یهود از منظر قرآن
حضرت لوط (علیه السلام)
مردم شهر سدوم از تبهکارترین و خدا نشناس ترین انسانها بودند که عمل زشت لواط را بنا گذاشته بودند. تا اینکه خداوند پیامبر خویش لوط (علیه السلام) را برای ارشاد و هدایت آنان فرستاد. ولی قوم او به جای اینکه به سخن پیامبر خویش گوش فرا دهند، وی را تهدید کرده و گفتند: اگر از نکوهش ما دست برنداری، تو را از شهرمان بیرون خواهیم کرد. حضرت لوط (علیه السلام) در پاسخ آنها گفت: من از عمل زشت و ناپسندی که شما انجام می دهید، بیزار و خشمگین هستم.
سرانجام فرشتگانی به عنوان میهمان به شهر سدوم وارد شدند تا ساکنان شهر سدوم را به هلاکت برسانند، هلاکت ، جز برکافران، آنان که به خدا ایمان نیاوردند، وارد نمی شود و لوط و خانواده اش و همه کسانی که به او گرویده اند، رهایی می یابند، جز همسرش که در زمره کافران به هلاکت خواهد رسید و صِرف همسر لوط بودن، او را نجات نمی دهد، چرا که او هم با کارهای ناروای خود، به شوهرش خیانت ورزید و بر عناد وکفرخویش اصرار داشت. آنگاه عذابی که قضا و قدر الهی بر آن تعلق گرفته بود؛ فرا رسید و شهری را که قوم لوط در آن زندگی می کردند، زیرورو کرد و در همان بین، سنگ پاره هایی از گِل چون سنگ سخت به صورت پی درپی و منظم بر آنها باریدن گرفت.
حضرت یعقوب و یوسف (علیه السلام)
حضرت اسحاق (علیه السلام) بیست سال بعد از ازدواجش دارای پسری دو قلو شد به نام«عیسو»که عرب او را«عیص»می نامیدند و«یعقوب»که لقب «اسرائیل» بر او اطلاق می شود. مادرشان یعقوب را نزد دایی اش «لابان » فرستاد و در آنجا با دختر دایی اش بنام «لیّا »ازدواج کرد و هفت سال بعد با خواهر «لیّا » بنام «راحیل» ازدواج کرد(این سنت بین مردم آن زمان جایز بود). «لابان» به هر یک از دخترانش یک کنیز بخشید و به این ترتیب، یعقوب دارای چهار همسرشد و از آنها صاحب دوازده پسرگردید. از بین این دوازده پسر، حضرت یعقوب به دو پسرش یوسف و بنیامین که از همسرش راحیل به دنیا آمده بودند، بیشتر علاقه داشت. حضرت یوسف (علیه السلام) در خواب یازده ستاره وخورشید وماه را دید که خاضعانه به او سجده می کنند. خواب را برای پدرش تعریف کرد، حضرت یعقوب (علیه السلام) از این خواب دریافت که در آینده فرزندش درمیان مردم به مقامی والا خواهد رسید و از او خواست که خوابش را برای برادرانش تعریف نکند.
صفحات: 1· 2· 3· 4· 5· 6· 7· 8· 9· 10· 11· 12· 13· 14· 15· 16· 17· 18· 19· 20