روح لطیف و جانبخش این عارف کامل ، واله حق بود و شیدای مناجات با وجود مطلق .
مـعـراج مـؤ مـنـان خـداجـو نـماز است و هرچه در این درگاه مقرّب تر باشی خضوع و خشوعت بیشتر خواهد بود. آنها که نماز و راز و نیاز آقا را مشاهده کرده اند چنین می گویند.
بـه دفـعـات مـی دیـدم کـه وقـتـی ایـشـان سـر از سـجده بر می دارند، اشک از چشمایشان سـرازیـر شـده بود، به طوری که همه صورت ایشان را خیس کرده بود و نورانیت عجیبی هم در صورت ایشان مشاهده می شد.
درک تـجلّی حضرت معشوق در نماز است که آدمی را آن گونه می سازد که هنگام حضور در مـحـضر حضرت ربّ محو جمال و جلال او می شود و هیچ چیز دیگر او را از حضور قلب باز نمی دارد:
مشغول اقامه نماز در شبستان بودیم ، از بالای محراب از یک پنجره باز، ماری جلو سجاده آقای شاه آبادی افتاد، جماعت پراکنده شد اما ایشان نماز را ادامه دادن و مار بعد از نماز از آنجا دور شد و ایشان متوجه مار نشدند، از شدّت حضور قلب !
آری ! کـسـی کـه در خـلسـه حـضور، جز به معبود لاشریک نمی اندیشد و جان خویش را در جـلال و جـبـروت او غـرق مـی کـنـد، از هـمـه چـیـز غـافـل اسـت و تـنـهـا بـه یـار مـایـل . لذا تـعـجـبـی نـخـواهـد داشـت که به ((مار)) بی توجه باشد. چرا که او با گفتن تـکـبـیـرة الاحـرام ((ما سوی اللّه )) را به کناری می نهاد و سودای ((اللّه )) را در سر می پروراند. او به چیزی توجه ندارد اما کوچک و بزرگ محو مناجات او می شوند:
مـن بـچـه کـه بـودم ، مکبّر مرحوم آیة اللّه العظمی شاه آبادی در مسجد جامع بازار بودم . ایشان به قدری در خواندن حمد و سوره در نماز حالت روحانی و ملکوتی پیدا می کردند که من با همان عالم کودکی که داشتم جذب این حمد و سوره خواندن ایشان می شدم و معنویت و روحـانـیـت ایشان در نماز فوق العاده مرا مجذوب می کرد به گونه ای که یادم می رفت تکبیر را بگویم !
شب قدر عاشقانه ، احیای بی نظیر
ساکنان حریم حرم دوست نه تنها خود بر آستان حضرت معشوق تعبّد و خاکساری پیشه می سازند بلکه به دستگیری رهروان مسیر عبودیت همّت می گمارند و با عَرضه یافته های ربـّانی خویش در عرصه تمنّای رهجویان ، هم آوای ناله ها و ضجّه های دردمندانه آنان می شـونـد. و چـه عرصه زیبایی است شبهای قدر و احیای آن ، برای عرضه این دلدادگی و ارادتمندی :
یـکـی از خـصوصیات مرحوم آیة اللّه شاه آبادی ، توجه مخصوص ایشان به شبهای قدر بـود و جـمـعـیـت انـبـوهی برای شبهای احیاء ایشان می آمدند. حتی در حیاط و صحن مسجد می نـشـستند و از مراسم احیاء ایشان بهره می بردند… خصوصیت آقای شاه آبادی هم این بود کـه فـقط خودشان احیاء را برگزار می کردند و به هیچ وجه ، آن را به دیگری واگذار نـمـی کـردنـد. احـیـایـی کـه ایشان می گرفت واقعا بی نظیر بود. در هنگام سخنرانی و خواندن دعای ایشان ، گویی در و دیوار مسجد هم به گریه در می آمدند.
و دیگری در وصف دعای کمیل ایشان می گوید:
دعـای کـمـیـل شـبـهـای جـمـعـه مرحوم شاه آبادی واقعا برنامه فوق العاده ای بود. هر هفته شـبـهـای جـمـعـه حـدود دو سـاعـت به اذان صبح مانده به مسجد تشریف آورده و مراسم دعای کـمـیـل را شـروع می کردند. در حالی که تمام چراغهای مسجد خاموش بود دعا را از حفظ می خـوانـدنـد. وقتی ایشان در اواخر دعا، آیات عذاب را می خواندند تمام مردم با صدای بلند گریه می کردند و ضجّه می زدند و صدای آنها تا ((چار سو بزرگ )) می آمد.
آری ! بیداری سحر و شب زنده داری و اهل عمل بودن است که اینگونه کلام را قدرت تاءثیر می بخشد که دلها را نرم می کند و به خالق هستی نزدیک می سازد:
ایـشـان سـحرها بیدار بودند. خانواده شان هم بلند می شدند. هم خودشان هم خانواده شان اهل نماز شب بودند… نماز شب می خواندند و بعدش هم ذکر می گفتند.
منبع:مجله حصون بهار 1387، شماره 15