تجربه نزدیک مرگ (به انگلیسی: Near-death Experience) (بهصورت مخفف: NDE) اين تجربه شامل تجربه مثبت و آرامبخش يا تجربه منفى و اضطراب آور است.در تجربه مثبت احساساتی مثل احساس خروج از بدن، احساس شناور بودن، سکوت کامل، احساس امنیت و گرما، تجربهٔ از هم پاشیدگی، دیدن تونل، دیدن نور، دیدن بستگان فوتشده و غیره باشد و در تجربه منفى ممكن است شامل احساس درد و اضطراب باشد.توضيحات در مورد اين تجربه NDE از نظر علمى و مذهبى بسيار متفاوت است.تحقيقات علمى اعصاب شناختى نشان مى دهد كه اين تجربه يك پديده ذهنى كه ناشى از ادغام بدنى مختل شده و چند حسى است كه در هنگام وقايع تهديد كننده زندگى رخ مى دهد به طور مثال هنگام تصادف،خفه شدن و … .
با انتشار کتابی تحت عنوان زندگی پس از زندگی به قلم ریموند مودی که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، نشانههایی از علاقه به مطالعه در این زمینه دیده شد. با انتشار این کتاب، توجه عموم، به موضوع تجربه نزدیک مرگ جلب شد. سپس در سال ۱۹۸۱، مؤسسهای با عنوان انجمن بینالمللی مطالعات نزدیک مرگ تأسیس شد.
به اعتقاد بیشتر پژوهشگران «مرگ» در اصطلاح «تجربۀ نزدیك به مرگ» در مورد مرگ بالینی به كار میرود. در این نوع مرگ، امكان بازگشت به زندگی كاملا منتفی نیست و تنها علایم بیرونی حیات مانند هوش، تنفس و واكنش به محركها مشاهده شدنی نیست، ولی ارگانیسم بدن هنوز زنده است و عمل سوخت وساز یا متابولیسم صورت میپذیرد. در این مرحله، تجربه گران واقعا نمرده اند و صرفا در آستانۀ مرگ قرار گرفته اند.
تجربه گران NDE افرادی هستند كه از موقعیت های مرگ آور یا بیماریهای شدید به صورت غیرمنتظره ای نجات یافته اند. برای صاحبان چنین تجربه ای طی فرآیند مرگ بالینی یا وضعیتی نزدیك به آن، احساس جدایی از بدن فیزیكی رخ مینمایاند و با وجود غیرجسمانی خود همراه با حالت هایی مانند احساس آرامش، وارد دالان تاریكی میشوند.
در ادامه نوری خیره كننده و موجودات روحانی نیز مشاهده میكنند.
این رویدادها با دیدن اتفاقات زندگی فرد و احساس قضاوت دربارة خودش همراه است ؛ به گونه ای كه بیشتر آنان میتوانند پس از پشت سر گذاشتن این وضعیت، تمام مشاهدات و خاطرات خود را با دقت و روشنی برای دیگران بیان كنند. عموم تجربه گران مرگ موقت، آثار مثبتی از تجربۀ خود به دست می آورند و این مواجهۀ آنان با مرگ، معنای بیشتری به زندگی آنان میبخشد.
بروس گریسون، روان پزشك و محقق برجسته در ارتباط با تجربه های NDE تعریف خود از این رویداد را این گونه بیان میكنند: «رویدادهای روان شناختی عمیق با مؤلفه های رمزآلود، روحانی و متعالی كه برای افرادی كه در آستانه مرگ و یا در وضعیت شدید آسیب های جسمانی قرار میگیرند، روی میدهد.»
از نظر هلدن، تجربۀ نزدیك به مرگ خاطره ای فراروانشناختی و روحانی است كه توسط افرادی گزارش میشود كه در آستانۀ مرگ قرار گرفته اند.
در ارتباط با تجربه های نزدیك به مرگ ویژگیهای متنوعی همراه با اختلاف نظرهای فراوانی بیان شده است. مودی در كتاب زندگی پس از زندگی خود، ضمن بررسی گزارش هایی از این تجربه، دوازده ویژگی برای تجربۀ نزدیك به مرگ بیان میكند: احساس وقوع مرگ، توصیف ناپذیر بودن تجربه، شنیدن صدای اطرافیان در لحظه قرار گرفتن در آستانۀ مرگ، تجربۀ احساس آرامش و سكون، شنیدن صداهای نامتعارف مانند صدای زنگ، موسیقی، ناقوس، فریاد و وزش باد، كشیده شدن و ورود به تونلی تاریك، احساس حضور خارج از كالبد، ملاقات با موجودات غیرمادی ناشناخته یا برخی از دوستان، اقوام و شخصیت های مذهبی شناخته شده، دیدن موجودات نورانی، مرور زندگی، احساس مواجهۀ با مرز برگشت ناپذیر، بازگشت ناخواسته به زندگی (مودی، ١٣٧٣: ٩٩ - ٣١).
برخی از پژوهشگران در پی آن بوده اند كه با بررسی نمونه های مختلف، ویژگیهای این تجربیات را در قالب الگویی ارائه دهند: دكتر ملوین موریس در كتاب «ادراكات لحظات نزدیك به مرگ و تحولات روحی آن » ٩ نشانۀ ویژه برای ادراكات نزدیك به مرگ برمیشمارد: ١. احساس مرده بودن ؛ ٢. احساس آرامش و بیدردی؛ ٣. احساس خروج از بدن؛ ٤. تجربۀ تونل ؛ ٥. دیدن انسان های نورانی یا كالبدهای ساخته شده از نور؛ ٦. دیدن یك وجود مقدس و منور؛ ٧. بازبینی مجدد سال های زندگی؛ ٨. تنبلی و بیرغبتی در بازگشت و ٩. تحولات شخصیتی.
كنث رینگ، الگویی پنج مؤلفه ای پیشنهاد میدهد: احساس آرامش و سعادتمندی، احساس جدایی از كالبد فیزیكی، ورود به تاریكی، دیدن نور درخشنده و ورود به نور.
مایكل سابوم، در كتاب «خاطرات مرگ» ضمن بررسی پیامدهای مؤلفه های مورد نظر مودی، الگویی با عنوان آتلانتا[i] ناظر به ویژگیهای عمومی تجربه های نزدیك به مرگ ارائه میدهد كه عبارتند از: توصیف ناپذیری، احساس حضور در ساحتی بیزمان، احساس واقعی بودن رویدادها در حین تجربه و پس از آن، احساس وقوع مرگ، احساس آرامش و لذت و احساس جدایی از كالبد مادی.
بروس گریسون مؤلفه های شانزده گانه ای را به عنوان شاخص های نوعی تجربیات نزدیك به مرگ بیان میكند. ایشان شاخص های سنجش تجربه را در چهار ردة كلی قرار میدهد.
مؤلفه های ساختاری: احساس تغییر وضعیت در گذشت زمان، سرعت تفكر، مرور رخدادهای زندگی و احساس فهم ناگهانی؛
مؤلفه های عاطفی: احساس آرامش، شادمانی، وحدت كیهانی و تجربۀ نور درخشنده؛ مؤلفه های فراهنجار: احساس سرزندگی نامتعارف، آگاهیهای فراهنجار با استفاده از ادراكات فراحسی، آینده بینی و تجربۀ خروج از كالبد؛
مؤلفه های استعلایی: روبه رو شدن با قلمرویی متفاوت و ماورایی، مواجهه با حضوری رازآمیز یا شنیدن صدایی ناشناخته، دیدن ارواح نیاكان و شخصیت های مذهبی و رسیدن به نقطۀ برگشت ناپذیر كه در صورت عبور از آن، دیگر امكان بازگشت نخواهد بود.
با بررسی دیدگاه های مختلف دربارة شاخصه ها و ویژگیهای تجربه های نزدیك به مرگ این نتیجه حاصل میشود كه میزانی از مشابهت میان این دیدگاه ها وجود دارد، به گونه ای كه هیچ یك از پژوهشگرانی كه در این زمینه تحقیق كرده اند، در وجود تشابه میان تجربه های نزدیك به مرگ و وجود هستۀ مشتركی میان آنها تردید روا نداشته اند و ماهیت داستان هایی كه گزارش شده، به گونه ای است كه میتوان ادعا كرد همۀ افراد تجربه های مشابهی را گزارش كرده اند. پژوهشگرانی مانند مودی، رینگ، موریس و كوبر وجود مشابهت میان گزارش های تجربه های نزدیك به مرگ را تأیید می كنند. از این امر میتوان نتیجه گرفت كه این تجربه ها از توهم و اختلال های روانی نشأت نگرفته اند.
برخی محققان برای اثبات این ادعا از روش های آماری نظیر «خی _ دو» كه آزمونی آماری غیرپارامتری برای بررسی تطابق یك توزیع برآوردشده با یك توزیع واقعی است، بهره برده اند. با استفاده از این روش میتوان دریافت كه آیا رویدادهای گزارش شده در تجربه های نزدیك به مرگ، به صورت تصادفی اتفاق افتاده اند یا اینكه قابل پیش بینی هستند؟ نتایج به دست آمده از این پژوهش ها و معناداری آماری آن، این حقیقت را آشكار میكند كه شباهت موجود در گزارش های تجربه گران ناشی از تصادف نیست، بلكه این شباهت ها پدیدارهای ثابت همان صاحبان این تجربه ها هستند.
با بررسی الگوهای ارائه شده می توان به این نتیجه دست یافت كه توالی رخدادهای پیش آمده برای افراد مختلف در زمان تجربه، وضعیت مشابهی ندارند و برای هر كس رخدادهای تجربه اش به ترتیب خاصی اتفاق می افتد؛ از این رو هیچ دو تجربه ای كاملا شبیه دیگری نیست و هیچ ویژگی مشخصی به صورت كامل در همۀ تجربه ها به چشم نمی خورد، هر چند نمیتوان منكر هسته های مشترك برای این تجربه ها شد. هستۀ مشترك این تجربه ها را می توان در چهار مورد خلاصه كرد: تجربۀ خروج از كالبد، دیدار با دوستان و آشنایان در گذشته، تجربۀ نور كه همراه با آرامش و شادمانی است و مواجهه با حائل و مرز زندگی و مرگ .
منبع: فلسفه دین، تابستان 1398 - شماره 39؛ تناسخ و مسئلۀ تجربه های نزدیك به مرگ؛ فلاحتی، حمید؛ فعالی، محمدتقی؛ بداشتی، علی الله
و ويكي پديا