قرائت هاي مختلف از دين
01 اردیبهشت 1399
2) استفاده نكردن از قواعد عام زبان شناختى، مانند قاعده ى عام و خاص يا مطلق و مقيد يا مجمل و مبيّن; يعنى اگر جمله ى عامى از متكلّم صادر شد، سپس با اتصال يا با فاصله، جمله ى خاصّى را تكلم نمود، بايد جمله ى عام به وسيله جمله ى خاص، تخصيص يابد يا جمله ى مطلق به وسيله جمله ى مقيّد، تقييد پيدا كند; هم چنان كه جمله ى مجمل به وسيله ى جمله ى مبيّن، وضوح يابد.
3) غفلت از قواعد علوم قرآنى مانند ناسخ و منسوخ.
4) جزء نگرى در روش تفسيرى; مفسّران مؤلّف محور، در روش تفسيرى خود كه آيا روش نقلى باشد يا عقلى و يا شهودى، دچار روش جزءنگرانه شدند; در حالى كه در فهم صحيح قرآن، هم بايد از آيات ديگر بهره برد و هم از روايات مربوط استفاده كرد و هم قراين عقليه ى قطعيه يا كشفيات و خواطر الهى و ملكى را در كشف مدلول هاى التزامى و بطون قرآن مورد بهره بردارى قرار داد.
5) عدم تفكيك ميان روش مدلول مطابقى و التزامى; روش عقلى يا شهودى و روش نقلى در مواردى براى كشف مدلول هاى التزامى راه گشايند; ولى روش ادبى در كشف مدلول مطابقى مفيد است. برخى از مفسّران عرفانى و فلسفى، تفسير مدلول هاى التزامى را جاى گزين تفسير مدلول هاى مطابقى مى نمودند كه اين مسئله، باعث اختلاف قرائت ها مى شد.
6) غوطهور شدن در حقايق خرد گريز; پاره اى از مفسّرانِ مؤلّف محور با تحقيق و مطالعه در ذات اقدس اله كه فراتر از درك آدمى است، دچار انحراف و اعوجاج و اختلاف شدند; زيرا در وادى بالفضولى گام نهادند كه جاى درك و تفسير نبود.
7) تعيين اعتبار سندى روايات; يكى از منابع دين، روايات پيشوايان دين است و با توجه به نفوذ دروغ گويان و وضّعان و جعّالان، برخى از رواياتِ غير معتبر در منابع روايى وارد شده است. بهره نگرفتن از علم رجال و درايه و عدم تشخيص روايات معتبر، در اختلاف برداشت ها و اجتهادها مؤثر است.
8) پيش دانسته هاى پرسشى; هم چنان كه گذشت، پيش دانسته هاى فهم متون دينى بر سه قسم اند: پيش دانسته هاى استخراجى، پيش دانسته هاى تطبيقى و پيش دانسته هاى پرسشى، مؤلف محوران، از ميان اقسام سه گانه، تنها براى پيش دانسته هاى استخراجى ـ كه در صدد استخراج معناى متن اند ـ و پيش دانسته هاى پرسشى ـ كه پرسش هايى را پيش روى متن دينى قرار مى دهند و پاسخ را از متون دينى استنباط مى نمايند ـ ارزش روش شناسانه قائل اند و از پيش دانسته هاى تطبيقى كه معنايى را بر متن تحميل مى كنند پرهيز مى نمايند; براى نمونه، مى توان اين پرسش را از قرآن كرد كه آيا پلوراليسم دينى، مورد تأييد مى باشد؟ پاسخ اين پرسش از آيات قرآن به دست خواهد آمد; تعدّد و تكثر برداشت ها به ميزان پرسش ها بستگى دارد.
9) اختلاف مؤلّف محوران در باره ى زبان دين; هم چنان كه در بحث زبان دين خواهد آمد، در زمينه ى شناختارى و غير شناختارى بودن، معنادارى و بى معنايى گزاره هاى دينى و دانستن معانى عرفى، استعاره اى، تمثيلى، اشاره اى و نما دينى آن ها اختلاف نظر وجود دارد. هر يك از اين روى كردها معنا، تفسير و برداشت خاصّى را به ارمغان مى آورد; به عنوان مثال، سمبليك و نمادين دانستن قصه ى آدم و حوا يا رمزى و اشاره اى دانستن و يا عرفى و طبيعى خواندن آن در تفسيرهاى اين قصه مؤثر است.
10) تأثير معارف برون دينى در فهم متون دينى; يكى از عوامل اختلاف برداشت ها، ميزان دخالت معارف عقلى و تجربى در فهم متون دينى است; براى نمونه اهل ظاهر و اخباريون، تأثير حداقلى عقل بر فهم دينى را مى پذيرند; ولى مُجسِمه و مُشبِهه از هر گونه استدلال عقلى در برداشت متن پرهيز مى كنند و معتزله نيز تأثير حداكثرى عقل و اسماعيليه تأثير حداكثرى شهود را مى پذيرند; اين اختلاف، در برداشت هاى متعدد مؤثر است.
11) نگاه جزء نگرانه به آيات قرآن; تفسير يك آيه ى قرآن بدون آيات ديگر نيز منشأ اختلاف تفاسير مى گردد.
12) غفلت از قراين حاليه، كلاميه، شأن نزول ها و زمينه ى تاريخى و معنايى متن.
13) غفلت از ظهور عرفى و عمومى و جاى گزينى ظهور شخصى به جاى آن.
14) اختلاف در تشخيص مصداق; مانند اختلاف در حرمت يا حليت شطرنج و مصداق بودن آن نسبت به قمار يا ورزش فكرى.
15) اختلاف در قلمرو منابع دين; شيعيان روايات پيشوايان دين و ائمه ى اطهار را منبع دينى مى شمارند; ولى اهل سنّت اخبار صحابه را ملاك و منبع استنباط احكام و معارف اسلامى قرار مى دهند.
16) علل روان شناختى از جمله جاه طلبى، طمع كارى، هواى نفس، حُبّ دنيا و ساير مطامع نفسانى و نيز اغراض سياسى از سوى برخى شخصيت هاى تاريخى مانند معاويه، عمر و بن عاص و ساير حاكمانِ حكومت هاى بنى اميه و بنى عباس و نيز نقشه هاى استعمارگران در پيدايش فرقه هايى چون بهاييت، وهابيت در تفاسير مختلف دين مؤثر بوده است.
خلاصه سخن آن كه: اولا، برداشت هاى يك سان ميان عالمان دينى وجود دارد و اختلاف قرائت، به صورت موجبه كليه ناتمام است، و ثانياً، بسيارى از اختلاف ها، از سنخ اختلاف اجتماعى اند; يعنى قابل جمع اند; ثالثاً، علّت بسيارى از اختلاف هاى متضاد و غير قابل جمع، زدودنى است.
منبع :عبدالحسين خسروپناه - کلام جديد، ص150