آشنايي با زنان قرآني (خوله دختر ثعلبه)
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
قَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَی اللهِ وَ اللهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ* الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ* وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ* فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ (مجادله: 1- 4)
خداوند سخن زنی را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت می کرد را شنید [و تقاضای او را اجابت کرد]، خداوند گفت وگوی شما را با هم [و اصرار آن زن را درباره حل مشکلش] می شنید و خداوند شنوا و بیناست. کسانی که از شما نسبت به همسرانشان ظهار می کنند [و می گویند: «انتِ علی کظهر امّی» تو نسبت به من به منزله مادرم هستی]، آنان هرگز مادرانشان نیستند، مادرانشان تنها کسانی هستند که آنها را به دنیا آورده اند. آنها سخنی زشت و باطل می گویند و خداوند بخشنده و آمرزنده است. کسانی که همسران خود را ظهار می کنند، سپس از گفته خود بازمی گردند، باید پیش از آمیزش جنسی با هم، برده ای را آزاد کنند. این دستوری است که به آن اندرز داده می شوید و خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است. و کسی که توانایی [آزاد کردن برده ای] نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند، این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید، اینها مرزهای الهی است و کسانی که با آن مخالفت کنند، عذاب دردناکی دارند.
شأن نزول آیات
این آیه ها، درباره خوله بنت ثعلبه، که همسرش به علت عصبانیت با لفظ ظهار او را طلاق گفته و سپس پشیمان شده بود، نازل گردید.
خوله کیست؟
خوله دختر ثعلبه بن اصرم بن فهر بن ثعلبه بن غنم بن عوف است. این زن، زیبایی ظاهر و باطن را با هم داشت و در فصاحت و بلاغت کم نظیر و از خاندانی بزرگ و بلندمرتبه بود. پس از بعثت رسول خدا (ص) با ایمانی که به خداوند تبارک و تعالی داشت، به سوی ایشان شتافت و با گفتن شهادتین با رسول خدا (ص) بیعت نمود.
همسر خوله، اوس بن صامت بن قیس، از صحابی بزرگ رسول خدا (ص) بود که در جنگ های بدر، احد و … همراه پیامبر (ص) با کفار جنگیده بود. خوله و اوس، فرزندانی داشتند که ربیع بن اوس بزرگ ترین فرزند آنها بود.
داستان خوله
خوله و همسرش، سر مسئله ای با هم اختلاف پیدا کردند که بگو مگوها بالا گرفت. اوس بن صامت در حالت عصبانیت، فریاد برآورد و گفت: «انْتَ مِنِّی کَظَهرِ امِّی»؛ «تو برای من مثل پشت مادرم هستی».
خوله با شنیدن این حرف، اشک از چشمانش جاری شد و خطاب به اوس گفت: «به خدا قسم که حرف بزرگی زدی و عواقبش را نمی دانی». اوس از شدت عصبانیت خانه را ترک کرد. پس از مدتی که عصبانیتش فروکش کرد به خانه بازگشت، اما نمی دانست چه کند و چه بگوید، چرا که طبق قوانینی که از گذشته ها سراغ داشت، همسرش
اکنون بر او حرام شده بود. نمی دانست حکمش چیست و چه باید بکند؟! و تکلیف خود را نمی دانست. با سردرگمی در حالی که تنش از خشم خدا می لرزید و حسرت از دست دادن همسر بر قلبش مستولی شده بود، ترسان و لرزان گفت: «ای خوله! فکر می کنم برای همیشه بر من حرام شدی؟!»
خوله گفت: «چنین مگو، خدمت رسول خدا (ص) برو و حکم این مسئله را از او بپرس، به یقین ایشان راهی پیش پایمان خواهند نهاد».
اوس گفت: «به خدا من خجالت می کشم، نمی دانم با چه رویی این مسئله را با پیامبر (ص) مطرح کنم».
خوله گفت: «پس اجازه بده من نزد رسول خدا (ص) بروم».
خوله نزد رسول خدا (ص) رفت و در برابر ایشان نشست و به ایشان گفت: «ای رسول خدا! همسر من اوس را خوب می شناسی. او پدر فرزند من و پسر عموی من است، او را از همه بیشتر دوست می دارم. خصوصیات او را خوب می شناسم، امور مربوط به او را خوب درک می کنم و او نیز، مرا به خوبی درک می کند. اما امروز او به ناگهان به هنگام خشم، جمله طلاق را بر زبان آورد و به من گفت که تو برای من مثل پشت مادرم هستی. او اکنون از به زبان آوردن این کلام، پشیمان شده و نمی دانیم چه باید بکنیم. او برای حضور شرم داشت، من خود به دیدار شما آمدم تا مگر مشکل ما را حل کنید. ما زندگیمان را دوست داریم و نمی خواهیم از هم جدا شویم».
رسول خدا (ص) مکثی کرد و سپس خطاب به خوله فرمود: «ای خوله! تو را نمی بینم، مگر آنکه بر همسرت حرام شده ای».
خوله سر به زیر انداخت، این بار مصمم تر جمله های خود را تکرار کرد و رسول خدا (ص) باز هم پاسخ فرمود: «تو را نمی بینم، مگر آنکه بر همسرت حرام شده ای و من دستور دیگری در این زمینه ندارم».
خوله ناامید از برابر پیامبر (ص) برخاست و رو به سوی خانه کعبه ایستاد و دستانش را به سوی آسمان بالا برد و گفت: «خداوندا! شوهرم از جوانی من استفاده کرد، من رحم خود را در اختیار او گذاشتم تا اینکه امروز که پیر شدم و دیگر فرزندی نمی آورم، مرا ظهار کرده، او اکنون پشیمان است و حکمی برای ما نیست، ما باید تن به جدایی دهیم، من از این امر به تو شکایت می کنم. خداوندا! فرمانی بر پیامبرت نازل فرما و این مشکل را حل کن».
عایشه می گوید: «خوله این جمله ها را بر زبان می آورد و می گریست و همه کسانی که در خانه پیامبر (ص) بودند، بر حال او گریان شدند. ناگهان صورت حضرت رسول (ص) برافروخته گردید، دندان هایش از شدت سرما به هم می خورد. سرش را پوشانید و عرق از سر و رویش ریزان گشت».
عایشه رو به خوله گفت: «ای خوله! بر پیامبر (ص) وحی نازل می شود، گویا در مورد توست».
خوله گفت: «ان شاء الله که خیر است، چرا که ما از پیامبر (ص) غیر از خیر ندیده ایم».ناگهان پیامبر (ص) دستار از سرگرفت و با تبسم صدا زد: «خوله! … خوله! …»
خوله از جا جهید و با شادی گفت: «بله یا رسول الله!».پیامبر (ص) فرمود: «مژدگانی ای خوله! خداوند درباره تو و همسرت آیه نازل فرمود …»
چهره خوله غرق در شادی شد و سر بر سجده شکر نهاد.
پیامبر (ص) پس از بیان این آیه ها، کسی را به دنبال اوس فرستاد. اوس آمد و شرمنده و غمگین در برابر پیامبر (ص) نشست. پیامبر (ص) به او فرمود: «چرا چنین کردی ای اوس! تو صحابی جلیل القدر مایی؟».
اوس با شرمندگی پاسخ داد: «به خدا سوگند! نمی دانم چه شد، شیطان بر عقل و جان من مستولی شد و من در حالت خشم، این چنین گفتم».
پیامبر (ص) تبسمی کرد و سپس آیه ها را بر او نیز تلاوت فرمود. سپس فرمود: «آیه ها را شنیدی؟ حال بگو بدانم آیا می توانی یک برده را به عنوان کفاره ظهار آزاد کنی؟» گفت: «خیر، استطاعت آن را ندارم». فرمود: «آیا می توانی دو ماه روزه بگیری؟».
اوس گفت: «ای پیامبر! من اگر در طول روز چندین بار آب ننوشم، چشمم بینایی خود را از دست می دهد و می ترسم نابینا شوم و همانند زمین سخت گردم».
پیامبر (ص) فرمود: «آیا می توانی شصت مسکین را اطعام کنی؟».
پرسید: «چگونه؟».
فرمود: «اینکه غذای یک وعده آنها را بدهی؟»
عرض کرد: «نه، مگر اینکه شما کمک کنید».
پیامبر (ص) فرمود: «من به تو کمک می کنم، می توانی به سراغ امّ منذر (دختر سلیط بن قیس) بروی و از او درخواست نیمه میوه یک درخت خرما بنمایی».
اوس چنین کرد و به فرموده قرآن و رسول خدا (ص) شصت مسکین را اطعام کرد. بدین ترتیب، این زوج یک بار دیگر بر هم حلال گردیدند و این عادت جاهلی در میان مسلمانان از بین رفت. انوار نورانی اسلام، بار دیگر تیرگی های جاهلی را کنار زد و این اخلاق ناپسند را از بین برد و طرحی نو در زندگی مسلمانان درانداخت و این خود مثلی واضح است که اسلام سختی ها و مشکل ها را به راحتی تبدیل می کند.
خداوند در پی مجادله خوله با پیامبر (ص) بر سر حفظ زندگی مشترکش با اوس، با نزول چند آیه هم برای اسلام و مسلمانان احکامی روشن نازل فرمود و هم نام خوله و همسرش اوس را در کنار این آیه ها جاودانه و ماندگار کرد و هم حکم یک رسم جاهلی، با نام ظهار برای همیشه روشن شد.
منبع: كتاب آشنايي با زنان قرآني،مولف فواد حمدو الدقس ؛ مترجم فاطمه حیدری.صص65-72