يادي از مفاخر دامغان
یکی از راه های شناخت افکار و اندیشه های عالمان، شناخت خاستگاه فکری و فلسفی آنان است. مسیر درستی که محققان را به حقیقت مسائل نزدیک تر نموده و امکان بررسی جوانب ناشناخته حیات اندیشمندان را فراهم می آورد. آنچه ما را بر آن داشت تا از این روش برای معرفت شناسی نسبت به ابعاد شخصیت تابناک فقیه عالیقدر حضرت آیت الله سید میرزا آقا ترابی (رض) بهره ببریم، اطلاعات محدودی است که از دوران تحصیل و تدریس ایشان به جای مانده و همین عدم آگاهی کافی، باعث گردیده تا مشتاقان علم و فضیلت را از مفاهیم و معارف موجود در راه و روش او، کم نصیب نماید. از این رو، امیدواریم تا با مطالعه خاستگاه فقهی و فلسفی مرحوم میرزا آقا ترابی، گامی به سوی شناخت اجمالی از زوایای زندگانی ایشان برداریم.
از سال 1310 هجری قمری ـ زمان ولادت سید میرزا آقای ترابی ـ تا هنگام عزیمت ایشان به تهران، دورانی است که به اعتقاد نگارنده، تربیت والدین در کنار تعلیم اساتید آن وقت حوزه دامغان، نقش بسزایی را در شکل گیری شخصیت این عالم عامل ایفاء می نماید. آنها که با تاریخ معاصر دامغان آشنایی دارند، به خوبی می دانند که شهرت خاندان معظّم ترابی، پیش از مرحوم میرزا آقا به پدر گرانقدر او یعنی مرحوم حاج میرحیدر باز می گردد. همویی که پیرامون مراتب ایمان و تقوایش، مطالب زیادی نقل شده است و بی شک از تاثیرگذارترین افراد بر سیره عملی و نظری فرزندان والامقام خویش می باشد.
پس از حضور مرحوم میرزا در حوزه علمیه تهران، کسب محضر پرفیض حاج آقا شیخ مسیح طالقانی و دیگر اساتید، سه سال از بهترین سال های عمر او را رقم زد تا در مسیر نیل به کمالات و تکمیل تحصیلات، برای مدتی به مشهد مقدس مهاجرت نماید و همجوار با آستان مطهر حضرت ثامن الحجج امام علی بن موسی الرضا (ع)، از درس حاج آقا شیخ حسین برسی، حاج ملا عباس علی فاضل و آقا بزرگ رضوی که هر سه از اکابر علمای دین و فقهای گرام بودند، بهره ور شود. در مراجعت از مشهد به تهران، مقطع سرنوشت ساز زندگی سید میرزا آقای ترابی شکل گرفت. فرا گرفتن فقه و اصول از محضر مبارک آقا سید محمد تنکابنی و آقا سید حسین یزدی ـ این دو فقیه و اصولی نامدارـ قوام بخش آموزه های فقهی او بود و این همه، ذهن کنجکاو و جستجوگرش را آرام نکرد تا آنجا که به درس اسفار و شفای فیلسوف بزرگ شرق “مرحوم میرزا محمد طاهر تنکابنی” پا نهاد و خوشه چین خرمن علم و مکارم استادی شد که بنا بر فرمایش شهید آیت الله مرتضی مطهری (ره)؛ «دوره میرزای جلوه و حکیم قمشه ای و حکیم مدرس را درک کرده است و پس از این سه حکیم از اساتید مسلّم فلسفه بشمار می رفته است».
پس از حضور مرحوم میرزا در حوزه علمیه تهران، کسب محضر پرفیض حاج آقا شیخ مسیح طالقانی و دیگر اساتید، سه سال از بهترین سال های عمر او را رقم زد تا در مسیر نیل به کمالات و تکمیل تحصیلات، برای مدتی به مشهد مقدس مهاجرت نماید و همجوار با آستان مطهر حضرت ثامن الحجج امام علی بن موسی الرضا (ع)، از درس حاج آقا شیخ حسین برسی، حاج ملا عباس علی فاضل و آقا بزرگ رضوی که هر سه از اکابر علمای دین و فقهای گرام بودند، بهره ور شود. در مراجعت از مشهد به تهران، مقطع سرنوشت ساز زندگی سید میرزا آقای ترابی شکل گرفت. فرا گرفتن فقه و اصول از محضر مبارک آقا سید محمد تنکابنی و آقا سید حسین یزدی ـ این دو فقیه و اصولی نامدارـ قوام بخش آموزه های فقهی او بود و این همه، ذهن کنجکاو و جستجوگرش را آرام نکرد تا آنجا که به درس اسفار و شفای فیلسوف بزرگ شرق “مرحوم میرزا محمد طاهر تنکابنی” پا نهاد و خوشه چین خرمن علم و مکارم استادی شد که بنا بر فرمایش شهید آیت الله مرتضی مطهری (ره)؛ «دوره میرزای جلوه و حکیم قمشه ای و حکیم مدرس را درک کرده است و پس از این سه حکیم از اساتید مسلّم فلسفه بشمار می رفته است».
سال 1341 هجری قمری، مرحوم آیت الله میرزا آقای ترابی به شهر مقدس قم مشرّف شدند. این سال ها مقارن گشت با استفاده از تعالیم ارزشمند حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی «موسس فقید حوزه علمیه قم» و سه استاد بزرگ فقه و اصول که هر یک از اقطاب اساتید آن سامان بودند. آیت الله العظمی سید محمد حجت کوه کمره ای، آیت الله آقا میرزا سید علی یثربی کاشانی و آیت الله فیض قمی از برجستگان فقهای شیعه طیّ اعصار ماضی و جاری، در زمره بزرگانی هستند که مرحوم آیت الله سید میرزا آقا ترابی در حلقه تدریس آنان شرکت می نمود تا عطش فراوان علمی خویش را در کنار آستانه مقدسه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (س) فرونشاند و آنچنان که شایسته مقام والای اهل علم و ایمان است، مربّی نفوس و مهذّب قلوب باشد.
در این روزگار، مرحوم آیت الله ترابی (ره) با علمای وارسته ای همچون آیت الله العظمی امام خمینی (ره)، آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) و آیت الله العظمی اراکی (ره)، هم مباحثه و هم درس بودند که دوستی و رفاقت آنان با یکدیگر تا پایان عمر شریف مرحوم میرزا تداوم داشت.
از شواهد و قرائن چنین استنباط می شود که آیت الله سید میرزا آقا ترابی دامغانی در مقطعی به تدریس فلسفه در مدرسه سپهسالار تهران ]مدرسه عالی شهید مطهری[ اشتغال داشته اند که از شاگردان ممتاز آن جناب می توان به مرحوم آیت الله آقا میرزا یحیی طالقانی (ره) اشاره نمود.
همچنین ایشان در طول اقامت هفده ساله خویش در شهر قم به تدریس کفایه، رسایل، مکاسب و شرح منظومه اهتمام نمودند که در این میان، بیان شرح منظومه توسط مرحوم میرزا، علیرغم کثرت مخالفان فلسفه در آن حوزه فقهی، گویای جایگاه ارزنده این روحانی فاضل و فرهیخته در جمع علما و مراجع دینی قم می باشد. از شاگردان برجسته و فاضل ایشان در این دوران شکوهمند می توانیم به مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج سید محمد وحیدی تبریزی (ره) ـ مرحوم آیت الله آقای حاج سید مهدی غضنفری خوانساری (ره) ـ مرحوم آیت الله آقای حاج سید اسماعیل هاشمی اصفهانی (ره) اشاره نماییم.
شرح حال خوبان
آيت الله محمد علي شاه آبادي(ره) در سال ۱۲۹۲ق. (1)در منزل آیه الله میرزا محمد جواد اصفهانی حسین آبادی (بیدآبادی) کودکی دیده به جهان گشود . آیة الله بیدآبادی خود فقیهی ژرفاندیش و وارسته و صاحب کرامت بود که در تربیت فرزندانش همت و توجه فوقالعادهای داشت.
میرزا محمد علی شاه آبادی مقدمات علوم حوزوی را درنزد پدر بزرگوارش در اصفهان آموخت، و به فراگیری دیگر علوم از محضر عالمان نامدار همچون مرحوم میرزامحمد هاشم چهار سوقی (صاحب المبانی الاصول) و برادر بزرگ خود آقا شیخ احمد مجتهد بهره برد و پس از آن راهی تهران شد، و در درس میرزا حسن آشتیانی (صاحب بحر الفوائد) درس فقه و اصول را آموخت و از محضر استاد میرزا هاشم گیلانی فلسفه و از میرزا ابوالحسن جلوه، عرفان را فرا گرفت.
وی در سال ۱۳۱۰ق. در سن هجده سالگی درجه اجتهادش را از علمای قم دریافت کرد. (2)
آیة الله شاه آبادی یکی از شش نفری است که از میرزای شیرازی گواهی اجتهاد دریافت کرد، چنانکه آیات عظام شیخ الشریعه اصفهانی، سید اسماعیل صدر، شریانی، میرزا خلیل تهرانی هم به عارف کامل شاه آبادی گواهی اجتهاد دادهاند. (3)
یکی از افرادی که از محضر این عالم بزرگ کسب فیض نموده و در کلاس عرفان و سیر و سلوک از انفاس قدسیش بهره برد امام (رحمةاللهعلیه) بود، امام (رحمةاللهعلیه) شیفته مرحوم شاه آبادی بودند و مکرر در صحبتهای خود و نیز در بسیاری از آثارش مانند مصباح الهدایه اربعین تعلیقه بر نصوص و تعلیقه بر مصباح الانس، (4)
از ایشان یاد میکردند، حضرت امام در بیان خصوصیات وی میفرمود؛ مرحوم آیتالله شاه آبادی یک فقیه و یک عارف کامل و یک مبارزه به تمام معناست. (5)
آقای شاه آبادی از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۴ق. یعنی هفت سال در قم بودند و امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در این مدت کتابهای عرفانی فصوص الحکم، مفتاح الغیب و منازل السائرین (6)
را از ایشان فرا گرفت، آیتالله شاه آبادی علاقه فراوانی به امام داشت به گونهای که هرگاه میخواست او را صدا کند همانند پدران، فرزندان خود را صدا میکنند، ایشان را (روح الله) میخواند.
آیة الله نصر الله شاه آبادی درباره سیره اخلاقی ایشان میگفت؛
اخلاق آیة الله شاه آبادی به گونهای بود که اصلا اگر آدم بنشیند بیفایده بلند نمیشود، ایشان سحرها بیدار میشدند و به راز و نیاز مشغول بود، توکل بسیار بالای داشته هیچگاه فراموشکار نبود هرگز توصیه به ریاضت نمیکرد و مقام ریاضت را در این جمله (من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه (7)
و در مراقبت هر چه بیشتر خلاصه میکردند هرگز قدمی و حرفی برخلاف خواست خدا نداشته و قهرا ملکه عدالت و امانت و سلامت در او حاصل میشود و عمری را با بینش و معرفت میگذراند و ذکر خاصی جز استغفار و صلوات و ذکر (لااله الاالله) را تایید نمیکردند.
منابع:
1.هیات تحریر موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، آسمانی، شرح زندگانی آیتالله آبادی، ص۷، شمس الشموس، آیین چاپ، سوم، ۱۳۸۳
2.جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، ج۲، ص۶۰۲، معروف، دوم، دانش، ۱۳۸۲.
۳. مجلة التوحید، ص۳۶، شماره ۶۶.
4.استادی، رضا، نوزده ستاره و یک ماه شرح حال چند نفر از فقها و حکما، ۵۲۸، قدس، ارزشمند، ۱۳۸۲، اول.
۵.مختاری، رضار، سیمای فرزانگان، ص۸۷، تبلیغات اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵، نهم.
۶.مختاری، رضار، گلشن ابرار، ص۶۰۳.
7.مختاری، رضار، آسمانی، ص۱۸۲.
احاديث ماه رجب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، این ماه را ماه خدا خوانده و فرموده است هر که یک روز از ماه رجب را روزه بدارد خشنودی خدا را به دست می آورد و غضب خدا را از خود دور می کند و دری از درهای دوزخ را به روی خود می بندد. رجب نام نهری است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر است و آن که یک روز ماه رجب را روزه بدارد، از این نهر خواهد آشامید.[1]
امام صادق علیه السلام وقتی دانست که یکی از شیعیان، هیچ روزی از ماه رجب را روزه نگرفته، به او فرمود: آن قدر ثواب از تو فوت شده که مقدار آن را جز خدا کسی نمی داند! روزه دارِ این ماه حتی یک روز از سکرات و سختی های مرگ و بعد از مرگ و از عذاب قبر ایمن می گردد، به آسانی از صراط می گذرد و آن که سه روز از این ماه را روزه بدارد، از ترس بزرگ روز قیامت و از شدّت ها و هول های آن روز ایمن گردد.[2]
همچنین در آسمان هفتم فرشته ای است که آن را «داعی» نامند. هنگامی که ماه رجب از راه می رسد، این فرشته در همه شبهای این ماه، می گوید: «خوشا به حال تسبیح کنندگان خدا! خوشا به حال فرمانبرداران خدا! خداوند متعال می فرماید: همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند، فرمانبردار کسی هستم که فرمانبردارم باشد و بخشنده خواهانِ بخشایش هستم. ماه، ماهِ من و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من است. هر کس در این ماه مرا بخواند او را پاسخ می گویم و هر کس از من بخواهد به او می دهم. هر کس از من هدایت بخواهد او را هدایت کنم. این ماه را رشته ای بین خود و بندگانم قرار دادم که هر کس آن را بگیرد، به من می رسد.»[3]
در این ماه، زیارت امام هشتم علیه السلام (مفاتیح الجنان، در اعمال ماه رجب) و نیز عمره بسیار ثواب دارد.[4]
شب جمعه اول ماه رجب را «لیلة الرغائب » می نامند. از حضرت رسول صلی الله علیه وآله، برای آن نماز نقل شده که بسیار فضیلت دارد، چنان که گناهان بسیار به سبب آن آمرزیده شود و آن نمازدر شب اول قبر، در صورت جوانی بسیار زیبا و خوش منظر و خوش صحبت بر او وارد شود و غم و اندوه از دلش بزداید و مونس او در قبر باشد. چگونگی این نماز به تفصیل در کتابهای دعا آمده است.[5]
[1] اقبال: 634.
[2] امالی صدوق: 15
[3] المراقبات: ص 70
[4] کافی: 4 / 536
[5] مفاتیح الجنان، اعمال ماه رجب؛ اقبال 3 / 185 فصل 10 و بحارالانوار 107 / 126
اظهار بيماري
????
#علامه_حسن_زاده_آملی:
اظهار بیماری کراهت دارد.
چون نماز صبح را گذاردی،
ده بار بگو:
سُبحانَ اللّهِ العَظیمِ وَ بِحَمدِهِ
وَ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ العَلِيِّ العَظیمِ
که البته خدای متعال تو را با گفتن آن، از بیماری باز می دارد.
اولين جشنواره دستاوردهاي علمي استان سمنان در حوزه فقه
حوزه فاطميه دامغان با همكاري مراكز علمي استان سمنان برگزار مي كند:
اولين جشنواره دستاوردهاي علمي استان سمنان در حوزه فقه
زمان:روز وحدت حوزه و دانشگاه
مكان: سالن انديشه دانشگاه دامغان
منوچهری دامغانی
منوچهري دامغاني
ابوالنجم احمد بن فوض بن احمد منوچهري مشهور به منوچهري دامغاني از جمله شعراي برجسته ايران در نيمه اول قرن پنجم هجري است .
اطلاع دقيقي از تاريخ ولادت او موجود نمي باشد ولي ميتوان گفت در اواخر قرن چهارم هجري يا اوايل قرن پنجم هجري در دامغان ديده به جهان گشود .
دوران كودكي در سرزمين دامغان در دشتهاي خيال انگيز در تابش آفتاب درخشان و شبهاي رؤيا خيزش رشد و نمو يافت و در نوجواني به گرگان و طبرستان سفر كرد و به خدمت زياريان در آمد اما از آنجائيكه در سال 426 سلطان مسعود غزنوي در لشگر كشي به طبرستان و استر آباد او را از ري به خدمت خوانده است بر مي آيد كه در اين زمان در اين شهر اقامت داشته و از آنجا به خدمت سلطان غزنويان شرفياب شده است .
او تخلص خود را از منوچهر بن قابوس وشمگير امير زياري گرفت كه مقارن سالهاي 403تا423هجري قمري در زمان سلطان مسعود غزنوي در طبرستان و گرگان حكومت ميكرد .
احتمالا سالهائي از عمر شاعر در دربار امير سپري شده اما هيچ مدحي يا حتي نامي از امير در اشعار وي نيامده است .
عموم تذكره نويسان از نبوغ سرشار و ذكاوت بسيار وي در عنفوان جواني و احاطه وي به ادب عربي و حفظ اشعار شعراي بزرگ عرب و اطلاعات وي از علوم ديني ادبي و طب سخنها گفته اند و اتفاق نظر دارند همانگونه كه خود وي نيز در شعرش به اين نكته تصريح دارد :
من بدانم علم طب و علم دين و علم نحو
تو نداني دال و ذال و را و زا و سين و شين
منوچهري در دوراني پرورش علمي و ادبي يافته كه در مدارس الفباي عربي تدريس مي شد و متون ادبي براي نو آموز و دانش آموز نيز متون نظم و نثر عربي بود در تعليم شعر عربي هم طبعا از آغاز شعر يعني شعر جاهلي تدريس مي شد .
وي در اثر كثرت اطلاع و تسلط بر ادبيات عرب برخي از قصائد مشهور شاعران عرب را استقبال كرده است ولي با اينكه در قالب شعري مقلد شعراي عرب بوده اما در آوردن مضامين مبدع و مبتكر است چنانكه در رواني شعر و صور خيال و تشبيهات و استعارات مقتداي بسياري از شاعران بعد خويش است.
منوچهري را از پيشروان تصويرگري در شعر شمرده اند، اين شاعر طبيعت گرا آنچه را كه در طبيعت ديده به كمك نيروي تخيل و با كمك تشبيه ، تمثيل و قياس در روح و قالب واژه ها و كلمات ريخته و به مدد درك عالي موسيقيائي و بينش و دريافتهاي عميق خود ابتدا بر لوح ذهن و فكر و سپس بر روي كاغذ نقاشي و به تصوير كشيده است :
خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است
باد خنك از جانب خوارزم وزان است
آن برگ خزانست كه بر شاخ رزانست
گوئي به مثل پيرهن رنگرزانست
در مسمط موصوف صفت خزان ( فصل پائيز ) با تبحر و استادي كشيده شده كه اگر خواننده داراي هوش و نگاه معنوي باشد ضمن دريافت صفات و ويژگيهاي خزان به نقش تحول و دگرگوني در طبيعت و عالم هستي از ديدگاه حكمت و عرفان پي برده و هشدار منوچهري را جهت باور داشتن ناپايداري عالم فاني در مي يابد :
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
كاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
منوچهري در توصيف طبيعت بسيار چيره دست است با وصفي تمام و عالي شادي و دست افشاني افكار خود را جان بخشيده است و هرگز خود را بنده ملال نمي سازد و سعي مي كند از حال به بهترين صورت ممكن بهره برداري نمايد بدين گونه شاعر عشق در زندگي خود را در چارچوب شادماني محصور مي كند و خويش را سرگرم چيز ديگري نمي نمايد .
اين نكته نيز قابل ذكر است كه اگر شادي و شادخواري و خوشگذراني در شعر منوچهري محسوس است بايد به سن شاعري او هم توجه كرد در صورتيكه شاعران بزرگي چون فردوسي و سعدي قسمت عمده آثار جاويدان خود را بعد از پنجاه سالگي آفريده اند و چه بسا شاعران به سن كمال رسيده اين قبيل آثار دوران جواني خود را محو كرده باشند .
شاعراني كه در توصيف توانا بودهاند همچون قاآني شيرازي روش منوچهري را در بسياري از اشعار خود مد نظر داشته اند .
علاوه بر اين ابتكار در مضامين در قالب شعري هم منوچهري مبدع است و چنانكه مشهور است ابداع قالب شعر مسمط را به او منسوب كرده اند و با آنكه پس از او شاعران مسمطهاي دلپذيري ساخته اند اما هنوز مسمطهاي او به عنوان بهترين نمونه هاي مسمط شعر فارسي ذكر مي شود .
منوچهري به مانند شعراي عرب جابه جا و به علل مختلف سخن خود را به سمت خود ستائي سوق داده است بطوريكه از سخن وي رايحه فخر فروشي و مفاخره به مشام مي رسد چنانچه در قصيده اي خود را مردي فاضل مي داند كه سخنش هم رديف اعشي و دعبل است و همچنين در جاي ديگر از روي فخر گفته است كه : من بسي ديوان شعر تازيان دارم زبر
ديوان منوچهري حكايت از موارد متعدد تلميحات و اشارات شاعر به آيات قرآني دارد و در يك بررسي گذرا حدود 43 مورد از ديوان خود را به آيات قرآني نظر داشته و نيز متجاوز از 12مورد اشاراتي كه به احاديث نبوي داشته ديده ميشود، با اين همه نميتواتد رسوخي را در او از اين بابت نشان دهد زيرا اشعارش او را در حلال و حرام دين بسيار بي مبالات و گستاخ نشان مي دهد .
وفات منوچهري را در سنين جواني حدود سال 432هجري قمري نوشته اند .
تنها نسخه منقح منوچهري در حال حاضر تصحيح استاد دبير سياقي در سال 1326با مقدمه و حواشي ، مقابله و تعليقات مي باشد
پير نجم الدين و پير علمدار
پير نجم الدين و پير علمدار
بطوريكه عطا ملك جويني نوشته است هنگاميكه سوباتاي سردار سپاه اعزامي چنگيز خان مغول جهت تسخير شهرهاي مركزي ايران و تعاقب آن سلطان محمد خوارزمشاه به سمنان رسيدند اين شهر را مورد تاخت و تاز قرار دادند بطوريكه جويني تصريح كرده در سمنان خلق بسيار بكشتند، موضوع ديگري از واقعه حمله وحشت زاي مغول به سمنان ننوشته اند بديهي است چنانچه مردم شهر مقاومتي در برابر هجوم مغول نمي كردند همانطور كه جويني نوشته بسيار كشته نمي شدند .
هنگامي كه خبر نزديك شدن سپاه ويرانگر و خونخوار مغول از طرف دامغان به سمنان رسيد دو تن از بزرگان شهر به نامهاي پير حسين علمدار و پير نجم الدين دادبخش (يا تاجبخش ) كفن پوشيدند و مردم شهر را به مبارزه و دفاع از سمنان تهييج و تشجيع كردند و خود پيشاپيش مردم به حركت در آمده و به محافظت از برج و باروي شهر پرداختند ولي مقاومت دلاورانه مردم اين شهر نيز مانند ديگر شهر هاي ايران پس از مقاومت شديد سرانجام به شكست مبدل شد .
مغولان پس از ورود به اين شهر به قتل عام مردم سمنان و غارت اموال آنان مشغول شدند در اين ميان پير حسين علمدار و پير نجم الدين دادبخش از فعاليت وطن پرستانه خود دست برنداشتند و بر بالاي برج داخلي شهر بي باكانه مقاومت مي كردند كار اين دفاع و مقاومت دليرانه ملي به جائي رسيد كه آنان پس از تمام شدن تير با پرتاب كردن خشت و سنگ به طرف دشمن كار جنگ و دفاع را همچنان ادامه دادند بطوريكه معروفست اين جانبازان گمنام وطن در راه حفظ و حراست زادگاه خود تا پاي جان مقاومت كردند تا سر انجام همانطوري كه پيش بيني ميشد با كسب افتخار عنوان سردار ملي در راه ميهن جان سپردند و شربت شهادت نوشيدند.
بعد از رفتن سپاه مغول به سوي خوار و ري افرادي كه از قتل عام سمنان جان به در برده بودند جنازه پير حسين علمدار را جلوي دروازه عراق (ري) و جنازه پير نجم الدين داد بخش را جلوي دروازه خراسان دفن كردند و براي يادبود اين واقعه تاريخي ملي و جاويد نگه داشتن خاطره جانبازان ميهن پرست شهر خود و تجليل از روح پر فتوح سرداران با شهامت و افتخار آفرين آرامگاههاي آبرومندي براي هر يك بنا كردند كه تا كنون باقي و پا برجاست .
گروهي مدفون مقبره شيخ نجم الدين دادبخش را شيخ نجم الدين طامه الكبري ناميده اند البته واقعه شهادت نجم الدين كبري كه او نيز در جريان حمله مغولان به خوارزم كشته شده، تقريبا شبيه واقعه شهادت شيخ نجم الدين دادبخش است اما برخي از محققان درباره شهادت شيخ نجم الدين طامه الكبري نوشته اند :
چون چنگيز خان آوازه وي را شنيده بود كسي را فرستاد كه: من خوارزم را قتل عام خواهم كرد آن بزرگ بايد از ميان ايشان برود و به ما بپيوندد. شيخ در جواب گفته : هفتاد سال با تلخ وشيرين روزگار در خوارزم با اين طايفه به سر بردم اكنون كه هنگام نزول بلاست اگر بگريزم از مروت به دور باشد.
بدين ترتيب احتمال داده مي شود كه دو تن از مدافعان معروف مذكور در شهر سمنان نيز از شاگردان شيخ نجم الدين طامه الكبري بوده اند در موقع بروز فتنه مغولان به اشاره و به دستور شيخ بزرگ به زادگاه خود مراجعت كرده و طبق فرمان مرشد خويش به شرحي كه گذشت همراه مردم سمنان دلاورانه از اين شهر دفاع كرده اند و سر انجام در راه دفاع از ملك و ملت شهيد شده اند .
مقبره پير نجم الدين كه از بناهاي قرن هفتم هجري است در مشرق سمنان بيرون دروازه خراسان در محلي بنام قبرستان پير نجم الدين واقعست .
در سمت مغرب سمنان ابتداي بلوار احداثي بين سمنان و محلات ثلاث مقبره اي وجود دارد كه منسوب به پير علمدار است .
محمد خان صنيع الدوله در كتاب مطلع الشمس مقبره مزبور را مربوط به علمدار حضرت علي بن موسي الرضا (ع) دانسته ولي مردم سمنان آنرا همان پيرحسين علمدار مي دانند .
امام موسی صدر
سید موسی صدر در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۰۷ ش در قم دیده به جهان گشود. پدر وی سیدصدرالدین صدر، از علمای برجسته و مبارز قم به شمار میرفت و در زمان تحصیل خود در نجف اشرف حرکتهای مترقی و نوجویانه را در عراق رهبری میکرد. وی پس از مهاجرت به ایران در شهر مقدس مشهد سکونت گزید. اندکی بعد به دعوت بنیانگذار حوزه علمیه قم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، به منظور معاونت و جانشینی ایشان به شهر قم هجرت کرد و پس از سالها تلاش و خدمت، در همانجا دار فانی را وداع گفت. خاندان صدر نیز از خاندانهای علمیمعروف عراق و لبنان در دو قرن اخیر است. پدر مادر او، عالم مبارز، حاج آقا حسین طباطبایی قمیبود که به دلیل اعتراض به سیاستهای ضد اسلامیرضاشاه به عتبات عالیات تبعید شد.
دروس ابتدایی و متوسطه را در شهر قم گذراند و همزمان تحصیلات حوزوی را نیز از ۱۳۲۰ در همان شهر آموخت. استادان دوره سطح او بزرگانی چون سیدرضا صدر (برادر بزرگش)، محقق داماد و علوی اصفهانی و استادان خارج فقه و اصول وی، حضرات آیات: سید احمد خوانساری، حجت، محقق داماد، امام خمینی و پدرش بودند. علاوه بر آن فلسفه را نیز نزد علامه طباطبایی و برادرش فراگرفت و خود به تدریس مقدمات و سطح پرداخت. خوش فهمی، گیرایی فراوان و نبوغ علمیاو از همان زمان زبانزد گردید.
شناسایی منابع و استفاده از آن ها برای رفاه ملت
امام خمینی در
سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی در آستانه ماه محرم در تاریخ 14 آبان 59 دربارهشناسایی منابع و استفاده از آن ها برای رفاه ملت اینچنین فرمودند:
من یک نکتهای باید عرض کنم: ما باید از این کارشناسهای قدرتهای بزرگ بعض مطالب را یاد بگیریم. اینها از طول مدتی که شاید قریب بیش از سیصد سال است در این ممالک راه پیدا کردند، همه چیز این ممالک را، خصوصاً آنهایی که مورد اهمیت است خیلی برای آنها، مثل ایران، مطالعه کردهاند. هر چه ما داریم از داراییهای زیرزمینی و از داراییهای روی زمینی و از چیزهایی که در رِقای «۱» یک کشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلک، اینها مطالعه کردهاند و مطالعاتشان بیشتر از ماست. اینها در آن وقتی که این وسایل نقلیه فعلی نبوده است، میآمدند در ایران و با کاروانها راه میافتادند، سوار شتر میشدند و گردش میکردند اطراف ایران و تمام بیابانهایی که در ایران بود مطالعه میکردند و جاهایی که احتمال ذخایر بود عکسبرداری میکردند؛ کشف میکردند. همه این چیزهایی که ما در زیر زمین داریم، آنها از ما بهتر مطلعند. در مسائل فرهنگی و سیاسی هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ایلات عشایر اطراف ایران؛ همه جا. آن قدری که آنها مطالعه کردهاند در روحیات عشایر و مسائلی به دست آوردهاند، ماها آن قدر مطالعه نکردهایم. مطالعاتی که اینها از شهرهای ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقاید ما و گرایشهای ما، آنها مطالعه کردهاند، بسیار است. ما باید ببینیم که اینها بعد از مطالعات زیادی که کردند که میخواهند برای خودشان، میخواستند و میخواهند بهرهبرداری کنند، آنها چه چیز را موافق با مصلحت خودشان و بهرهبرداری خودشان میدانستند و چه چیز را و چه گروه را مخالف میدانستند. آنها کدام دستهجات را مخالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصاً ایران، که یک ویژگی خاصی دارد، کدام گروه را مخالف با این سلطه میدانستند و کدام گروه یا گروهها را مخالف نمیدانستند یا موافق میدانستند.
بيشتر بخوانيد: http://emam.com/tags/index/favorites#t642f6908
آشنایی با بزرگان
شیخ مفید یکی از مشاهیر علما و مراجع بزرگ شیعه در عصر خویش بود و از آغاز زندگی با قرآن و کتب دینی انس داشت. او از نوجوانی سالها از مکتب، شیخ صدوق، ابو غالب الزراری و ابن جنید بهره مند بود و در سایه کوشش و تحقیقات خود به مقام علمی و سمت استادی نایل آمد.
شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، در سال ۳۳۶ هجری در حوالی بغداد دیده به جهان گشود.
شخصیت علمی
شیخ مفید از چهرههای بسیار درخشان شیعه در جهان اسلام میباشد.
او هم متکلم است و هم فقیه. ابن ندیم در فن دوم از مقاله پنجم «الفهرست» که در باره متکلمان شیعه بحث میکند، از او به عنوان «ابن المعلم» یاد کرده و او را ستایش مینماید. کتاب معروف او در فقه نیز «المقنعة» است.
ابو یعلی جعفری که داماد مفید بوده است، میگوید:
«مفید شبها مختصری میخوابید و بقیه شب را به نماز یا مطالعه یا تدریس یا تلاوت قرآن مجید میگذرانید.»
آغاز تحصیلات
شیخ مفید از شاگردان ابن ابی عقیل است. وی در حومه بغداد دیده به جهان گشود و دانشهای ابتدایی را در خانواده و زادگاه خویش به پایان برد.
او در یک خانواده پرسابقه و اصیل در تشیع و از سلاله نیکان و پاکان به دنیا آمد. سراسر وجود خاندان او مالامال از عشق به اهل بیت رسالت علیهمالسّلام بود.
وی راهی بغداد گردید و در آنجا از محضر اساتید و دانشمندان کسب علم و دانش نمود تا در علم کلام، فقه و اصول سرآمد دانشمندان گردید.
تالیفات
بنا بر نقل شیخ طوسی، شاگرد برجسته شیخ مفید، وی بالغ بر ۲۰۰ عنوان کتاب تالیف نموده است، از جمله:
۱- المقنعة ۲- الفرائض الشرعیة ۳- احکام النساء ۴- الکلام فی دلائل القرآن ۵- وجوه اعجاز القرآن ۶- النصرة فی فضل القرآن ۷- اوائل المقالات ۸- نقض فضیلة المعتزلة ۹- الافصاح ۱۰- الایضاح.
وفات
شیخ بزرگوار ما در سال ۴۱۳ در بغداد، پس از۷۵ سال تلاش و خدمت ارزنده درگذشت و مورد تـجـلـیـل فـراوان مردم و قدردانی علما و فضلا قرار گرفت و به تعبیر شاگرد بزرگوارش شیخ طوسی که خود حاضر در صحنه بوده است، روز وفات او ازکثرت دوست و دشمن برای ادای نماز و گـریستن بر او، همانند و نظیر نداشته است هشتاد هزار تن از شیعیان او را تشییع کردند و سید مرتضی علم الهدی بر او نماز گزارد و در حرم مطهر امام جواد (ع) پائین پای آن حضرت و نزدیک قبر استادش ابن قولویه مدفون گردید.
پی نوشت:
۱. رجال نجاشی، ص ۳۹۹.
۲. معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۱۲۱۳.
۳. فهرست ابن ندیم، ص۲۲۶، چاپ الاستقامه.
۴. فهرست ابن ندیم، ص۲۳۹، چاپ الاستقامه .
۵. رجال نجاشی، ص۴۰۰ تا۴۰۳.
مبناي تشخيص ما چيست؟
امام صادق (ع) مي فرمايد:
فريب نماز و روزه مردم را نخوريد زيرا آدمي گاه چنانا به نماز و روزه خو مي كند كه اگر آنها را ترك گويد ،احساس ترس مي كند،بلكه آنان را به راستگويي و امانت داري بيازماييد.
آيا واقعا مبناي قضاوتها ي ما اين است؟
آيت الله محمد هادي معرفت
حدود سیصد سال پیش، فردی به نام «شیخ علی» از روستای میس جبل عامل، به همراه خانواده و طایفه خود به اصفهان هجرت کرد. وی فرزند شیخ عبدالعالی میسی، صاحب رساله میسیّه بود. شیخ علی، پدر و عموهایش، همه از خانواده اهل علم بودند و مردم منطقه جبل عامل و روستای میس، ارادت خاصی به آنان داشتند. اینکه چرا شیخ علی ترک وطن نمود و به اصفهان مهاجرت کرد، به درستی معلوم نیست؛ ولی ممکن است به این دلیل بوده باشد که به عنوان یک شیعه، بتواند در آسایش به سر برد. زیرا در آن زمان، اصفهان مرکز تشیع و مذهب رسمی کشور ایران، شیعه بود.
پس چند سال، اقامت در اصفهان میرزا محمدعلی به همراه خانواده اش، درحالی که پدر محمدهادی؛ یعنی شیخ علی پانزده سال داشت، در سال 1290 هجری از سده اصفهان به کربلا مهاجرت کرد. شیخ علی در همان جا تشکیل خانواده داد و در سال 1338 ه_. ق، در 63 سالگی، دار فانی را وداع گفت و در کربلا، در ایوانِ پشت بارگاه حضرت عباس بن علی(ع) به خاک سپرده شد.
مادر محمدهادی، سیده زهرا، نیز دختر سید هاشم تاجر رشتی بود که در کربلا چشم به جهان گشود و رشد و نمو یافت، تشکیل خانواده داد و سرانجام در سال 1363 شمسی در کربلا از دنیا رفت و همانجا دفن شد.(1)
ثمره ازدواج شیخ علی با سیده زهرا، چند فرزند بود به نام های: حاج میرزا احمد که در تهران از منبری های مشهور به شمار می رفت، میرزا محمود که در قم و در کسوت روحانیت است و محمدهادی معرفت نام دارد.
ولادت
شیخ علی، پس از زیارت، چند قرص نان خرید و به سوی منزل به راه افتاد. از حرم سیدالشهدا(ع) تا خانه اش راه زیادی نبود. فقط چند کوچه فاصله داشت. به سر کوچه رسید. پسرش احمد را دید که منتظر ایستاده است. احمد با دیدن پدرش به سوی او دوید. نان ها را از دستش گرفت و گفت: «پدرجان، یک خبر خوش! ما صاحب یک برادر دیگر شدیم. یک برادر کوچولو و ناز».
شیخ علی با شنیدن این خبر خوشحالی خود را پنهان نکرد، دستی به سر فرزندش کشید، سپس دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و خدا را سپاس گفته، به سرعت به طرف خانه به راه افتاد.
احمد گفت: «پدر جان، کمی آهسته تر! من نمی توانم به شما برسم». ولی شیخ علی که نگران حال همسرش بود، توجهی نکرد و به راه خود ادامه داد. هنگامی که وارد حیاط خانه شد، هنوز صدای گریه نوزاد به گوش می رسید. یکی _ دو تا از زن ها نیز در حال شست وشو و مرتب کردن خانه بودند. شیخ علی خود را به بالین «سیده زهرا» رساند و قدم نورسیده اش را تبریک گفت و از همسرش احوال پرسی کرد. وقتی مطمئن شد حال هر دو خوب است، اتاق را ترک کرد تا همسرش استراحت کند.
سال 1309 شمسی بود و چیزی تا محرم نمانده بود. شیخ علی به کتابخانه اش رفت و مشغول مطالعه شد. می خواست مثل هر سال، منبرهای خوب و مفیدی داشته باشد و در ایام محرم، نکته های تاریخی و آموزنده ای از زوایای زندگی و قیام امام حسین و حضرت عباس(ع) را برای مردم کربلا بازگو کند.
چند روزی از تولد نوزاد گذشت. می بایست برای او نامی انتخاب می کردند. از این رو، شبی سیده زهرا از شیخ علی پرسید: «نامش را چه می گذاری؟»
شیخ علی گفت: «نظر شما چیست؟» سیده زهرا گفت: «من در انتخاب نام بر شما پیش دستی نمی کنم. نام او را هم مثل نام های دیگر فرزندانمان شما انتخاب کنید».
احمد _ برادر بزرگ تر _ گفت: «من می گویم محمد بگذارید». محمود هم گفت: «هادی بهتر است».
شیخ علی نگاهی به احمد و محمود کرد و گفت: «اسمی انتخاب می کنیم که همه راضی باشیم». آن گاه کودک را در آغوش گرفت و پس از خواندن اذان و اقامه در گوشش نام «محمدهادی» را برایش برگزید.
پي نوشت
1- آفتاب معرفت، مؤسسه فرهنگی تمهید، ص 6.
منبع:كتاب حيات نيكان ج3،آيت الله محمد هادي معرفت ،نوشته مهدي محدثي،صص7-10
بزرگان دامغان
اَبوالنَّجم احمَدبن قوصبن احمد منوچهری دامغانی (در گذشته بهسال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری شاعر ایرانی سده پنجم هجری اهل دامغان بود. او را شاعر طبیعت خواندهاند. تخلص خود را از نام نخستین ممدوح خود فلک المعالی منوچهر بن قاموس و شمگیر پنجمین حکمران زیاری گرفته است.
هرچند منوچهری اولین سراینده ایرانی نیست که از سرایندگان عرب متاثر شده است، با وجود این، شاید در میان سرایندگان فارسی زبان پیش از خود یا معاصرانش هیچ کس به اندازه او از ادبیات عرب تأثیر نپذیرفته باشد.
کودکی و جوانی منوچهری در دامغان به تحصیل عربی گذشت، تا این که به خدمت منوچهر قابوس زیاری در طبرستان رسید. پس از مرگ منوچهر قابوس، منوچهری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر رسید که از طرف سلطان مسعود غزنوی در آنجا فرمانروایی داشت. وی از آنجا به دربار غزنه راه یافته، و به ستایشگری سلطان مسعود غزنوی مشغول شد. منوچهری برای جلب حمایت عنصری قصیدهای به نام «لغز شمع» سرود و در آن عنصری را ستایش کرد. در سال ۴۳۲ هجری قمری، منوچهری در حالی که سی و چهار سال داشت درگذشت.
بیشتر شعرهای او دربارهٔ طبیعت است. منوچهری علاوه بر آشنایی به زبان عربی، از دانشهایی چون نحو، پزشکی، ستارهشناسی، و موسیقی آگاهی داشت، و در شعر خود از واژههای خاص این دانشها بهره میبرد. دیوان منوچهری مشتمل بر اشعاری است که در قالب غزل، قصیده، مسمط، قطعه، و ترکیببند سروده شده و موضوعاتی چون ستایش، وصف، و خمریه را در بر میگیرد. منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورده است. اشعار او معمولاً در دو سبک میباشد. یا تغزل و اشعاری که به جوانی او هنگام شاعری باز میگردد و دیگری مدح و ستایش سلاطین و بزرگان زمانه که از رسوم معمول شاعری آن زمان بوده است. در اشعار او مفردات و اصطلاحات عربی بسیار دیده میشود که توانایی او در ادبیات عرب را منعکس میسازد.
بزرگان دامغان
عارف وارسته میرزا علی اکبر معلم دامغانی
میرزا علیاکبر معلم دامغانی (۱۲۸۲ – ۱۳۷۶ خورشیدی)، فرزند میرزا محمد اهل دامغان از عارفان شیعه و از دوستان صمیمی سید روحالله خمینی بود. وی تحصیلات خود را ابتدا در مشهد و سپس قم ادامه داد. وی خارج فقه را از آیت الله عبدالکریم حائری و در علوم باطن از آیت الله علی اکبر الهیان و سید موسی زرآبادی قزوینی بهره گرفت. میرزا مهدی اصفهانی و شیخ مجتبی قزوینی نیز از استادان وی بودند. وی سی ام آبان ماه ۱۳۷۶ درگذشت.
ایشان دو برادرکوچکترازخودهم داشته یکی بنام” علی اصغر” علی معلم شاعر فرزندوی می باشد و برادردیگری بنام عبدالله .
معلم دامغانی از شاگردان استاد آقا شیخ علی اکبر الهیان بوده اند. از کسانی که با ایشان آشنا هستند جناب آقای محمدرضا حکیمی و آیت الله زرآبادی می باشند. مرحوم معلم صاحب سر آیت الله زرآبادی بزرگ بوده اند.
یکی از شگفتیهای روزگار ما رفاقت عارف خلوت گزیده و زبان در کام کشیده روزگار «آقا علی اکبر معلم دامغانی» با پیر جماران و پیشوای انقلاب ایران «حضرت آیتالله العظمی آقا سیدروحالله خمینی» است.
میرزا علی اکبر معلم دامغانی (یا آیتالله معلم دامغانی) متولد سال ۱۲۸۲ هجری شمسی بود. یعنی یک سال از امام خمینی(ره) کوچکتر. گویا رفاقت این بزرگواران به روزگار جوانی و ایام طلبگی در حوزه علمیه قم باز میگردد. اما پس ازهمان دورانِ قم، مسیر علمی و طریقت معنوی این دو از یکدیگر جدا میشود.
نقل است وقتی بیماری امام خمینی بالا گرفت، ایشان به حاج احمدآقا فرمودند: «به آقای معلم سلام مرا برسان بگو دیگر برای سلامتیم دعا نکند».
نقل دیگر است وقتی بیماری امام بالا گرفت، ایشان به حاجاحمد آقا فرمودند: «پیکی را بفرستید دنبال آقای معلم».
وقتی آقای معلم به بیمارستان میآید باز چند نقل وجود دارد. یکی (به نقل عروس امام) اینکه آقای معلم وارد اتاق امام میشود، هیچ سخنی بین ایشان رد و بدل نمیشود. آقای معلم دقایقی آنجا میمانند و در آخر جلو میروند و دست بر پیشانی امام میگذارند، زمزمهای میکنند و سپس خارج میشوند.
نزدیکان امام میبینند با اینکه قبلش، حال امام بسیار بد بود اما از وقتی آقای معلم آمد بسیار حال خوب و بانشاطی پیدا کردهاند. وقتی از امام دلیل این حال خوش و الفت را میپرسند امام میفرمایند: «نمی دانم چرا اینقدر ما همدیگر را دوست داریم؛ با اینکه در سنین جوانی هر یک در وادی خاصی بودیم، ولی خیلی همدیگر را دوست داریم.»
نقل دیگر این است که امام خود از آقای معلم میخواهد برایشان دعا کند. هم دعا کند که زودتر از دنیا بروند، هم چندین بار میخواهد دعا کند عاقبت به خیر شوند.
نقل است بسیاری از علما، بزرگان و دوستداران وادی سلوک وعرفان خود را به دامغان و نزدیک حضرت ایشان میرساندند برای گرفتن و شنیدن رمز، سر، ذکر، دستورالعمل، ختم و خلاصه هر چیزی که به نوعی در مسیر معرفت «میانبُر» باشد و ایشان در همه این برخوردها شبیه همان پاسخی را میدادند که از آیتالله بهجت در موارد مشابه شنیدهایم. همان «عمل به ظواهر دین» همان «انجام واجبات و ترک محرمات» یعنی همان نبود میانبر! و تاکید بر مجاهدت و عمل به دانستهها.
نقش ابوذر غفاری در اسلام
چکیده
موضوعی که در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد با عنوان ویژگی های یاران پیامبر «صلی الله علیه واله» و امام علی «علیه السّلام» با تاکید بر نقش ابوذر غفاری در پیش برد اسلام می باشد. هدف از انتخاب موضوع مورد نظر پرداختن به ویژگی های یاران پیامبر «صلی الله علیه واله» و امام علی «علیه السّلام»و قراردادن آنان به عنوان الگو در انجام وظایف و پیش برد اسلام است. در نگارش مقاله حاضر منابع دست اول تاریخ و روایی استفاده شده است و با پرداختن به مسائلی همچون ویژگی های یاران پیامبر «صلی الله علیه واله» ، بررسی نقش ابوذر غفاری در پیش برد اسلام قصد دارد با بیان این ویژگی ها الگویی را برای امروز ارائه دهد. نتیجه حاصل شده از این رساله دلالت دارد بر این که یاران پیامبر «صلی الله علیه واله» در هر مقام و رتبه ای و با وجود تمام سختی ها در کنار پیامبر «صلی الله علیه واله» و امام علی «علیه السّلام» نقش مهمی را در پیش برد اسلام ایفا کرده و هیچ زمانی امام عصر خود را تنها نگذاشته اند.
کلید واژه : یاران، پیامبر «صلی الله علیه واله» ، امام علی «علیه السّلام» ، ابوذر غفاری، پیش برد، اسلام
زید مبارز فرزند امام هفتم(ع)
جایگاه زید
برای ارزیابی هر شخصیتی بویژه فرزندان امامان شیعه به ناچار باید راه احتیاطرا پیش گرفت و به سادگی نمی توان آنها را محکوم و متهم نمود و شخصی منفی نشان داد، امام صادق(ع) فرمود: «… از فرزندان فاطمه کسی از دنیا نمی رود، مگراینکه به امام خود و امامت او اعتراف می کند …» و فرزندان امام کاظم(ع) نیزاز این قاعده بیرون نیستند.
دلایلی وجود دارد که زید بن موسی را شخصی مثبت ارزیابی می کند:
الف شیخ مفید; فرموده است:
«برای هر یک از فرزندان امام کاظم(ع) فضیلت و خصلتی نیک مشهور است.» این جمله تایید همه آنهاست و زید را استثنا نکرده است.
ب خلفای عباسی با علویان بویژه فرزندان امامان شیعه به شدت مخالف بودند،این اختلاف در قرن دوم شدت گرفت، به گونه ای که کمتر وزیری از «بنی عباس » بودکه دستش به خون یکی از علویان آلوده نباشد. در همین راستا مامون برای برقراری حکومت نامشروع خویش هر مخالفی را به شیوه مرموزانه ای از بین می برد و زید نیزیکی از قربانیانی است که به دستور او مسموم شده است. علویان در تنگنای شدیدقرار داشتند و پیشوایان آنها همچنان در حبس و تحت نظر بوده و پیوسته زندگی رابا تقیه بسر برده اند; زیرا علویان تنها گروهی بودند که امکان جانشینی آنهاوجود داشت. این دشواریها انگیزه محبوبیت بیش از پیش علویان در میان مردم وشورش های پی در پی آنان بر علیه عباسیان شد و لذا می بینیم فرزندان امامان(علیهم السلام) از هر فرصتی استفاده کرده، بپا می خاستند، اما پیشوایان و امامان شیعه پس از عاشورا زمان شایسته ای را برای قیام نیافتند و اگر قیام می کردند، قیام همان و از میان رفتن شیعه همان.
ج علویان معتقد به تشیع بوده، اما تشیع آنها نیاز به اصلاح و تعدیل داشت وبر همین اساس برخی پیکارهای آنان تند، شتابزده و احیانا اشتباه بوده است، بدون تردید از دیدگاه امام رضا(ع) حکومت مامون مشروع نبوده است، ولی در روش برخوردبا آن ممکن است بین حضرت و دیگر علویان اختلاف نظر وجود داشته باشد و طبیعی است که امام رضا(ع) نمی تواند از قیامهای ضد بنی عباس حمایت کند و در حضور مامون ازقیام زید تجلیل نماید.
شیخ صدوق; در «عیون اخبار الرضا» روایاتی آورده که امام هشتم(ع) زید راتوبیخ و نکوهش کرده است; در روایتی فرمود: «… ای زید! آیا موسی بن جعفر(ع)که خدا را اطاعت می کند و روزها روزه و شبها به عبادت بسر می برد و تو که نافرمانی خدا می کنی، اگر روز قیامت هر دو در محضر خدا حاضر شوید، با هم برابرهستید؟»
وقتی مامون زید را نزد امام هشتم(ع) فرستاد، «حضرت او را سرزنش کرد و آزار نمود و سوگند یاد کرد تا زنده است با او سخن نگوید.»
این روایات از نظر سند ضعیف هستند، اگرچه برخی راویان مورد اعتمادند،اما راویان دیگری که هویت آنها معلوم نیست، یا دارای ضعف هستند نیز وجود دارد، پس به این روایات نمی توان اعتماد کرد. به همین جهت وقتی «علامه سید محسن امین » به «زید بن موسی(ع ») می رسد، پس از نقل کلام شیخ مفید، گوید: «در عمومیت کلام شیخ مفید زید نیز داخل است.»، یعنی زید دارای فضیلت است.
بنابراین زید شخصی فاسد المذهب که از طریق حق و صواب بیرون رفته باشد، نیست.
او نه از «زیدیه » و نه از «واقفیه » بوده است، بلکه نشانه هایی وجود داردکه تشیع وی را تایید می کند. گرچه ما در صدد توجیه برخی خطاهای زید، نظیر آتش سوزی او نیستیم، ولی نمی توان گفت او شخصی نااهل و ناصالح است و از نسل امامان معصوم(علیهم السلام) اگر کسی مانند «جعفر کذاب » وجود داشت، امامان از اول شیعه را متوجه انحراف وی نموده اند.
مجله فرهنگ كوثر خرداد 1377، شماره 15
زندگی نامه مرحوم سید طاهر شاهچراغی
حجت الاسلام والمسلمین کربلائی سید طاهر شاهچراغی، فرزند مرحوم سید حسن، در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی در روستای حسن آباد شهرستان دامغان، متولد شد.
ایشان در دوران کودکی و پس از ورود به مکتب خانه، قرآن را فرا گرفت؛ اما در ایام نوجوانی، جهت فراگیری علوم حوزوی به دامغان مهاجرت نمود تا در مدرسه ای که توسط آیت الله العظمی میرزا آقا ترابی اداره می گردید، مشغول به تحصیل شود و از محضر اساتیدی هم چون آیات و حجج اسلام: شیخ غلامحسین خیری، شیخ محمد رضا خدائی، میرزا آقا ترابی و میرزا آقا عالمی که از اساتید مبرز ادبیات، فقه، اصول و اخلاق به شمار می رفتند، بهره گیرد؛ عالمان بزرگی که در رشد شخصیتی این سید پاک طینت و روشن ضمیر، نقش زیادی داشته اند.
آقا سید طاهر، از بدو ورود به حوزه، به تدریس آموخته های خویش نیز اقدام نموده و شاگردان فراوانی را تربیت کرد؛ هم چنین زمینه ساز ورود جوانان مستعد زیادی به حوزه ی علمیه گردید که هر کدام به سهم خود، منشأ خدمات فراوانی گردیده اند.
از کارهای مؤثر این عالم عامل در شهرستان دامغان و مناطق اطراف، ورود به عرصه ی وعظ و خطابه بوده است. مردم قدردان دامغان با وجود گذشت سال ها از رحلت این روضه خوان سید الشهداء، خطابه های پرشور و روضه های جانسوز ایشان را فراموش نکرده و نکات زیادی از منبرهای این سید جلیل القدر به خاطر دارند.
یکی از امتیازات و توفیقات خاص مرحوم کربلائی سید طاهر شاهچراغی، تشرف به محضر حضرت ولی عصر ارواحناله الفدا، در عالم رؤیا بوده است که بالغ بر چهل مرتبه ذکر شده است. آن مرحوم به دلیل برخورداری از قریحه و طبع روان، این تشرفات را به صورت منظوم درآورده اند که هم اکنون موجود می باشد.
هم چنین این سید بزرگوار، از جانب امام خمینی رحمۀ الله علیه و به واسطه مرحوم آیت الله پسندیده و همچنین مرحوم آیت الله شیخ محمدکاظم دامغانی، اجازاتی در امور حسبیه داشته و دارای اجازه ی روایت از آیت الله میرزا آقا عالمی بوده اند.
مرحوم سید طاهر شاهچراغی هم زمان با تحصیل، تدریس و تبلیغ، به امر تألیف نیز اهتمام ورزیده اند؛ به گونه ای که گزاف نیست، اگر این بزرگوار را از پرکارترین نویسندگان دامغانی برشماریم. آن چه در ادامه می آید، عناوین آثار ایشان است که در دفتر نشر حسینیه حضرت ابوالفضل عليه السلام دامغان نگهداری می گردد:
۱) أعلام دامغان
۲) تحفۀ العلویه من فضائل ذریۀ النبویه
۳) فوائد العلماء
۴) کشکول المناسبات/۲جلد
۵) التحقیقات فی آلایات و الروایات
۶) کنز اللطائف من الطرائف و الظرائف/ ۲جلد
۷) دائره المعارف در علم لغات قرآن
۸) گنجه علم
۹) آئین حق نما
۱۰) مجمع الاحادیث/ ۲جلد
۱۱) گنجه سر پنجه/۲جلد
۱۲) رساله فی المنطق
۱۳) محقق الدهور فی علائم الظهور
۱۴) بضاعۀ المزجاه فی معانی الصلوۀ
۱۵) رساله اللحیه و الاسلام یا حرمت تراش ریش از نظر اسلام
۱۶) دیوان و دفتر اشعار/ ۴ مجلد
سرانجام این شخصیت بزرگوار و واعظ شهیر، به دنبال یک دوره بیماری، در سال ۱۳۵۵ ه.ش، مصادف با سیزدهم جمادی الاولی، سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها دار فانی را وداع گفت و پیکر ایشان، پس از تشییعی باشکوه، در قبرستان روستای حسن آباد شهرستان دامغان به خاک سپرده شد.
غزلی ماندگار از استاد علی معلم دامغانی در رثای این روحانی شهیر، بر سنگ قبر ایشان حک گردیده است.
احوالات معنوی مرحوم آیت الله شاه آبادی
روح لطیف و جانبخش این عارف کامل ، واله حق بود و شیدای مناجات با وجود مطلق .
مـعـراج مـؤ مـنـان خـداجـو نـماز است و هرچه در این درگاه مقرّب تر باشی خضوع و خشوعت بیشتر خواهد بود. آنها که نماز و راز و نیاز آقا را مشاهده کرده اند چنین می گویند.
بـه دفـعـات مـی دیـدم کـه وقـتـی ایـشـان سـر از سـجده بر می دارند، اشک از چشمایشان سـرازیـر شـده بود، به طوری که همه صورت ایشان را خیس کرده بود و نورانیت عجیبی هم در صورت ایشان مشاهده می شد.
درک تـجلّی حضرت معشوق در نماز است که آدمی را آن گونه می سازد که هنگام حضور در مـحـضر حضرت ربّ محو جمال و جلال او می شود و هیچ چیز دیگر او را از حضور قلب باز نمی دارد:
مشغول اقامه نماز در شبستان بودیم ، از بالای محراب از یک پنجره باز، ماری جلو سجاده آقای شاه آبادی افتاد، جماعت پراکنده شد اما ایشان نماز را ادامه دادن و مار بعد از نماز از آنجا دور شد و ایشان متوجه مار نشدند، از شدّت حضور قلب !
آری ! کـسـی کـه در خـلسـه حـضور، جز به معبود لاشریک نمی اندیشد و جان خویش را در جـلال و جـبـروت او غـرق مـی کـنـد، از هـمـه چـیـز غـافـل اسـت و تـنـهـا بـه یـار مـایـل . لذا تـعـجـبـی نـخـواهـد داشـت که به ((مار)) بی توجه باشد. چرا که او با گفتن تـکـبـیـرة الاحـرام ((ما سوی اللّه )) را به کناری می نهاد و سودای ((اللّه )) را در سر می پروراند. او به چیزی توجه ندارد اما کوچک و بزرگ محو مناجات او می شوند:
مـن بـچـه کـه بـودم ، مکبّر مرحوم آیة اللّه العظمی شاه آبادی در مسجد جامع بازار بودم . ایشان به قدری در خواندن حمد و سوره در نماز حالت روحانی و ملکوتی پیدا می کردند که من با همان عالم کودکی که داشتم جذب این حمد و سوره خواندن ایشان می شدم و معنویت و روحـانـیـت ایشان در نماز فوق العاده مرا مجذوب می کرد به گونه ای که یادم می رفت تکبیر را بگویم !
شب قدر عاشقانه ، احیای بی نظیر
ساکنان حریم حرم دوست نه تنها خود بر آستان حضرت معشوق تعبّد و خاکساری پیشه می سازند بلکه به دستگیری رهروان مسیر عبودیت همّت می گمارند و با عَرضه یافته های ربـّانی خویش در عرصه تمنّای رهجویان ، هم آوای ناله ها و ضجّه های دردمندانه آنان می شـونـد. و چـه عرصه زیبایی است شبهای قدر و احیای آن ، برای عرضه این دلدادگی و ارادتمندی :
یـکـی از خـصوصیات مرحوم آیة اللّه شاه آبادی ، توجه مخصوص ایشان به شبهای قدر بـود و جـمـعـیـت انـبـوهی برای شبهای احیاء ایشان می آمدند. حتی در حیاط و صحن مسجد می نـشـستند و از مراسم احیاء ایشان بهره می بردند… خصوصیت آقای شاه آبادی هم این بود کـه فـقط خودشان احیاء را برگزار می کردند و به هیچ وجه ، آن را به دیگری واگذار نـمـی کـردنـد. احـیـایـی کـه ایشان می گرفت واقعا بی نظیر بود. در هنگام سخنرانی و خواندن دعای ایشان ، گویی در و دیوار مسجد هم به گریه در می آمدند.
و دیگری در وصف دعای کمیل ایشان می گوید:
دعـای کـمـیـل شـبـهـای جـمـعـه مرحوم شاه آبادی واقعا برنامه فوق العاده ای بود. هر هفته شـبـهـای جـمـعـه حـدود دو سـاعـت به اذان صبح مانده به مسجد تشریف آورده و مراسم دعای کـمـیـل را شـروع می کردند. در حالی که تمام چراغهای مسجد خاموش بود دعا را از حفظ می خـوانـدنـد. وقتی ایشان در اواخر دعا، آیات عذاب را می خواندند تمام مردم با صدای بلند گریه می کردند و ضجّه می زدند و صدای آنها تا ((چار سو بزرگ )) می آمد.
آری ! بیداری سحر و شب زنده داری و اهل عمل بودن است که اینگونه کلام را قدرت تاءثیر می بخشد که دلها را نرم می کند و به خالق هستی نزدیک می سازد:
ایـشـان سـحرها بیدار بودند. خانواده شان هم بلند می شدند. هم خودشان هم خانواده شان اهل نماز شب بودند… نماز شب می خواندند و بعدش هم ذکر می گفتند.
منبع:مجله حصون بهار 1387، شماره 15
احترام خواجه نصیر به امام موسی کاظم(ع)
گویند: هنگام وفات خواجه نصیر، به او گفتند: اجازه بده جنازه تو را به نجف اشرف ببریم و آنجا دفن كنیم، در پاسخ گفت: من از امام موسی كاظم(ع) خجالت می كشم كه وصیت كنم جنازه ام را از كاظمین بیرون برند.
پس از وفاتش، در کاظمین دفنش کردند و بنا به وصیتش این آیه را بر مزارش نوشتند: «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ؛ و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود» (کهف/18)
شیخ مفید و سنگ قبر ایشان...
محمّد بن محمّد بن نعمان که از علمای بسیار برجسته شیعه و مورد قبول شیعه و اهل تسنّن بود و مرجع خاص و عام به شمار می رفت و بیش از ۲۰۰ کتاب اسلامی نوشت و آبروی شیعه در قرن پنجم بود و در همه رشته های علوم اسلامی استاد و نابغه به شمار می آمد .
روزی در خانه بود، شخصی به حضورش آمد و پرسید زنی حامله فوت کرده ولی بچه در رحمش زنده است، آیا او را همانطور دفن کنیم، یا شکمش را شکافته و بچه اش را بیرون آوریم؟
شیخ مفید (رحمه الله) گفت: همانگونه دفنش کنید، آن شخص برگشت و در وسط راه دید سواری به او نزدیک شد و گفت: شیخ مفید (رحمه الله) فرمود: شکم آن زن را پاره کنید و بچه را بیرون آورید.
آن شخص چنین کرد، پس از مدتی جریان را برای شیخ مفید نقل کردند، شیخ گفت من کسی را نفرستاده بودم، معلوم است که آن سوار صاحب الامر (عج) بوده است، اکنون که در احکام اشتباه می کنم خوب است دیگر فتوا ندهم، در خانه اش را بست و از خانه بیرون نیامد.
ساعاتی نگذشت که از طرف امام زمان (علیه السلام) توقیعی (نوشته ای) به خدمت شیخ مفید گذاشته شد:
ای شیخ! برای مردم فتوا بگو و ما آن را تکمیل خواهیم کرد، و نمی گذاریم که در خطاء و اشتباه بمانی، آنگاه در مسند فتوا نشست.» [۱]
می نویسند:وقتی که شیخ مفید (رحمه الله) در سن ۸۵ سالگی در سوم ماه رمضان سال ۴۱۳ قمری از دنیا رفت، آنچنان جمعیّت از شیعه و سنی برای تشییع جنازه اش اجتماع کردند که تا آن روز بی نظیر بود و همه از شدت ناراحتی گریه می کردند [۲] و وی را در حرم کاظمین (علیهما السلام) دفن کردند.
چندین بار از جانب امام زمان (علیه السلام) برای این مرد بزرگوار، نوشته ای به خطّ شریف آن حضرت (عج) صادر شد، در آغاز یکی از آنها آمده:
« لِلاْخِ السَّدِیدِ وَالْوَلِیّ الرَّشِیدَ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ… سَلامُ اللّهِ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَلِیُّ الْمُخْلِصُ فِینا بِالْیَقِینِ…؛
به برادر استوار و ولی رشید شیخ مفید، سلام خدا بر تو ای ولیّ خالص در راه ما و دارای یقین به ما…. »
و در توقیع دیگری آمده:
« سَلامٌ عَلَیْکَ اَیُّهَا النّاصِرُ لِلْحِقِّ وَ الدَّاعیِ اِلَیْهِ بِکَلِمَهِ الصِّدْقِ…؛
سلام بر تو ای یاور حق و دعوت کننده به حق با سخنان راستین….» [۳]
هنگامی که این عالم بزرگوار از دنیا رفت، با خط شریف امام زمان (علیه السلام) بر روی قبرش نوشته شده بود:
لا صَوَّتَ النَّاعِیَ بِفَقْدِکَ اِنَّما
یَوْمٌ عَلی آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ
اِنْ کُنْتَ قَدْ غَیَّبْتَ فِی جَدَثِ الَّثری،
فَالْعِلْمُ وَ التَّوْحِیدُ فِیکَ مُقِیمُ
وَالْقائِمُ الْمَهْدِیُّ یَفْرَحُ کُلَّما
تَلِیَتْ عَلَیْهِ مِنَ الدُّرُوسِ عُلُومُ…
یعنی :
خبر دهنده مرگ خبر فقدان تو را نیاورد، امروز بر آل محمّد (علیهم السلام) روز مصیبت بزرگی است.
اگر تو در میان خاک قبر پنهان شدی، علم و توحید همراه تو اقامت کرد.
قائم مهدی (عج) خوشحال می شود هر وقت که درسها و علوم تو را برایش می خوانند (کتابهای تو را طالبان، مورد مطالعه و بحث قرار می دهند). »
بالاخره در ضمن یکی از نامه ها (توقیعات) به شیخ مفید (رحمه الله) می نویسد:
« ما به مناجاتهای تو توجّه داریم، خداوند تو را به خاطر آن وسیله (و موفقیّتی) که به تو از دوستانش بخشید حفظ کند و از توطئه دشمنان نگهدارد.» [۴]
پی نوشت:
[۱] قصص العلماء، صفحه ۳۹۹٫
[۲] قاموس الرّجال، جلد ۸، صفحه ۳۶۴٫
[۳] مشروح این دو توقیع در احتجاج طبرسی (رحمه الله)، جلد ۲، ص ۳۲۲، به بعد آمده است در مورد توقیعات دیگر به بحار، ج ۵۳، ص ۱۵۰ تا ۱۹۸ مراجعه شود.
[۴] احتجاج طبرسی، جلد ۳، ص ۳۲۴٫