مرحومه جمیله فرشباف
مرحومه جمیله فرشباف ( متولد تیر ماه سال 1314 ) ـ درس نخوانده و بی سواد بود و استاد در
سال 1326 (یعنی هنگامی که پنج سال از تحصیلش در نجف سپری شده بود) در مراجعت تبریز
به توصیة یکی از افراد خانواده با وی ازدواج کرده بود، سپس به اتفاق به نجف رفته بودند. سراسر
زندگی این زوج بزرگ سرشار از عشق و احترام متقابل بود.همسر استاد با وجود آنکه سختی ها
ومشقّات فراوانی را در نجف کربلا، کاظمین، تبریز، قم، مشهد و تهران متحمّل شده بود امّا هیچ گاه
از این بابت گله مند نبود. استاد می فرمود: «همسر من از نظر زهد، در میان اقوام تقریباً ضرب
المثل بود» او هیچ گاه ایشان را بخاطر مهمان های فراوان و یا زمان کمی که در اختیار افراد
خانواده قرارمی داد، مورد سرزنش قرار نداد. در مقابل استاد نیز این مهمانی را پاس می داشت و
برای همسرش احترام خاصّی قائل بود. احترام مثال زدنی به همسر سه دلیل عمده داشت:
1 ـ نماز اوّل وقت همسر
2 ـ صبر و شکیبایی ایشان
3ـ مهمان داری و مهمان نوازی ایشان.
مراقبت همسر به انجام فریضة اول وقت نماز، در میان اقوام و آشنایان مشهور بود. استاد به
فرزندان و اقوام توصیه می کرد که : نماز اوّل وقت را از جمیله خانم یاد بگیرند. باری، زمانی
که روز تمام می شد و استاد پس از مبا حثه با افلاطون و ارسطو و کانت و کنت و ماکیاول و
راسل، به نزد همسر می آمد،هم سطح و هم زبان او می شد و در بر خورد با مادر فرزندانـش
خود و جایگاه علمی و اجتماعی خویش را فراموش می کرد . شگفت انگیز این که همسر استاد
از مطالب علمی و فلسفی او هیچ نمی فهمید. امّا استاد بدون کوچکترین خود بینی در طول روز
با زبان آذری با همسر صحبت می نمود و به او محبّت می کرد و دلیل احترام خود را با این مطالب
همراه می کرد که :«هیچ دغدغة فکری ایجاد نکرد»
برگرفته از کتاب جاودان اندیشه مؤلف کریم فیضی تبریزی
معاشرت با دوستان
استاد شهید مرتضی مطهری اهل معاشرت هدف دار و اسلامي بود و معمولاً با افراد صالح و
همفکرخود مي جوشيد و مأنوس بود. بيش از همه با آيت الله منتظري الفت و انس داشت . ايشان را
دوست مي داشت و سخت براي ايشان احترام قائل بود، گاهي به خاطر ملاقاتشان به قم مي رفتند و
گاهي همآيت الله منتظري به خاطر انس گرفتن با برادر هم بحث و همدرسش از قم به تهران مي آمدند
و هر دو نفر سخت مجذوب امام بودند. و از او به احترام و عظمت ياد مي کردند و به ايشان دل
بسته بودند و در ارتباط بودند. علامه طباطبايي از شخصيت هاي مورد احترام استاد شهيد مطهري
بود وازايشان به عنوان استاد و معلم ياد مي کرد و سخت شيفته ايشان بود. به استاد اخلاقش حاج
ميرزا علي آقا شيرازي خيلي اظهار ارادت و عشق مي کرد و در مقدمه کتاب «سيري در نهج
البلاغه» متذکر شده است که نهج البلاغه را از ايشان آموختم و با دنياي نهج البلاغه آشنا شدم.
آقايان هاشمي رفسنجاني، مهدوي کني، موسوي اردبيلي، شهيد دکتر باهنر، شهيد دکتر مفتح، امامي
کاشاني، شهيد مظلوم دکتر بهشتي و خامنه اي که از محترمين، دوستان و همکارانشان بودند، در
لحظات حساس و حوادث مهم پيش از انقلاب و بعد از انقلاب در کنار او و در ارتباط دائم بودند.
دوستان بسيار ديگري که من اکنون نامهاي آنها را به خاطر ندارم و بعد از شهادت استاد هم
همين ها هستند که مورد احترام و اعتماد من و فرزندان استادند. و خاطراتش را زنده و تجديد مي کنند.
ارادت به اهلبيت عليهم السلام
مرحوم (آيت اللّه العظمى اراكى )رحمه الله عليه علاقه خاصى به خاندان رسالت
و به مقام ولايت و امير المؤ منين
و فرزندان معصومين عليهم السلام و سادات و ذرارى فاطمه زهرا سلام الله عليها داشتند.
يكى از علماى حوزه فرمودند:
آيت اللّه اراكى را مدتها مى ديدم كه پس از نماز مغرب و عشاء از مدرسه فيضيه به طرف صحن
مطهر حضرت فاطمه معصومه عليها السلام آمده و بر سر گورى نشسته و فاتحه مى خواند،
پرسيدم : آيا ايشان از بستگان شما هستند؟
فرمودند: خير، اين شخص منقبتى از درياى مناقب امير المؤ منين را براى من باز گفت
كه من نشنيده بودم ، اكنون بپاس حرمت وى هر شب برايش فاتحه مى خوانم .
بیاد مردان دولتمرد
● نگران آن روزم باش !
وقتی که نخست وزیر بود صبح روزی جهت دیدار و رساندن پیامی وارد همان خانه تاریخی (کلنگی ) وی شدم . از مشاهده صحنه ای قلبم به درد آمد. هوا کمی گرم بود. او خیلی ساده با یک زیر پیراهن که چند جای آن سوراخ بود و در گوشه حیاط خانه اش نشسته بود و داشت با دو ـ سه دانه خرما و یک لیوان شیر صبحانه می خورد! بعد از سلام و احوالپرسی و تعارف به صبحانه گفتم :
ای عزیز! این چه وضعی است که شما دارید چرا به خود نمی رسید و این قدر زندگی را به خود سخت گرفته اید از شما توقع نداریم مانند نخست وزیران دوره ستم شاهی باشید لااقل یک زیر پیراهن درست و حسابی به تن کنید! مثل این که شما نخست وزیرید!
آهی کشید و نکته ای گفت که سوز دل و نفوذ کلام از دل بر آمده اش همواره در خاطرم جاودان مانده است . او گفت :
جانم ! از این حالم نگران نباش ! نگران آن روزم باش که میز و مسئولیت مرا بگیرد و من گذشته خویش را فراموش کنم . خدا نکند روزی بر من بیاید که یادم برود چه وظیفه سنگینی در قبال خدا و خلق دارم . از شما می خواهم در حق من دعا کنید. من تحت تاثیر این سخن از دل بر آمده اش بی اختیار از جایم برخاستم و پیشانی اش را بوسه دادم !
*****
● مهمان رجائی یا ریاست جمهوری
آن روزهای پرمخاطره مسئولیت شهید رجائی در نخست وزیری و مخصوصا دوره ریاست جمهوری وی اوج ترور منافقین ـ مجاهدین خلق ـ در کشور حاکم بود.
وقتی به دستور امام ـ که در مورد حفظ جان مسئولان صادر شد ـ ایشان با خانواده اش در نهاد ریاست جمهوری مستقر شدند یک روز که مهمانش شدیم پیش خود گفتم : لابد در این جا ـ به دلیل امکانات موجود ـ او از ظروف و وسایل پذیرایی بهتری استفاده خواهد کرد.
بعد از احوالپرسی مقدماتی حسب معمول وقتی قرار شد از ما پذیرایی به عمل آید ناباورانه دیدم در همان استکان های سابق و معمولی منزلشان برای ما چای آوردند. به شوخی گفتم : دایی جان ! مثل این که این جا ریاست جمهوری است این استکان ها چیست !
گفت : اگر شما مهمان رجائی هستید… کتری و سماور و استکان نعلبکی او همین است ولی اگر مهمان ریاست جمهوری هستید بحث دیگری است . ما در ریاست جمهوری همه چیز داریم اما آنها متعلق به بیت المال است . برای مهمان شخصی و خانوادگی نمی توان از آنها استفاده کرد
به نقل از مصطفی رسولی خواهرزاده شهید رحایی
*****
●انتشار معارف ناب محمدی
جلسات مختلفی داشتند، من گهگاهی همراهشان به اداره تحقیقات میرفتم و میدیدم که ایشان برای اینکه کتب موردنظر در بهترین کیفیت باشند چه مباحث طولانی با صاحبنظران فن داشتند.
اگر کسی یک مرور کلی به فهرست کتب منتشره در آن زمان داشته باشد یا خودش در آن روزگار کتابها را مطالعه کرده باشد به خوبی به ارزش کار آن شهید پی خواهد برد. به جرات میتوان گفت آن کتابها نقش تعیین کنندهای در آشنایی نسل جوان با معارف اسلام ناب محمدی(ص) داشتهاند چرا که قبل از آن کتب دینی به گونهای بود که نه تنها معارف اصیل اسلام را مطرح نمیکرد بلکه در صدد تحریف آنها هم بود.
این فعالیت از حدود سالهای ۱۳۴۴ ، ۱۳۴۵ تا سال ۱۳۵۷ به طور مستمر ادامه داشت و تا سال ۱۳۶۰ هم آن کتابها در مدارس و دانشگاهها تدریس میشد.
خاطرم هست در سال ۵۷ ایشان یک روز مرا صدا زدند و گفتند: ناصر، بیا یک چیز جالب نشانت بدهم. وقتی من خدمتشان رفتم یک کتاب دینی در دستشان دیدم که بخش اعظم آن را با خط قرمز علامتگذاری کرده بودند.
پدرم گفت: اگر خط کشی این کتاب حذف شود، اجازه انتشار کتاب را میدهد.
تفسیر آیات و احادیث بود که خط کشیده بودند. آنها تازه متوجه شده بودند که حتی در گزینش آیات و احادیث هم نکاتی مدنظر پدرم بوده است.
آیات بیشتر مربوط به جهاد، قتال، مبارزه با طاغوت، امر به معروف و نهی از منکر بود، البته به فضل خداوند و پیروزی انقلاب اسلامی آن نیست شوم و تهدید جدی را از بین برد.
به نقل از دکتر ناصر باهنر فرزند شهید باهنر
*****
علامه مجلسی: شيخ الاسلام اصفهان
** 30 تیر روز بزرگداشت عالم ربانی، علامه مجلسی گرامی باد.**
شخصيت معنوى
علماى دين نه تنها از استاد خود درس علم و دانش مىآموزند، بلكه سير و سلوك معنوى خويش را زير نظر اساتيد عارف بالله سپرى مىنمايند. علامه مجلسى همزمان با طى مدارج علمى و سريعتر از آن مدارج معنوى و كمالات روحى را پيمود تا آنجا كه مصداق واقعى «عالم ربّانى» گشت.
اين ادعا با مرورى بر سجاياى اخلاقى ايشان كاملا روشن مىشود.
از جمله خصائص بارز اخلاقى علامه مىتوان به اين موارد اشاره نمود:
1- ياد خداوند:
شاگرد گرانقدر او «سيد نعمت اللّه جزائرى» در مورد استاد خود گفته است:علامه هيچگاه از ياد خدا غافل نبود و تمام اعمالش را با قصد قربت انجام مىداد.
2- زيارت:
علامه به «زيارت» ائمه هدى عليهمالسلام اهميت فراوان مىداد و با وجود مشكلات آن زمان و امكانات بسيار ابتدايى براى مسافرت، چندين بار به زيارت ائمه عراق، بقيع و مشهد مقدس نائل شد و هر بار مدتى طولانى در جوار آن بزرگواران سكنى گزيد..
3- توسل:
توجه خاص به توسل به معصومين عليهمالسلام باعث گرديد علامه مجلسى پيرامون ادعيه و زيارات مطالب فراوانى در بحار الانوار بياورد و بجز آن، چند كتاب مستقل نيز در موضوع ادعيه و زيارت تأليف نمايد از جمله:
«زاد المعاد» كه مرجعى مهم در كتب ادعيه متأخر است و«تحفة الزائر» و ترجمههايى از زيارت جامعه كبيره و دعاى سمات و…
4- زهد و پارسايى:
يك ويژگى بسيار مهم در زندگى اين بزرگ مرد، زهد و پارسايى و ساده زيستى اوست. علامه در عهد صفوى مىزيست و شيخ الاسلام حكومت صفوى بود و در يك كلام، تمام امكانات دولت در اختيار او بود، اما با همه اينها زندگى شخصى علامه در نهايت زهد و سادگى سپرى مىشد.
5- تواضع:
تواضع علامه مجلسى از ديگر خصائص اوست. علامه هيچگاه به مقام اجتماعى و بالا و پايين بودن موقعيت يا سنّ افراد نگاه نمىكرد.
او از سيد على خان مدنى، شارح گرانقدر صحيفه سجاديه مطالب فراوانى در بحار آورده است و مىدانيم كه سيد على خان 15 سال كوچكتر از علامه بوده و از حيث مقام و منزلت اجتماعى هم به او نمىرسيد.
خلاصه اينكه جمع شدن همه اين خصائص روحى و كمالات معنوى با علم و دانش گسترده علامه، از او شخصيتى ممتاز ساخته بود كه در تاريخ مثل و مانندى براى او دشوار پيدا مىشود.
شيخ الاسلام اصفهان
علامه مجلسى در سال 1098 از سوى شاه سليمان صفوى به سمت شيخ الاسلامى اصفهان منسوب شد. شيخ الاسلام بالاترين و مهمترين منصب دينى و اجرايى در آن عصر بود.
او قاضى و حاكم در مشاجرات و دعاوى بود. تمام امور دينى زير نظر مستقيم او انجام مىگشت و تمام وجوهات به محضر او فرستاده مىشد شيخ الاسلام سرپرستى درماندگان و ايتام و… را نيز برعهده داشت.
نكته مهم در اينجا آن است كه علامه اين منصب را با اصرار و التماس شاه پذيرفت و در همان مجلس، شاه چند بار كلمه التماس را بر زبان آورد تا علامه راضى به پذيرفتن اين منصب گردد.
علامه تا پايان عمر خويش عهده دار اين وظيفه مهم بود
وفات
چراغ عمر علامه مجلسى پس از 73 سال نور افشانى در شب 27 رمضان سال 1110 هجرى در شهر اصفهان خاموش گشت و جهان از فيض وجود اين عالم گرانمايه محروم شد.
علامه هنگام مرگ كارهاى نيمه تمامى داشت كه موفق به اتمام آنها نشد از قبيل تكميل بحار الأنوار، نوشتن مستدرك البحار و… گرچه پس از ايشان شاگردان و ادامه دهندگان اين راه پر فروغ خدمات ارزشمندى ارائه نمودند، اما جاى خالى يك عالم فرزانه را هيچكس و هيچ چيز پر نمىكند
خاطرات استاد وارسته
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
در دیدار با نوه آیت الله بروجردی خاطره ای از ایشان نقل کرده است:
ب نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بروجردی، حجت الاسلام احمدی بروجردی این گونه بیان می کند که آقای دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی نقل می کرد روزی در درس خارج آیت الله بروجردی (قدس سره) نشسته بودیم، معظم له روایتی به نقل از شیخ طوسی فرمودند و گفتند که این روایت وقت زیادی بر روی آن صرف نشده ، که در این هنگام با اعتراض برخی از شاگردان مواجه شد.
آیت الله بروجردی گفتند: بنده تمامی روایات و تالیفاتی که شیخ طوسی در همه زمینه ها انجام داده است را حساب کردم ، دیدم اگر شیخ حتی اگر تمامی عمر خود را هم صرف این کار می نمود ،سه دقیقه بیشتر روی روایات وقت صرف نکرده است، در صورتی که بنده این روایت را یک ماه بررسی کرده ام و به این نتیجه رسیده ام.
دکتر دینانی ادامه داد: من از دقت محاسبه آیت الله بروجردی، شگفت زده شدم.
…………………………….
پروفسور موریس
پروفسور موریس در همان اولین ملاقات آن چنان تحت تأثیر روحانیت و عظمت و جاذبیت آیتالله فقید قرار گرفت كه خودش به این مطلب در همان جلسه اول اعتراف كرد . وی هنگام ترک ایران هم خطاب به خبر نگاران گفته بود:
«جاذبه روحانیت حضرت آیتالله مرا تحت تأثیر قرار داد و خیلی مایل بودم به من اجازه میفرمودند چند دقیقهای در یكی از مساجد برای سلامت و بهبود كامل ایشان دعا كنم . »
……………………………
پاپ رهبر کاتولیکهای جهان
آیت الله سید حسین موسوی كرمانی می گوید:
پاپ در واتیکان برای در گذشت آیت الله بروجردی،مجلس یادبود گرفت ومسلمان ها را برای شرکت در آن مجلس دعوت کرد.او گفته بود:«آیت الله العظمی بروجردی اختصاص به مسلمانان نداشت.ایشان سدی بودند در مقابل سیل فساد در دنیا که علیه دین جاری شده بود. همه لازم است که در این مراسم،به هر کیفیتی می توانند،شرکت کنند ومقام ایشان را بزرگ بشمرند».
……………………………
دکتر آرشه تونك
دکتر آرشه تونك ، رئیس انجمن بینالمللی مبارزه با مشروبات الكلی با وجود آن که به نقاط مختلف جهان سفر کرده و با رهبران بزرگ سیاسی و مذهبی بسیاری ملاقات کرده بود ، بعد از ملاقات با ایشان گفته بود :
«من تا به امروز هیچگاه این چنین تحت تأثیر روحانیت كسی قرار نگرفته بودم . »
مردی از تبار پاکان
کبوتر حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)
آیت الله مرعشی نجفی کبوتر حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) بودند، هفتاد سال هر سه وعده نمازشان را اول وقت در حرم اقامه میکردند و خادم حضرت معصومه(سلام الله علیها) محسوب میشدند.
بعضی صبحها که هنوز در حرم باز نشده بود، همانجا پشت در مینشست و مشغول عبادت و تهجد میشد. حتی در زمستان که برف سنگینی میآمد، بیلچه و جاروی کوچکی با خود میبرد و بیرون در حرم را جارو میکردند و همانجا مشغول عبادت میشدند تا در حرم را باز میکردند.
خادمان از ایشان خواسته بودند که هر وقت به حرم مشرف میشوند، اطلاع دهند تا در را برایش باز کنند، ولی پدرم گفته بودند که لازم نیست این کار را انجام دهید و هر وقت در حرم برای مردم عادی باز میشود من هم همان موقع داخل حرم میشوم.
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه): آیت الله مرعشی نجفی از ما هستند
فرزند ایشان نقل می کنند: آیت الله بهجت در مجالس ترحیم و ختم ابوی شرکت میکرد. بعد از شب هفت پدرم، خدمت آیت الله بهجت رسیدیم فرمودند، یکی از اولیا خدا به حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه) متوسل میشوند تا در مورد آیت الله مرعشی نجفی بپرسند(بعدا متوجه شدیم که خودشان بودند) چند شب بعد، حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه) پشت پرده به آیت الله بهجت فرموده بودند: ایشان (آیت الله مرعشی نجفی) از ما هستند.
باز توضیح خواسته بود دوباره حضرت فرموده بودند: ایشان از ما هستند. آیت الله بهجت به ما فرمودند: هنیاً (گوارا باد) بر شما که چنین پدری دارید.
هیچ وقت لباس خارجی به تن نپوشید
هیچ وقت لباس خارجی به تن نمیکرد و از خیاط میخواست که با پارچههای تولید داخل برایش لباس بدوزند.
آن موقع در ایران دکمه تولید نمیشد و خیاط از دکمه خارجی استفاده کرده بود، علامه از خیاط خواسته بودند که با قیطان دکمه درست کنند. نمونهای از لباس ایشان در کتابخانه محفوظ است که با این طریق تهیه شده است.
اسطوره های صبر
اسراي سازنده
هر وقت قرار بود نامه بنويسيم، عراقيها به ما 30 تا خودكار ميدادند و بعداً تحويل ميگرفتند.
بچهها با سرنگ از هر خودكار مقداري جوهر ميكشيدند و داخل تيوبهاي خالي خودكار ميريختند.
چون كاغذ به ما نميدادند، بچهها جعبههاي پودر لباسشويي را داخل آب ميانداختند و وقتي خوب آب ميخورد آن را ورق ورق ميكردند و بعد از خشك شدن، روي آن زيارت عاشورا، دعاي ندبه و … مينوشتند.
عراقيها هر ده روز يكبار ميريختند و آسايشگاه را ميگشتند تا اينكه ميفهميدند ما از جعبهها، كاغذ سيگار و … كاغذ درست ميكنيم.
از آن به بعد جعبهي پودر لباسشويي، كاغذ سيگار و حتي چوب كبريتهاي سوخته را بايد به آنها تحويل ميداديم تا بتوانيم دوباره آنها را تحويل بگيريم.
عراقيها ميگفتند:
«شما ايرانيها از هرچه كه به دستتان ميآيد يك چيزي درست ميكنيد».
منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5 صفحه:167آب گرم كن
آب گرم کن
عراقيها در زمستان به ما آب داغ نميدادند و آبگرمكني هم بود كه هميشه خراب بود.
نفت هم به اندازهي كافي نميدادند بلكه به اندازهاي ميدادند كه مثلاً از صد و پنجاه نفر كه ميخواستند به حمام بروند، به هر نفر، هر ده روز يك پيت حلب آب گرم بيشتر
نميرسيد، كه جواب استحمام بچهها را نميداد.
لذا بچهها سيمهاي چراغها يا لولههاي قديمي را كه در حياط بود، با گذاشتن نگهبان، بيرون ميكشيدند و با استفاده از آنها و قطعات حلبي، المنت درست ميكردند.
اين سيم را داخل سطل آب ميانداختند و سطل آب را جوش ميآوردند، كه البته همهي اين كارها با دلهره و نگهباني انجام ميگرفت.
چون گاهي نگهبان عراقي سر ميرسيد و ميگفت: «اين آب داغ را از كجا آوردهايد؟»
گاهي وقتها المنت را ميگرفتند و ميگفتند: «مال كيه؟»
ميگفتيم: «هيچكس»
با تعجب ميگفت: «بابا من اين را در اين آسايشگاه پيدا كردهام. بايد بگوييد مال كيه؟»
ما هم ميگفتيم: «ما چه ميدانيم مال چه كسي است؟»
منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 177
راوي: احمدروزبهاني_موصل
شهید بهشتی در ائینه خاطرات
طلبه بود و جوان. هرروز میرفت دبیرستانها درس انگلیسی میداد. میگفت اینطوری استقلالم بیشتر است،نواقص حوزه را بهتر میفهمم و با شجاعت بیشتری میتوانم نقد کنم. تا آخر عمرش هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورشزندگی میکرد.
*****
«بنده وکیلم؟»دخترخانم که گفت «بله»یک پاکت دویست مارکی گذاشتند جلوی حاج آقا. امام جماعت مسجد هامبورگ گفت«این وظیفه من است. برای وظیفه هم پول نمیگیرم.»اصرار پشت اصرار که باید قبول کنید. شماره حساب داد،گفت بریزید به حساب مسجد.
*****
آلمان،هامبورگ،ایستگاله راه آهن،موقع ظهر رسیده بود. قبله نما را نگاه کرد و همانجا ایستاد نماز بخواند. پلیس را خبر کردند که یکی آمده حرکات غیرطبیعی دارد. بردندش اداره پلیس. گفته بود من مسلمانم،نماز هم واجب دینی ما است. محکم گفته بود،آزادش کرده بودند.
*****
بهش میگفتند انحصارطلب،دیکتاتور،مرفه،پولدار. دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمیدهی؟ تا کی سکوت؟ میگفت مگر نشنیده اید قرآن میگوید:انالله یدافع ان الذین آمنوا. یعنی وظیفه من این است که ایمان بیتاورم،کار خدا این است که از من دفاع کند. دعا کن من وظیفه خودم را خوب انجام بدهم. خدا کارش را خوب بلد است.
*****
از بهشتی پرسید روحانی هم میتواند عضو شورای شهر شود؟ گفت: روحانی همه جا میتواند برود به شرط اینکه علمش را داشته باشد نه اینکه تکیه اش به علوم حوزوی باشد. گفت: صرف روحانی بودن به فرد صلحیت هرکاری را نمی دهد.
*****
به یار دیرین که رسید انگار که به بهشت رسیده باشد گفت« امشب نماز به امامت شما».گفت«نماز من شکسته است،مسافرم.»خندید گفت«نماز مغرب را که شکسته نمی خواندید.»هردو خندیدند. مغرب،موسی صدر امام بود و عشا بهشتی.هردو به هم اقتدا کردند.
*****
کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در آلمان دعوتش کرده بودند برود باهاش مباحثه کنند. رفته بود. دیده بود یک کافه است،طبقه اول بار است طبقه دوم جای سخنرانی. اول از همه،حصیرش را پهن کرده بود تا نمازش را بخواند.
*****
چهره باطنی اعمال انسان
علامه طباطبائی فرمودند:
« در نجف، شخصی [عامی] مشهور به این شده بود که از اهل معرفت است و چشمش به باطن این عالم باز است.
این شخص روز پنج شنبه ای به قبرستان وادی السلام رفته بود و در حال بازگشت بود که جمعی از علماء، در راه بازگشت از او پرسیدند: شما در وادی السلام چه دیدید؟
ابتدا گفت: فاتحه ای خواندم و بازگشتم. آن عده چون از حال و مقام وی آگاه بودند. اصرا کردند که مشاهده خود را بگوید.
او پاسخ داد: من رفته بودم کنار آن قبرهایی که آماده ساخته بودند تا اگر کسی مُرد معطل کندن قبر برای وی نشوند و به سرعت مرده را در آن دفن کنند.
از قبرها پرسیدم: این علما می گویند: قبرها مار و عقرب دارند و مرده گنهکار را آزار و اذیت می کنند. آیا این کلام درست است؟
قبرها جواب دادند: ما مار و عقرب نداریم؛ هر کس با خود هر چه بیاورد، با آن همنشین خواهد شد. »
شاید ذکر این نکته مناسب باشد ، که آیات و روایات فراوانی این معنی را تأیید می کند از جمله این دو آیه:
« فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره؛ و من یعمل مثقال ذره شراً یره:
پس هر کس هموزن ذره ای، نیکی انجام دهد، (همان) را می بیند و هر کس هموزن ذره ای، بدی انجام دهد، (همان) را می بیند. سوره زلزال/آیات ۷و۸ »
در این دو آیه ذکر نشده « جزای آن اعمال را می بیند». بلکه فرموده است: « خود آن اعمال را خواهد دید. »
این عمل های چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گیرد دُمت
به نقل از آیت الله جوادی آملی
خاطره رهبر معظم انقلاب از شهادت رجايي و باهنر
مقام معظم رهبري مي فرمايند: من بيمار بودم، تازه از بيمارستان خارج شده بودم، در منزلي در حدود نياوران استراحت مي كردم و در جريان اوضاع و احوال هم قرار مي گرفتم؛ مرحوم شهيد رجايي و شهيد باهنر و برادران ديگر (مي آمدند و) مسائل را با من در ميان مي گذاشتند. ليكن خود من شركت فعالي در جريانات نمي توانستم داشته باشم.
به گزارش نويد شاهد به نقل از پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي سيدعلي خامنه اي (مد ظله العالي) - مؤسسه پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي، آيت اله خامنه اي در مصاحبه مطبوعاتي پيرامون حادثه هشت شهريور - 26/5/1361 مي فرمايند:
در اين اواخر تدريجاً حالم بهتر شده بود، گاهي در جلسات شركت مي كردم، كمااين كه در شب قبل از حادثه؛ در جلسه اي در اتاق خود مرحوم رجايي شركت كردم و راجع به مسائل مهم مملكتي صحبت مي كرديم. بنابراين دور بودم از محل حادثه (انفجار) و بعدازظهر هم بود، من هم بيمار بودم و خوابيده بودم، از خواب كه بيدار شدم از بچه هاي پاسدار، برادرهايي كه پهلوي من بودند يك زمزمه هايي شنيدم. گفتم چيه؟ گفتند كه يك بمب در نخست وزيري منفجر شده است. گفتم كه كي آن جا بوده؟ گفتند كه رجايي و باهنر هم بودند، من فوق العاده نگران شدم، با حال بسيار ضعيف و ناتواني كه داشتم خودم را رساندم پاي تلفن، نشستم، بنا كردم اين جا آن جا تلفن كردن، اما خبرها همه متناقض و نگران كننده بود. يكي مي گفت كه حالشان خوب است، يكي مي گفت زنده بيرون آمدند، يكي مي گفت جسدشان پيدا نشده، يكي مي گفت توي بيمارستانند و من تا اوائل شب كه خبر درستي به من نرسيده بود در حالت فوق العاده بد و نگراني به سر مي بردم، تا بالأخره مطلب برايم روشن شد.
احساسات من در آن موقع طبيعي است كه چه احساساتي بود. دو دوست عزيز و قديمي، دو انقلابي، دو عنصر طراز اول جمهوري اسلامي را از دست داده بوديم و من شديداً احساس خسارت مي كردم، احساس ضايعه مي كردم، احساس غم مي كردم و از طرفي احساس خشم نسبت به آن كساني كه عاملين اين حادثه بودند مي كردم و همين بود كه فردا صبح زود با اين كه خيلي بي حال بودم پا شدم، سوار ماشين شدم، آمدم براي تشييع جنازه به مجلس، و با اين كه اطبا همه من را منع مي كردند كه من شركت نكنم و دخالت نكنم، ديدم طاقت نمي آورم كه شركت در مراسم نكنم، آمدم آن جا روي ايوان جلوي مجلس و يك سخنراني اي هم با كمال هيجان كردم كه دور و ور من را دوستان گرفته بودند كه نبادا من بيفتم، از بس هيجان داشتم. به هرحال براي من بسيار حادثه ي تلخي بود، يعني شايد بتوانم بگويم تلخ ترين حادثه اي بود كه تا آنروز من ديده بودم، زيرا حادثه ي هفت تير كه مي توانست براي من تلخ تر باشد هنگامي اتفاق افتاده بود كه من آن روز بيهوش بودم و نمي فهميدم، بعد تدريجاً با اين حادثه ذره ذره آشنا شدم و اطلاع پيدا كردم، اما اين حادثه ي ناگهاني به خصوص بعد از حادثه ي هفت تير براي من شايد تلخ ترين حادثه اي بود كه تا آن روز براي من پيش آمده بود.
پیام آیت الله نخودکی
آقای سیّد محمّد معدل نقل می کرد: شروع کردم به مطالعه شرح حال حاج شیخ که ناگهان دیدم حاج شیخ ظاهر شدند و فرمودند : کسی که شرح حال مرا می خواند نباید در منزل او شراب باشد و من چند بطری شراب خارجی در منزل داشتم و آنها را در محلی مخفی کرده بودم که کسی از جای آنها اطلاع نداشت. بلافاصله بلند شدم و رفتم آنها را از محل اختفا در آورده شیشه ها را خالی کردم و بطریهای خالی را در سطل خاکروبه انداختم.آمدم و نشستم و مشغول مطالعه شدم . مجدداً ایشان را دیدم، فرمودند حال آزادی که مطالعه کنی.
نشان از بی نشان ها،ج2،ص 90
خاطره ای از مردی از جنس آفتاب
شام مختصر
در اوایل ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید، معظم لَه فرمودند: «شام پیش ما بمان.»
من از این دعوت خوشحال شدم؛ زیرا می توانستم مدتی بیش تر در خدمت ایشان باشم.
آقا فرمودند: «من نمی دانم شام چی داریم یا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم می خوریم.»
از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: «خانم، شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفته ام که هر چه باشد با هم می خوریم.»
از جواب های آیت الله خامنه ای، احساس کردم که در منزل به اندازه یک نفر شام کنار گذاشته اند.
آقا فرمودند: «عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید، قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید.»
پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج ساده با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند. قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آن ها را نصف کردیم و با هم خوردیم.
من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اصراف و تبذیری وجود داشت و امروز رئیس جمهور چه ساده زندگی می کند!
زندگی آیت الله خامنه ای هنوز هم همین طور است. روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظم لَه مردم را به صرفه جویی دعوت می کنند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل می نمایند.
برنامه ریزی برای خانواده
یكی از توصیههایی كه داشتند این بود كه میفرمودند: “به خانه كه میرسید كتابها را بگذارید پشت در و بروید تو ولی بپایید دزد نبرد” یعنی طوری زندگی نکنیدكه وقتی میروید خانه، تازه بخواهید چیزی بنویسید و درسی بخوانید و بند كتاب و كامپیوتر و … بشوید؛ اشتباه است، بلکه دیگر الان باید وقتی را برای زن و بچه بگذارید. عمرتان را به سه تا 8 ساعت تقسیم کنید: یك 8 ساعت كار و تلاش، كه كار و تلاش ماها درسخواندن و درس دادن میشد؛ 8 ساعت هم برای خواب و استراحت و 8 ساعت هم برای تفریحات حلال، خانواده و تفکر.
تأثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات
آقای قدس نقل می کنند:
« روزی آیت الله بهجت پیرامون تأثیر عمل نیک و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی ( از آیات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان) که در حرم کاظمین علیهماالسلام تدریس می کرد، خیلی از اوقات در اثنای درس ایشان میت می آوردند و دفن می کردند و رسم آقا هم این بود شبها نماز وحشت برای آنان می خواند یکی از بزرگان کاظمین شبی یکی از بستگان خود را در خواب می بیند و از حال او می پرسد وی می گوید: وضعم خراب بود، نماز آقا به دادم رسید و موجب گشایش کار من شد. »
اندیشه ای که بهتر از عبادت یک سال است
آقای قدس می گوید:
« روزی آیت الله بهجت می فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.
آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد که: پسرم، پا شو چند رکعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم.
آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره آن در روایت آمده است که: امام صادق علیه السلام می فرماید:
« تفکر ساعة خیر من عباده سنه: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است. »
آیت الله العظمی بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: … و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند. »
به نماز شب مقيّد بودند
خاطره ای از امام خمینی (رحمه الله علیه)
از يک دوست قديمي شنيدم که مي گفت امام دو خصلت داشتند که در بين تمام دوستانشان ممتاز بودند:در مجالس غيبت شرکت نمي کردند بلکه از غيبت کردن هم شديداً جلوگيري مي کردند.هميشه به خواندن نماز شب مقيّد بودند.*
*به نقل از:حجة الاسلام والمسلمين توسلي
اين غيبت است
خاطره ای از امام خمینی (رحمه الله علیه)
همسر محترمه امام نقل کرده اند که من 62 سال با امام بزرگوار زندگي کردم و در اين 62 سال يک غيبت از اين مرد نشنيدم.خيلي اين مطلب معجزه گونه است.حتي تا اين درجه که ايشان گفته بودند که ما يک کارگري داشتيم که خيلي کاري نبود لذا آن را تبديل به يک کارگر بهتري کرديم.بعد از چند روز من خدمت امام گفتم که اين خيلي کارگر خوبي است.امام فرمودند:((که اگر با اين جمله مي خواهي به من بفهماني که قبلي خوب نبود اين يک غيبت است و من حاضر نيستم بشنوم.))*
*به نقل از: مرحوم آيت الله فاضل لنکراني.
حجاب شما اسلامي است
خاطره ای از امام خمینی (رحمه الله علیه):
تعدادي از خواهران ما در پاريس به حضور امام آمدند و درباره تحصيل خانمها در دانشگاه از ايشان پرسيدند.امام فرمودند:لازم نيست کسي در اين باره صحبت کند.سوال شد:شرکت در کلاسهايي که مختلط است آيا اشکال ندارد؟امام فرمودند:اگر با حفظ مسائل اسلامي باشد و شهوي نباشد اشکالي ندارد.در مورد رعايت حجاب سوال کردند:بايد چادر سر کنيم؟امام نگاهي به خواهر سوال کننده کردند او روسري به سر و مانتويي آستين دار به تن داشت.فرمودند حجاب شما اسلامي است و خيلي خوب است.*
*به نقل از:حجت الاسلام والمسلمين سيد علي اکبر محتشمي