ای یاس سپید
کودکم با تو سخن می گویم آسمان دل تو مهتابی ست
چشم افسون گرت از جنس امید سینه ات سبز ونگاهت آبی ست
* * *
ماه بانوی من ای آیت عشق دخـتر شـهر پـریـچهرانی
تویـی از نـسل گل و آیینه تـو فقط درد مــرا میدانی
* * *
معدن غیرت وعـشقی به خدا بر لبت آیه ی نور است ودعا
خنده بر کنج لبت پر معناست یک نـظر بر من تـنهـا بـنما
* * *
شعله عشق تو خاموش نشد لحظه ای از دلم ای نور امید
یاد من پرشده از عطر خوشت آه شاداب من ای یاس سپید
شاعر :سکینه سلطانی
طلبه سطح 3 فاطمیه دامغان
الو .....
الو سلام منزل خداست؟
اين منم مزاحمي که آشناست
هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است
ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست
شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است
به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟
الو دوباره قطع و وصل شروع شد
خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست؟
چرا صدايتان نمي رسد، کمي بلند تر
صداي من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم
شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست
اب ها که از آسیاب افتاد
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم، نان در آوردیم
برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم
و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم
سعید بیابانکی
لا فتی الّا علی لا سیف الا ذو الفقار
جان مــــن بــــادا فدای روح ماهت یا عــلی
کهکشــان دیدگانم فرش راهــــــت یــا علی
بر نگاه آبی و بـــر سجـــــده دریــــا قســـــم
دیده ام هفت آسمان را در نگاهت یــا علی
بـــــی قــــــرار چشم هایت صد هزاران آینه
عشــــــــــق می بـارد زبــام آســمان آیــنه
چشمه سـار سینه با نام تو دریا می شود
نـام تـــــو آیـــــیــنه دار اخــــتـــران آیـــــنــه
تشــنــــه و دیوانه عشق تو هستم یا علی
من به شــــوق تیر مژگان تو مستم یا علی
ناز لبخندت مرا تا بی کــران ها می کشــــد
دل به پَر چین نگاهی ساده بستم یــا علی
گرد شمع چشــــــــم هایت تا ابد پروانه ام
تا نفس در ســینه ام باقیست من دیوانه ام
عاقبت بود و نبودم را فدایــــــت می کنــــــم
تا سرایند شاعرانــــــت یـــا علی افسانه ام
سینه ی تو جا نماز عاشــــقــــان بــی قــــرار
با تو معنا مــــــــی شود مضمون بـاران بــهار
حـک شده بر قلـب خورشید و زمین و آسمان
لا فــــتی الا علـــــی لا سیف الا ذوالفقار
شعر از: سکینه سلطانی، طلبه سطح 3، رشته تفسیر و علوم قرآنی مدرسه فاطمیه دامغان
چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
اشكم شبیه خون جگر شد نیامدی
گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی
عمرم در این قرار به سر شد نیامدی
تا خواستم به جاده ی وصل تو رو كنم
غفلت مرا رفیق سفر شد نیامدی
در مسجدیم و طاعت این ماه شغل ماست
بی قبله هر نماز به سر شد نیامدی
این نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد
روز و شبم به لغو سپر شد نیامدی
رسوایی گدای تو از حد گذشته است
عمرم به هر گناه هدر شد نیامدی
از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدی
دیدی دلم به راه دگر شد نیامدی
خسران زده كسی است كه از یار غافل است
بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی
از ما كه منفعت نرسیده برای تو
هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی
گفتیم لا اقل سر افطار می رسی
دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی
برای آمدنش ثانیه ها را می شماریم…
بر آستان دوست
مشهد آن شهر علی موسی الرضا
آن که باشد قبله حاجات ما
تا به مشهد پای کوبان می رویم
در حرم با چشم گریان می رویم
قطعه ای از خاک زیبای بهشت
بهتر از هر معبد و دیر و کنشت
قطعه ای از خاک زیبای بهشت
وصف آن را با طلا بـاید نوشـت
*****
بر در دوست به امید پناه آمدهایم
همره خیل غم و حسرت و آه آمدهایم
چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان
لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ایم
*****
شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان، ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها
*****
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است
*****
کبوتر وار می آیم به آب و دانه ای دل خوش
عطش دیده ، ترک خورده ، به سقا خانه ای دل خوش
دلم خورشید می خواهد ، هوای گنبدت کرده
دوباره برنگشته دل ، هوای مشهدت کرده
شعر تنهایی از مادری تنها
دستهایم چه پیر و فرتوتاند
دست، نه! دستههای تابوتاند
روزی این دستها جوان بودند
نازک و نرم و مهربان بودند
مانده امروز از آن همه پاکی
زان همه چیرگی و چالاکی
پوستی تیره و چروکیده
استخوانی تکیده، پوسیده
شده نشخوارِ یادها، کارم
خویش را این چنین میآزارم
گاه زین پیر مانده در زندان
یاد کی میکنند فرزندان
گاهی از من سراغ میگیرند
لیک اما ز دیدنم سیرند
سرد و نامهربان و ناهنجار
رفع تکلیف میکنند انگار
چه کنم درد من نمیدانند
خواهش جان من نمیخوانند …
شاعر: منزوي
*****
لبخند آفتاب
آسمان را عرشيان امشب چراغان ميکنند
کهکشان در کهکشان آئينه بندان ميکنند
قدسيان امشب به عين مقدم شمس الشموس
اختران را بهر کسب نور مهمان ميکنند
تشنگان معرفت امشب به زير آسمان
ابرهاي رحمت حق باز باران ميکنند
انجمن آراست نام ثامن الاطهار و باز
نام او را عاشقان شمع شبستان ميکنند
تازه ميگردد دل ما چون گل شبنم زده
آيه ي نام و را هر جا که عنوان ميکنند
هر که اشک شوق ريزد از برايش روز حشر
دامن او را پر از ياقوت و مرجان ميکنند
روضه او هست تا آئينهي باغ بهشت
زائران او مکان در باغ رضوان ميکنند
در حريم او که باشد بهر ما دار الشفا
دردمندان دردهاي خويش درمان ميکنند
اي «وفائي» هر که گردد زائرش با معرفت
مشکل او را به روز حشر آسان ميکنند
شعر از وفائی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان تو و سفره ی احسان تو بودم
یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم
ای کاش فقط بی سر و سامان تو بودم
تا چشم گشودم، به دلم مهر تو افتاد
زان روز چو آهوی بیابان تو بودم
طوفان عجیبی ست غم عاشقی تو
چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم
از گنبد تو عشق، من خسته دل ای کاش
چون کفتر پر بسته ایوان تو بودم
یک پنجره فولاد ، دلم تنگ تو آقاست
ای کاش که زوار خراسان تو بودم.
(قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند ، که مریضی شفا گرفت.)
شعراز مصطفی صابر خراسانی
هدیه ای از حوزه علمیه محدثه سلام الله علیها بروجرد
شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر، تسلیت باد
سلام من به مدينه ، به غربت صادق
سلام من به بقيع و به تربت صادق
سلام من به مدينه ، به آستان بقيع
سلام من به بقيع و کبوتران بقيع
سلام من به مزار مطهر صادق
که مثل ماه درخشد به آسمان بقيع
سلام من به تو اي ماه فاطمي بقيع
سلام من به تو اي ياس هاشمي بقيع
*****
صادق که اساس دین ازاو شد معمور
بودند ملایک پی امرش مامور
آخر ز جفا، ناصر احکام خدا
مسموم شد از ظلم و جفای منصور
*****
بار ديگر ظالمانه، خيل جلادان شبانه
با دو دست بسته بردند يک غريبي را ز خانه
بار ديگر دست گلچين در مدينه آتش افروخت
بار ديگر آشياني در ميان شعله ها سوخت
داغ يک دسته شقايق، بر دل خونين صادق
بار ديگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق
*****
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرق مشكى به دست دل گیرم
زنم به ســ ـــینه كه آمد محرم صادق
*****
محبت مادر
بی محبت مادر یک قنات بی آبم
مثل راه بی مقصد مثل عکس بی قابم
بی محبت مادر از شکوفه ها دورم
یک کبوتر بی بال یک چراغ بی نورم
بی محبتِ مادر چون لبان بی لبخند
ساکتم و غمگینم مثل بلبلی در بند
بی محبت مادر در دلم صفایی نیست
از بهار در قلبم هیچ رد پایی نیست
ای هادی هدایت دین
اى ماه، مستنیر ز نور لقاى تو
خورشید کسب فیض کند از ضیاى تو
اى خاص و عام از کرمت برده صبح و شام
پیوسته فیض از سر خوان عطاى تو
اى جبرییل میر ملک پیک انبیاء
خدمتگذار بر در دولتسراى تو
اى عاشر الائمه على النقى که هست
چشم امید خلق به مهر و وفاى تو
اى پور پاک معنى جود و کرم جواد
حاتم هزار بار خجل از ثناى تو
اى مظهر جلال و جمال خداى فرد
شد طوطیاى چشم ملک خاک پاى تو
در هر دو کون خرم و شاد است و رستگار
در دل هر آن که داشت فروغ ولاى تو
خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن
در دهر هر که زیست به تحت لواى تو
تا مدفن شریف تو شد سرّ من رأى
جان بخش و غم زداى شد از صفاى تو
زد طعنه بر بهشت برین هر کسى که دید
آن گنبد منور و صحن و سراى تو
اى هادى هدایت دین مبین حق
اى آن که مدح خوان تو باشد خداى تو
“علامه” با بضاعت فکرش کجا سزد
انشا کند چکامه مدح و ثناى تو
“علامه”
عشق یعنی ...
در عزای مادرت یابن الحسن یک دم بیا
تا نپرسند این جماعت صاحب مجلس کجاست
*****
عشق یعنی دل سپردن در الست |
|
از می وصل الهی مستِ مست |
|
عشق یعنی ذكر ناموس خدا |
|
یا علی گفتن به زیر دست و پا |
|
عشق یعنی جلوه صبر خدا |
|
شرم ایوب نبی از مرتضی |
|
عشق بر دلداده فرمان میدهد |
|
عاشق جان داده را جان میدهد |
|
عشق باعث شد كه دل سامان گرفت |
|
پشت درب خانه زهرا جان گرفت |
|
عشق یعنی انقلاب فاطمه |
|
از كبودی چشم تار فاطمه |
|
عشق یعنی عشق ناب فاطمه |
|
بیت الاحزان خراب فاطمه |
تا گل خورشید!
سلام! شهر عزادارِ مرد اقیانوس
دقیقههای غمانگیز و سرد بیفانوس
کجاست مرقد گلهای پرپرت ای شهر!
بگو چه آمده از غصه بر سرت ای شهر
بهار پشت درت را کجا کنم پیدا
مدینه! زمزمه کن سوگوارهایت را
چه فصلها که تو را بیبهار باریدند
چه چشمها که تو را داغدار باریدند
تو را که سهم درختانت از تبر زین است
و تا ابد سر گلدستههات پایین است
مدینه! پنجرههایت چقدر غمبارند
چقدر آینههایت گرفته و تارند
کجاست رهگذر کوچههای هاشمیات
بگو چه میگذرد بر عزیز فاطمی ات؟
هوای پنجرههایت هنوز بارانی است؟
بهشت گمشدهات روبهروی دریا نیست؟
شب است و آمدهام تا ستارهات باشم
کنار روشنی ماهِ پارهات باشم
به لحظههای غریبت چقدر محتاجم
به عطر روشن سیبت چقدر محتاجم
بخوان که بشنوم آواز هفتبندت را
ترانه های یتیمان دردمندت را
هزار سال از این خواب بر نمیخیزم
از این مجاورت ناب بر نمیخیزم
سلام! شهر بناهای مرمر و سنگی
سلام شهر سیاه و سفید و یکرنگی
به صحن آینه بندت چقدر نزدیکم
به آستان بلندت چقدر نزدیکم
مدینه! تا گل خورشید چند فرسنگ است؟
برایم از غم زهرا بگو دلم تنگ است
مریم سقلاطونی
برای امام زمانم ...
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت…
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
عیدانه
سعادت، سخاوت، سربلندي ،
سروري، سلامتي ، سرور،
كه بهترين هفت سين زندگي است را
براي شما دوست عزيز آرزومندم…
*****
الهي باخاطري خسته ازاغياربه فضل تواميدوار،
دست ازغيرتوشسته ودرانتظاررحمتت نشسته ام،
بدهي كريمي،ندهي حكيمي, بخواني شاكرم، براني صابرم،
الهي احوالم چنانست كه ميداني
و اعمالم چنين است كه مي بيني،
نه پاي گريزدارم ونه زبان ستيز،
ياارحم الراحمين بهترينها را در اين روزهاي
پاياني سال براي دوستانم مقدرفرما
*****
ازخدامیخواهم که : هفت سین،سلام،سرور، سادگی،سلامتی،
سعادت،سرزندگی و سلوک
بامردم را در سفره صداقتت بچیند،
جانت رابه صفای قرآن
چشم دلت رابه روشنی آب و آیینه بگرداند،
و ماهی خیالت را درکاسه های اندیشه بچرخاند.
*****
دوقدم مانده به خنديدن برگ؛
يك نفس مانده به ذوق گل سرخ؛
چشم درچشم بهاري ديگر…
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تان،
*****
نوروز پاسداشت عشقهاي کوچکي است که زنده مانده اند و روز تعظيم در برابر عشق هاي بزرگي که عظمت را کوچک مي دانند.پس به تو در نوروز سلام مي کنم که بزرگترين عشق اين کوچکي.
*****
ميان بقچه زمين هميشه يک صداي خوب يک طلوع تازه هست
که دستهاي لخت هر درخت و
چشمهاي هر پرنده مهاجري در انتظار اوست
و ديدنش اگر چه بارها و بارها ولي
درست مثل خنده اي دوباره تازه است
و راه او در امتداد راه سبز
جويبار درون قلب دانه اي به زير خاک کنار من ،
کنار تو … و نام او بهار
*****
دوست ندارم مثله همه از خدا بخوام که توي زندگي هيچ غمي نباشه، چرا که شاديها در کنار غمهاست که معنا پيدا ميکنه و زيبا ميشه. تنها از خدا ميخوام قدرتِ درکِ حضورش رو توي لحظه هاي زندگي به همه ي مخلوقاتش عطا کنه، که اون وقته که هيچ مشکلي توان شکستن ما رو نداره. سال نو با ديدِ نو به زندگي و فرصتي دوباره براي بهتر زيستن بر شما خجسته باد.
*****
بوي باران ; بوي سبزه ; بوي خاک
شاخه هاي شسته ; باران خورده ; پاک
آسمان آبي و ابر سفيد , برگهاي سبز بيد
عطر نرگس , رقص باد نغمه شوق پرستوهاي شاد
پیامک های بهاری
آسمان غرق خيال است کجايي آقا؟
آخرين جمعه سال است کجايي آقا؟
يک نفرعاشق اگر بود زمين مي فهميد
عاشقي بي تو محال است کجايي آقا؟
*****
:DontGrowAutofit>
ل همان سال های پیش
امسال هم بدون تو تحویل می شود؟
خداوندا اگر داری بنای دادن عیدی
منور کن جهانی را بنور حضرت مهدی
*****
خوش به حال سال 90!
ماه دوازدهمش را ديد و عمرش به سر رسيد،
می ترسم عمرم به سر رسد و ماه دوازدهمم را نديده باشم
يا مولاي!
متى ترانا و نراك
*****
ای حجت غایب زمانها
در مدح تو نارسا، بیانها
ای سایه لطف رحمت حق
سلطان زمین و آسمانها
بازآ که دوباره فصل گل شد
ای زیور حسن بوستانها
*به امید ظهور “بهار دلها” در بهار امسال*
*****
یا رب؛ عید است عطا بر همه ده
بر ماتم و اندوه همه خاتمه ده
پایان غم همه ظهور مهدی است
تعجیل فرج به مهدی فاطمه ده
*****
سال نو و بهاری نو را، فرصتی نو برای تازه شدن و بازنگریستن بر چگونه زیستن می بینم
برای وجود نازنینت در این فرصت نو شوری نو برای ساختن و بهتر زیستن آرزو میکنم.
امیدوارم همیشه سلامت و سرزنده و مهربان و روشن بین باقی بمانی
*****
شعر زیبای امام خمينی(ره) درباره نوروز
باد نوروز وزيدست به كوه و صحرا
جامه عيد بپوشيد چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نَبُود راه به دوست
نازم آن مطربِ مجلس كه بُوَد قبله نما
صوفي و عارف از اين باديه دور افتادند
جام مي گير ز مطرب كه روي سوي صفا
همه در عيد به صحرا و گلستان بروند
منِ سرمست ز ميخانه كُنم رو به خدا
عيد نوروز مبارك به غني و درويش
يارِدلدار ز بتخانه دري را بگشا
گر مرا ره به در پير خرابات دهي
به سر و جان به سويش راه نوردم، نه به پا
سالها در صف ارباب عمائيم بودم
تا به دلدار رسيدم، نكنم باز خطا
به نقل از سایت تابناک
دلم تنگ اوست ...
بنویس که هرچه نامه دادم نرسید
بنویس که یک نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من و او هفته بعد
این جمعه که هرچه ایستادم نرسید . . .
*****
امشب به جنون کشیده میلم برگرد
ای جاری ندبه در کمیلم برگرد
بی تو شب تاریک مرا نوری نیست
برگرد ستاره ی سهیلم برگرد . . .
*****
سئوالی ساده دارم از حضورت
من آیا زنده ام وقت ظهورت
اگر که آمدی من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در رکاب تو بمیرم
حرم امن
حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را
مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را
گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را
هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را
به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را
گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را
در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را
شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را
پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را
ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را
جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را
علی اکبر لطیفیان