چشم باز کنیم از کوچه کوچه ها و جای جای شهر هایمان شهدا به پا خواستند و رفتند، همه کوچه ها
به اسم شهدا است، باید ما را به یاد شهدا بیندازد، پس چرا نمی بینیم؟ در قبال شهدا مسئولیم ، یکی از
شفاعت کننندگان شهدا هستند. نباشد که مدیون خون شهدا باشیم، شهدا با خونشان ولایت را پشتیبانی
کردند ما نیز باید پشتیبان ولایت باشیم، گوش به فرمان ولی امرمان باشیم ، محور سنجش هایمان
ولایت باشد، پا روی هوس های خود بگذاریم. نباید «من» را مطرح کنیم. حقیقتا آزمایش سختی
است، چه بسا افرادی که سختیها و شکنجه هایی را تحمل کردند و به اینجا که رسیده و «من» را
مطرح کردند نابود شدند. اگر با ولایت باشیم فرمان خداوند که «اطیعوا الله اطیعواالرسول واولی
الامرمنکم» را عمل کردیم. پس باز هم به خاطر خداوند است و هر چه که با محوریت خداوند و
برای خداوند باشد ماندنی است به اقتضای اینکه « کلُّ مَن علیها فان و یبقی وجه و بک ذوالجلال و
الاکرام .»بیایید ببینیم شهدا چه دیدند و رفتند: ما نیز آنگونه شویم، مگر نه اینکه ما مسئولیت پیام
رسانی شهدا را به دوش می کشیم؟ مگر نه این است که آنهایی که رفتند کاری حسینی کردند و ما
باید کاری زمینی کنیم ؟ زینب (س) با پیامش اسلام را زنده نگه داشت و آیا واقعاً در این زمان هم ما
انقلاب و اسلام را زنده نگه داشتیم؟
مگر جز این است که همه شهدا در وصیت هایشان توصیه به حفظ حجاب و پشتیبانی رهبر می کردند؟
غالباً شهدا چند وصیت داشتند: دعا برای امام کنید، دانش آموزان و دانشجویان خوب درس بخوانند،
گوش به فرمان امام باشید و خواهرم با حفظ حجابت حرمت خون مرا نگه دار.
در اینجا جای دارد که با تمام وجود فریاد بزنیم که دختر مسلمان، دختر ایرانی، مرد ایرانی و همه
افراد ایرانی بیاد بیاوریم رشادت ها و شهادت ها و عشق ها و شکنجه ها و… و رسالتی که آنها بر
دوش ما گذاشتند را فراموش نکنیم . زنان ما مراقب حجاب و مردان ما مراقب غیرت خود باشند و
همه ما پشت سر ولایت و رهبری باشیم.
همه ما خانواده های مسلمان و ایرانی متوجه نفوذ دشمن در خانه هایمان باشیم. مراقب فرزندانمان ،
دختران و پسران جوان که با کامپیوتر و اینترنت با همه دنیا ارتباط بر قرار می کنند و به آنها
آموزش چگونه ارتباط بر قرار کردن را بدهیم.
دشمن در کیف و کتاب و دفتر و لباس و همه ابزار و لوازم شخصی ما با زدن تصاویری نفوذ کرده
و کار کرده است و ما نیز آنها را خریداری کرده و استفاده می کنیم، اما باید هشیار و آگاه باشیم.
آخر کلامم را با خاطر ه آزاده ای تمام می کنم که خود تمام پیام است:
نوجان آزاده ای که وقتی خبر نگار زن از صلیب سرخ با سری برهنه آمد با او مصاحبه کند، آن
جوان در اردوگاه عراق و بین نیروها ی بعثی از آن خبرنگار روی بر گرداند و گفت تا چیزی روی
سرت نیندازی با تو صحبت نمی کنم. و این پیام همان زمان به همه دنیا مخابره شد.
دل نوشته ای مختصر از خواهر شهید و همسر جانباز