زیباست ...
خون دادن براي امام خمينی زيباست ، اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن هم زيباتر است
شهید آوینی
خوشبختی
این قانون طبیعت است که هیچ کس به تنهایی نمی تواند خوشبخت باشد بلکه خوشبختی و سعادت را باید در سعادت و خوشبختی دیگران جستجو کرد.
ویلیام شکسپیر
خوشبختی
خوشبختی و وسایل آن در سازش و هم اهنگی با دیگران به دست می اید.
(علی وکیلی)
خدایا
خدایا
به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . .
دکتر علی شریعتی
بهشت
هیچ انسانی دوست نداره بمیره !
اما همه آرزو میکنن برن به بهشت.
اما، یادمون میره که برای رفتن به بهشت اول باید مرد …
عشق
فقط یک زندگی وجود داردکه آن هم به سرعت سپری می شود،
فقط آنچه با عشق انجام میشود باقی میماند.
آهنگ زندگی
زندگی مثل پیانو است ، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها .
اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی
جسارت
جسارت به معنای پر رویی و گستاخی نیست وحتی به معنی اعتماد به نفس بالا هم نیست!
بلکه جسارت به معنی بهترین عملکرد در وضعیت بحرانی است واین رفتار باید به نحوی باشد که انسان متضرر نشود.
تقدیم نامه به امام عصر
عاشق که شدی خطا نباید بکنی
حتی به خودت جفا نباید بکنی
حالا که شدی چشم به راه مهدی (عج)
جز بر فرجش دعا نباید بکنی
معنای غیرت
هنوز ورز اول مهر در تقویم رسمی ایران تجلی نیافته که خاطرات تلخ
سال هایی دور در ذهنمان مرور می شود.
خاطراتی از پرپر شدن مدان و زنان غیوری که استقامت را شرمنده نمودند،
دلیرانی که زندگی با ذلت در ذهنشان معنایی جز مردن با عزت نداشت،
همان غیورانی که از نفس افتادند تا ما در هوای آزادی و در زیز سایه ولایت نفس بکشیم،
انسان های با شرفی که قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم،
آنهایی که به خاک و خون افتادند تا ما در برابر بیگانگان
و ابرفدرت های سلطه گر به حاک نیفتیم
و سر تسلیم فرود نیاوریم،
سلام بر آنهایی که رفتند تا ایران، آزادی، غیرت، شهامت و ایثار در درست معنا شود
سلام بر آنهایی که نماندند تا بمیرند و سقوط، ذلت، ناموس و ویرانی را معنا کنند
سلام بر پرستوهای عاشق
سلام بر سبکبالان پرواز
سلام بر شهدا …..
بقلم الهه
دوستی ...
دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسهایست. هول هولکی و دم دستی.
این دوستیها برای رفع تکلیف خوبند. اما خستگیات را رفع نمیکنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمیکند. خاطره نمیشود. فقط از سر اجبار میخوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمیکنی.
دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو.
این دوستیها جان میدهد برای مهمانبازی برای تعریف کردن لطیفههای خندهدار. برای فرستادن اس ام اسهای صد تا یک غاز. برای خاطرههای دمِ دستی. اولش هم حس خوبی به تو میدهند. این چای زود دم خارجی را میریزی در فنجان بزرگ. مینشینی با شکلات فندقی میخوری و فکر میکنی خوشحالترین آدم روی زمینی.
فقط نمیدانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دو ساعت میشود رنگ قیر. یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ میدهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی.
باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی. باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی. عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته، جرعه جرعه بنوشیاش و زندگی کنی.
حرف دل ...
الهی !
کینه را از سینه ام بزدای ,
زبانم را از دروغ و تهمت نگه دار,
اگر نعمتم بخشیدی ,شاکرم کن.
اگر به بلا افکندی , صابرم کن .
اگر آزمودی پیروزم کن .
امروزم را بهتر از دیروزم کن.
مسافران بهشت
اي شهيدان،
اي ستارههاي زميني كه به آسمان گريز زديد،
اي افلاكيان كه از آستانه خورشيد دعوت داشتيد.
براستي مگر زمين جاي سواران آفتابي بود؟
نه نه شما صداي نور را شنيديد و ظلمت ترديد را شكافتيد بر ضيافت آيينه مهمان شديد،
آري خاكيان در خواب ماندند و مسافران آن رهروان حضور، نقبي به روشنايي زدند
تا آن سوي زمان، تا سپيده، تا صبح پرزنان رفتند،
راست قامتانی که رفتند تا ما در مقابل بیگانگان سر خم نکنیم
مردام مردی که تنها در حرف و کلام ادعا نداشتند، بلکه رفتند و مردانگی را به بهترین نحو معنا کردند،
مردان آسمانی که رفتند تا ما اسوذه خاطر باشیم
خدایا ما را مدیون خون شهدا ، این مسافران بهشت، خصوصا شهدای گمنامی که امروز شهر و دیار ما را معطر به
عطر مسیحایی خود نمودند، قرار مده
بقلم الهه
خدایا ...
باز دلم هوای درد و دل دارد
در و دل با خدای خویش
درد و دل با خدای گمشده ام
خدایی که سالیان سال از او دم زده ام ، اما در نهانخانه ی قلبم جايی برای او قرار نداده ام
خدايا!
شرمنده ام از اين همه بی شرمی
شرمنده ام از این همه گستاخی
شرمنده ام از این بار سنگین گناه
گناهانی که قامتم را خم کرده
خدایا!
کسی که تو را شناخت ، رنگ و بوی دنیایی باخت
کسی که ندایت راشنید ، دل از این دنیای فانی بُرید
پس قدرتی ده تا تو را بشناسم و ندایت را بشنوم.
قدرتی ده تا به جای مرکب شیطان بودن ، راکب شیطان باشم.
خدایا!
چقدر جاهل است کسی که در حال گناه ، از خلق شرم می کند و از خالق نه!
چقدر بیچاره است کسی که نمی داند روزی در محضرت حاضر خواهد شد
و چقدر زیان کرده کسی که نمی داند عالَم محضر خداست و در محضر تو گستاخی می کند.
خدایا!
خواب غفلت وجودمان را ظلمانی کرده ، بیدارمان کن قبل از آنکه بی عار شویم
ما را بمیران قبل از آنکه بمیریم
خدایا!
شهید سعید است و شهادت سعادت
پس مرا سعیدی از سعادتمندان خویش قرار ده
خدایا!
غریبم، غریب با دین، غریب با معنویت
توفیقی ده تا گرد و غبار غربت را با دستمال ایمان پاک کنم
خدایا!
مدت زمانی است که در کوچه پس
کوچه های زندگی در به در به دنبال شهادت می گردم ،
اما غافل از اینکه شهادت را جز به پاکان درگاهت نمی بخشی
خدایا!
عزیزی می گفت:
ما حسین وار زندگی نکردیم که لیاقت شهادت حسین گونه داشته باشیم ، پس ما را حُر گونه بپذیر
خدایا! هدایت تو شامل هر کس نشود
ترسم از این است که در ضلالت بمیرم
پس مرا بمیران قبل از آنکه بمیرم
مرا بیدار کن قبل از خواب ابدی…
امام اینه ها
سلام امام آینه ها
سلام امام رئوفی که ضامن اهو هم هستی
سلام امامی که وجودت با گذشت و جود و معنا می شود
سلام امام مهربانی ها
سلام امامی که حرمت ملجأ درمان دردهای مات
سلام امام خوبی ها
آقا جان تنها راه چاره و کلید گشایش مشکلات ما، بارگاه ملکوتی توست
همان صحن و سرایی که آرامش بخش دل های بیقرار است
همان صحنی که بهشت گمشده عاشقان توست
اقای ما!
نگاهم بارانی است، بارانی از شور و شعف
نگاهم دخیل بر دستان مهربان توست ای ولی نعمت ما
ما را آهو حساب کن….
بقلم صبا
ارادت
چند وقت پیش بود که در قسمت نظرات ، عزیزی نوشته بود میخواد بره مشهد …
دلم تنگ روزهایی شد که …
در جواب نوشتم خوشبحالتون، عرض ارادت ما رو به آقا برسونید …
قبل از اینکه دکمه ی ارسال رو بزنم، کمی روی کلمه ی ارادت تامل کردم .
با خودم گفتم : کدوم ارادت ؟
گفته راست برو ، چپ رفتم !
گفته مستقیم برو ، کج رفتم !
گفته بخاطر خودت و رضای خدا بالا برو ، پایین رفتم !
مگر میشه مرید کسی بود ولی دوستدار کارهای مورد پسندش نبود ؟
مگر میشه مرید کسی بود ولی دوستدار و مرتکب اعمال مورد تنفر و نهی ایشون بود ؟
واقعن میشه ؟
به گفتن التماس دعا رضایت و کفایت دادم .
آقا شما از ما دورید … که نه ! ما از شما دوریم .
این متن رو نوشتم که بگم :
حسرت و داغ گفتن پیامی که می خواستم بنویسم تا بهتون برسونند بر دلم مونده …
حرف خودمانی
ماه ذیقعده که میاد ناخودآگاه دلت به سمت ایوان طلایی حضرت رضا پر میکشه
ماه زیارتی امام رضا و خواهرش حضرت معصومه،
خدایا رو به سوی قم می کنیم قسم میدیم کریمه اهل بیت رو که مشهد قسمتمان بشه،
رو به سوی مشهد می کنیم و از آقا خواهش می کنیم آرزوی زیارت عم صاب الزمان به دلمان نمانه،
اما انگار هنوز قسمت نیست زیارت بارگاه ملکوتی حضرت شمس الشموس
همان گنبد طلایی که نزدیک مشهد میرسی از لا به لای ساختمان های کوتاه و بلند دنبالش می گردی
و تو دلت غوغایی میشه و بی اختیار سرت و خم می کنی و یا تمام خلوص نیت زمزمه می کنی:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
اصلا اینقدر سبکبال میشی که انگار همه گناهای انسان در همان لحظه بخشیده شده….
یعنی همینطوریه… بخشیده میشه
بقلم الهام
معصومه جان! عطر میلاد تو، چون نسیم بهشتی است که مشام دلها را مینوازد؛ میلادت مبارک!
سلام بر بانوی آئینه ها
سلام بر معدن جود وسخا
سلام بر منبع نور و صفا
سلام بر مظهر عصمت و نجابت،
سلام بر فاطمه معصومه که آیه ی رحمت بود و مایه ی نعمت
سلام بر فخر زمین و جوهر دین،
سلام بر فاطمه که پرتوی از مهر درخشان و جلوه ای از بذر گل افشان است،
سلام بر فاطمه که موجد مجد و شفابخش دل است
هم او که مظهر عشق و صفابخش دل ها و قلب هاست؛
سلام بر اسوه ی تمام عیار مکارم و قله ی رفیع فضایل حضرت فاطمه ی معصومه (س)
از فیض نگار، جان هستی به هیجان آمده است
و در بزم میلاد مسعود دخترامام عطوفت و سخاوت، خواهر امام رأفت و رحمت، که یکتا گهری ز بحر سرمد است
به یمن ریزش کریمانه ی تحفه ی آسمانی، دایره ی دلدادگی و مستانگی مایه مباهات خاندان طاها، نقش تجلی زده است
و عالم گلشن و دیدگان همگنان روشن گشته است؛
به یمن میلادت، ذره ذره نور میشویم و قطره قطره حضور، و دل را به سرای کرامتت دخیل میبندیم
تا در روز مقدس تولد تو با دستهای پاکت تطهیر شویم.
بقلم صبا
_ _ _ _ _ _ _
*خاک قم گشته مقدس از جلال فاطمه *
* نور باران گشته این شهر از جمال فاطمه *
* گر چه شهر قم شده گنجینه علم و ادب *
* قطرهای باشد ز دریای کمال فاطمه*
_ _ _ _ _ _ _
عفت و ایمان مرام دختر است
کل ارزش ها به نام دختر است
گوش جان بسپار بر گفتار او
دُر و گوهر در کلام دختر است
_ _ _ _ _ _ _
این بار حق به دامن موسی عطا نمود
آن کوثری که بال ملک گاهواره داشت
این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است
این دختر یگانه موسی بن جعفر است
_ _ _ _ _ _ _
در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن
گلخنده امام رضا را نگاه کن
از آن زمان که خواهر سلطان ما شدی
بانو ، شما ملیکه ایران ما شدی
_ _ _ _ _ _ _
فاطمه اخت الرضا، سلطان دین، روحى فداه
خاک درگاه تو از عرش علا اعلاستى
ملجا اهل زمان و شافع یوم المعاد
خواهر سلطان دین و ثانى زهراستى
_ _ _ _ _ _ _
یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست.
سلام مولای من،
سلام معشوق عالمیان،
سلام انتظار منتظران،
سلام ای بهانه ابرها برای گریستن،
سلام ای بیکران سبز اقیانوس غیبت،
سلام بر تو که بر ساحل چشم انتظاران پا می گذلری
و منتظران با ظهورت مژده آمدن باران را به گوش عالمیان می رسانند.
می خواهم از جور زمانه بگویم ،
می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته
اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان.
پس ذره ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته ام.
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:
مولای من می دانی چند سال است انتظار می کشم. ا.
از زمانی که معنای انتظار در ذهنم تجلی یافت،
از زمانی که صبح حای جمعه نوای این بقیه الله بر جهان شیعه طنین انداز می شودف
از زمانی که غروب جمعه برای ما با غربت و غریبی و دلتنگی پایان می پذیرد
از وقتی سخن گفته ام و معنای سخن خود را فهمیده ام انتظارت را می کشم
بیا و این انتظار مرا پایان بده. …
بقلم صبا
عطر عاشقی
بسم رب الشهدا و الصديقين دلم را به آسمان ها مي سپارم تا نوشته هايش را به تو نشان دهد تا شايد دفتر قلبم را ورق بزني و گوشه اي از آن را بخواني پس برايت مي نويسم ،
از دل غريب خود برايت مي نويسم ، آري خيلي دلم مي خواست با تو بودم در ميان ابرها ، پيش خدا بودم نمي داني كه چقدر برايت دلتنگم، اشك هايم سرازير است
اي شهيدم، مي خواهم با تو صحبت كنم اما با چه زباني ؟!… با اين زبانم كه پر از گناه است؟نه نمي توانم! چگونه مي شود مهمان آسمان باشم و با زبان زميني خود صحبت كنم نمي دانم ، چه كنم ؟
پس با زبان كودكي ام برايت مي نويسم چرا كه به آسمان نزديك تر است وقتي كوچكتر بودم، مادرم هميشه از تو مي گفت ، از خوبي هايت، از نماز شب هايت، از وفاداري هايت و بالاخره از گذشت و ايثارت …
من از تو فقط همين ها را به يادگار دارم هر صبح تصوير تو را مي نگرم تا شايد تو هم به من نظري كني آيا الان هم به ما سر می زنی مي آيي؟ حتما ، تو مي آيي . باور كن ، هر پنجشنبه عطر وجودت را حس مي كنم اما چرا نمي بينمت ؟ چرا صورت پر نورت را برايم نما يان نمي كني ؟
مي دانم ، اين تقصير چشم هاي من است. آن قدر گناه كرده ام كه اين گناهان چون پرده اي روي چشم ها يم شده اند و من تو را نمي بينم اي كاش دستم را مي گرفتي تا اين قدر احساس تنهايي نمي كردم .
اي شهيدم ، تو اينك در آسمان ها ماه مجلس شده اي عين ستاره ها چه زيبا مي درخشي خوش به حال آن شبي كه تو به آن نور مي دهي تو به آن آرامش مي دهي اي كاش من هم شب ها به جاي خفتن در زمين در آسمان ها بودم.
ای شهدا! هر لحظه بیادتان هستیم اما این گناهان نمی گذارد. کمکمان کنید…کمکمان کنید…
بقلم فائزه