خواهرم مروه الشربيني .... سلام
زمانی که پیکر پاکت را برای مراسم خاکسپاری از شهر درسدن آلمان به شهر اسکندریه مصر منتقل میکردند خبر شهادتت به من رسید.
خوشا به حالت تو را شهیده حجاب نامیدند، برای سالگردت تمبر یادبود چاپ میکنند.
اما چه ناگوار بود زمانی که فرزندت را برای تفریح به پارک برده بودی ، جوانی به خاطر حجاب تو را تروریست خواند.
حتما اگر من هم جای تو بودم مثل خودت از او به دادگاه شکایت میکردم ،برای رسیدن به حقم
کاش آن روز نوبت پرونده تو نبود، کاش حمل سلاح سرد در دادگاه ممنوع بود
کاش آن روز فرزندت کمی بزرگتر بود
کاش شلیک ماموران امنیتی به خطا نمیرفت تا به جای شوهرت قاتل به بیمارستان میرفت
کاش آن روز قاتل میدانست تو بارداری
شاید اگر میدانست
در حضور آن همه نگاه تو را باضربات چاقو به شهادت نمی رساند.
مروه جان آسوده باش، آسوده بخواب هنوز مقدس افکاری مثل تو از مدرسه و دانشگاه اخراج میشن و هنوز هم آنها رو تروریست میخوانند.
گاه گاهی خبر مانکن ها و بازیگران غربی که پس از سال ها به نمایش گذاشتن اندامشان تغییر جهت می دهند و به اسلام روی میاورند از دور و نزدیک میرسه.
مروه جان، در پایان نامه ام خواستم از وضع کشور خودم برایت بگویم ،اما میترسم،اما خسته ام ،خسته از کسانی که با نظرات ابله هانشون تازیانه ای به صورتم میزنند.
پس دیگر از وضع کشورم نخواهی شنید ،ببخش مرا، در این مدت کوتاه تندترین حرف ها رو شنیدم
دیگر کشورم برایم مهم نیست.
مروه جان میدانم جایت عالیست ، اما باز هم از خداوند برایت خواستار درجه رفیع در بهشت هستم.
دیده منتظر
بیت بیت غزلم قبله گه عشق تو شد
دیده ی منتظرم جایگه عشق تو شد
از فراق تو دل خسته ی من پیر شده
سرمه ی چشم من از خاک ره عشق تو شد
مهلتی نیست بیا آه که فردا دیر است
پر و بال غزلم در نگهت زنجیر اسـت
دفتر عمر ورق می خورد ای ناز گلم
به خدا تا تو نیایی دل من دلگیر است
هر سحر بر دل مهتاب گره می بستم
نگهم را که هنوز چشم به راهت هستم
شاید امشب تو به مهتاب نظر اندازی
باز برگردی و آیـی و بگیری دستـم
نـذر کردم که بیایـی هـزار آئینه
بسپارم به دل آب شب آدینه
کلبه ی عشق صفا بی تو ندارد هرگز
همدمی نیست کنم فاش غم دیرینه
نگهم رنگ غروب است و دلم در غربت
پیچکم بر گل عشق تو گرفتم الفت
شعله ی عشق تو آتش زده بر سینه من
سالها هست نشسته به دل من مهرت
فرشی از عشق به دامان چمن گستردم
دیده را با گلی از اشک مزین کردم
عطر یادت همه جا چاشنی شعر من است
مهر جانتاب تو را در غزلم پروردم
ماه گردید سر افکنده ز رویت والله
همه عشاق دخیلند به مویت والله
کاش چون لاله ی وحشی لب چشمه ی دل
می گرفتم کمی از آب وضویت والله
سکینه سلطانی
طلبه سطح 3- گرایش تفسیر و علوم قرآنی
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
جان من بادا فدای روی ماهت یا علی
کهکشان دیدگانم فرش راهت یا علی
بر نگاه آبی و بر سجده ی دریا قسم
دیده ام هفت آسمان را در نگاهت یا علی
بی قرار چشمهایت صد هزاران آینه
عشق می بــارد ز بام آسمان آینه
چشمه سار سینه با نام تو دریا می شود
نـام تو آئینه دار اختـران آینـه
تشنه و دیوانه ی عشق تو هستم یا علی
من به شوق تیر مژگان تو مستم یا علی
ناز لبخندت مرا تا بی کرانها می کشد
دل به پرچین نگاهی ساده بستم یا علی
گرد چشمهایت تا ابد پروانه ام
تا نفس در سینه ام باقیست من دیوانه ام
عاقبت بود و نبودم را فدایت می کنم
تا سرایند شاعرانت یا علی افسانه ام
سینه ی تو جانماز عاشقان بی قرار
با تو معنا می شود مضمون باران بهار
حک شده بر قلب خور شید و زمین و آسمان
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
سکینه سلطانی
طلبه سطح 3 - گرایش تفسیر و علوم قرآنی
در انتظار او...
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم
گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم
مینویسم روی هر گل نام زیبای تو را
تا که شاید این شب جمعه ملاقاتت کنم
*****
مردان که به هنگام خطر گرد آیند
سرباز صفت به یک خبر گرد آیند
مظلوم تویی که سال ها منتظری
تا سیصد و سیزده نفر گرد آیند
*****
تا پنجره هاي روبه خورشيد
جاريست زلال روشنايي
بر دامن خاک گل بريزد
دستي ز نهايت خدايي
لبخند ستاره ترجمانيست
از شادي و شورو همزباني
درکوچه سبز خلوت دل
جاريست نواي آسماني
عشق است که بيبهانه اينجاست
همسايه بي قرار دل ها
شوق است که ميچکد زديده
از مطلع آفتاب طاها
عطر نفس مسيح مريم
جاريست به باور زمانه
از بارش گل از آسمانها
گل کرده بهار، عاشقانه
هستي به ترنّمي دوباره است
غوغاي قيامت است برپا
گل آمده مقدمش مبارک
گل آمده از بهشت گلها
آغاز بهار روي مهدي (عليه السلام)
پايان هميشه خزان است
پايان غم است و نامرادي
آغاز دوباره جهان است