بهلول ابو حنیفه
روزى بهلول از مجلس درس ابوحنيفه گذر مى كرد او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه ابوحنيفه مى گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى ميگويد كه من آنها را نمى پسندم اول آنكه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتيكه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است بواسطه آتش * عذاب شود دوم آنكه خدا را نمى توان ديد و حال اينكه خداوند موجود است و چيزيكه هستى و وجود داشت چگونه ممكن است ديده نشود سوم آنكه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتيكه اعمال بندگان بموجب شواهد از جانب خداست نه از ناحيه بندگان بهلول همينكه اين كلمات را شنيد كلوخى برداشت و بسوى ابوحنيفه پرت كرده و گريخت اتفاقا كلوخ بر پيشانى ابوحنيفه رسيد و پيشانيش را كوفته و آزرده نمود ابوحنيفه و شاگردانش از عقب
بهلول رفتند و او را گرفته پيش خليفه بردند بهلول پرسيد از طرف من بشما چه ستمى شده است ؟ ابوحنيفه گفت كلوخى كه پرت كردى سرم را آزرده است بهلول پرسيد آيا ميتوانى آن درد را نشان بدهى ابوحنيفه جواب داد مگر درد را مى توان نشان داد بهلول گفت اگر بحقيقت دردى در سر تو موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزى و آيا تو خود نمى گفتى هر چه هستى دارد قابل ديدن است و از نظر ديگر مگر تو از خاك آفريده نشده اى و عقيده ندارى كه هيچ چيز بهم جنس خود عذاب نمى شود و آزرده نمى گردد آن كلوخ هم از خاك بود پس بنا بعقيده تو من ترا نيازرده ام از اينها گذشته مگر تو در مسجد نميگفتى هر چه از بندگان صادر شود در حقيقت فاعل خداوند است و بنده را تقصير نيست پس از اين كلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصيرى نيست .
ابوحنيفه فهميد كه بهلول با يك كلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش كرد در اين هنگام هارون الرشيد خنديد و او را مرخص نمود
از برای خدا... یا برای خود!
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهرالصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: «کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی
منبع: کیمیای سعادت
آواز جغد پیغامی از طرف خدا
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود . زندگی را تماشا می کرد . رفتن و ردپای آن را و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون ، به در و دیوار دل می بندند . جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند ، ستون ها فرو می ریزند ، درها می شکنند و دیوار ها خراب می شوند . او بارها و بارها تاج های شکسته ، غرورهای تکه پاره شده را لابه لای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود . او همیشه…
آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدم ها ، با این آواز کمی بلرزد .
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد ، آواز جغد را که شنید ، گفت : بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی . آدم ها آوازت را دوست ندارند . تو با آوازت غمگین شان می کنی ،دوستت ندارند . می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد ، چیزی نداری .
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند . سکوت او آسمان را افسرده کرد . آن وقت خدا به جغد گفت : آوازخوان کنگره های خاکی من ! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی ؟ دل آسمانم گرفته است .
جغد گفت : خدایا ! آدم هایت من و آوازهایم را دوست ندارند .
خدا گفت : آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند . دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ . تو مرغ تماشا و اندیشه ای و آن که می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد . دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست . اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ .
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آن کس که می فهمد ،و درک می کند می داند آواز او پیغام خداست .
برنده نبردهاي کوچک و بازنده جنگ بزرگ نباشيم!
اگر شما بوديد کدام يک از اينها را انتخاب ميکرديد: چند بسته کوچک جايزه ارزانقيمت يا يک جايزه بزرگ و خيلي گرانقيمت؟!
خيليها فورا دومي را انتخاب ميکنند. حق هم دارند! آنها ميگويند جوايز کوچک و کمارزش فقط براي مدت کوتاهي آدم را شاد و سرحال نگه ميدارند. بعد از آن ديگر مثل روز اول انرژيبخش و نشاطآور نيستند. اما جايزههاي بسيار بزرگ و گرانقيمت هميشه ارزش خود را حفظ ميکنند. در واقع به خاطر ارزش بالايي که دارند کاري ميکنند که قدر و قيمت صاحبان آنها نيز بالاتر رود.
ولي هستند کساني که قيد جايزه بزرگ را ميزنند و جوايز کوچک و کمقيمت را فقط به خاطر اينکه زودتر به دست ميآيند، با وجود موقتي بودن ترجيح ميدهند. آنها شبيه معتاداني هستند که قادر نيستند لذت حاصل از چند ساعت ورزش و بدنسازي در هفته و اندام زيباي حاصل از آن را به مرور زمان درک کنند و در عوض متوسل به مواد مخدر مدهوشکننده ميشوند تا به قيمت از دست دادن زيبايي و ريخت انساني خود، چند لحظهاي در فکر و ذهن مدهوش خويش، لذتي گذرا و در واقع بدعاقبت را تجربه کنند.
شايد بگوييد نشان اين آدمهاي سادهنگر و کمخرد را فقط در بين علاقهمندان مواد افيوني و دودي ميتوان يافت، اما حقيقت اين است که خيلي از آدمهايي که به ظاهر سالماند و حتي داراي مدارج بالاي علمي هم هستند، به وقت انتخاب اسير احساس و هيجان و دچار سردرگمي ميشوند و بيشتر اوقات پيروزي در چند نبرد موقتي و دمدست را به بهاي شکست در جنگي بزرگ ترجيح ميدهند و اتفاقا نه تنها متوجه خبط و خطاي خود نيستند بلکه لجوجانه و با تعصبي کورکورانه، اين روش اشتباه و نادرست خود را ادامه ميدهند.
راه سوم اين شماره به همين اشخاص اختصاص دارند. به آنهايي که شيريني کمدوام کيکهاي قندي را به قيمت ابتلا به بيماري قند و ديابت ميپذيرند و با اين وجود حتي لحظهاي، از دلهبازي و ناخنکزني به شيرينيهاي مضر و آسيبرسان جان و جسمشان دست برنميدارند. آنها مصداق کامل کساني هستند که قابليت تشخيص ارزش لذتها و شاديها را از دست دادهاند و نميتوانند تشخيص دهند که برنده شدن در چند نبرد کوچک هرگز به اندازه پيروزي در جنگ بزرگ و سرنوشتساز، تعيينکننده و ارزشمند نيست.
نمونه اشخاصي که راه سوم اين شماره در مورد آنها صدق ميکند را ميتوان همه جا ديد. دانشآموزي که تماشاي فيلم و کارتونهاي تکراري را به خواندن و مرور درس مدرسه ترجيح ميدهد و مردودي و نمره پايين پايان سال را فداي خوشي موقتي و گذرا و بيارزش تماشاي فيلم و سريال ميکند، از جمله کساني هستند که برنده شدن در چالشهاي هيجاني کوچک را به باختن در کنکورهاي بزرگ زندگي خود ترجيح ميدهند.
مديري که به خاطر بازديد سالانه مدير بالاتر، فقط چند روز مانده به بازديد با رنگ و لعابهاي نمايشي سعي ميکند همه چيز را عالي بنماياند و بعد از رفتن مدير ارشد ديگر هيچ کاري به مجموعه تحت مديريت خود ندارد، مصداق برنده نبرد کوچک و بازنده جنگ اصلي است.
همين طور نوجواني که براي پذيرفته شدن در جمع دوستان خياباني شکل و قيافه خود را عجيب و غريب ميکند و عزت و احترام خود را براي هميشه بين فاميل وآشنا و محله و مدرسه به بهاي کم ميفروشد بازنده جنگ بزرگ زندگي و آينده خود است.
همانطوري که اول بحث گفتيم خيليها با وجودي که خوب ميدانند از دست دادن گنجينههاي ارزشمند در ازاي به دست آوردن لذت و خوشيهاي گذرا و بيارزش کاري اشتباه است و پشيماني حتمي به همراه دارد باز هم اين کار را انجام ميدهند و در اين ميان سطح تحصيلات و يا جايگاه اجتماعي، بسياري مواقع تاثير چنداني ندارد و اين افراد اگر نتوانند به شکلي مشخص اشتياق خود در برنده شدن نبردهاي خرد و ريز حتي به قيمت از دست دادن ارزشمندترين داشتنيها و چالشهاي بزرگ زندگي را ابراز کنند، به طور قطع و يقين در اولين فرصتي که به دست آورند پا روي همه چيز ميگذارند و رفتاري را به نمايش ميگذارند که همه را بهتزده مينمايد. اين برندگان دعواهاي کوچک گمان ميکنند چون توانستهاند در يک جدال محدود برنده شوند پس فرقي با برندگان رزمهاي بزرگ ندارند، حال آنکه توجه ندارند در همان لحظهاي که مشغول برنده شدن و درگير کردن خود در چالشهاي ريز و کوچک بودند، همزمان با آن باختي بزرگ در ارزشمندترين کارزار زندگي را براي خود رقم زدهاند.
در نظر بگيريد پدربزرگ خانوادهاي در جمع نوهها که مشتاق شنيدن جملات زيبا و پرمغز از بزرگ خاندان هستند، شروع به تعريف لطيفههاي سبک و زشت كند و خود را مضحکه بچهها سازد! شايد در جمع کوچک خانواده، جناب پدربزرگ بتواند با لودگي، براي مدتي عدهاي را دور خود جمع کند، اما در حقيقت تمام آبرو و حيثيت پدربزرگي و ريشسفيدي خود را که يک عمر جمع کرده با اين قبيل حرکات نابجا به باد داده است. بهخصوص امروز که همه نوهها موبايل دارند و موبايلهاي بيشترشان دوربين دارد و از امکان بلوتوث هم برخوردار است!
همينطور تصور کنيد آدم باشخصيت و تحصيلکردهاي که مدير يک شرکت بزرگ است در جمع کارمندان، با کارگر يا کارمند دونپايهاي به مجادله برخيزد و براي اينکه او را وادار به تسليم کند اسرار خانوادگي و شخصي آن نگونبخت را که قبلا موقع استخدام در بخش اداري ثبت شده را جلوي جمع برملا سازد.
بديهي است که کارمند براي اينکه حيثيث اجتماعياش بيش از اين از دست نرود، سکوت ميکند و به ظاهر تسليم ميشود. اما همه حاضران خوب ميدانند که برنده اين جدال مختصر اصلا جناب مدير نبوده است. آنها هواي کار دستشان ميآيد و سعي ميکنند به هر طريقي که هست عمر ماندن آن مدير را در جايگاه خود کوتاه سازند و ديگر به حرفهاي دلسوزانه او گوش دل نميسپارند. مدير پردهدر و هتاک شايد از چنين جدالهايي کوچک در جمع زيردستان به ظاهر پيروز و سربلند بيرون آيد، اما براي اين پيروزي مقطعي، او تمام حرمت و اعتبار مديريت خود را زير سوال برده است و همه کارمندان هم به خوبي ميدانند شکستخورده واقعي اين چالشها چه کسي است. شايد در اين ميان کسي از ترس قطع حقوق و اخراج چيزي نگويد اما همه در عمق وجود خود بازنده و برنده اصلي را خوب ميشناسند و شک نداشته باشيد که برنده نهايي هرگز جناب مدير زشتسخن نيست.
رازهای موفقیت
هنگامی مواجه شدن با مشکلات یادت باشد ،که حتماً راه حلی وجود دارد. زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید. بعد از هر سقوطی صعودی بعد از هر شبی ، روزی وجود دارد . ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن. برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در رو پیدا کنی، نه اینکه به دیوارها فکر هنگامی مواجه شدن با مشکلات یادت باشد ،که حتماً راه حلی وجود دارد. زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید. بعد از هر سقوطی صعودی بعد از هر شبی ، روزی وجود دارد . ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن. برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در رو پیدا کنی، نه اینکه به دیوارها فکر کنی. . هنگامی مواجه شدن با مشکلات یادت باشد ،که حتماً راه حلی وجود دارد. زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید. بعد از هر سقوطی صعودی بعد از هر شبی ، روزی وجود دارد . ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن. برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در رو پیدا کنی، نه اینکه به دیوارها فکر کنی.
رمز موفقیت در امتحان
- مشخص بودن هدف: قبل از شروع مطالعه، حتماً هدف را مشخص کنید.
- اعتماد به نفس، به توانایی خود باور داشته باشید و حافظه خویش را ضعیف نپندارید.
- برنامه ریزی: برای مطالعه، برنامه روشن و منظمی داشته باشید.
- تمرکز حواس: مطالعه کتابهای درسی و غیر درسی با اکراه و بی میلی و در حالت خواب آلودگی و بی حوصلگی، زمینه به یاد سپاری مطالب را فراهم نمیسازد.
- طبقه بندی مطالب:هر اندازه نکات به یاد سپرده شده ارتباط بیشتری باهم داشته باشند، بهتر در ذهن میمانند.
- تکیه بر فهم: مطالبی که طوطی وار حفظ شده اند خیلی زود فراموش خواهند شد اما اگر بر فهم مطالب تکیه شود، آن چه یاد گرفته شده دیرتر فراموش خواهد شد.
- استراحت دادن به حافظه: لازم است پس از یادگیری و حفظ مطالب حتماً استراحت کنید تإ؛حح ثمطالب به خاطر سپرده شده، فرصت و مجال استحکام ذهنی را پیدا کنند و از تداخل ذهنی و مزاحمت در یادگیریهای بعدی جلوگیری شود. آزمایشهای مختلف نشان میدهد که یادگیری و حفظ کردن مطالب در وقت غیر متمرکز یا پراکنده مؤثرتر است و در زمانی کمتر صورت میگیرد، مثلاً دو تمرین که هر کدام 20 دقیقه طول بکشد، مؤثرتر از یک تمرین 40 دقیقه ای است. پیشنهاد می شود در فعالیتهای ذهنی بی هر 30 تا 40 دقیقه یک بار، به مدت 5 دقیقه استراحت و تنفس عمیق داشته باشید.
- نقل و بیان آموخته ها: برداشتها و محفوظات ذهنی را برای خودتان یا دیگران بیان کنید.
- تکرار مطالب: مهمترین مرحله در یادگیری درست، تکرار مطالب است.
- دقت در هنگام مطالعه: دقت در مطالعه در کیفیت آن نقش به سزایی دارد.
- با خط کشیدن زیر عبارات مهم و یادداشت برداری از مطالب و خلاصه نویسی میتوان به این مهم دست یافت.
- انتخاب زمان مناسب: سفارش میشود زمانی برای مطالعه انتخاب شود که پس از آموختن یک مطلب علمی، وقت برای استراحت باشد. باید کتابهای عمیقتر را که احتیاج به دقت بیشتر دارد، در نشاط صبحگاهی و کتابهای سطحی را در آخر شب مطالعه نمایید.
- انتخاب مکان مناسب: استفاده از یک مکان مشخص که عاری از سر و صدا و عوامل مخرّب دیگر باشد، به تمرکز حواس کمک میکند.
- آمادگی جسمی و روحی: برای مطالعه کردن نباید در حال عجله و شتاب، تشویش خاطر، گرسنگی زیاد، سیری مفرط، خستگی و کوفتگی و بی حوصلگی باشید، زیرا این موارد بازده مطالعه را کم میکند.
- تقسیم مطالب: مطالب دشوار را به قسمتهای ساده و کوچکتر تقسیم کنید تا فهمش آسان شود.(1)
پی نوشتها:
1. ر.ک: غلامعلی افروز، روانشناسی تربیتی، ص 75 و مجله پیوند، ش 52.
9 دي، روز بصيرت
نهم دی ماه یک هزار و سی صد و هشتاد و هشت، جشن بلوغ فکری و شخصیتی نظام اسلامی بود.
نه دی، عرق شرم امت را در طول تاریخ به خاطر بی بصیرتی در ماجرای ثقیفه پاک کرد.
نه دی، درد کوته بینی حکمیت را تا حدودی التیام داد و بر آن مرهمی شد.
نه دی، سوزش خیانت جمل و نهروان را کمی خنک کرد و از تکرار غربت ۲۵ ساله جلوگیری کرد.
نه دی، فرق کوفه و تهران، عراق و ایران را نشان داد و آب بسته را به جوب بازگرداند.
نه دی، ایران، بدون خواست سفیر حسین، بیعت مجدد کرد و بر سر بیعتش ماند.
نه دی، ندای هل من ناصر بلند نشد ولی فریاد لبیک یا حسین تا آسمان به گوش همه رسید.
نه دی، شش ماهه، سه ساله، جوان، پیر، زن، مرد، ویلچری، شیمیایی و … داشت.
نه دی، نه دی زمستان بود ولی درخت انقلاب در آن سرمای زمستان گل داده بود.
نه دی، در ایران بود ولی پایه های کاخ سفید در مکان و کاخ سبز معاویه در زمان را لرزاند.
نه دی، قیام مختار نبود، ولی اگر مختار هم زنده بود در مقابل آن کرنش می کرد.
نه دی، مانور اعلام آمادگی یاران آخر الزمان مهدی (عج) بود.
نه دی، شروع حرکت و یک فرهنگ بود یعنی «عزت خواهی»
نه دی، یک روز بود ولی خیرٌ مِن الفِ شَهر بود.
نه دی، مبیّن کوثر و ابتر بود که گفتند خامنه ای کوثر است، دشمن او ابتر است.
نه دی، عاشورا بود و ایران کربلا.
نه دی، ثمره ی خون شهید آیت ها، مطهری ها، بهشتی ها، باکری ها، همت ها و … بود.
نه دی، تاریخ نبود، بلکه خود تاریخ ساز بود.
نه دی، روز بخشش فریب خوردگان و روز غضب بر فتنه گران توسط امت بود.
نه دی، آموخت که نیازی نیست همیشه ولیّ در بین باشد بلکه کافی است ولیّ در دل باشد.
نه دی، غدیر خم بود در کویر قم و سراسر ایران.
نه دی، نور بصیرت الهی بود در دلهای امت.
هرچه خواستم بگویم که نه دی چیست، زبان الکن بود و قلم قاصر. فقط می توانم که بگویم نه دی، نه دی بود و بس.
3 نکته کوچک، 3 تغییر بزرگ
وقتی زندگی دانشمندان بزرگ تاریخ را مطالعه میکنیم جالبه که بعد از یک عمر تلاش و کوشش وقتی ازآنها پرسیده میشود که آیا چیزی هم فهمیدید؟ میگویند که الان که دیگر آفتاب عمرما در حال غروب کردن است به این نتیجه رسیدیم که هیچ چیز نمیدانیم و به عبارت دیگه فهمیدیم که نفهمیدیم.
و این جملات یک واقعیت زندگی را برای ما روشن میکند که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم نمیتوانیم همه معلومات را بدست بیاوریم و در مورد آنها حرفه ای بشویم.
حال با توجه به این واقعیت زندگی، انسان موفق کسی است که تا میتواند تلاش کند تا حداقل در یک زمینه تخصص پیدا کند و واقعا حرفه ای بشود.
اما واقعیت تلخی را که در اطرافیان خود مشاهده میکنیم این است که بعضی از افراد از هر علمی چند خطی مطالعه میکنند و با توجه به این اطلاعات کم و اندک در هر زمینه ای خود را کارشناس میدانند و میخواهند در هر زمینه ای که حرف به میان میآید اظهار نظر کنند و خود را متخصص جلوه بدهند.
این اتفاق تالی فاسد های زیادی را در جامعه به دنبال دارد و اولین نتیجه این کار این است که خرافات در جامعه رواج پیدا میکند، چون افراد خواهان این هستند که در مورد مسائلی که تخصص آنها نیست نظر تخصصی بدهند و این باعث به وجود آمدن بسیاری از خرافات در جامعه میشود.
خداوند متعال نیز به این واقعیت بارها و بارها در قرآن کریم اشاره کرده است و همگان را از نظر دادن در حوزه ای که در آن سر رشته ندارند منع کرده است
پس جامعه ای میتواند به یک جامعه نمونه تبدیل شود که افراد آن جامعه اولاً هر کدام در یک حوزه مخصوص تخصص پیدا کنند و دوما هر کسی فقط در رشته ای که درآن تخصص پیدا کرده اظهار نظر کند و از نظر دادن در حوزه های دیگر پیرهیز کند و اجازه بدهد که صاحب نظران آن رشته در مورد آن نظر بدهند و گفتگو و بحث کنند.
خداوند متعال نیز به این واقعیت بارها و بارها در قرآن کریم اشاره کرده است و همگان را از نظر دادن در حوزه ای که در آن سر رشته ندارند منع کرده است .
برای مثال در سوره نحل فرموده است:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ:
و پیش از تو نفرستادیم جز مردانی را که به ایشان وحی میکردیم، پس اگر نمیدانید از آگاهان بپرسید) (۱)
منافق
در قسمتی دیگر وقتی صحبت از جنگ و جهاد میشود میفرماید :
(کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ:
بر شما کارزار واجب شده است، در حالی که برای شما ناگوار است؛ و بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است، و خدا میداند و شما نمیدانید) (۲)
عده ای که تخصصی در این زمینه ندارند و میخواهند خود را به عنوان کارشناس معرفی کنند و در مورد جهاد و چگونگی آن و وقت انجام آن اظهار نظر کنند خداوند متعال به صراحت از کارآنها نهی میکند و به این نکته اشاره میکند که فقط کارشناسان در امر جهاد میتوانند در این زمینه اظهار نظر کنند و دیگران حق این کار را ندارند.
و جالب اینجاست که وقتی خداوند متعال صفات مؤمنین واقعی را بیان کمی کند باز به این نکته مهم اشاره میکند که مومنان واقعی کسانی هستند که وقتی در برابر مدیران و رهبران جامعه وکسانی که در اداره جامعه از آنها آگاه تر هستند قرار میگیرند سخن آنهارا از صمیم جان گوش میدهند :
(إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ :
جز این نیست که سخن مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و رسولش خوانده شوند تا (رسولش) در میان آنها (در مقام نزاع و غیره) داوری کند، این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم؛ و آنانند که به حقیقت رستگارند)(۳)
وقتی خداوند متعال صفات مؤمنین واقعی را بیان کمی کند باز به این نکته مهم اشاره میکند که مومنان واقعی کسانی هستند که وقتی در برابر مدیران و رهبران جامعه وکسانی که در اداره جامعه از آنها آگاه تر هستند قرار میگیرند سخن آنهارا از صمیم جان گوش میدهند
و در مقابل وقتی صفات منافقین را بیان میکند این گونه میفرماید :که این گروه کسانی هستند که در هر زمینه ای میخواهند نظر کارشناسانه بدهند و حرف هیچ کسی را هم قبول نمیکنند :
(وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ :
و چون (در مورد اختلاف و نزاعی) به سوی خدا و رسولش دعوت شوند تا (رسولش) میان آنها داوری کند ناگاه گروهی از آنان (از حضور نزد رسول) رویگردانند)(۴)
خلاصه کلام اینکه
برای تغییرات اساسی در زندگی باید سه گام برداشت :
اولین گام موفقیت: سعی کنید در یک رشته واقعا تخصص پیدا کنید و تبدیل به یک انسان حرفه ای شوید.
دومین گام موفقیت: برای رشد و تکامل فرد و جامعه هر کسی فقط و فقط در زمینه تخصص خود اظهار نظر کند و از نظر دادن
در مورد مسائلی که در آن اطلاعاتی ندارد خود داری کنید.
سومین گام موفقیت: در علومی که در آنها اطلاعات جامع و کافی نداریم به متخصصان آن علم مراجعه کنیم و سعی کنیم
اطلاعات خود را از آنها بدست بیاوریم.
و در آخر این نوشته را با این آیه از آیات الهی به پایان میبرم که خداوند فرمود:
(إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا به قومٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ:خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمیدهد تا آنها وضع خود را تغییر دهند) (۵)
(برای تغییر از همین امروز شروع کنید)
پی نوشت ها :
۱) سوره نحل ۴۳
۲) سوره بقره ۲۱۶
۳) سوره نور ۵۱
۴) سوره نور ۴۸
۵) رعد۱۱
به نقل از سایت موفقیت آنلاین
خدایا چرا من؟!
خدایا چرا من ؟!
افراد در مقاطع مختلف زندگی با سختیها و مشکلات زیادی روبرو میشوند و بعضی از آنها به خاطر سختیها و مشکلات طاقت خود را از دست داده و لب به شکایت باز میکنند و بارها با خود میگویند: خدایا از میان این همه آدم، چرا من؟ و این سؤالی است که در هر ثانیه انسانهای زیادی از خداوند میپرسند که خدایا چرا من؟
امتحان الهی
برای اینکه پاسخ خداوند متعال را به این هزاران پرسش بدانیم مقدمه زیر میتواند کمک بسیاری به ما بکند:
از گوشه و کنار خبرهای زیادی را در مورد ورزشکارانی میشنویم که سالها مسابقه داده اند و حتی یک روز هم طعم شیرین پیروزی را تجربه نکردهاند, اما آنقدر در برابر مشکلات و شکست ها ایستادگی کرده اند تا پیروزی را در آغوش کشیده و قله شیرین پیروزی را فتح کرده اند.
در تولد نوزاد هم ماجرا به همین صورت است: نوزاد که یکی از ارزشمند ترین هدیههای خداوندی به پدر و مادر است وقتی به مادر داده میشود که استقامت و صبر و شکیبایی او مورد ارزیابی قرار گرفته شود و درد و رنج طولانی و فوق العاده ای رو سپری کند و حال وقتی از مادران پرسیده میشود میگویند: آری ارزش آن همه درد و رنج و مشقت را داشت.
قانون طلایی زندگی
آری یک قانون طلایی در زندگی وجود دارد که درست قبل از یک پیروزی بزرگ همه چیز تیره و تار و ناامید کننده به نظر میرسد. شخصی که سالها صبر و استقامت از خود نشان داده بود , میگفت من وقتی به موفقیت رسیدم که درست در لبه پرتگاه ناامیدی بودم درست در وسط طوفانهای یأس گرفتار شده بودم که ناگهان اوضاع تغییر کرد و خورشید امید و موفقیت در زندگی من طلوع کرد.
زندگی همیشه این گونه است که سردترین و تاریکترین لحظهها درست قبل از طلوع و تابش آفتاب است و اگر از خود کمی صبر نشان بدهیم آن وقت است که به سرازیری موفقیت و خوشبختی میرسیم.
داستان زندگی علامه طباطبایی شاهد خوبی بر این مدعاست, چنانچه خود علامه از دوران زندگی و اوایل تحصیل میگوید:
(در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم , علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه میخواندم نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یکباره « عنایت خدائی» دامنگیرم شد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی نکردم.(۱)
زندگی همیشه این گونه است که سرد ترین و تاریکترین لحظهها درست قبل از طلوع و تابش آفتاب است و اگر از خود کمی صبر نشان بدهیم آن وقت است که به سرازیری موفقیت و خوشبختی میرسیم
داستان ادیسون این مخترع بزرگ نیز به خوبی میتواند این قانون زندگی را بیان کند:
وقتی او به خاطر فهم اندک از دوس , از مدرسه اخراج میشود و دوران نوجوانی را با کارهایی چون فروختن ساندویچ و آب نبات در کنار ریل قطار و یا سبزی فروشی گذراند, و بعد از مدت کمی شنوایی خود را از دست میدهد اما با وجود این اتفاقات که میتواند هر کسی را به طور کلی از زندگی ناامید کند نه تنها ناامید نشد بلکه سعی و تلاش خود را روز افزون کرد و توانست نام خود را به عنوان یکی از بزرگترین مخترعین جهان ثبت کند.(۲)
یکی دیگر از افرادی که در زندگی خود موفقیتهای زیادی را بدست آورد استیو جابز است که چند روزی بیش نیست که از مرگ او میگذرد, شخصیتی که در طول زندگانی خود با کوه مشکلات دست و پنجه نرم کرد, او در سخنرانی معروف خود در دانشگاه آکسفورد در مورد مشکلات و سختیهای خود این گونه میگوید:
ادیسون
(از همان ابتدای تولد، مادرم من را به خانوده دیگری واگذار کرد تا مرا بزرگ کنند, در هفده سالگی به دانشگاه رفتم اما بعد از شش ماه به خاطر مشکلات مالی از دانشگاه بیرون آمدم ,فقط به این دلیل که والدین من نمیتوانستند خرج تحصیل مرا فراهم کنند, بعد از بیرون آمدن از دانشگاه هیچ چیز برای من عادی نبود, بطریهای خالی کوکا را جمع میکردم تا بتوانم با پول کمی که در قبال آنها میگیرم غذایی تهیه کنم ,شبها کف اتاق دوستانم میخوابیدم ,زمانی که تنها بیست سال داشتم ,شرکت اپل را در زیر زمین خانه مادربزرگم تاسیس کردم و بعد از ده سال تلاش و کوشش این شرکت به یکی از بزرگترین شرکتهای مطرح دنیا تبدیل شد که دو میلیارد دلار سرمایه و بیش از چهار هزار نفر کارمند داشت اما مدتی نگذشت که باز از آنجا اخراج شدم .
اخراج من از اپل باعث شد که در طی پنج سال دو شرکت دیگر تاسیس کنم و بعد از مدتی اپل یکی از آن دو شرکت را خریداری کرد و من دوباره به اپل برگشتم. اگر از دانشگاه بیرون نمی آمدم نمیتوانستم اپل را تاسیس کنم و اگر از اپل اخراح نمیشدم نمیتوانستم دو شرکت مطرح دیگر را تاسیس کنم. (۳)
و سرانجام وی تمامی موفقیتها ی خود را مدیون مشکلات و سختیها و استقامتی که در قبال آنها داشت میداند.
وقتی ما علت وجودی سختیها و مشکلات را در زندگی بررسی میکنیم , متوجه میشویم که زندگی تا حد زیادی برای ما شیرین و لذت بخش میشود, وقتی درک کنیم اوضاع از چه قرار است و قانون زندگی چه طور اجرا میشود, در حقیقت یک گام به جلو میداریم و سختیها و مشکلات را با جان و دل میخریم و پذیرای آنها هستیم .
قانون زندگی به ما میگوید که همیشه سختیها و مشکلات, دایمی و همیشگی نیست و اگر مدتی با آنها دست و پنجه نرم کنید مسلما مشکلات تمام میشود و روزگار خوشی برای شما رقم خواهد خورد .
اینجاست که خداوند متعال به همه انسانها با تاکید بشارت و مژده میدهد :(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا:پس (بدان که) مسلما با هر دشواری آسانی است) و اینجاست که با تمام وجود در مییابیم که :پایان شب سیه سفید است
پاسخ خداوند به این پرسش
خداوند متعال وقتی در آیات الهی از سختیها و مشکلات و در مقابل پیروزیهای انسان سخن به میان میآورد این قانون طلایی زندگی را برای ما به خوبی بیان میکند که مشکلات و سختیها همیشه یک سوم از زندگی انسان را تشکیل میدهد و اگر بتوانیم آنها را به خوبی پشت سر بگذاریم ,دو سوم دیگر زندگی را پیروزیها و موفقیتها رقم خواهند زد و اصلا مشکلات و سختیهاست که انسان را به پیروزیهای بزرگ میرساند و هیچ کسی را در تاریخ نمیتوان یافت که بدون تلاش و کوشش و استقامت در برابر سختیها به پیروزی رسیده باشد .
وقتی در آیات الهی دقت میکنیم مشاهده میکنیم که واژه “عسر” فقط دوازده مرتبه در قرآن به کار رفته است,اما وقتی کلمه “یسر” را نگاه میکنیم میبینیم که سی و شش مرتبه در قرآن بکار رفته است و این یعنی همیشه مشکلات یک سوم آسانیهاست و این سنت الهی است که به دنبال هر سختی رفاه و آسانی را قرار میدهد آنجا که میفرماید :
(وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ : و حتما شما را به اندکی از ترس و گرسنگی و کاهشی از مالها و جانها و محصولات (درختان، یا ثمرات زندگی از زن و فرزند) آزمایش خواهیم نمود و شکیبایان را مژده ده . (۴)
گاهی زندگی با آجر به سر شما میکوبد اما در برابر مشکلات زندگی تنها کسانی میتواند سرافراز بیرون بیایند که صبر و استقامت داشته باشند.
اینجاست که خداوند متعال به همه انسانها با تاکید بشارت و مژده میدهد: (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا: پس (بدان که) مسلما با هر دشواری آسانی است.)(۵)
و اینجاست که با تمام وجود در مییابیم که: پایان شب سیه سفید است .
پی نوشت ها :
۱) جرعههای جانبخش فرازهائی از زندگی علامه طباطبائی
۲) کتاب شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیتهای تاریخ جهان
۳) سخنرانی استیو جابز در جشن فارغ التحصیلان دانشگاه آکسفورد
۴) بقره ۱۵۵
۵) انشراح ۵
به نقل از سایت تبیان