2ـ حسن عمید، فرهنگ فارسى عمید، ص 118.
3ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 13، ص 253.
4ـ عباس پسندیده، رضایت از زندگى، ص 268.
5ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 6، ص 400.
6ـ مرتضى مطهّرى، آشنایى با قرآن، ج 8، ص 130ـ131.
7ـ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام، فرهنگ جامع سخنان امام حسن مجتبى علیهالسلام، ترجمه على مؤیدى، ص 576.
8ـ حسنبن شعبه حرّانى، تحفالعقول، ترجمه صادق حسنزاده، ص 98.
9ـ سیدهاشم بحرانى، البرهان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 361.
10ـ عباس پسندیده، همان، ص 325.
11ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 1، ص 33.
12ـ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام، ترجمه على مؤیدى، ص 529.
13ـ سدهاشم بحرانى، همان، ج 1، ص 365.
14ـ حسامالدین متقى هندى، کنزالعمال، ج 6، ص 614.
15ـ سیدجعفر موسوىنسب، ابتلا و آزمایش انسان در قرآن، ص 26.
16ـ مرتضى مطهّرى، آشنایى با قرآن، ج 7، ص 183.
17ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 176.
18ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 309ـ310.
19ـ همان، ج 18، ص 92.
20ـ عباس پسندیده، همان، ص 245.
21ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 178.
22ـ فرانکل ویکتور، انسان در جستوجوى معنا، ترجمه مهین میلانى، ص 173.
23ـ سیدمهدى صانعى، بهداشت روان در اسلام، ص 155.
24ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 646.
25ـ همان، ص 645.
26ـ محمّدبن على صدوق، معانىالاخبار، ترجمه عبدالعلى محمّدى شاهرودى، ج 2، ص 196.
27ـ همان، ج 2، ص 196.
28ـ ر.ک: آل کلینکه کریس، مهارتهاى زندگى، ترجمه شهرام محمّدخانى.
29ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 3، ص 200.
30ـ محمّدجواد مغنیه، تفسیر کاشف، ترجمه موسى دانش، ج 4، ص 762.
31ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 25، ص 255.
32ـ همان، ص 254.
33ـ محمّد محمّدى رىشهرى، منتخب میزانالحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخى، ص 8.
34ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 190.
35ـ محمّدبن على صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ترجمه علىاکبر غفارى، ج 1، ص 465ـ466.
36ـ محمّدتقى مصباح، ره توشه، ج 2، ص 422.
37ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 19، ص 268.
38ـ عبدالواحدبن محمّد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکم، ترجمه محمّدعلى انصارى، ص 845.
39ـ محمّدبن على صدوق، التوحید، ترجمه محمّدعلى سلطانى، ص 576.
40ـ محمّدتقى مصباح، پندهاى امام صادق علیهالسلام به رهجویان صادق، ص 230.
41ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 237.
42ـ نیز ر.ک: اعلى: 17؛ یوسف: 57؛ نحل: 30.
43ـ مرتضى مطهّرى، آشنایى با قرآن، ج 8، ص 23.
44ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 24، ص 236.
45ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه سیدجواد مصطفوى، ج 3، ص 143.
46ـ عبدالواحدبن محمّد تمیمى آمدى، همان، ص 421.
47ـ همان.
48ـ سید محمّدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 201.
49ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 3، ص 480.
50ـ احمد نراقى، معراجالسعاده، ص 599.
51ـ نهجالبلاغه، خ 226.
52ـ محمّدجواد مغنیه، همان، ج 1، ص 437.
53ـ محمّدعثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، ص 401.
54ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 3، ص 146.
55ـ عبدالواحدبن محمّد تمیمى آمدى، همان، ص 561.
56ـ همان.
57ـ حسنبن شعبه حرّانى، همان، ص 660.
58ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظالقرآن، ترجمه سید غلامرضا خسروى حسینى، ج 3، ص 482.
59ـ مرتضى مطهّرى، آشنایى با قرآن، ج 8، ص 27.
60ـ احمد نراقى، همان، ص 571.
61ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى آیتاللّه مصباح، ص 356ـ357.
62ـ تاجالدین محمّدبن محمدبن شعیرى، جامعالاخبار، ص 113.
63ـ همان.
64ـ سیدروحاللّه خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 401.
65ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، همان، ج 17، ص 67.
66ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 3، ص 103.
67ـ محمّدتقى مصباح، رهتوشه، ج 2، ص 421ـ422.
68ـ همان، ج 2، ص 421.
69ـ محمّدبن یقعوب کلینى، همان، ج 3، ص 101.
70ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 82، ص 103.
71ـ همان، ج 47، ص 49.
نویسنده:عبدالعلى پاکزاد
منبع: ماهنامه معرفت - شماره 152