نبرد هنوز هم جاری است...
یادمان می آید؟ یادمان می اید روزهایی که در میدان های شرف و عزت، صلابت و عطوفت را به هم می آمیختند و در سنگرهای مقاومت، عطر عرفان و صفا را می پراکندند.
روزهایی که دفتر ماندگار تاریخ و دیباچه عشق نام و نشان حماسه سازانی را ترسیم می کرد که در معامله شرافت و دنائت، قاب های رنگین تزویر و فریب را فروختند و متاع نایاب غیرت را خریدند تا در محکمه تاریخ، اسناد شرف و مردانگی و شهادت را به تماشاچی نماها عرضه دارند و بر بام بلند آسمان بنگارند با ارداده آهنین، جبر زمان را به خاک می ساییم.
آن روزها، آنها خواهان قرب بودند و مقرب شدند، فریب سراب را نخوردند و به سرچشمه حقیقت متصل شدند. نهال صبر و انگیزه و ادای تکلیف را کاشتند و میوه ظفر چیدند. شوق بندگی و عشق پرستش منبع تغذیه روحشان بود و ایمان و عقیده سلاح رزمشان. بت نفس و هوای نفسانی را با اعتقاد راسخ در هم شکستند تا ابراهیم زمانه گردند و آتش نخوت، غرور، کبر وریا را به گلستان عشق و رضای الهی مبدل گردانند.
ان روزهایی که مشتاقان شهادت ضربان قلبشان را با تپش نخلستان هماهنگ می کردند و شانه هایشان از غربت و سکوت به خود می لرزیدند. دنیای پوشالی غرور را فروریختند تا طعم عروج و وصال را بر دلهای زلالشان بچشانند.
کاش سرکی می کشیدیم پشت سنگرهایی که صدای غربت به هم خوردن بال های شکسته شان به گوش می رسد، کاش زخم هایی که بوی حکایت های خاکریز را می دهد حس می کردیم، کاش تاول هایی که بوی عشق را می دهند می دیدیم، کاش می توانستیم از میان امواج بی خیالی و خودپرستی امتداد سکوت و مظلومیت را بشنویم تا روح خسته و له شده مان را عمری دوباره و جلایی ماندگار ببخشیم.
بیا اینه ها را دوباره مرور کنیم و ارزو کنیم که دوباره در قاب نگاهمان جای گیرند و صدای نفس هایشان را دوباره بشنویم
و باور کنیم که نبرد هنوز جاری است…
بقلم فائزه