اوضاع فرهنگی دوران امام رضا(ع)
شناخت اوضاع فرهنگی دوران امام رضا(ع) اهمیت و حساسیت خاصی دارد و کمک میکند ضمن آگاهی از جوّ فکری و نوع تفکرات مطرح و قابل توجه در آن دوران، با مواضع و روش امام(ع) در رویارویی با جریانات و افکار انحرافی و زمینههای بروز دیدگاهها و اندیشههای آنحضرت آشنا شویم.
در دوران امام رضا(ع) فرهنگ و معارف شیعی به شکل کامل و گستردهای در میان پیروان این مکتب، روشن شده بود و انحرافات جزئی، تأثیری در اصل تشیع نداشت؛ زیرا از زمان امام باقر(ع)، امام صادق و امام کاظم(ع) شمار فراوانی از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام استوانهای در فقه و کلام شیعی به حساب میآمدند. از سوی دیگر، بیشتر منحرفان از افراد ضعیف النفسی بودند که جز در شرایط خاصی زمینه رشد نداشتند.[1] از اینرو عصر و دوران امام رضا(ع) به سبب ویژگیهایی که داشت، به عصر طلایی معروف شد؛[2] به گونهای که جامعه اسلامی آن زمان، به دلیل آماده بودن بستر فرهنگی و علمی، به موقعیت ویژهای رسید. طبیعت علم دوستی اسلام سبب شد به موازات پیشرفتهای سیاسی و عقیدتی در کشورهای مختلف جهان، علوم و دانشهای آن کشورها به محیط جامعه اسلامی راه یابد و کتابهای علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان عربی که زبان جامعه اسلامی بود، ترجمه شود.[3] چنانکه مأمون در ترجمه کتابهای یونانی کوشش بسیار نمود و پول بسیاری در این راه خرج کرد، بهطوری که میگویند: مأمون در مقابل وزن کتابهای ترجمه شده طلا میداد و به قدری به ترجمه کتابها توجه داشت که روی هر کتابی که به نام او ترجمه میشد علامتی میگذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشویق میکرد و با حکما خلوت مینمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودی میکرد.[4]
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مَرو،[5] جلسات علمی متعددی با حضور آنحضرت و دانشمندان گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذاکرات بسیاری میان امام(ع) و دیگران صورت میگرفت که به طور عمده پیرامون مسائل اعتقادی و فقهی بود.[6]
از مباحث و مناظرات کلامی روشن میشود عمدهترین عوامل ایجاد فرقههای کلامی و انحرافات در مسائل اعتقادی آشنایی مسلمانان با ادیان و جنبشهای دیگر بود؛ بویژه نهضت ترجمه در دوره عباسیان که بعضاً دستخوش غرض ورزیهای مترجمان گردید و زمینه مساعدی را در این زمینه فراهم آورد. البته عوامل دیگری چون برداشتهای مختلف از معارف دینی نیز تأثیر بسزایی در رواج فرقههای کلامی داشت.[7]
هدف مأمون از تشکیل این محافل علمی، نشان از علم دوستی او یا تظاهر به آن بود. در اصل باید وی را از این زاویه، متمایز از دیگر خلفای عباسی دانست؛ بویژه که مذاق عقلی او و همراهیاش با معتزله، او را بر آن میداشت در برابر اهل حدیث ایستادگی کرده، آنان را منکوب سازد؛ با این حال مسئله در اینجا خاتمه نمییافت. مأمون از تشکیل چنین جلساتی هدف دیگری نیز داشت. او میخواست با کشاندن امام رضا(ع) به بحث، تصوّری را که عامه مردم درباره ائمه اطهار(ع) داشتند و آنان را صاحب علم خاص لدنی میدانستند، از بین ببرد. مأمون، اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار میداد تا حجت آنحضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این، به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود؛ اما هیچکس با آنحضرت روبرو نمیشد جز آنکه به فضل او اقرار کرده، به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه میشد، ملتزم میگردید.[8]