پاسخ به شبهات پیرامون عاشورا
چرا در حادثه کربلا زنان و کودکان نیز امام حسین (ع) را همراهی می کردند:
پژوهشگران اسلامی؛ انگیزههای مختلفی برای به همراه داشتن زنان و کودکان بیان کردهاند؛ مانند:
1. پذیرش مصلحت و اراده الهی؛ یعنی مصلحت خدا این بود که امام حسین(ع) و یارانش شهید، و خانوادهاش اسیر باشند؛ یعنى رضاى حق تعالی در این مصلحت بود و چنین مصلحت؛ یعنى جهت کمال فرد و بشریّت.
2. انگیزه مذهبی؛ یعنی از آنجا که محتوای قیام امام حسین(ع)، مذهبی و مقدس است، آوردن خانواده به همراه خود، از نظر آثار مذهبی، بسیار سودمند و مؤثر بود؛ زیرا عرفان و محبتی که در دل اهلبیت امام(ع)، نسبت به خداوند بود، برای همراهانِ دیگر امام، بسیار درسآموز و کارگشا بود.
3. انگیزه امنیتی؛ امام(ع) در مدینه خانه امنی سراغ نداشت تا خانوادهاش را به آنجا بفرستد و هیچکس هم پیشنهاد نکرد که من از خاندانت حمایت میکنم؛ لذا امام(ع) نگران اسیر شدن خانواده خود در حال حیاتش بود؛ زیرا احتمال قوی وجود داشت که مأموران یزید، خانواده امام را در همان مدینه، دستگیر کرده و به گروگان درآورند.
در واقع قیام مقدس امام حسین(ع) دو چهره دارد که بر اساس آن، کارها تقسیم شد: یکى جانبازى ،فداکارى و «شهادت»، دیگرى « پیام رسانی». نقش اساسى زنان در وظیفه دوم، تبلور یافت. البته زنان در تربیت رزمندگان و تشویق آنان نیز نقش ایفا کردند؛ اما وظیفه اساسى آنان، «پیامرسانى» بود.
اما ، در باره نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد:
1- طبق روایات، تمام کارهاى سیدالشهدا(ع) روى حساب بود و علت این که به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به کوفه برد، الهامی بود که خود حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفیه بیان می کند: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا؛ خداوند چنین خواسته است که آنان (اهل بیت) به اسارت برده شوند. »
در حقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
2- در حادثه کربلا ، مردان و زنان هر دو مسئولیت و نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خود و بدون خارج شدن از حریم خویش.
نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت است و نقش و مسئولیت زنان و کودکان و باقی مانده های قافله کربلا پیام رسانی است. پیام رسانی و حراست به خصوص با حضرت زینب(س) بود که از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مىکند و تمام کارها از این پس به او واگذار مىشود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مىکند که دوست و دشمن به گریه در مىآیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مىکند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مىکند و در مقابل دروازه کوفه با سخنرانی خود، شجاعت على(ع) و حیاى فاطمه(س) را در هم مىآمیزد و خطابههاى عالى علوى را به یاد مردم مىآورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، هشدار میدهد. این است زنى که اسلام مىخواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.
1- پیام رسانی: اگر به تاریخ اسلام بنگریم ،خواهیم دانست که در حوادث تاریخی زنان و مردان هر دو نقش داشتهاند، ولی مرد در مدار خود و زن نیز در مدار خویش؛ در کنار رسول خدا حضرت خدیجه و در کنار امام علی حضرت فاطمه را میبینیم که مسئولیت های اجتماعی را به خوبی انجام میدادند. در نهضت مقدس حسینی ، نقش حضرت زینب را بسیار برجسته و اساسی مشاهده می کنیم.
انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود و رهبرى و پرچمدارى بر عهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچمدارى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنهدارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیه اهلبیت(ع) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بىشک اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگرى و بیدارسازى نمىپرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهاى وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مىدادند.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران اسارت - که کینهتوزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مىشود.
2- بی اثر سازی تبلیغات دشمن: شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمانروایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مىدانستند و نه اسلام را دستکم آنگونه که در مدینه رواج داشت، مىشناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولى بررسى زندگىنامه این افراد نیز روشن مىکند که جز چند تن، بقیه آنان براى مدت کمى محضر پیامبر گرامى اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنان زنده بود و در شام به سر مىبردند.
اینان مردمانى در سنین هفتاد تا هشتاد بودند که گوشهنشینى را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمىدانستند. شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان مىراندند! تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختن کاخهاى بزرگ، تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛ زیرا چنین نظامى نیم قرن سابقه داشت و کسانى بودند که مىپنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز چنین بوده است.(3)
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونهاى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بىچون و چرا تسلیم شوند.(4) معاویه در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مىکند، بىهیچ اعتراضى بپذیرند.