محمد باقر وحید بهبهانی
از اطرافیان پرسید: این زن كیست ؟
گفتند: عروستان است ، آقا عبدالحسین لباس تازه برایش خریده .
استاد خشمگینانه به چهره فرزندش نگریسته ، وی را از تكرار این كردار باز داشت ، آقا عبدالحسین این آیه را تلاوت كرد: قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده …
وحید دوران فرمود: من نیز این آیه را شنیده ام ولی بسیاری از فقیران پیرامون ما زندگی می كنند كه به ناداری ما تسلای خاطر می جویند.
نوه گرانقدر آن فقیه فرزانه درباره دنیا گریزی پدربزرگ ارجمندش چنین نوشته است :
در همه عمر به گردآوری زخارف دنیوی همت مصروف نفرموده ، بلكه اصلا به سكه های مختلف دینار و درهم و فرق انواع آنها مطلع نبود. عزلت از اهل دول بر مزاج آن بزرگوار به غایت استیلا داشت و از معاشرت آنها دامن كشیده ، مصاحبت با فقرا را خوش داشت .
استاد یگانه بهبهان از كسی هدیه نمی پذیرفت بر این سیره نیك پای می فشرد و از شاگردانش می خواست كه به جای پرداختن به این مسائل به درس و تحقیق روی آورند. یكی از شاگردان وی در این باره خاطره ای شنیدنی دارد:
هنگامی كه در كربلا از محضر آقا، فیض می بردم تاجری به زیارت آمد و پارچه ای برای آقا هدیه آورد. او شنیده بود كه آقا از پذیرفتن هدیه سر باز می زند پس در پی چاره ای بود تا هدیه اش پذیرفته شود.