پاسخ به شبهات در باره عاشورا
آیا ترغیب به عزاداری و گریه برای امام حسین علیه السلام ترغیب به غمگینی - که حالتی منفی می باشد- نیست؟
چرا اسلام که بیان می شود کاملترین دین بشری است ما را به حالات منفی ترغیب می کند؟
پاسخ اجمالی:
اولین نکته در پاسخ به این سوال این است که بدانیم آیا اصلا ترغیب به عزاداری در اسلام وجود دارد یا خیر؟ بله این ترغیب در اسلام وجود دارد. و روایات فراوانی نه تنها در مورد عزاداری بر اهل بیت علیهم السلام در منابع حدیثی ذکر شده است بلکه در فرهنگ اسلامی و روایات معصومین علیهم السلام ترغیب فراوانی به گریه شده و برای آن ثواب ها و پاداش هایی ذکر شده است.
اما باید دانست گریه انواع و اقسام مختلف دارد و هر گریه ای نشان از غم و اندوه ندار د و منفی و نابهنجار نیست. اگر غم و گریه با علائمی مثل افول سلامتی، کناره گیری اجتماعی ، احساس بی ارزشی، احساس گناه، ایده خودکشی، بیش فعالی بدون هدف، طولانی بودن نشانه های غم و بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانی همراه باشد، بیمارگونه و مرض و منفی تلقی می شود.
گذشته از آنکه سوگواری بر امام حسین علیه السلام این علائم را به همراه ندارد،از دیدگاه علمی، سوگواری برای سیدالشهدا علیه السلام، کاملاً از شرایط یک عزاداری و غمگینی طبیعی، برخوردار است و با رفتارهای اجتماعی مبتنی بر شناخت، انجام می شود. عزاداری مسلمانان بر اساس شناختی که عزاداران از حسین بن علی علیهما السلام و اهداف عالی آن حضرت و حرکت منتهی به شهادت او دارند، انجام می پذیرد. به همین دلیل در حین مرثیه سرایی، سوگواری روشن گرانه دارند؛ نه شیون بی هدف. بلکه آنان با عزاداری، به تمام زندگی خود، هدف می بخشند و حیات خود را حسینی می سازند و کسب نشاط می کنند و از مرگ ذلّت آفرین، فرار می کنند و به سوی زندگی با عزت و شرافت، گام برمی دارند. بنابراین، اشک ریختن و عزاداری برای امام حسین علیه السلام، غمگینی و ماتم نابهنجار و بیمارگونه نیست؛ بلکه عین هنجارهای دینی و اجتماعی و مساوی با سلامت روح و روان است.
از دیدگاه علمی و روان شناسی، شاید بتوان گفت که اگر این نوع واکنش های عاطفی از یک مسلمان بروز نکند، نشان بیماری و مرض باشد؛ منظور از این کلام این نیست که هر شخصی که علائم سوگواری را در حق امام حسین علیه السلام بروز نمی دهد و برای آن حضرت گریه و زاری نمی کند ، از نظر روان شناسی علمی، بیمار شمرده می شود؛ بلکه شاید او به سیدالشهدا علیه السلام دل بستگی ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصایب وارده بر اهل بیت علیهم السلام، احساس غم نماید و چون وی به امام حسین علیه السلام دل بستگی ندارد و از آن حضرت، جداست، نمی تواند احساس رنج و غم کند . اگر این شخص به اباعبدالله علیه السلام دل بستگی داشته باشد - حداقل مسلمان باشد - ولی با این وجود، فاقد نشانگان غم باشد و یا منعی از بروز نشانگان در وی وجود داشته باشد و یا در بروز نشانگان عزا و سوگواری، دچار تأخیر گردد، این شیوة رفتاری او، نابهنجار تلقی می شود. پس غمگین بودن برای امام حسین علیه السلام، نشان سلامت است؛ نه بیماری و حالتی منفی و نابهنجار نیست .
نگاه ما به حادثة کربلا، تنها یک نگاه علمی، از دریچة یافته های روان شناسی نیست؛ تا برای این حادثة الهی، توجیه زمینی و بشری مستند به علم، ارائه کنیم و مثلاً برای گریستن و سوگواری برای امام حسین علیه السلام، توجیه روان شناختی داشته باشیم! نگاه صرفا بشری و تحلیل طبیعی و زمینی از یک حادثة الهی و آسمانی و ماورای فکر انسانی، بی تردید بی ثمر و ناصحیح است؛ بلکه مقصود آن است که بگوییم شکل سوگواری و غم گساری برای امام حسین علیه السلام، با نظریه های دقیق روان شناختی در مورد غم و ماتم و داغ دیدگی نیز کاملاً مطابقت دارد و موجب از بین رفتن تمام پیامدهای منفی غم و اندوه می شود.
پاسخ ارائه شده خلاصه ای از صص285 الی 295 و صص 169 و 170 کتاب «پرسش ها و پاسخ های دانشجویی/ دفتر 13/ ویژه محرم/ می باشد.
برگرفته از پایگاه شور و شعور حسینی
ادبیات عاشورایی
واقعه کربلا گونهای خاص از ادبیات را موجب شده که از آن به ادبیات عاشورایی یاد میشود.ادبیات عاشورایی ، به بخش های مختلفی تقسیم می شود:
1-نظم(شعر و مرثیه)
بخش عمده ادبیات عاشورایی اشعار و مراثی است که طول چهارده قرن سروده شده است. نخستین شاعران این واقعه خود شهیدان کربلا و بستگان آنها بودهاند. رجزها و شعارهای امام حسین و یاران آن حضرت بخشی از اشعار عاشورایی است.[1] که از آنها بیشتر در راستای ترویج اهداف قیام امام استفاده میشود. خطبههای امام سجاد و حضرت زینب در شام و زیارتنامههای رسیده از معصومان از این دسته است.
نویسنده ادب الطف نام بیش از ۵۰۰ شاعر عاشورایی از قرن نخست تا قرن ۱۵ قمری را آورده است.[2] بشیر بن جذلم، عبیدالله بن حر جعفی، سلیمان بن قته خزاعی و ابوالاسود دئلی از جمله مرثیهسرایان عاشورا در قرن نخست قمری بودهاند[3]، برخی نخستین شاعر عربی را که درباره واقعه عاشورا شعر سروده است،عقبة بن عمرو سهمی دانستهاند.[4] پس از آن بخش مهمی از ادبیات عرب به شعر عاشورایی و مرثیهسرایی اختصاص داشته است. امامان شیعه اصحاب خود را به سرودن اشعاری در سوگ امام حسین و یارانش تشویق میکردند؛ امام صادق در روایاتی به سرودن شعر درباره امام حسین سفارش کرده است.[5] و امام رضا نیز از دعبل خزاعی خواسته است که در شهادت امام حسین مرثیهسرایی کند.[6] شاعران شیعه مانند کمیت، فرزدق، عبدالله بن کثیر، دعبل، سید حمیری با اشعار خود در شکلگیری ادبیات عاشورایی نقش داشتهاند. شاعران غیرشیعی نیز در باره واقعه عاشورا شعر میسرودند؛ از جمله از شافعی پیشوای شافعیان مرثیهای عاشورایی نقل شده است.[7] عبدالجلیل رازی شعرهای شاعران حنفی و شافعی برای امام حسین را غیرقابل شمارش توصیف میکند.[8]
2-نثر
2-1مقتلنگاری
مقتلنگاری بخشی از ادبیات عاشورایی است که گزارشهای مکتوب مربوط به واقعه کربلا را دربر دارد. کتابهای مقتل که ماجرای کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش را گزارش می کنند، جزو میراث ادبی و تاریخی شیعه محسوب میشوند و بیشترین کاربرد آنها استفاده در مجلس روضهخوانی است. آقا بزرگ در الذریعه از ۱۵۰ مقتل نام برده که در خصوص واقعه کربلا نوشته شده است[9] حدود ده مقتل مربوط به قرنهای نخستین است که مقتل ابیمخنف، نخستین آنها درباره واقعهٔ عاشورا است.[10] وی زمانی نگارش مقتل الحسین را آغاز کرد، هنوز برخی از شاهدان واقعهٔ کربلا، در قید حیات بودند.[11]روضة الشهداء را میتوان مشهورترین کتاب مقتل فارسی دانست.
2-2ادبیات نمایشی
ادبیات نمایشی در قالب تعزیهنامه، فیلمنامه و نمایشنامه بخشی از ادبیات عاشورایی است. تعزیهخوانی یکی از سنتهای عاشورایی است که از زمان دیلمیان آغاز و در دوره صفویه به شکل فعلی درآمد. آنچه که از این هنر نمایشی به ادبیات عاشورایی مربوط است نسخههای تعزیه است که گفته میشود در تدوین آنها از کتاب طوفان البکاء استفاده شده است.
2-3ادبیات داستانی
بخشی از ادبیات عاشورایی متونی است که جنبه داستانی دارد. در این متون بیشتر به واقعه عاشورا از زاویه اندوه، مصیبت و ابتلاء نگاه شده و تدوین آنها یک اثر حزنزا به قصد روضهخوانی مورد توجه بوده است. غالب این آثار، برای مجالس سوگواری تألیف و هدف عمدهاش فراهم کردن زمینه برای گریه بوده است. آثاری چون ابتلاء الاولیاء، ازالة الاوهام فی البکاء، اکسیر العبادة فی اسرار الشهادة، محرق القلوب از این دسته به شمار میروند.[12]
همچنین رمانهایی نیز درباره این واقعه نوشته شده است که نامیرا از آن جمله است.
ویژگی های ادبیات عاشورایی
ادبیات عاشوارایی را می توان با ویژگیهای آن بهتر شناخت. مهمترین ویژگیهای ادبیات عاشورایی عبارتند از:
1- عاشورا محوری: عاشورا هستۀ اصلی ادبیات عاشورایی را تشکیل میدهد. به همین خاطر پسوند “عاشورا” برآن اضافه گردیده است. البته نگارنده براین باور است که ادبیات عاشورایی محدود به حوادث روز عاشورا نمیگردد بلکه تمام آن چه را که در پیرامون این نهضت شکل گرفته نیز شامل میشود. حتا قیام ها و رخدادهای پس از عاشورا را که در مسیر قیام عاشورا به وجود آمده نیز دربر میگیرد. بنابراین وقتی گفته میشود “ادبیات عاشورایی"؛ یعنی ادبیاتی که درمحور اندیشه های انقلابی امام حسین(ع) پدید آمده است. به این ترتیب هر شعر وپدیدۀ ادبیی که در جهت اهداف نهضت عاشورا خلق گردیده باشد، می تواند ادبیات عاشورایی محسوب گردد. ولی وجه غالب در این نوع ادبی حضور کارگزاران نهضت عاشورا وحوادث مربوط به آن روز میباشد. نوحهها، مناقب ومرثیهها اکثراً درحول ومحور دهم محرم سال 61 هجری به وجود آمده اند.
2- مخاطب گرایی: ادبیات عاشورایی، ادبیات مخاطب گراست. دراین نوع ادبی، ادبیات هدف نیست بلکه آنچه را بیان میکند هدف است. اما این که چه گروه هایی، مخاطبین اصلی ادبیات عاشوارایی به شمار میآیند، قدری نیاز به تحقیق دارد. چه این که مخاطبین ادبیات عاشورایی درهرجامعه ای متفاوت است. افغانستان، ایران، پاکستان، عراق، سوریه، و… هرکدام فرهنگ خاص خود را دارند و دارای سطوح مختلف فکری وفرهنگی میباشند. افغانستان کشوری است که خرده فرهنگ های گوناگونی دارد. بعضی از این فرهنگها نمیتوانند مخاطبین ادبیات عاشورایی محسوب گردند وبرخی دیگر هم که با عاشورا وفرهنگ آن پیوند دیرینه دارند، در پذیرش الگوهای فکری عاشورا برخورد یکسانی ندارند. از این رو اگر بخواهیم مخاطبین ادبیات عاشورایی مورد تحلیل قراردهیم باید به بررسی وضعیت مذهبی و گرایشهای فکری -وحتا سیاسی- نیز توجه نماییم. درعین حال گروه های سنی را هم باید مد نظر قرار دهیم. روی این مبنا میتوانیم بگوییم که سه طیف ودسته در افغانستان در ارتباط با ادبیات عاشورایی موجود میباشد:
الف. مخالفین: این دسته گروهی میباشد که با اصل جریان عاشورا مخالف است و هیچ علاقه ای از خود نشان نمیدهد. مانند کمونست ها و فرقه های مذهبی مخالف نهضت عاشورا.
ب. تحصیل کردگان: این دسته افرادی هستند که از تحصیلات آکادمیک برخوردارند و نسبت به عاشورا وادبیات عاشورایی برخود آگاهانه –نه عاطفی واحساسی- دارند.
ج. بنیاد گرایان: منظور از آن روحانیون و عامۀ مردم میباشد. این گروه همواره بر حفظ وضعیت موجود تأکید میکنند وخواهان تداوم مراسم عاشورا مطابق سنن تاریخی میباشند.
مخاطبین اصلی ادبیات عاشورایی دو دستۀ اخیر میباشد. گروه نخست از حوزۀ مطالعۀ ما بیرون است.
اما از لحاظ سنی مخاطبین ادبیات عاشورایی این سه دسته اند:
الف.کودکان پایین تر ازهجده سال
ب. جوانان
ج. پیرمردان
ازمیان این دسته ها پیرمردان مخاطبین اصلی ادبیات عاشورایی محسوب می گردند.
اگر از لحاظ اجتماعی بررسی کنیم، این چند دسته را می توانیم بر بشماریم:
الف. علما
ب. اشراف
ج. دهقانان
دهقانان وعلما در شمار مخاطبین اصلی ادبیات عاشورایی قرار می گیرند چه این که اشراف کمتر توانسته اند پیوند شان را با فرهنگ عاشورا حفظ نمایند. این گروه بیشتر در صدد به دست آوردن قدرت اقتصادی وسیاسی و غلبه بر طبقات دیگر بوده اند. لیکن علما و دهقانان حافظان اصلی شعایر دینی ومذهبی درکشور محسوب می شوند. مراسم عاشورا هرساله با همیاری این دو گروه برگزار و تجلیل میگردد.
1-محمدی ریشهری، دانشنامه امام حسین، ۱۳۸۸ش، ج۱۰، ص۱۸۶.
2-محمدی ریشهری، دانشنامه امام حسین، ۱۳۸۸ش، ج۱۰، ص۱۸۷.
3-ضیایی، نگرشی، انتقادی-تاریخی به ادبیات عاشورا، ۱۳۸۱ش، ص۳۹-۴۰.
4-مهماندار، امام حسین در آیینه شعر و ادب، ص۵۳.
5-حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۰۹ق، ج۱۴، ص۵۰۴.
6-علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۲۵۷.
7-ضیایی، نگرشی، انتقادی-تاریخی به ادبیات عاشورا، ۱۳۸۱ش، ص۳۷-۳۸.
8-رازی قزوینی، نقض، ۱۳۹۱ش، ص۴۰۴.
9-رک: محمدزاده، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۱۷.
10-صفا، گنج سخن، ۱۳۵۵ش، ج۱، ص۶۸.
11-اسفندیاری، کتابشناسی تاریخی امامحسین، ۱۳۹۱، ص۴۲.
12-جعفریان، درباره منابع تاریخ عاشورا، ۱۳۸۰، ص۵۲-۵۱.
زنان در دوران ظهور
براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان ازنظر زمان و موقعيت،در قیام امام زمان (عج) چهارگونه است:
الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام
اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مىشتابند آنهايند كه در آن ايّام مىزيستهاند و همانند ديگر ياران امام، عليهالسلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى بهخدمت امام، عليهالسلام، مىرسند. در اينباره دو روايت وجود دارد:
روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:
يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه كالطّير الوارده المتفرقه حتّى يجتمع إليه ثلاث مأه و أربعه عشر رجلاً فيه نسوه فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار…3
در آن هنگام پناهنده اى به حرم امن الهى پناه مى آورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مى برند به سوى او جمع مى شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهاردهنفر گرد مىآيند كه برخى از آنان زن مىباشند كه بر هر جبار و جبار زادهاى پيروز مىشود.4
روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن حديث مفصلى از امام باقر، عليهالسلام، در بيان برخى نشانههاى ظهور نقل كرده كه:
و يجيىء واللَّه ثلاث مأه و بضعه عشر رجلاً فيهم خمسون امراه يجتمعون بمكه على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم و هىالآيه الّتى قال اللَّه: أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على كلّ شىء قدير…5
به خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مى آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى كند. زيرا او بر هر كارى توانا است.
میرزا جواد آقا تهرانی
میرزا جواد آقا تهرانی در یکی از شبها، دیروقت به منزل می آیند، در منزل که می رسند، متوجه می شوند کلید منزل همراهشان نیست، به خاطر رعایت حال خانواده شان که در خواب هستند، از در زدن خودداری کرده و با توجه به این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه می مانند و تا اذان صبح همانجا قدم می زنند.
هنگام اذان که اهل خانه می باید برای نماز صبح بیدار شوند، آقا در می زنند و وارد خانه می شوند، یکی از فرزندان ایشان که از این قضیه خبردار می شود، سؤال می کند چرا زنگ نزدید؟
ایشان می گویند: شما خواب بودید، زنگ من موجب اذیت و آزار شما می شد!
نقل دیگری را هم فرزند ایشان شنیده است که گویا همسر ایشان در رؤیا می بینند که مرحوم آقا پشت در منزل نشسته اند، لذا بیدار شده و هنگامی که در را باز می کنند می بینند که آقا آنجا منتظرند.
کسیکه مؤمنی را اذیت کند خدا او را اذیت نماید، و کسیکه مؤمنی را اندوهگین کند خدا او را اندوهگین نماید.
( رسول خدا «ص»)
خانه ایشان بسیار جالب و دیدنی بود ، وسائل و لوازم منزل به طور منظم چیده شده بود، مثلا” رنگ پرده ها که خیلی ساده بود ولی متناسب با رنگ منزل بود. بقیه وسائل موجود در خانه نیز چنین بود.
علت اینها را از مرحوم آقا پرسیدند که مثلا” چرا اینقدر مرتب و منظم است؟
ایشان فرمودند:
موقعی که من ازدواج کردم همسرم از خانواده آبرومند و نسبتا” متمکنی بود، و من گفتم که طلبه هستم و چیز زیادی ندارم و آنها بدین صورت قبول نمودند، ولی بعدها می دیدم هر وقت اقوام و خویشان همسرم به منزل ما می آمدند، خانه سرو سامان خوبی نداشت و باعث خجالت و شرمندگی همسرم می شد.
لذا بخاطر احترام به همسرم و رضایت او منزل را به این صورت درآوردم که مشاهده می کنید و این موجب رضایت و خشنودی او شد.
زینت منزل فقط به خاطر رضایت او بوده نه برای تمایل خودم به تجملات و زرق و برق دنیوی. ( البته خانه و فرش مربوط به یکی از اقوام آقا بود و بعضی از وسائل خانه هم توسط همسرشان که تمکنی داشته اند تهیه شده بود. )
خاطراتی از آيينه اخلاق،نویسنده : مرتضی عطایی،ناشر : انتشارات نشر الف / مشهد مقدس،چاپ دوم / 1378
جا ماندگان از قافله امام عشق
در این نوشتار چند تن از جاماندگان از قافله کربلا را معرفی خواهیم کرد:
عبيدالله بن حر جعفي
کسي که سيد الشهدا «ع» از او ياري خواست، اما توفيق همراه شدن در کاروان کربلا نيافت و امام را ياري نکرد.امام در منزلگاه قصر مقاتل، خيمه او را ديد، حجاج بن مسروق را فرستاد تا او را دعوت کند تا به اردوي امام بپيوندد و ياريش کند.وي بهانه آورد که ازکوفه به اين خاطر بيرون آمدم که با حسين نباشم، چون در کوفه ياوري براي او نيست. پاسخ او را که به امام گفتند، حضرت همراه عدهاي نزد او رفت و پس از گفتگوهايي پيرامون اوضاع کوفه، امام از او خواست تا با آب توبه خطاهاي گذشتهاش را بشويد.و به نصرت اهل بيت بشتابد.عبيد الله باز هم نپذيرفت و اين کرامت و توفيق را رد کرد و از روي خيرخواهي!حاضر شد که اسب زين شده و شمشير بران خويش را به امام دهد.
چون امام مايوس شد که او سعادت را دريابد، فرمود: اسب و شمشيرت از آن خودت، ما از خودت ياري و فداکاري ميخواستيم.اگر حاضر به جانبازي نيستي، ما را نيازي به مال تو نيست: «يا بن الحر!ما جئناک لفرسک و سيفک، انما آتيناک لنسالک النصرة، فان کنتبخلت علينا بنفسک فلا حاجة لنا في شيء من مالک و لم اکن بالذي اتخذ المضلين عضدا، لاني قد سمعت رسول الله «ص» و هو يقول: من سمع داعية اهل بيتي و لم ينصرهم عليحقهم الا اکبه الله علي وجهه في النار». آنگاه امام از پيش او به خيمه خويش برگشت!… وي پس از حادثه کربلا، بشدت از آن کوتاهي در ياري کردن امام پشيمان شده بود و خود را ملامت ميکرد و با شعري که با مطلع «فيا لک حسرة ما دمت حيا…»
شروع ميشود، اين اندوه و ندامت را بيان کرده است.در برخي نقلها نام او عبدالله بن حرنقل شده است. او بعدها در قيام مختار شرکت کرد.
عمرو بن قيس نيز از کساني بود که در همين منزلگاه امام حسين «ع» از او ياري خواست و او بهانه آورد.نصرت خواهي امام، تکليف ميآورد و هر که نداي «هل منناصر» امام را بشنود و پاسخ ندهد، جهنمي است.اين نداي استنصار، همواره در تاريخ وجود دارد.همه جا کربلا و هر روز عاشوراست و سعادت، در فدا کردن هستي و مال و جان در راه دين و به فرمان امام و رهبر الهي است و چه شقاوتي بالاتر از آنکه انسان، دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت به جان خويش در راه خدا بخل ورزد، جاني که امانت الهي است!
مالک بن نضر ارحبي
وي به اتفاق ضحاک بن عبدالله مشرقي درمسير راه کربلا با سيدالشهداء عليهالسلام ديدار کردند. امام از آنان دعوت به ياري کرد. آن دو به بهانهي قرض داشتن و سرکشي به خانواده، رفتند و توفيق حضور در حماسهي عاشورا را نيافتند.
ابوبکر مخزومي
يکي از فقهاي هفتگانه و از کساني بود که از روي خير خواهي و نصيحت، از امامحسين «ع» خواست که به سوي عراق نرود و در اين راه، بيوفايي مردم را نسبت به پدر وبرادر امام حسين «ع» ياد آوري ميکرد.وي از سادات قريش بود.در ايام خلافت عمر بهدنيا آمد.به خاطر نماز بسيار، به او راهب قريش ميگفتند.در سال 95 هجري در گذشت.
عبدالله بن جعفر
همسر زينب کبري و داماد علي «ع» و پسر جعفر طيار.وي، نخستين نوزاد مسلمان درحبشه بود.در ايامي که پدرش جعفر بن ابي طالب به حبشه هجرت کرده بود، در آن کشور به دنيا آمد. مادرش «اسماء بنت عميس» بود.اسماء، پس از شهادت جعفر طيار در جنگ موته، به همسري ابو بکر، سپس علي بن ابي طالب در آمد.عبدالله بن جعفر، مورد عنايت خاص پيامبر اکرم بود، بويژه که پدرش سردار بزرگ شهيد جبهه اسلام به شمار ميآمد. همچنين مورد علاقه امير المؤمنين بود و ارادتي شايان به امام حسن و امام حسين «ع» داشت.مردي سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود.عبدالله جعفر، از جمله کساني بود که به سيد الشهدا نامه نوشت و از او خواست که از سفر به عراق منصرف شود.گر چه خود در کربلا حضور نداشت، اما دو پسرش عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زينب «ع» به کربلا فرستاد و اين دو فرزند، در رکاب سالار شهيدان روز عاشورا به شهادت رسيدند.او از اينکه نتوانسته بود در واقعه کربلا شرکت کند تاسف ميخورد.پس از حادثه عاشورا و شهادت حسين بن علي «ع» وي درمدينه به سوگ نشست و مردم براي تسليت گويي نزد او ميآمدند. وي در سن90 سالگي، در سال 80 هجري در مدينه درگذشت و در بقيع به خاک سپرده شد . برخي هم درگذشت او را در شام و قبر وي را در «باب الصغير» دمشق، کنار قبر بلال ميدانند.
منابع :
[1] مروج الذهب، ج 3، ص 6.
[2] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 28 به نقل از تهذيب التهذيب
[3] سفينة البحار، ج 2، ص 126.
[4] الفتوح، ابن اعثم کوفي، ج 5، ص 84، موسعة کلمات الامام الحسين، ص 365.
[5] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 363 به نقل از مقتل خوارزمي.
[6] نفس المهموم، ص 200.
[7]«شام، سرزمين خاطرهها»، مهدي پيشوايي، ص 77، تنقيح المقال، مامقاني، ج 2، ص 173.
[8] معارف و معاريف، ج 4، ص 1508.
مختار ثقفی
يكي از مردان نامي تاريخ اسلام بالاخص تاريخ شيعه كه به خاطر اقدام درست و خداپسندانه اش دل اهل بيت و خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را بعد از واقعة عاشورا شاد كرد مردي است از تبار ثقيف و از شيعيان آل علي ـ عليه السلام ـ كه در هميشة تاريخ جايگاه خاصي نزد علماي شيعه و مورخين دارد.
اما اينكه چرا از ايشان به طور شايسته ياد نمي شود ،بايد خاطرنشان كرد كه در منابع تاريخي شيعه در اكثر منابعي كه به واقعة عاشورا و تاريخ زندگاني امام حسين ـ عليه السلام ـ پرداخته به اقدام مختار هم اشاره شده است. نيز به جملاتي كه در تحسين عمل مختار از ائمة معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده پرداخت گرديده است، كه اين خود شايسته ترين يادي است كه امام معصوم ـ عليه السلام ـ از يك شيعه خالص مي كند. از لابلاي روايات بسياري بر مي آيد كه امامان و پيشوايان مذهبي همواره نسبت به مختار اظهار علاقة فراوان مي كردند و از اقدام او در انتقام گرفتن از قاتلين امام حسين ـ عليه السلام ـ و اصحابش ـ عليهم السلام ـ مسرور بوده اند. امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند: «مختار را بد نگوئيد كه او دشمن ما را كشت و انتقام خون ما را گرفت.»[1] در جاي ديگر به پسر مختار مي فرمايد: «خدا پدرت را بيامرزد، حق ما را از هر كه بر او حق داشتيم گرفت.»[2] و همچنين زماني كه سر عبيدالله بن زياد را به مدينه نزد امام سجاد ـ عليه السلام ـ آوردند امام فرمودند: «كه هيچ كس از بني هاشم نبود مگر اينكه به مختار درود فرستاد و در حق وي دعا كرد و نسبت به وي سخن نيك گفت.»[3] و يا اينكه ابن عباس در جواب ابن زبير كه مختار را كذاب مي خواند گفت: «او كسي است كه قاتلان ما را كشته، انتقام خون ما را گرفته، دل هاي ما را تسكين داده و پاداش چنين كسي از سوي ما اين نيست كه او را دشنام دهيم.»[4]
اما از آنجا كه مختار ضربات زيادي بر پيكر امويان و زبير زده و همچنين در برابر اشراف كوفه از موالي - ايرانيان مسلمان شده كه نزد اشراف عرب نسبت به اعراب از جايگاه پايين تري برخوردار بودند- در سپاه خود استفاده كرد لذا مورخين سني مذهب و طرفداران گروه هاي ذكر شده نسبت ها و تهمت هاي ناروائي به مختار زده و رواج مي دادند كه باعث كم فروغ شدن اقدام مختار مي شد. البته اين نسبت ها اغلب بعد از مرگ مختار به او داده شده، اتهاماتي چون ادعاي نبوت، ادعاي مهدويت براي محمد ابن حنفيه و يا تاسيس فرقة كيسانيه و شايعتر از همه دادن لقب «كذاب» به مختار است كه در تمام متون اهل تسنن و دشمنان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و كينه توزان آمده است.[5] همان طور كه بيان شد روايات وارده در كتب تاريخي شيعه و سني در رابطه با مختار دو دسته هست، يك دسته كه كاملا اقدام مختار را ستايش كرده و او را از شيعيان مخلص اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و از معارضين امويان شمرده است. اما دستة ديگر از روايات كه از طرف دشمنان مطرح شده و تا مدت ها هم رواج داشت نسبت هاي مختلف را به او داده اند و اين شائبه را در اذهان ايجاد كرده كه مختار به خاطر اغراض شخصي دست به اين اقدام زده و از اين عمل بهره برداري سياسي كرده است.
منابع
——————————————————————————–
[1] . عالمي، محمدعلي، حسين نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 39.
[2] . مجلسي. بحارالانوار، بيروت، موسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج 45، ص 351.
[3] . محمد بن سعد. طبقات الكبري، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1405، ج5، ص 285.
[4] . بلاذري، انساب الاشراف، بيروت، 1397، ج2، ص 287.
[5] . جعفريان، رسول، تاريخ خلفاء، تهران، نشر الهادي، چاپ اول، 1377، ص 531.
تعزیه، هنر وقفی ایران و میراث جاویدانی از قلمرو آیین و ایمان
اگر شکوفایی و والایی هنر در قیام ظهوری و معراج عاشقانه هنرمندان در نظر گرفته شود و ارج و شأنی از قیامت قامت هنر مردمی در رَفِ چینیْ خانه دلِ اهل نظر اتراق کرده باشد و پردهدار حقیقت، غبار ریا و تکلّف و تصنّع از رخسار هنر اصیل برگیرد، آنگاه به حق الیقین خواهیم رسید و توصیف جانبازی هنرمندانه عاشقانِ راه حق را «شبیه خوانی» خواهیم خواند، و تعزیه را کاملترین هنری خواهیم دانست که هم از دیدگاه زیبایی شناسی و هم از منظر اُنس و الفت با مردم عادی، هزار مهلکه و معرکه چشمگیر عیان می سازد، و بی ریا و صرفا با اتّکا به وفا و صفا و نقش شهدا در صحنه لمیزلیِ آزمونِ «اَلَستُ بربّکم؟ قالوا: بلی»، صد میدان عشق را می نمایاند و از غیرت مندان، امداد می طلبد تا سینه شرحه شرحه از فراق و داغدار خود را طبل مصائب قرار دهند و به گلبانگ عزا و در وزن رثا و از گاهِ بُریده شدن کاکل خون آلود هابیلِ وجیه به دست قابیلِ کریه، نوحه ها سر دهند و به دستیاری و همدلی، سر سپارِ هابیلیان مظلوم باشند و رُخ از قابیلیان مشؤوم بر تابند و غمکدهای بیارایند که نقل محفلش گلواژههای کلامی و چرخش و پویش خدمتگزاران مجلسش گُلچرخ رفتاری و تمام نمایش مصیبتش تعزیه یا شبیه خوانی باشد و هر دَم بیتی نغز بر زبان شاعری عزادار جاری شود که:
این مصیبت چون ندارد انتها
هر چه گویم گفتهام از ابتدا
امّا تعزیه، فقط نمایش مصیبت نیست؛ بلکه نیایشی است درخور بزرگواران و آنان که نقد «جان» وقف کردند و خیرات باقیاتی جز طریق وصول به حقیقت برجای نگذاشتند.
تعزیه، شرح ماجرای «وقف خونِ»، دریادلانی است که قباله مِهر الهی را به خون خود مُهر کردند.
تعزیه، طوماری است از وقفنامه جسم و پیکر و اوداجِ بریده نیکان و پاکان که کُوردلی اشقیا و جبر فرعونیان و شدّادان و نمرودیان را جان و جسم خستند و خون حلقِ خود را بر زمین بریان و سوخته از ظلم ظالمان جاری نمودند. پس تعزیه تذکاری از جوشش خونهای حمرا و رویش گُلهای احمری است که از شاهرگ یحیای حریرْ حلقوم و حسین (ع) تشنه جگر ـ و حتّی در قلمرو اسطوره از رگهای سیاوش گُل بدن ـ بر شورهزار ظلم آباد امیرانِ عهد عتیق و سفیانیانِ سفیه و افراسیابیان کریه ریخته است.
اینجاست که شاعری از مدّاحان آلاللّه از ولایتی گمنام در شبیهنامه سیدالشهدا علیهالسلام، به زبان حال از سوی زینب کبری (س) خطاب به شهیدِ اکبر، حسینِ جان بر کف و نشسته برلُجّه خون در گودال قتلگاه و به زیر خنجر بُرّانِ شمربن ذی الجوشن می گوید:
حیف است خونِ حلق تو ریزند بر زمین
یحیای من! اجازه که تشتی بیاورم
پس ذکر مصائب آلاللّه و گریستن بر آنان، «بکاء» منفعل نیست و «تعزیه، شرح قیام ظهوری و توصیف شکوفایی و مُردن از «عالم حیوانی و پر کشیدن از جهان خاکی و پَرّان شدن در آسمان عرش الهی و همدمی با کرّوبیان و همنشینی با ساقی کوثر علی (ع) و در نهایت آشکار ساختن کنز مخفی از زبان اولیاست» و تکیه و حسینیّه و عباسیّه و زینبیّه و جز آن، مأمنی برای تذکار از این خوبان خجسته و محل نفرین بر ستمگران معلون است.
تعزیه هنر مردمی است و سبب ماندگاری این هنر بیریا همان است که مردم کوچه و بازار همواره به دلسپاری و عشق، در حفظ و نگهداشت این هنر آیینی ـ مذهبی کوشیده اند. شأن و وقار این هنر را از یاد نبریم و آثار مثبت اجتماعی و تأثیرات عمیق روحی ـ اخلاقی تعزیه را فراموش نکنیم.
تعزیه، میراث جاویدان بنی نوع انسان است و وسیله تذکار ظلم ظالمان و جبر اشقیا و قوم دغا، و یادآور ایستادگی و مقاومت دریادلان است و مِهر اولیا و طایفه سرسپار خدا. تعزیه، هنر مقاومت است، قدر این هنر را بدانیم.
برگرفته از سایت مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
پاسخ به شبهات در باره عاشورا
چرا امام حسین (ع) در عاشورا خون مبارکشان را به آسمان پرتاب کردند؟
تاریخ گزارش داده است که امام حسین (ع) هم مشتی از خون خود و هم مشتی از خون حضرت علی اصغر را در روز عاشورا به آسمان پرتاب کردند.
در باره فلسفه این عمل می توان گفت که آن حضرت می خواستند پیام نهضت خود را تا ابد به جهانیان برسانند؛ و در این راستا از این شیوه استفاده کردند که صحنه کربلا را بیشتر آغشته به خون کنند. به عبارت دیگر حضرت پیام خود را با خون خود و یارانش بر صفحه کربلا نقاشی کردند تا این نقاشی برای همیشه ماندگار شود.
پاسخ تفصیلی
طبرى می گوید : هشام به نقل از عمرو بن شمر، از جابر جعفى روایت کرده است که: امام حسین (ع) در اثر جنگیدن تشنه شد و تشنگى اش شدّت یافت. نزدیک شد تا آب بنوشد، حصین بن نمیر تیرى افکند که بر دهان امام نشست. امام شروع کرد به گرفتن خون از دهانش و آن را به آسمان مى پاشید. سپس خدا را حمد و ثنا گفت و دستان خود را جمع کرد و گفت : خداوندا! آنان را نابود کن و بر روى زمین کسى از آنان باقى نگذار . [1]
البته، امام حسین (ع) بعد از شهادت حضرت علی اصغر (ع) هم خون آن حضرت را بر آسمان پرتاب کردند.
در باره فلسفه این عمل امام حسین (ع) می توان گفت که آن حضرت می خواستند با این کار پیام خونین نهضت خود را تا ابد به جهانیان برسانند؛ چرا که هر چه خون شهید بیشتر ریخته شود این ندا بیشتر به جهان و جهانیان میرسد. مانند این که، در روز عاشورا، از سویی حرّ توبه میکند و می خواهد خون خو د را در راه اهداف امام حسین (ع) بریزد، یقیناً شهادت حرّ موجب نجات امام از دست لشکریان یزید نمی شود. و از سوی دیگر امام نیز ممانعت نکردند و بلکه خود بارها از مردم خواسته است که یاری اش کنند و در رکابش به شهادت برسند. اینها نشان میدهد که اباعبدالله (ع)، خونین شدن نهضت حسینی را میخواستند و تعمّد داشت که تاریخ و پیام خودش را با این رنگ ثابت و زایل نشدنی بنویسند.
شايد رازش اين بود كه حضرت(ع) در عين حالي كه سوز دروني و سنگيني مصيبت را خواست اظهار كند، به اين وسيله رضايت خود و تسليم بودن در مقابل امر الهي را نيز بيان و آشكار نمايد، چنانكه جملات حضرت(ع) اشاره به آن دارد: «و چون خدا مي بيند بر من آسان است». و يا شايد به اين وسيله خواسته باشد كه قرباني او را بپذيرد و خداوند نيز پذيرفت و طبق برخي روايات قطره اي از آن خون به زمين بر نگشت. در نگاه برخي از انديشمندان چون شهيد مطهري(ره) اين كار امام نوعي حركت سمبوليك بود و به اين وسيله عطف توجه ويژه اي درتاريخ نسبت به كشته شدن علي اصغر(ع) و نمايش جنبه هاي مختلف قضيه عاشورا ايجاد كرده است.
به هرحال اینها صحنه های تکان دهنده صحرای کربلاست و قضایایی است که پیام امام حسین (ع) را برای همیشه در دنیا جاوید و ثابت و باقی ماندنی میکند . [3]
[1] الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج 5، ص 449، ، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة، 1387/1967.
[3] برای آگاهی بیشتر، نک: شهید مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، ج 1، صص 273 – 277، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، 1368ش.
حضرت علی اکبر (ع)
فرزند بزرگ سيد الشهدا و شبيه پيامبر که روز عاشورا فداي دين شد.مادر علي اکبر، ليلا دختر ابي مره بود.در کربلا حدود 25 سال داشت.سن او را 18 سال و 20 سال همگفتهاند.او اولين شهيد عاشورا از بني هاشم بود.[1] علي اکبر شباهت بسياري به پيامبر داشت، هم در خلقت، هم در اخلاق و هم در گفتار.به همين جهت روز عاشورا وقتي اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيکار شد، امام حسين «ع» چهره به آسمان گرفت و گفت: «اللهم اشهد علي هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الي رؤية نبيک نظرنا اليه…»[2] .
شجاعت و دلاوري علي اکبر و رزم آوري و بصيرت ديني و سياسي او، در سفر کربلا بويژه در روز عاشورا تجلي کرد.سخنان، فداکاريها و رجزهايش دليل آن است.وقتي امامحسين از منزلگاه «قصر بني مقاتل» گذشت، روي اسب چشمان او را خوابي ربود و پس از بيداري «انا لله و انا اليه راجعون» گفت و سه بار اين جمله و حمد الهي را تکرار کرد.علي اکبر وقتي سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سواري ميگويد اين کاروان به سوي مرگ ميرود.پرسيد: مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا. گفت: «فاننا اذا لا نبالي ان نموت محقين» پس باکي از مرگ در راه حق نداريم![3] روز عاشورا نيز پس از شهادت ياران امام، اولين کسي که اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداي دين کند او بود.گر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولي از ايثار و روحيه جانبازي او جز اين انتظار نبود.وقتي به ميدان ميرفت، امام حسين «ع» در سخناني سوزناک به آستان الهي، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولي تيغ به رويشان کشيدند، نفرين کرد.
علي اکبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاي شجاعانهاي با انبوه سپاه دشمن نمود. هنگام جنگ، اين رجز را ميخواند که نشان دهنده روح بلند و درک عميق اوست:
انا علي بن الحسين بن علي
نحن و رب البيت اولي بالنبي
تالله لا يحکم فينا ابن الدعي
اضرب بالسيف احامي عن ابي
ضرب غلام هاشمي عربي[4] .
پيکار سخت، او را تشنهتر ساخت.به خيمه آمد.بي آنکه آبي بتواند بنوشد، با همان تشنگي و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.قاتل او مرة بن منقذ عبدي بود. پيکر علي اکبر با شمشيرهاي دشمن قطعه قطعه شد.وقتي امام بر بالين او رسيد که جان باخته بود.صورت بر چهره خونين علي اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين کرد: «قتل الله قوما قتلوک…» و تکرار ميکرد که: «علي الدنيا بعدک العفا».و جوانان هاشمي را طلبيد تا پيکر او را به خيمه گاه حمل کنند.[5] علي اکبر، نزديکترين شهيدي است که با حسين «ع» دفن شده است.مدفن او پايين پاي ابا عبدالله الحسين «ع» قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام، شش گوشه دارد.[6] .
الگوي شجاعت و ادب، اکبر
در دانه ي فاطمي نسب، اکبر
فرزند يقين ز نسل ايمان بود
پرورده ي دامن کريمان بود
آن يوسف حسن، ماه کنعاني
در خلق و خصال، احمد ثاني
آن شاهد بزم، سرو قامت بود
دريا دل و کوه استقامت بود
آن دم که لباس رزم ميپوشيد
از کوثر عشق، جرعه مينوشيد
از فرط عطش فتاده بود از تاب
گرديد ز دست جد خود سيراب
در راه خدا ذبيح دين گرديد
بر حلقه ي عاشقان نگين گرديد
داغش کمر حسين را بشکست
با خون سرش حناي خونين بست
ديباچه ي داستان حق، اکبر
قرباني آستان حق، اکبر[7] .
پی نوشتها :
[1] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 245 و مقاتل الطالبيين.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 43.
[3] اعيان الشيعه، ج 8، ص 206.
[4] همان، ص 207.
[5] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 248.
[6] از جمله براي شرح حال او ر.ک: «علي الاکبر» از عبد الرزاق الموسوي، چاپ 1368 قمري، نجف، 146 صفحه.
[7] جواد محدثی.
واقعيّت نگرى و خداجوئى
مرحوم شيخ مهدى مازندرانى - يكى از علماء بزرگ - به نقل از كتاب كبريت الاءحمر آورده است :
حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه در روز عاشوراء، در آن موقعيّت جنگ و ستيز؛ و در همان لحظات آخر، هنگامى كه به بعضى از افراد و اهالى كوفه برخورد مى كرد كه در لشكر عمر بن سعدِ ملعون بودند. با اين كه مى توانست آن افراد را به هلاكت برساند؛ ولى بدون آن كه آسيبى بر آنان وارد نمايد، از كنارشان مى گذشت .
واين صحنه براى بسيارى از افراد تعجّب آور و غير قابل هضم بود، تا آن كه مدّت زمانى سپرى گشت و علّت جوان مردى و بزرگوارى امام حسين عليه السّلام آشكار و روشن گرديد.
و آن اين بود كه در صُلب آن افراد، انسان هايى پاك طينت وجود داشته است و مؤ من و معتقد به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشند.
و آن حضرت با علم امامت خويش ، با يك نظر، آن ها را شناسائى مى نمود و به ايشان آسيبى نمى رساند.
سپس مرحوم مازندرانى در همين راستا با استناد به فرمايش امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام افزوده است :
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: پدرم ، حسين بن علىّ عليهماالسّلام در روز عاشوراء، برخى از افرادى را كه در لشكر عمر بن سعد بودند، به هلاكت نرساند، با اين كه مى توانست آن ها را به راحتى نابود و هلاك گرداند.
پس هنگامى كه امامت به من منتقل شد، با علم امامت و ولايت متوجّه شدم كه افرادى مؤ من و پاك در صُلب آن اشخاص قرار داشته است .
و پدرم حسين عليه السّلام از روى علم امامت با يك نگاه به چهره و قيافه آن ها دريافته بود كه فرزندانى صالح و پاك از آن ها به وجود خواهند آمد.
و به همين جهت آن ها را مورد عفو و گذشت قرار مى داد و از ريختن خونشان مى گذشت .
نام كتاب : چهل داستان و چهل حديث از امام حسين (ع )
مؤ لف : عبداللّه صالحى
امر به معروف و نهى از منكر در پيام حسين بن على (ع )
مساله (امر به معروف و نهى از منكر ) بعنوان يكى از مهمترين برنامه هاى شريعت و زيربناى نظام اسلامى و عامل اجرايى قوانين اين آيين مقدس به شمار مى آيد و در قرآن مجيد با عناوين و تعبيرات مختلف از جمله به صورت ارائه يك وظيفه حتمى و تكليف موكد آمده است :
ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون .
و گاهى به عنوان بيان اوصاف و نشانه هاى مومنان راستين از آن ياد شده است چنانچه مى فرمايد:
و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر… .
و در كلمات پيامبر صل الله عليه وآله و سلم و ائمه معصومين عليه السلام هم در اين مورد تاكيدات فراوان وجود دارد؛ از جمله امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
(امر به معروف و نهى از منكر، دو فريضه بزرگ الهى است كه بقيه واجبات با آنها برپا مى شوند و به وسيله اين دو، راهها امن مى گردد و كسب و كار مردم حلال مى شود، حقوق افراد تاءمين مى گردد و در سايه آنها زمينها آباد و از دشمنها انتقام گرفته مى شود و در پرتو آنها، همه كارها روبه راه مى گردد).
با توجه به اين اهميت است كه عده اى از فقهاى بزرگ شيعه ، جهاد را با تمام عظمتش و با تمام ابعاد و احكامش ، بخشى از امر به معروف و نهى از منكر مى دانند و گوشه اى از اين وظيفه اسلامى به حساب مى آورند و جمله :
اشهد انك قد اقمت الصلاة و اتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر .
كه در زيارت حسين بن على عليه السلام آمده است ، گواه اين حقيقت است . و اين معنا را تفهيم مى كند كه آن حضرت با قيام و جهاد خود، وظيفه امر به معروف را به انجام رسانيده است .
به هر حال ، اين موضوع با توجه به اهميتى كه داراست ، در كلام و پيام حسين بن على عليه السلام در سه محور و سه بخش مختلف ، مورد توجه قرار گرفته است :
الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى .
ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر.
ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلى و عامل مهم در قيام حسين بن على عليه السلام است .
الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى
1 -ايها الناس ! ان رسول الله صل الله عليه و آله وسلم قال : من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله مدخله .
(مردم ! پيامبر خدا فرمود هر كس سلطان جائر و زور گويى را ببيند كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان او را در هم شكسته ، با سنت پيامبر، مخالفت مى ورزد، در ميان بندگان خدا راه گناه و مخالفت با قانون الهى را در پيش مى گيرد و با چنين فردى با عمل و گفتارش مخالفت نكند، بر خداوند است كه چنين فرد (ساكت ) را به محل همان طغيانگر (آتش جهنم ) داخل كند ).
اين فراز، بخش اول از سخنرانى حسين بن على عليه السلام است كه در منزل (بيضه ) خطاب به سپاهيان حر ايراد فرمود.
2 - اعتبروا ايها الناس بما وعظ الله به اولياء من سوء ثنانه على الاخبار اذ يقول : لو لا ينهاهم الربانيون و الاخبار عن قولهم الاثم …و قال : لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل - الى قوله - لبئس ما كانوا يفعلون .
(اى مردم ! از پندى كه خدا به اوليا و دوستانش به صورت نكوهش از علماى يهود داده ، عبرت بگيريد، آنجا كه مى فرمايد: چرا دانشمندان نصارى علماى يهود، آنان را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام ، نهى نمى كنند. و باز مى فرمايد:از بنى اسرائيل آن عده كه كافر شدند، مورد لعن و نفرين قرار گرفتند؛ زيرا آنان همديگر را از اعمال زشتى كه انجام مى دادند، نهى نمى كردند و چه بدكارى كه مرتكب مى شدند).
اين فراز و فرازهاى نه گانه از فرازهاى خطبه مفصل و تاريخى حسين بن على عليه السلام است كه دو سال قبل از مرگ معاويه ، در سرزمين منى آن را ايراد فرموده است .
3 - و انما عاب الله ذلك عليهم لانهم كانوا يرون من الظلمة الذين بين اظهر هم المنكر و الفساد فلا ينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانوا ينالون منهم و رهبة مما يحذرون و الله يقول : فلا تخشوا الناس و اخشون و قال : و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر… .
(در حقيقت خدا سكوت آنان را از اين جهت عيب مى شمارد كه آنان با چشم خود مى ديدند كه ستمكاران به زشتكارى و فساد پرداخته اند و باز منعشان نمى كردند و اين سكوت به خاطر علاقه به چيزهايى بود كه از آن دريافت مى كردند و به خاطر ترسى بود كه از آزار و تعقيب آنان به دل راه مى دادند، در حالى كه خداوند مى فرمايد:از مردم نترسيد و از من بترسيد. و مى فرمايد:مردان و زنان مومن ، ولى (يار و ياور) يكديگرند، همديگر را امر به معروف و نهى از منكر مى كنند ).
4 - فبدا الله بالامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة منه لعمه بانها اذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها وصعبها و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفى ء و الغنائم و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها .
(خداوند در اين آيه (كه فراز قبلى آورده شد) در شمردن صفات مومنان كه مظهر دوستى و همكارى هستند، از امر به معروف و نهى از منكر شروع مى كند و نخست آن را موجب مى شمارد؛ زيرا مى داند اگر اين دو امر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از آسان گرفته تا مشكل ، برقرار خواهد شد؛ چون امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام ، باز گرداندن حقوق به ناحق گرفته شده ، ستيز با ستمگر و تقسيم ثروتهاى عمومى و غنايم جنگى است بر موازين اسلام و اخذ جمع آورى صدقات (زكات و مالياتهاى الزامى ) از موارد صحيح و واجب آن و به مصرف صحيح و شرعى رسانيدن آن است ).
مهم ترين بعد در امر به معروف و نهى از منكر
آنچه در اين فراز از پيام و سخن امام عليه السلام قابل توجه و حائز اهميت است ، بيان ابعاد وسيع و مفهوم گسترده امر به معروف و نهى از منكر و اشاره به مهمترين بعد و جنبه عملى در اين مساله اساسى و حياتى است ؛ زيرا آن حضرت با استناد به دو آيه از قرآن مجيد، مى فرمايد: (اگر امر به معروف و نهى از منكر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از كوچك و بزرگ ، عملى و همه مشكلات اجتماعى ، حل خواهد شد ).
آنگاه به عنوان نمونه و مثال ، پنج مورد از اين امور را بدين صورت بيان مى كند.
يك - و ذلك ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء الى الاسلام .
(امر به معروف و نهى از منكر دعوت به اسلام است ).
دو - (مع رد المظالم ).
(و باز گرداندن حقوق به ناحق گرفته شده است ).
سه - (و مخالفة الظالم ).
(مبارزه با ستمگران است ).
چهار - (و قسمة الفى ء و الغنائم ).
(توزيع عادلانه ثروتهاى عمومى و غنايم است ).
پنج - (و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها ).
(و جمع آورى صدقات (زكات و مالياتهاى الزامى ) بجا و صحيح و صرف كردن آنها در موارد شرعى است ).
و پر واضح است كه قيام به امر به معروف و نهى از منكر در اين سطح وسيع مبارزه با ستمگران و گرفتن حقوق ستمديدگان و ريشه كن نمودن جور و فساد و اقامه عدل و داد در جامعه نمى تواند به صورت (فردى ) و يا با امر به معروف (قولى ) و بدون تشكيل حكومت اسلامى و ايجاد نيروى اجرايى ، امكان پذير باشد.
ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر
اينك بخش دوم پيام آن حضرت كه در اين قسمت از پيامش كسانى كه وظيفه خود را در مقابل فريضه بزرگ ( امر به معروف و نهى از منكر ) ناديده گرفته و در انجام اين واجب ، سستى به خرج داده اند، مورد نكوهش و ملامت قرار داده ، آنگاه آثار شوم اين سهل انگارى و عواقب تلخ و ثمرات ناگوار اين ترك مسووليت را كه پيش از همه متوجه خود آنان گرديده است ، تذكر مى دهد و مى فرمايد:
5 - ثم انتم ايتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة ، و بالخبر مذكورة ، و بالنصيحة معروفة ، و بالله فى انفس الناس مهابة ، يهابكم الشريف ، و يكرمكم الضعيف ، و يؤ ثروكم من لا فضل لكم عليه و لا يدكم عنده ، تشفعون فى الحوائج اذا امتنعت من طلابها، وتمشون فى الطريق بهيبة الملوك و كرامة الاكابر .
(شما اى گروه حاضر! اى گروهى كه به علم و دانش شهرت داريد! و از شما به نيكى ياد مى شود و به خير خواهى و راهنمايى در جامعه ، معروف شده ايد و به خاطر خدا در دل مردم شكوه و مهابت داريد، به طورى كه افراد مقتدر از شما بيم دارند، شما را بر خود مقدم مى شمارند و نعمتهاى خدا را برخود دريغ و بر شما ارزانى مى دارند، مردم در حوائج و نيازهايشان ، شما را واسطه قرار مى دهند و در كوچه و خيابان با مهابت پادشاهان و شكوه بزرگان ، قدم بر مى دارند ).
6 - اليس كل ذلك انما نلتموه بما يرجى عندكم من القيام بحق الله و ان كنتم عن اكثر حقه تقصرون ، فاستختففتم بحق الائمة ، فاما حق الضعفاء فضيعتم ، واما حقكم بزعمكم فطلبتم ، فلا مالا يذلتموه ، و لا نفسا خاطرتم بها للذى خلقها، و لا عشيرة عاديتموها فى ذات الله .
(آيا بر همه اين احترامات و قدرتهاى معنوى از اين جهت نايل نگشته ايد كه از شما اميد مى رود تا به اجراى قانون خدا كمر ببنديد گرچه در موارد زيادى از قوانين خدا، كوتاهى كرده ايد، بيشتر حقوق الهى را كه به عهده داريد، فرو گذاشته ، حق ائمه را خوار و خفيف و حق افراد ناتوان را ضايع كرده ايد، اما در همان حال به دنبال آنچه حق خويش مى پندارند برخاسته ايد، نه پولى خرج كرده ايد و نه جان را در راه كسى كه آن را آفريده به خطر انداخته ايد. و نه با قبيله و گروهى به خاطر خدا در افتاده ايد ).
7 - انتم تتمنون على الله جنته و مجاورة رسله و امانا من عذابه ، لقد خشيت عليكم ايها المتمنون على الله ان تحل بكم نقمة من نقمانه ، لانكم بلغتم من كرامة الله منزلة فضلتم بها، و من يعرف الله لا تكرمون و انتم بالله فى عباده تكرمون .
(شما آرزو داريد و حق خود مى دانيد كه خداوند بهشتش و همنشينى پيامبرانش را ايمنى از عذابش را به شما ارزانى دارد، اى كسانى كه چنين انتظارهايى از خدا داريد! من از اين بيمناكم كه عذابى از عذابهايش بر شما فرود آيد؛ زيرا در سايه عزت و عظمت خدا به منزلتى بلند رسيده ايد، ولى خدا شناسايى را كه مبلغ خداشناسى هستند، احترام نمى كنيد حال آنكه شما به خاطر خدا در ميان بندگانش احترام داريد ).
8 - و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون ، و انتم لبعض ذمم آبائكم تفزعون ، و ذمة رسول الله مخفورة محفورة و العمى و البكم و الزمنى فى المدائن مهملة ، لا نرحمون و لا فى منزلتكم تعملون ، ولا من عمل فيها تعينون و بالادهان و المصانعة عند تاءمنون ، كل ذلك مما امركم الله به من النهى و التناهى و انتم غافلون .
(و نيز از آن جهت بر شما بيمناكم كه به چشم خود مى بينيد تعهدات و پيمانهاى در برابر خداوند گسسته ، اما نگران نمى شويد در حالى كه براى پاره اى از تعهدات پدرانتان آشفته مى شويد و اينك تعهداتى كه در برابر پيامبر انجام گرفته (تعهد اطاعت از او و جانشينش ) مورد بى اعتنايى است ، نابينايان و اشخاص كر و لال و زمينگير و ناتوان در همه شهرها بى سرپرست مانده اند، بر آنان ترحم نمى شود و نه مطابق شان و منزلتتان عمل مى كنيد و نه به كسى كه بدين سان عمل كند، مدد مى رسانيد. با چرب و چاپلوسى ، خود را در برابر ستمكاران ايمن مى سازيد، تمام اينها دستورهاى خداست به صورت نهى يا تناهى (باز داشتن يكديگر از منكر، كه شما از آن غفلت مى ورزيد ).
9 - و انتم اعظم الناس مصيبة لما غلبتم عليه من منازل العلماء لو كنتم تشعرون ، ذلك بان مجارى الامور و الاحكام على ايدى العلماء بالله ، الامناء على حلاله و حرامه ، فانتم المسلوبون تلك المنزلة ، و ما سلبتم ذلك الا بتفرقكم عن الحق و اختلافكم فلى السنة بعد البينة الواضحة .
(و مصيبت شما را از مصايب همه مردم سهمگين تر است ؛ زيرا منزلت و مقامى كه بايد علما داشته باشند از شما باز گرفته اند؛ چون امور ادارى كشور و صدور احكام قضايى و تصويب برنامه هاى اجرايى به دست دانشمندان روحانى كه امين حقوق الهى و به حلال و حرام آگاهند، اجرا شود، اما اينك اين مقام را از دست شما ربوده اند و از دست دادن چنين مقامى ، هيچ علتى ندارد جز اينكه از پيرامون حق (قانون اسلام و حكم خدا) پراكنده ايد و درباره سنت پس از آنكه دلايل روشن بر حقيقت آن وجود دارد، اختلاف كرده ايد ).
10 - و لو صبرتم على الارض و تحملتم المؤ ونة فى ذات الله كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدور و اليكم ترجع ، و لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم ، و استسلمتم امور الله فلى ايديهم ، يعملون بالشبهات ويسيرون فى الشهوات ، سلطهم على ذلك فرار كم من الموت ، واعجابك بالحياة التى هى مفارقتكم ، فاسلمتم الظعفاء فى ايديهم … .(70)
(شما اگر بر شكنجه و ناراحتى شكيبايى مى نموديد و در راه خدا متحمل ناگوارى بوديد، مقررات براى تصويب ، پيش شما آورده مى شد و به دست شما صادر مى گرديد و شما مرجع كارها بوديد، اما به ستمكاران مجال داديد تا اين مقام را از دست شما بستانند و اجازه داديد حكومت به دست آنان بيفتد تا بر اساس سنت حدس و گمان ، به حكومت پردازند و راه خود كامگى و اقناع شهوت پيشه سازند، سبب تسلط آنان بر حكومت ، فرارتان از كشته شدن و دلبستگى شما به زندگى كوتاه دنيا بود، شما با اين روحيه و رويه ، توده ناتوان را به چنگال اين ستمگران گرفتار كرديد ).
ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلى وعامل مهم در قيام حسين بن على (ع )
و اينك پس از نقل پيام حسين بن على عليه السلام در دو بخش از امر به معروف و نهى از منكر، به بخش سوم اين موضوع كه در آن پنج پيام نقل گرديده است ، مى پردازيم :
11 - اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان ، و لا التماسا من فضول الحطام ولكن لنرى المعالم من دينك ، ونظهر الاصلاح فى بلادك ، و ياءمن المظلومون من عبادك ، و يعمل بفرائضك ، سننك و احكامك .(71)
(خدايا! بى شك تو مى دانى آن چه از ما سر زده (و مبارزه اى كه بر ضد بنى اميه شروع كرده ايم ) نه رقابت در به دست آوردن قدرت سياسى است و نه جستجوى ثروت و نعمتهاى بيشتر، بلكه براى اين است كه ارزشهاى درخشان آيينت را ارائه دهيم و در بلاد و شهرها اصلاحات پديد آوريم و بندگان ستمديده ات را از حقوقشان برخوردار و ايمن سازيم و براى اين است كه به قوانين و احكام تو عمل شود ).
12 - اللهم انى احب المعروف و انكر المنكر، و انى اسئلك يا ذاالجلال و الاكرام بحق هذا القبر و من فيه الا اخترت لى من امرى ما هو لك رضى و لرسولك رضى .(72)
(خدايا من دوستدار معروف و از منكر بيزارم . اى خداى بزرگ و كرامت بخش ! تو را به حق اين قبر و به حق كسى كه در ميان آن است ، سوگندت مى دهم كه در اين تصميم و اراده اى كه دارم ، راهى را براى منم بنمايى كه موجب رضا و خشنودى تو و پيامبرت باشد ).
امام عليه السلام اين جمله را در يك برهه حساس و در يك شرايط تاريخى در كنار قبر رسول خدا صل الله عليه وآله وسلم ايراد فرمود، آنگاه كه تصميم گرفت مدينه را به سوى مكه ترك گويد و براى آخرين بار به زيارت قبر رسول خدا (ص ) شتافت و با جد بزرگوارش وداع نمود.
13 - و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاطلاح فى امة جدى (ع ) اريد ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدى وابى على بن ابى طالب .(73)
(و من نه از روى خود خواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى افساد و ستمگرى ، از مدينه خارج شدم بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهى از منكر و خواسته ام از اين حركت ، اصلاح مفاسد امور است و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص ) و راه و رسم پدرم على ابن ابيطالب است ).
اين جمله ها بخشى از متن وصيتنامه حسين بن على عليه السلام است كه هنگام حركت از مدينه خطاب به برادرش (محمد بن حنيفه ) نوشته است .
14 - و انا ادعوكم الى كتاب و سنة نبيه ، فان السنة قد اميتت و البدعة قد احييت تسمعوا قولى اهدكم الى سبيل الرشاد .(74)
(من شما را به كتاب و سنت پيامبرش دعوت مى كنم ، زيرا سنت فراموش شده و بدعت ، جاى آن را گرفته است ، اگر سخن مرا بشنويد، به راه سعادت و خوشبختى رهنمونتان خواهم بود ).
اين جمله نيز كه بيانگر انگيزه قيام و حركت حسين بن على عليه السلام است ، از فرازهاى نامه اى است كه آن حضرت پس از ورود به مكه ، به سران شهر بصره مانند (مالك بن مسمع بكرى ، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و…) نگاشته است .
15 - الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان ، و تركوا طاعة الرحمان ، و اظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، و استاثروا بالفى ء، واحلوا حرام الله ، و حرموا حلاله ، و انا احق ممن غير .(75)
(مردم آگاه باشيد! اينان (بنى اميه ) به پيروى از شيطان گردن نهاده و اطاعت خدا را ترك نموده اند، فساد را ترويج و حدود خدا را تعطيل نموده اند و بيت المال را به خود اختصاص داده ، حرام خدا را حلال و حلال خدا را تحريم كرده اند و اينك من سزاوار و شايسته ام بر حكومت مسلمانان نه اينان كه اسلام را تغيير داده اند ).
اين جمله بخشى از سخنرانى مشروح حسين بن على عليه السلام است كه در (منزل بيضه ) در نزديكى كربلا خطاب به سپاهيان (حر ) ايراد فرمود.
برگرفته از كتاب : پيام عاشورا ،مؤ لف : محمد صادق نجمى
کربلا
فضائل كربلا و وجه تسميه آن
كربلا يعنى آن خاك پاكى كه قدرت حق را در برابر باطل براى هميشه نشان داد.
كربلا يعنى آن خاكى كه تا قيام آل محمد صلى الله عليه و آله نداى اهل حق و هيهات منا الذله از آن بلند است .
كربلا يعنى آن بيابانى كه در نصف روز بساط خلافت آل ابى سفيان را به هم پيچيد.
كربلا يعنى آن بستان سرسبزى كه هميشه به خون راد مردان عالم بشريت شاداب و با صفا و سرخ روست .
زنده كدام است بر هوشيار
آن كه بيمرد به سر كوى يار
در بحار از كامل الزيارة از امام سجاد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: خداوند زمين كربلا را حرم امن و مبارك خود قرار داد 24 هزار سال پيش از آن كه زمين كعبه را خلق كند و او را حرم قرار دهد چون روز قيامت مى شود اين زمين را تربت نوارنى اش بلند مى شود و نهاده مى شود بر آن برترين باغى از باغ هاى بهشتى كه ساكن نمى شود در آن مگر پيامبران و مرسلين ، و آن زمين مقدس روشنايى مى دهد بين باغ هاى بهشتى چنان كه روشنايى مى دهد ستاره اى در بين ستاره ها از براى اهل زمين كه نورش خيره مى كند چشم هاى اهل بهشت را و فرياد مى زند:
انا ارض الله المقدسة الطيبة المباركة التى تضمنت سيد الشهداة عليه السلام و سيد شباب اهل الجنة .
اين زمين كربلا بقعه مباركه اى است كه خداوند در قرآن مجيد ياد فرموده .
مثل حسین(ع)
گریه و عزاداری بر حضرت سیدالشهدا(ع) آثارسازنده و تربیتی متعددی دارد، از جمله:
أ) پیوند عمیق عاطفی بین امت و الگوهای راستین، به منظور توجه و پیروی عملی از آنان،
ب) برپایی مجالس دینی در سطح وسیع و آشنا شدن تودهها با معارف دینی،
پ) پالایش روح و تزکیه نفس،
ت) اعلام وفاداری نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم،
ث) الهام بخش روح انقلابی و ستم ستیزی،
ج) زنده داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت حسینی،
ح) توجه به هدف قیام امام حسین که احیای ارزشهای دینی و جلوگیری از انحراف بود.
2- دلبستگی به امام حسین (ع)
در روانشانسي ثابت شده كه اگر كسي رفتار ناشي از يك حالت روحي را تقليد كند، آن حالت روحي در او نيز نمودار مي شود. مثلاً كسي كه خوشحال است با حالت خاصّي مي خندد. حال اگر شخصي غير خوشحال دقيقاً با همان حالت شروع به خنديدن كند، حقيقتاً حالت خوشحالي در وجود او نمودار مي شود. اين اصل روانشناختي را اهل بيت(ع) نيز بيان داشته اند. امير مومنان(ع) طبق همين اصل فرمودند: « إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُم ــــ اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى بزن ( مثل افراد بردبار رفتار كن) ! زيرا كم تّفاق مي افتد كه كسى خود را شبيه گروهي كند و از آنان نگردد » (نهج البلاغة،حكمت203)
عشق ايماني به امام حسين(ع) شخص عاشق را از درون وا مي دارد كه بر مظلوميّت معشوق خود بگريد؛ و هر چه معرفتش به مراتب وجودي معشوقش فرزونتر و ايمانش به او بيشتر شود، اين عشق نيز شديدتر و به تَبَعش، آن گريه هم شديدتر مي شود. گريه اي كه دست خود شخص نيست؛ گريه اي كه به صورت خودكار از دل عاشق مي جوشد؛ و تا آن عشق هست، آن جوشش هم وجود خواهد داشت. حال كسي كه عاشق امام حسين(ع) نيست، اگر مثل عاشقان آن حضرت گريه نمايد؛ و از گريه ي آنها تقليد كند، كم كم او نيز آن حالت عاشقي و شيدايي نسبت به امام حسين(ع) را تجربه خواهد نمود. و غرض اهل بيت(ع) از اين همه توصيه آن است كه اين حالت در شيعيان پديدار گردد. چرا كه فوايد فرواني در اين حالت عاشقانه است. همين حالت عاشقانه است كه شهداي كربلا را در برابر لشكري سي هزار نفره پايدار كرده بود. همين حالت است كه باعث مي شد سربداران شعار دهند:« سر به دار مي دهيم، تن به ذلّت نمي دهيم».
پاسخ به شبهات پیرامون عاشورا
چرا در حادثه کربلا زنان و کودکان نیز امام حسین (ع) را همراهی می کردند:
پژوهشگران اسلامی؛ انگیزههای مختلفی برای به همراه داشتن زنان و کودکان بیان کردهاند؛ مانند:
1. پذیرش مصلحت و اراده الهی؛ یعنی مصلحت خدا این بود که امام حسین(ع) و یارانش شهید، و خانوادهاش اسیر باشند؛ یعنى رضاى حق تعالی در این مصلحت بود و چنین مصلحت؛ یعنى جهت کمال فرد و بشریّت.
2. انگیزه مذهبی؛ یعنی از آنجا که محتوای قیام امام حسین(ع)، مذهبی و مقدس است، آوردن خانواده به همراه خود، از نظر آثار مذهبی، بسیار سودمند و مؤثر بود؛ زیرا عرفان و محبتی که در دل اهلبیت امام(ع)، نسبت به خداوند بود، برای همراهانِ دیگر امام، بسیار درسآموز و کارگشا بود.
3. انگیزه امنیتی؛ امام(ع) در مدینه خانه امنی سراغ نداشت تا خانوادهاش را به آنجا بفرستد و هیچکس هم پیشنهاد نکرد که من از خاندانت حمایت میکنم؛ لذا امام(ع) نگران اسیر شدن خانواده خود در حال حیاتش بود؛ زیرا احتمال قوی وجود داشت که مأموران یزید، خانواده امام را در همان مدینه، دستگیر کرده و به گروگان درآورند.
در واقع قیام مقدس امام حسین(ع) دو چهره دارد که بر اساس آن، کارها تقسیم شد: یکى جانبازى ،فداکارى و «شهادت»، دیگرى « پیام رسانی». نقش اساسى زنان در وظیفه دوم، تبلور یافت. البته زنان در تربیت رزمندگان و تشویق آنان نیز نقش ایفا کردند؛ اما وظیفه اساسى آنان، «پیامرسانى» بود.
اما ، در باره نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد:
1- طبق روایات، تمام کارهاى سیدالشهدا(ع) روى حساب بود و علت این که به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به کوفه برد، الهامی بود که خود حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفیه بیان می کند: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا؛ خداوند چنین خواسته است که آنان (اهل بیت) به اسارت برده شوند. »
در حقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
2- در حادثه کربلا ، مردان و زنان هر دو مسئولیت و نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خود و بدون خارج شدن از حریم خویش.
نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت است و نقش و مسئولیت زنان و کودکان و باقی مانده های قافله کربلا پیام رسانی است. پیام رسانی و حراست به خصوص با حضرت زینب(س) بود که از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مىکند و تمام کارها از این پس به او واگذار مىشود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مىکند که دوست و دشمن به گریه در مىآیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مىکند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مىکند و در مقابل دروازه کوفه با سخنرانی خود، شجاعت على(ع) و حیاى فاطمه(س) را در هم مىآمیزد و خطابههاى عالى علوى را به یاد مردم مىآورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، هشدار میدهد. این است زنى که اسلام مىخواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.
1- پیام رسانی: اگر به تاریخ اسلام بنگریم ،خواهیم دانست که در حوادث تاریخی زنان و مردان هر دو نقش داشتهاند، ولی مرد در مدار خود و زن نیز در مدار خویش؛ در کنار رسول خدا حضرت خدیجه و در کنار امام علی حضرت فاطمه را میبینیم که مسئولیت های اجتماعی را به خوبی انجام میدادند. در نهضت مقدس حسینی ، نقش حضرت زینب را بسیار برجسته و اساسی مشاهده می کنیم.
انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود و رهبرى و پرچمدارى بر عهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچمدارى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنهدارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیه اهلبیت(ع) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بىشک اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگرى و بیدارسازى نمىپرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهاى وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مىدادند.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران اسارت - که کینهتوزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مىشود.
2- بی اثر سازی تبلیغات دشمن: شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمانروایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مىدانستند و نه اسلام را دستکم آنگونه که در مدینه رواج داشت، مىشناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولى بررسى زندگىنامه این افراد نیز روشن مىکند که جز چند تن، بقیه آنان براى مدت کمى محضر پیامبر گرامى اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنان زنده بود و در شام به سر مىبردند.
اینان مردمانى در سنین هفتاد تا هشتاد بودند که گوشهنشینى را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمىدانستند. شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان مىراندند! تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختن کاخهاى بزرگ، تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛ زیرا چنین نظامى نیم قرن سابقه داشت و کسانى بودند که مىپنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز چنین بوده است.(3)
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونهاى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بىچون و چرا تسلیم شوند.(4) معاویه در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مىکند، بىهیچ اعتراضى بپذیرند.
فضيلت دعا كردن براى حضرت حجّت عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف
اگر دعا براى برادران دينى اين همه فضيلت دارد، پس فضيلت دعا براى سلطان و فرمانروايى كه سبب هستى و وجود توست . و تو معتقدى كه اگر او نبود، خداوند نه تو و نه هيچ كس از مكلّفين زمان او و تو را نمى آفريد، و اينكه لُطف الهى به وجود او - صلوات اللّه عليه - سبب تمام آنچه كه تو و غير تو در آن قرار داريد مى باشد، و وسيله تمامى خيراتى است كه بدان نايل مى گرديد، چگونه خواهد بود؟
پس مبادا و مبادا كه تا حدّى كه امكان دارد خود و يا احدى از خلايق را در دوست داشتن و دعا نمودن ، بر او مقدّم كنى . و نيز هنگام دعا كردن براى آن مولاى عظيم الشاءن حضور قلبى و زبانى داشته باش .
و مبادا گمان كنى كه علّت ذكر اين مطلب براى آن است كه آن بزرگوار به دعاى تو احتياج دارد. بسيار دور است ، بسيار دور است ، اگر چنين اعتقادى داشته باشى ، در اعتقاد دوستى ات مريض و بيمارى ؛ بلكه اين را براى آن گفتم كه حقّ بزرگ و احسان گرانبار حضرتش را بر تو بشناسانم .
و ديگر اينكه : اگر پيش از دعا براى خويش و كسانى كه نزد تو گرامى هستند، براى آن بزرگوار دعا نمايى ، خداوند - جلّ جلاله - زودتر درهاى اجابت را به روى تو خواهد گشود؛ زيرا تو - اى بنده ، - درهاى قبولى دعا را با قفلهاى جنايتها و گناهانت بسته اى ، پس اگر براى اين مولايى كه در نزد خداوند مالك زندگان و مردگان خاصّ و ويژه مى باشد دعا كنى ، خداوند به خاطر او زود درهاى اجابت را به روى تو مى گشايد، و در نتيجه تو نيز به خاطر چنگ زدن به ريسمان او در دعايى كه براى خود و ديگران مى كنى ، در زمره فضل او داخل شده ، و رحمت و كَرَمَ و عنايت خداوند - جلّ جلاله - تو را نيز فرا مى گيرد.
و مبادا بيايى و اساتيدى را كه از آنها پيروى مى كنى ، بشمارى و بگويى كه من نديده ام آنان به آنچه كه تو گفتى عمل كنند، و آنها از مولايمان كه بدو اشاره نمودى - صلوات اللّه عليه - غافل ، و نسبت به او بى اعتنا هستند.
جواب اينكه : به آنچه كه گفتم عمل كن ، كه مطلبِ حقّ است ، زيرا هركس نسبت به مولايمان بى اعتنا، و از آنچه كه ذكر نمودم غافل باشد، به خدا سوگند، كه در اشتباه فضاحت بارى مى باشد.
و حديثى كه جدّم ابوجعفر طوسى - رضوان اللّه عليه - مطلبى را كه ذكر نموديم ، گوشزد مى كند. وى روايت نموده كه بعضى از صالحين يعنى ائمّه (عليهم السلام ) فرمود: در شب بيست و سوّم ماه رمضان مكرّر - در حال سجده و ايستاده و نشسته و به طور كلّى در هر حال كه هستى - و نيز در كلّ اين ماه و در طول عمرت به هر صورت كه ممكن شد، و هرگاه كه در طول عمرت به يادت آمد، اين دعا را مكرّر مى خوانى . به اين صورت كه بعد از حمد و ستايش خداوند متعال ، و صلوات بر پيامبر اكرم حضرت محمّد (ص ) مى گويى :
اءَللّهُمَّ، كُنْ لِوَلِيِّكَ فُلانِ بْنِ فُلانٍ(47) فى هذِهِ السّاعَةِ وَ فى كُلِّ ساعَةٍ، وَليّاً وَ حافِظاً وَ قآئِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً، حَتّى تُسْكِنَهُ اءَرْضَكَ طَوْعاً، وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.
- خدايا، در اين لحظه و در تمام لحظات ، سرپرست و نگاهدار و راهبر و يارى گر و راهنما و ديدبانِ ولىِّ حضرت حجّة بن الحسن - كه درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد، - باش ، تا اينكه او را به صورتى كه خوشايند اوست [و همه از او فرمانبرى مى نمايند] ساكن زمين گردانيده ، و مدّت زمان طولانى در آن بهره مند سازى .
اينك اهتمام ائمّه (عليهم السلام ) را نسبت به اين دعا براى آن بزرگوار چگونه مى بينى ؟ آيا مانند كوتاهى كردن تو نسبت به آن مقام شريف است ؟ بنابراين از بسيار دعا كردن براى او - صلوات اللّه عليه - و براى كسانى كه دعا كردن براى آنان در نمازهاى واجب ، جايز است ، خوددارى مكن ؛ كه در روايتى آمده كه امام صادق (ع ) فرمود:
هر سخنى كه در نماز واجب با آن خداوند متعال را مورد خطاب قرار دهى ، كلام آدمى و گفتارى كه نماز را باطل كند نيست .
بنابراين ، عذرى در ترك اهتمام و همّت گماشتن نسبت به اين امر براى تو باقى نمى ماند.
برگرفته از كتاب فلاح السائل ،نوشته ی علاّمه بزرگوار سيّد بن طاووس
پاسخ به شبهات در باره عاشورا
به اطلاع همراهان همیشگی وبلاگ می رسانیم از این آغاز ماه محرم در این وبلاگ به بخشی از شبهات پیرامون عاشورا پاسخ گویی می شود.
از متون ديني و روايات استفاده ميشود كه امامان معصوم(ع) توسط خداوند به امامت و رهبري منصوب شدهاند. بدين گونه نبوده است كه ائمه(ع) فرزندان خويش را به عنوان رهبر منصوب نمايند و يا مردم در انتخاب آنها نقش داشته باشند؛ تا گفته شود چرا بعد از امام حسين(ع) امامان از فرزندان امام حسن(ع) گزينش نشده و امامت به فرزندان وي منتقل نشده است.
در اسلام امامت و رهبري از اهمّيّت ويژهاي برخوردار است تا آن جا كه از آن به عنوان عهد الهي ياد شده است.(1) اين مقام بايد به كساني داده شود كه لياقت و شايستگيهاي ذاتي و اكتسابي داشته باشند. خداوند خطاب به حضرت ابراهيم(ع) كه خواسته بود منصب امامت به فرزندان و دودمان وي منتقل شود فرمودند: “.. لاينال عهدي الظّالمين؛(2) پيمان من - يعني امامت - هرگز به ستمكاران نميرسد". اين آيه بيانگر عظمت و بزرگي اين مقام است.
انتصاب رهبر از سوي خداوند بهترين گزينه و راهكار معقول و منطقي است، زيرا خداوند مصالح و مفاسد مردم را دانسته و كساني را براي رهبري گزينش ميكند كه لياقت داشته باشند: “اللَّه أعلم حيث يجعل رسالته".(3)
به سبب لياقت و قابليّتهاي امامان معصوم(ع) بود كه آنها حكومت و مرجعيت ديني را حق خود ميدانستند، چنان كه امام حسين(ع) در برابر فرماندار مدينه بدان تصريح نمود.(4) بنابراين امامت بر اساس شايستگي اعطا شده به آن شايستگيها خداوند آگاهي دارد و اين شايستگيها در اولاد امام حسين(ع) وجود داشت.
در بعضي از روايات تصريح شده است كه ائمه(ع) به دستور خداوند به منصب امامت و رهبري منصوب شدهاند و اسامي نيز بيان شده است.
جابربن عبداللَّه انصاري از پيامبر اسلام(ص) در خصوص پيشوايان بعد از حضرت پرسيد كه از فرزندان علي بن ابي طالب چه كساني جانشينان شما هستند؟
فرمودند: “حسن و حسين (كه آقاي جوانان اهل بهشت هستند) سپس زين العابدين، پس از او باقر محمد بن علي (كه او را ملاقات خواهي كرد. هرگاه او را ملاقات نمودي، سلام مرا به او برسان) پس از او جعفر فرزند محمد، پس از او موسي فرزند جعفر، پس از او علي فرزند موسي، سپس محمد بن علي و پس از او علي بن محمد، سپس حسن بن علي و پس از او فرزندش مهدي. او كسي است كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، بعد از آن كه پر از ظلم و جور شده است. اي جابر! آنها خلفا و جانشينان من از فرزندان و عترت من هستند. هر كس آنها را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و هر كس آنان را نافرماني نمايد، مرا نافرماني كرده است. هر كس يكي و يا همه آنها را انكار كند، گويا مرا انكار نموده است. به وجود آنها خداوند جهان را نگهداشته است و حفظ و بقاي جهان نيز به واسطه آنها حفظ ميشود تا زماني كه خدا بخواهد".(5)
پي نوشتها:
1.بقره (2) آيه 124؛ پيام قرآن، ج 9، ص 27.
2.همان، آيه 124.
3.انعام (6) آيه 124.
4.مثيرالاحزان، ص 24.
5.بحارالانوار، ج 27، ص 119 - 120.
به نقل از پایگاه جامع عاشورا
بزرگترين فضيلت قرآنى اميرالمؤمنين عليه السلام
سليم بن قيس گويد: مردى از على بن ابيطالب عليه السلام پرسيد: بزرگترين فضيلت خود را برايم بگو؟ حضرت فرمود: آنچه خداوند در قرآن نازل نموده است ، پرسيد: خداوند در مورد شما چه نازل نموده است ؟ فرمود: سخن خدا كه فرمود: ((و يقول الذين كفرو الست مرسلا قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب )) منظور خداوند از كسى كه داراى علم و كتاب است من هستم .
از اهل سنت صاحب كتاب ينابيع المودة ، شيخ حافظ قندوزى حنفى در باب 30 از كتاب خود احاديث متعددى در همين مورد روايت كرده است .
منبع : کتاب پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى
در باره امام دهم بیشتر بدانیم
تولد
درباره تاریخ تولد حضرت امام هادی علیه السلام بیش تر تاریخ نگاران، اتفاق نظر دارند که ایشان در سال 212 ق به دنیا آمده است، اما درباره ماه و روز ولادت، با هم اختلاف دارند، برخی آن را در 15 و 27 ذی حجه و برخی دیگر در سیزدهم و سوم رجب ذکر کرده اند.
محل تولد آن حضرت در «بصریا» ـ روستایی که امام موسی کاظم علیه السلام در نزدیکی مدینه به وجود آورده بود ـ است. هم چنین آن حضرت، نخستین فرزند امام جواد علیه السلام اسلام می باشند که از بانویی به نام «سَمانه» متولد شد. عمر شریف آن حضرت، 41 سال و چند ماه بوده است.
آماده سازی مردم برای دوران غیبت
«تقدیر الهی این بود که امام هادی علیه السلام ، نوه گران مایه خویش را نبیند، چرا که ولادت حضرت مهدی علیه السلام ، حدود یک سال بعد از شهادت حضرت هادی علیه السلام رخ داد؛ اما آن حضرت، به دلیل آگاهی از نزدیک شدن وعده خدا درباره ولادت امام مهدی علیه السلام ، جوّ فکری، فرهنگی و اجتماعی جامعه خویش را برای میلاد نور آماده و مقدمات آن را فراهم می ساخت. از این رو، امام هادی علیه السلام ، به تدریج، از حضورش در میان مردم می کاهد تا مردم را رفته رفته برای دوران غیبت امام علیه السلام ، آماده سازد و به همین دلیل است که حضرت، در بغداد و مرکز کشور پهناور اسلامی، برای خویش نمایندگانی برگزید تا واسطه پیوند میان امام علیه السلام و دوست داران اهل بیت علیهم السلام باشند».
بشارت ظهور مهدی علیه السلام
امام هادی علیه السلام ، با بیان سخنانی خیلی روشن، امامان بعداز خود را ذکر کرده و فرمودند: «امامِ پس از من، فرزندم حسن علیه السلام و پس از او، پسرش قائم(عج) است؛ همو که زمین را از عدل و داد لبریز می سازد، همان گونه که در آستانه ظهورش، از ستم و بیداد لبریز است». و با این بیان، هرگونه شبهه و تردیدی را از دل های حق جویان زدودند.
دانشگاه امام شناسی
یکی از یادگارهای امام هادی علیه السلام ، «زیارت جامعه» است. امام علیه السلام دراین زیارت، به توصیف جایگاه امام و در واقع، به امام شناسی برای تمامی دوست داران اهل بیت علیهم السلام پرداخته و آن ها را با مقام آن بزرگ واران آشنا می سازد. یکی از ویژگی های این زیارت نامه، عمومی بودن آن است؛ بدین معنا که می توان آن را در تمامی زیارت های مربوط به دوازده امام خواند و بهره مند شد. در فرازی از این زیارت پرمحتوا می خوانیم: «هر انسان شریفی، در برابر شرافت شما، سر فرود آورد و هر گردنْ فرازی، به فرمان شما درآید و فروتن گردد… نام شما در ردیف نام های دیگران است و پیکرتان با سایر پیکرها،… چه شیرین است نام های شما و چه گرامی است جان های تان و چه بزرگ و والاست مقام شما…».
اسم اعظم
قرآن كريم خودبانام مبارك پروردگارعالميان آغازمى شود:(بسم اللّه الرحمن الرحيم ) و اين سرآغازى است براى همه سوره هاى قرآن كريم (بجز سوره برائت ).
همانگونه كه اوّلين آيه اى هم كه بر پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) نازل شد، فرمان قرائت به اسم پروردگار را مى دهد:(اِقْرَاء بِاسْمِ رَبِّكَ … ).
پس اسم مقدس پروردگار متعال بايد سرآغازى باشد براى همه كارها و تمام امور. و اين آغاز به اين معناست كه ما مى خواهيم كارها داراى محتوايى الهى باشند و از هرنقص و عيبى پاك و دور باشند.
و اما در دعاها نيز در بسيارى موارد، سؤ ال و درخواست از خداوند تبارك و تعالى به واسطه اسمهاى مبارك پروردگار متعال انجام مى گيرد. عباراتى نظير:((اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ …)) در دعاها فراوان است . كه در حقيقت سؤ ال كننده متناسب با سؤ ال و درخواست خود، اسمى از اسامى مبارك پروردگار متعال را در نظر مى گيرد و خداوند را به آن اسم مى خواند و از او تقاضا مى كند.
درباره تعدد و كثرت اسامى پروردگار متعال ، بايد گفت : خداوند حقيقت واحدى است ، اما به اعتبارات گوناگون و از جهات مختلف ، اسامى متعددى بر پروردگار متعال صدق مى كند كه البته تمام اين اسامى ، ((احسن )) مى باشند؛ مثلاً از اين جهت كه خداوند ديگر موجودات را آفريده است ، او را ((خالق و آفريننده )) مى ناميم ، از آن جهت كه به همه چيز آگاه است ، او را ((عالم ))، از آن جهت كه تدبير عالم به دست اوست ، او را ((مدبر))، از آن جهت كه بخشنده است ، او را ((رحمان و رحيم ))، از آن جهت كه گناهان بندگان را مى آمرزد، ((غفور))، از آن جهت كه داراى مجازاتى سنگين است ، ((شديدالعقاب )) و از آن جهت كه به بندگانش نزديك است ، او را ((قريب )) و… مى ناميم .
ابعاد شخصیت حضرت زهرا (س)
پیرامون شخصیت وجودی و مقام معنوی فاطمۀ زهرا (س) بسی کتاب ها نگاشته شده و سخن های فراوانی بیان شده است، اما اگر هزاران برابر آن نیز از قلمرو ذهن و اندیشۀ بشر به درآید و صورت گفتار یا نوشتار پذیرد، باز قطره ای باشد از اقیانوس بی کرانۀ فضیلت های حضرتش. در آسمان معرفت حضرت زهرا (س)، برترین اندیشه های بشری، حیران و تیز پروازترین عقل ها، سرگردان اند. برای دست یابی به ساحل دریای معرفت او باید به سراغ قرآن کریم و احادیث معصومان (ع) رفت.
در این نوشته، با توجّه به قرآن کریم و روایات، تنها به ذکر قطره ای از آن دریای بی کران می پردازیم.
الف. نزول آیاتی در شأن حضرت زهرا (س)
شخصیت ملکوتی حضرت فاطمۀ زهرا(س) نه تنها خود مبیّن و مفسّر آیات قرآن است و نه تنها وجود او سندی زنده به عنوان پشتوانۀ عملی برای تأیید مفاهیم آن کتاب آسمانی است، بلکه عملکرد آن حضرت گاهی موجب نزول آیات قرآن شد. البته، این آیات شریفه در شأن حضرت زهرا (س)، به شکل های تنزیل، [1] تفسیر، [2] تأویل [3] و تطبیق [4] روایت شده است. [5]
گفتنی است؛ دانشمندان و مفسران اسلامی، اجمالاً به این امر معترف اند که برخی از آیات قرآن کریم در شأن اهل بیت(ع) نازل شده است، دلالت آنها بر اهلبیت (ع) و مقام و موقعیت آنها، از باب تفسیر است، نه تطبیق؛ و حضرت صدّیقه زهرا(س) نیز یکی از آن پنج نور پاک است.
در این مجال، به ذکر تعدادی از این آیات شریفه می پردازیم.
آیاتی از باب تفسیر:
1. آیۀ مباهله: در قرآن کریم چنین آمده است: «هر گاه بعد از علم و دانشى که (در بارۀ مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». [6] و حضرت فاطمه زهرا(س) تنها مصداق «نساء (زنان)» همراه پیامبر اکرم(ص) برای مباهله بود. [7]
2. آیۀ تطهیر: آیۀ مبارکۀ «… خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد»، [8] در شأن امام علی (ع)، حضرت فاطمۀ زهرا (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نازل شده است. [9]
3. سورۀ «هل اتی» (الإنسان) در شأن حضرت امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) نازل شده است. [10]
آیاتی که تطبیق آن با حضرت فاطمۀ زهرا(س)، از موارد «تأویل» به شمار مى رود: