علامه امینی (ره) در کلام اندیشمندان
آیت الله جعفر سبحانی
کتاب «الغدیر»، بیت القصیده آثار علامه امینی است. اقیانوسی است در موضوعات مختلف. یکی از مباحث مهم کتاب الغدیر، محاکمه مورخان است؛ محاکمه ای علمی با استناد به قرآن و حدیث. الغدیر، منادی وحدت حقیقی است.
استاد علی دوانی(ره)
علامه امینی، با هیبت بودو بلند قامت.در اولین برخورد، انسان مجذوبیش می شد. شب ها دیدن او در حرم علی(ع)، عالمی داشت. شب ها در حرم چنان گریه می کردکه همه را به گریه می انداخت.
یکی از نویسندگان لبنانی خطاب به علامه امینی چنین گفته است: شما تمام گوهرهای دریاها را یکجا در الغدیر جمع کرده اید. کاری کرده اید که باید گروهی از دانشمندان آن را انجام دهند. چطور شما توانسته اید به تنهایی این کار را بکنید؟
آیت الله جناتی
علامه امینی، از تواضع و فروتنی فوق العاده ای برخوردار بود. در مجالس، تادلیل قطعی نداشت، چیزی را بیان نمی کرد. سعی می کرد نظراتش را بر اساس احادیث معتبر تثبیت نماید.
دکتر ابوالقاسم گرجی
مرحوم علامه امینی، بزرگ ترین خدمت را درعالم اسلام به مذهب تشیع انجام داده است که همان اثبات تواتر حدیث غدیر است. او مردی بسیار بزرگوار، متعصب و عالم در مساله دین ومذهب بود.
شهید مرتضی مطهری
نقش مثبت الغدیر در وحدت اسلامی، از این نظر است که اولا منطق مستدل شیعه را روشن می کند و ثابت می کند که گرایش مسلمانان به تشیع، برخلاف تبلیغات زهرآگین عده ای، مولود جریان های سیاسی یا نژادی نبوده است. ثانیاً ثابت می کندکه پاره ای از اتهامات به شیعه که سبب فاصله گرفتن مسلمانان دیگر از شیعه شده است، به کلی بی اساس و دروغ است. ثالثاً شخص شخیص امیرالمومنین علی(ع) را که مظلوم ترین و مجهول القدرترین شخصیت بزرگ اسلامی است و می تواند مقتدای عموم مسلمین واقع شود و همچنین ذریه اطهارش را به جهان اسلام معرفی می کند.
الغدیر دردانشنامه آزاد اینترنتی ویکی پدیا
در دانشنامه آزاد اینترنتی ویکی پدیا درباره کتاب الغدیر چنین نوشتهاند:« الغدیر نام کتابی است به قلم علامه امینی در ۲۰ جلد به زبان عربی که تاکنون ۱۱ جلد آن به زبان فارسی ترجمه شده است. موضوع عمده کتاب، واقعه غدیر خم به روایت اهل تسنن است. نویسنده در این کتاب به ۱۱۰ نفر از صحابه و ۸۴ نفر از تابعین پیامبر که حدیث غدیر را رویات کردهاند اشاره میکند. آنگاه ۳۶۰ نفر از راویان حدیث غدیر از قرن دوم تا چهاردهم را برمیشمارد. در پایان هم اشعار شاعران مختلف را درباره این موضوع ذکر میکند. نویسنده برای تدوین این کتاب به کتابخانههای کشورهای مختلف از جمله عراق، هندوستان، پاکستان، مغرب، مصر و کشورهای دیگر دنیا مسافرت کرد. امینی گفته است که برای تدوین الغدیر، ۱۰ هزار کتاب را از بای بسمالله تا تای تمت خواندهو به صد هزار کتاب مراجعه مکرر داشته است
جمله ای الهام بخش
نیروی حال
1) در زمان حال زندگی کنید و گذشته و آینده را دور بریزید و روی همه موارد ساده مثل بالا رفتن از پله و غیره تمرکز کنید.
٢) خود را از ذهن جدا کنید چون همه مشکلات توهمات ذهن هستند و اگر در حال باشیم و فکر کنیم میبینیم مشگل نداریم و اگر مشگل پیش آمد چون ذهنیتی از چیزی نداریم تصمیمی که در لهظه حال میگیریم بهترین تصمیم است.
٣) هر کاری که میخواهیم انجام دهیم از خود بپرسیم که نشاط و آسودگی و سبکی وجود دارد اگر نداشت ما در زمان حال نیستم.پس باید چگونکی کار را تغییر دهیم.
٤) نگران حاصل کارتان نباشید فقط بر خود کار متمرکز باشید نتیجه به خودی خود خواهد آمد. این یک تمرین نیرومند معنوی است.
٥) میدان انرژی درونی خود را حس کنید مثلا هوایی که درون بدن وارد و از آن خارج میشود را حس کنید. اگر این میدان انرژی قوی باشد میتوانیم آن را به دیگران انتقال دهیم.
٦) انتظار یک حالت ذهنی است که ما از لحظه حال راضی نیستیم و دنبال آینده هستیم و اکنون را از دست میدهیم و کیفیت زندگی هم به شدت کاهش پیدا میکند. اگر ما حال را درست کنیم آینده خود به خود درست میشود. شکر گزاره حال بودن است.
٧) فقط باشید و از بودن لذت ببرید اگر حاضر باشید هیچ نیازی نیست که انتظار چیزی را بکشید.
٨) مراقب باشیم گرفتار خود کاذب و ناشادمان نشویم، که ما را از حال بیرون میکشد و گرفتارمان میکند.
٩) اگر با ذهن یکی باشید دچاره درده احساسی میشوید که منشاء اصلی بیماریهای جسمی میباشد، مثل؛ آه. ناله. خشم، افسردگی و …..
١٠) برخی بدنهای دردمند نسبتا” بیضررند و شبیه کودکی هستند و مدام نق میزنند، برخی مثل هیولایی مخرب و شرور مثل شیطان هستند. برخی به جسم آسیب میرسانند. بعضی از نظره عاطفی خطرناکند. برخی به افراد پیرامونتان حمله میکنند و برخی به شما که میزبان هستید. آنگاه افکار و عواطف شما نسبت به زندگی وخود منفی میشود. اغلب بیماریها و تصادفات این گونه ایجاد میشود. برخی میزبان خود را به سوی خودکشی سوق میدهند.
١١) متوجه کوچکترین نشانهای ناراحتی به هر شکلی باشید شاید بدن دردمند در آستانه بیمار شدن باشد ناراحتی میتواند به شکل آزردگی، بیحوصلگی، سنگینی، میل، آزار رسانی، خشم، جوش و خروش، افسردگی و غیره ظاهر شود. نباید بگذاریم که بیدار شود و فعال شود و در ما زندگی کند.
١٢) شما نمیتوانید خود و شریک زندگیتان را دگرگون کنید تنها میتوانید ایجاد فضا را برای دگرگونی و ورود مهر و لطافت آماده کنید.
١٣) برای رشد نیاز به فروپاشی است. باید شکست باشد تا باعث ورود چیزهای تازه و بروز تغیییر و دگرگونی شود.
١٤) اگر کسی مطلبی به قصد آزار و توهین به شما گفت به جای پیمودن مسیر نا آگاهانه یا واکنش منفی یا حمله، دفاع و پس کشیدن،
عشق یعنی ...
شنیدید میگن عاشق شدن آسونه اما عاشق موندن هنره.
به خاطر همینه که میگم عشق واقعی ادامه داره…… بدون اینکه بفهمی
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد.درراه با یک ماشین تصادف کرد وآسیب دید .عابرانی که رد می شدند به سرعت اورابه اولین درمانگاه رساندند . پرستاران ابتدا زخم های پیرمردرا پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد.پیرمرد غمگین شدوگفت عجله دارم نیازی به عکسبرداری نیست .پرستاران ازاو دلیلش را پرسیدند.
پیرمرد گفت:زنم در خانه سالمندان است, هر صبح آنجا می روم و صبحانه رابا او می خورم . نمی خواهم دیر شود! پرستاری به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم .پیرمرد با اندوه گفت : خیلی متاسفم , او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمیشناسد ! پرستار با حیرت گفت : وقتی که نمیداند شما چه کسی هستید , چرا هرروز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید ؟ پیرمرد با صدایی گرفته گفت :
اگر او مرا نمی شناسد، من که میدانم او چه کسی است
دریچه ای رو به زندگی
• آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلكه دشواری رسیدن به سهولت است
• وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملكرد خود فكر می كنند، نه رفتار و عملكرد شما
• سخت كوشی هرگز كسی را نكشته است، نگرانی از آن است كه انسان را از بین می برد
• اگر همان كاری را انجام دهید كه همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید كه همیشه می گرفتید
• افراد موفق كارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلكه كارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند
• پیش از آنكه پاسخی بدهی با یك نفر مشورت كن ولی پیش از آنكه تصمیم بگیری با چند نفر
• كار بزرگ وجود ندارد، به شرطی كه آن را به كارهای كوچكتر تقسیم كنیم
• كارتان را آغاز كنید، توانایی انجامش بدنبال می آید
• انسان همان می شود كه اغلب به آن فكر می كند
• همواره بیاد داشته باشید آخرین كلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
• تنها راهی كه به شكست می انجامد، تلاش نكردن است
• دشوارترین قدم، همان قدم اول است
• عمر شما از زمانی شروع می شود كه اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید
• آفتاب به گیاهی حرارت می دهد كه سر از خاك بیرون آورده باشد
• وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است كه شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
• در اندیشه آنچه كرده ای مباش، در اندیشه آنچه نكرده ای باش
• امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست
• برای كسی كه آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست
• امید، درمانی است كه شفا نمی دهد، ولی كمك می كند تا درد را تحمل كنیم
• بجای آنكه به تاریكی لعنت فرستید، یك شمع روشن كنید
زندگیتان شاد و سراسر روشنایی
خداوند از انسان چه می خواهد...
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آن که استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت او را نظاره می کند.
استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری میکنی؟
شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطفش.
استاد گفت: سوالی میپرسم، پاسخ ده.
شاگرد گفت: با کمال میل استاد.
استاد گفت: اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آن که از گوشت و تخم آن بهرهمند شوم.
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه…! نمیتوانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را خواهی کشت، تا از آن بهرهمند گردی؟!
شاگرد گفت: نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها برایم مهمتر و با ارزشتر خواهند بود.
استاد گفت: پس تو نیز برای خداوند چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا باارزشتر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی.
تلاش کن تا آن قدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و باارزش شوی تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را به دست آوری.
خداوند از تو گریه و زاری نمیخواهد، او از تو حرکت، رشد، تعالی و با ارزش شدن را میخواهد و میپذیرد، نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را …..
بهشتی، حقیقت سبز تاریخ
بهشتی، ای منطقِ منطبق با حقیقت! ای حقیقتِ حضور! درود بر تو باد که در اعتقادِ تو
اعتدالی بود و در اعتراض تو اعتباری.
دستی به بدرقه داشتی و چشمی به ظهور.
قلبت پر از عاطفه بود و لبریز از رابطه.
ریشه هایت را درخت ها می دانستند و سرسبزیِ اندیشه ات را بهارها.
شهادت در باورِ تو بود. در باورت بود که «مَثَل شهید، مَثَل شمع است که خدمتش از نوعِ
سوختن است و فانی شدن و پرتو افکندن تا دیگران در پرتو این نیست شدن بنشینند
و آسایش یابند»
بهشتی! درود بر تو و سلام به حماسه تو که می سوزم و می گریم؛ که اشک ریختن
به شهید، حرکت در موجِ اوست و نگریستن به پرواز در اوجِ او.
بهشتی! مغزِ متفکر شورایِ انقلاب! درود بر تو که استادِ تو امام بود و شاگردانِ تو یک ملّت.
تو ایستادی و باور داشتی که: «روزی که گردونه همیشه پوینده مبارزه ملّت، در سازماندهی
استواری بیفتد باید اطمینان داشت که جرثومه های ضد انقلاب نمی توانند به آن
نزدیک شوند».
ای افتخار آفرینِ عرصه عزت و آزادی! کدام افتخار برای تو بالاتر که بگویی «طلبه ای هستم
که هر چه از دستم برآید به این انقلاب خدمت کنم».
بهشتی! دل دلبستگیِ انقلاب! هیچ دلبستگی نتوانست جرأت هجرت تو را از این دنیا بگیرد.
تاریخ را برای خود ساختی و از حضیض ذلت و مذّمت به اوجِ غیرت و رفعت و شوکت رهسپار
شدی، تا نشان دهی که ستار شدن، تلاطم سوختن است و جریان جان باخت.
در زیر بیرق یکدلی و یکرنگی ایستادی و سرودی به رنگ آزادی سر دادی و تمامِ پرندگانِ
بی پروا را به زمزمه باران دعوت نمودی.
زلال سخن
ما در زیر بار سختی ها و مشکلات و دشواری ها قد خم نمی کنیم.
ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند.
تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم، و یا زخم بخوریم و به خاک بیفتیم
و الا هیچ قدرتی پشت ما را نمی تواند خم کند.
خودت را به دست حوادث و جریانها نسپار
چون خدا تو را آفریده است تا به وجود آورنده جریانها باشی
نه تسلیم شونده در برابر جریانها.
باید با صراحت عرض کنم که یکی از آفتهای حیات اجتماعی ما
رواج دعوت زبانی و قلمی و کساد دعوت عملی است.
ما ایمانمان را، اخلاصمان را، عملمان را درست میکنیم
و با اسلام منطبق میکنیم،
{اگر} این را داشته باشیم یاری خدا، تضمین شده است.
تلخی برخورد صادقانه را بر شیرینی برخورد منافقانه ترجیح می دهم.
اسلام زیباست و هنر برای بیان زیبایی.
چرا دشمنان خدا از این حربه استفاده می کنند ولی
دوستان خدا برای ارائه مفاهیم اسلامی از زبان هنر استفاده نمی کنند؟
وای بر آن انقلاب و انقلابی که در بامداد پیروزی بخواهد
به محیط آرام و آسایش دهنده ی انقلاب پیروز شده، دل ببندد
و با شهادت و مبارزه و پیکار خداحافظی کند.
شهید مظلوم دکتر بهشتی
آسیب های مهدویت
اسلام گرايي و گسترش انديشه ديني در دهه هاي اخير و رشد روز افزون تشنگان مباحث اسلامي به خصوص معارف مهدويت در ميان جوامع اسلامي ، دشمنان را بر آن داشته كه در مقابل اين سيل فروشان سدي ايجاد كنند تا شايد از امواج آن بكاهند و روند آن را كندتر كنند. مقوله مهم مهدويت به دليل اثرات بسيار حيات بخش و بهجت زايي كه دارد در معرض خطرات و آسيب هايي است. برخي از اين آسيب ها به قرار زير است :
1-برداشت هاي انحرافي از مقوله انتظار فرج
2-افراط و تفريط در ارائه چهره ي مهر و قهر از امام عصر (عج)
3-طرح مباحث غير ضروري
4-شتابزدگي و تعجيل
5-توقيت و تعيين وقت ظهور
6-تطبيق نادرست نشانه هاي ظهور
7- افراط و تفريط در تبيين مفهوم غيبت
8-ملاقات گرايي
9-مدعيان دروغين مهدويت نيابت خاصه وعامه
10- شگردهاي مدعيان دروغين
11-عدم پيروي از ولايت فقيه و نواب عام
12-فعاليت غرب و مشرقين و دشمنان
گردآورنده: سیده رقیه حسنی محمدی
طلبه سطح 3- گرایش تفسیر و علوم قرانی
صیاد دل ها
اللهم عجل لولیک الفرج
مولایم، ای صاحب انتظار، دیری است که تیرک خیمه وجود، تحکل دوری تو و کرشمه ی ابروانت را از دست داده است، تو صیاد دل مایی. بی قراری مجنونی ام را از کلمات پاره پاره دلم بخوان. من عاشق بیانگرد تنهایم، گرچه هنوز پاره هایی از قلبم تقلبی هست ولی دلم به شدت درد فراق دارد.
دلبرا؛ می دانم بالاخره انتظار به پایان می رسد و گل نرگس، معطر و زیبا بر سر و دست سبز عشق، کویر چشمانمان را به دیدارش دعوت می کند. در چشمان منتظر ما، شکوفایی هر نرگس ورق خوردن صفحه تقویمی هست که فصلی به دیدار نزدیک می شویم.
لبخند دلکش کدامین نرگس، رمز آمدن میهمان عزیز دل ها، به باغ کویر چشم ها و دل های پر طپش ما خواهد بود.
آقا جان! بنگر این مرغان نغمه ساز عاشق را که در جای جای گستره هستی نغمه خوش فرج را می خوانند تا با ظهورت بر شکوه اردیبهشت دل ها بیفزایی. آخر باغ ما پژمرده است، ما سرگشته نشانی آنیم، گل های باور ما با بارش بارقه طلوعت شکوفا می شوند؛ بیا تا عطر نفسهای تو را تجزیه کنیم و به همه باغچه ها و گل ها ببخشیم و به شکرانه آمدنت پای گلبرگ اقاقی ها نمازی آبی بخوانیم و صادقانه همچون تو که در غیبت می گریی، ما آشکارا هق هق گریه سردهیم.
ای عشق خوبان! چشمانمان به راه مانده است، تا تو از پیچ و خم جاده سبز نور بیایی، با چراغی در دست و نگاهی به موازات سحر و نشانی از خانه یاس خونین، با قصه شقایق های سوخته و پرپر در تف عش.
ای نگاهت روشن، می دانم که می آیی. بی ریا، صمیمی و ساده همچون نسیم. و ما را که در التهاب کویر عشق می سوزیم، زنده و تازه می کنی.
یابن الحسن، عطشناک نگاه توایم، می خواهیم خاک پایت شویم، تو هم یک شب از پنجره انتظار به خانه دلهایمان بیا و دل سرما زده مان را در قطیفه ای از نور بپوشان بیا و ببین که برای تو چه طاق نصرتی از بهار می بندیم و جهان را با آویختن فانوس های نرگس مست (اشک چشم) روشن و آسمانی می کنیم.
ای سوار سبز، پنج شنبه هایمان روز دلتنگی است، بی قراری، غمگینی، روز اشک ریختن.
دل های خسته به امید جمعه وصل پنج شنبه ها را سپری می کنند. آخر جمعه بوی خوش بهار می دهد، بوی خوش عشق، عطر محبت و صفا، عطر محمدی، عطر همه زیبایی ها، عطر انتظار، عطر آقایمان، عزیز دل هایمان مهدی (عج الله) کدام جمعه این عطر سرشار می شود.
مهدی جان
چرا دوری تو تقدیر ما شد غم هجران گریبان گیر ما شد
تو غائب نیستی مهجور ماییم دریغا علتش تقصیر ما بود.
سخنان رهبری درباره انتخابات
ثمره مردم سالاری دینی
انتخابات در کشور ما یک حرکت نمایشی نیست. پایه ی نظام ما همین انتخابات است. یکی از پایه ها، انتخابات است.
مردم سالاری دینی با حرف نمیشود؛ مردمسالاری دینی با شرکت مردم، حضور مردم، اراده ی مردم، ارتباط فکری و عقلانی و عاطفی مردم با تحولات کشور صورت میگیرد؛ این هم جز با یک انتخابات صحیح و همگانی و مشارکت وسیع مردم ممکن نیست. این مردمسالاری، عامل پایداری ملت ایران است.
اینکه شما توانسته اید در طول این سیسال از نهیب ابرقدرتها نترسید، اینکه ابرقدرتها هم غیر از نهیب نتوانستند ضربه ی اساسی به شما بزنند، اینکه جوانان کشور در ورود به میدانهای گوناگون این شجاعت و اخلاص را نشان میدهند، ناشی از مردم سالاری دینی است.
بیانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع) 1388/1/1.
نغمه ی دل
گاهی نوشتن اولین جمله، اولین کلمه یا حتی اولین حرف آن قدر مشکل است که نیروی قلم برای خود نمایی بر کاغذ هم نمی تواند قدرت نوشتن را بر سر انگشتانم بیاورد. مغزم چون گنجینه لغاتی می شود که گویی هنوز یاد نگرفته ام از آنها استفاده کنم. شاید هم اشتباه می کنم به کلی خالی شده و مانند کودکی سعی در یادگرفتن کلمات و پیداکردن ارتباطشان با هم را دارم. نمیدانم حس عجیبی است! از چه بنویسم؟ از کجا شروع کنم؟ از چیزهایی که برایم عزیز است یا چیزهایی که از آنها متنفرم. از آرزوهایم یا از فرصتهای از دست رفته. در وصف نگاری بنویسم یا زبان به گله او باز کنم. فکرم به هر سو که میرود گویی نقطه آغاز نیست میانه راهم که باید از جایی دیگر شروع کنم. شاید پایان یک اتفاق را بنگارم که پندی باشد برای خوانندگان. شاید نمیدانم از چه بنویسم از دریا. از موج از برف از گل سرخی زندانی بر بوته خار. از عشق از آه از مادر از مرگ از تولد؟ وصف چه چیزی را کنم. لبخند زیبای مادر پس از تحمل درد و رنج بسیار پس از اولین نگاه به فرزند. از تلاش خستگی ناپذیر جوجه ای برای یادگرفتن پرواز. از اشتیاق مورچه برای جمع آوری دانه ها برای زمستان سرد. از بوی خوش کاهگل و عطر شامه نواز نان تنوری زیر بارش قطرات باران بهاری و شاید از عشق پیامبری بر امت خود و طلب رستگاری آن ها. تمام اینها یک نقطه آغاز دارند آن چیزی یا کسی نیست جز خدا. چه چیز زیبا تر از توصیف زیبایی خدا ـ چه چیز گفتنی تر باشد برای پند جز حکمت خدا. صبر مادر، عشق پیامبر، تلاش جوجه، قطره باران جز رحمت خداست؟ زندگی می بخشد. چراغ راه است. چشم پوشی می کند. فرصت می دهد. می میراند و باز زنده می کند. اما چه می توان نوشت از این همه بزرگی. از خالق این همه زیبایی. وصف تمام نعمت های او آن قدر که می شناسم کار من نیست چه رسد به آن هایی را که نمی بینم و نمی شناسم. اما همین بس که اگر گل زیباست. اگر مادر ستودنی است. اگر باران لطف است اگر نان برکت است. اگر جنگل سبز و دریا آبی است و اگر …. هزاران حکمت و نعمت و لطف و مشیت از آن اوست که در وصف نمی گنجد.
«نتوان وصف تو گفتن که در وصف نگنجی نتوان ذکر تو گفتن که تو در بند نیایی».
به قلم: فاطیما
انتظار
«تقدیم به بی کران مهر و عطوفت «المهدی» که یگانه شاهراه عشق و عرفان جز امتداد نگاه او نیست مرا هزار امید است و هر هزار تویی هر هزار تویی…».
با تو از بهاران می گویم، از بهاران طبیعت، از امید جوانی تا شکوفه های گل، از قبول عشق تا آواز کبوتران عاشق، از قطرات اشک دلدادگان تا قطرات اشک بهاران.
با تو از باز شدن غنچه نمی گویم که پر پر شدنی و غم انگیز است. با تو از زمستان نمی گویم که سرد و تلخ است.
با تو از بهار می گویم که سراسر زندگی است. با آمدنت زندگی ام را بهار کن. با بهارت زندگی ام را شکوفا و با شکوفاییت زندگی ام را جاودانه کن.
به قلم: محبوبه
مادر
«ترانه ها همه زیباست مادرم! اما ترانه ای به قشنگی لالایی تو نیست».
چشمان زیبایت چراغ راهم است. دل پر مهرت گنجینه ی اسرارآمیز خلقت است که صندوقچه ی تمام اسرار خلقت شده، اسراری چون عشق، رحم، عطوفت، گذشت… اما گویی این صندوقچه جایی برای شادی خودت نیست چرا که تمام غم ها و غصه هایت مهر و موم شده درون آن است ولی شادی ات را به خانواده ات می بخشی. صدای دل نوازت همچون لالایی است در لحظات سخت و طاقت فرسای من. اما این صدا هنوز آلوده به گله و شکایت نشده چرا که تو خدای صبر و عطوفتی. دستان گرمت وقتی بر سرم کشیده می شود هم خستگی را از تنم می رهاند، هم آرامش به بدنم هدایت می کند. چه خمیده شده کمرت پس از تحمل سختی ها گویی تمام رنج ها را خود به تنهایی بر دوش کشیده ای تا ما احساس سختی نکنیم. این را بدان که هر گاه به یادت هستم تو را به بلند قد ترین و زیبا ترین شکل می بینم چون روح زیبایی داری. گویی این قد خمیده چون سروی سرافراز در دنیای دلم سروری می کند. فدای پاهای رنجورت. وقتی پای خاطراتت می نشینم که برای آسان تر نمودن زندگی، برایم چه راه طولانی و مشقت باری را با این قدم ها پیموده ای دلم می خواهد خم شوم و بر کف پاهایت بوسه زنم. صدای ذکرت را در نیمه ی شب می شناسم همان لحظه که از شدت درد پا بی خواب شده ای و با صدایی آرام از خدای بزرگ طلب شفا می کنی.
وقتی با زبان قاصرم سپاست می گویم با لحنی آرام می گویی مگر چه کرده ام آیا چیزی جز وظیفه بوده است؟
آری، نه تنها وظیفه نیست بلکه عشق را بر من تمام کرده ای چشم پوشی از این دنیا و در عوض تلاش بسیارت برای راحت تر نمودن این دنیا برایم آن قدر آزارم می دهد که گاهی آرزو می کنم که نباشم و این همه صبر و مهر و شکیبایی را نمی دیدم. چرا که اصلاً توانایی جبران یک لحظه از آن را ندارم. خداوند خلقتی به زیبایی بهشت ندارد. اما نه این که همین بهشت زیر پای توست. مادرم سعادتم در گرو لطف و کرامت توست که همه از دعای لحظه لحظه تو سرانجام گرفته اند. ببخش کودک خود تا خدا ببخشاید مگر نه این که رضای خدا در رضای تو نیست…
به قلم: فاطمیا
شخصیت حجر بن عدی در کتاب امام شناسی علامه تهرانی
یکی از علمای بزرگی که درباره شخصیت و کیفیت شهادت حجر بن عدی در جاهای مختلف سخن گفته است،علامه سید محمد حسین طهرانی است.
وی در کتاب امام شناسى جلد 12 صفحه 163 درباره حجر بن عدی مینویسد:
در کتاب «معرفت و تاریخ» از نَسوَى وارد است که گفت: رَزین غافقى گفت: من از علىبنأبىطالب علیهالسّلام شنیدم که مىگفت:
یَا أَهلَ العِرَاقِ سَیُقْتَلُ مِنکُم سَبْعَة بِعَذْراءَ، مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ أصحَابِ الأُخْدُود
«اى اهل عراق بزودى از شما هفت نفر در عذراء کشته مىشوند، مَثَل ایشان مانند مَثَل أصحاب اخدود است». و حُجر بن عدى و اصحاب او در عذراء کشته شدند.
حجر بن عدى کِندى کوفى از اعاظم اصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام و از ابدال آنهاست. در کیاست و زهد و عبادت، در عرب مشهور بوده است.
گویند شبانه روزى هزار رکعت نماز مىگزارده است. اصحاب تراجم و رجال، حال او را مفصلًا بیان کردهاند. از جمله ابن اثیر در «اسد الغابة» و ما اینک از «استیعاب» ابن عبد البّر أندلسى قدرى از حال و خصوصیّات وى را بیان مىنمائیم.
حُجر بن عدى کندى از فضلاء اصحاب رسول خدا بوده و با وجود صِغَر سنّ از بزرگان آنها محسوب مىشده است.
در جنگ صفّین ریاست لشکر کِندَه را داشت و در جنگ نهروان مَیسره لشگر أمیر المؤمنین علیه السّلام به دست او بود. چون معاویه به زیاد بن ابیه حکومت عراق و ماوراء آن را داد و زیاد از سوء سیرت و غلظت و تندى، آنچه در توان داشت ظاهر نمود، حُجر بن عَدى او را از ولایت و حکومت عراق خلع کرد و معاویه او را خلع نکرد و جماعتى از اصحاب و شیعیان على علیه السّلام از حُجر پیروى نمودند. و روزى که زیاد در آمدن نماز تأخیر کرد، حُجر و اصحابش او را با ریگ زدند.
زیاد جریان را به معاویه نوشت و او امر کرد تا حُجر را به نزد وى بفرستد. زیاد، حُجر را در زمره دوازده مرد دیگر که همگى در غلّ آهنین به زنجیر کشیده بودند با همراهى واثل بن حذجر حَضْرَمى به سوى معاویه ارسال نمود. معاویه شش نفر از آنها را کشت و شش نفر را زنده نگهداشت و حُجر بن عَدِىّ در جمله آن شش تن بود که کشته شدند.
چون خبر به غلّ کشیدن حُجر و اصحابش توسط زیاد به عایشه در مدینه رسید، عبد الرّحمن بن حارث بن هِشام را به سوى معاویه در شام فرستاد و پیام داد که: الله الله فِى حُجر و أصحَابِهِ «خدا را خدا را در نظر بگیر درباره حُجْر و اصحاب او» ولیکن چون عبد الرّحمن بن حارث به شام رسید، دید که حُجر و پنج نفر از اصحاب او را کشتهاند.
عبد الرحمن بن حارث به معاویه گفت: حِلم ابو سفیان از تو درباره حجر و اصحابش در کجا پنهان شد؟ چرا آنها را در زندانها حبس نکردى تا بدین وسیله آنها را در معرض مرض طاعون درآورى و بدینگونه بمیرند؟ معاویه گفت: چون مثل تو در قوم من پیدا نمىشد این فکر به نظر من نیامد.
عبد الرّحمن گفت: به خدا قسم که دیگر عرب براى تو حلمى را و رأى و تدبیرى را نمىشناسد. گروهى از مسلمانان را که به طور اسارت به نزد تو آوردند کشتى؟ معاویه گفت: پس من چکار کنم؟ درباره آنها زیاد به من نامهاى نوشت و امر آنها را تشدید مىکرد و متذکر میشد که آنها در حکومت من بزودى ایجاد پارگى و گسیختگى خواهند نمود که قابل وصله زدن نباشد.
و پس از این جریان، معاویه به مدینه آمد و بر عایشه وارد شد. اوّلین سخنى را که عایشه با او گفت کشتن حُجر بود در ضمن گفتار طویلى که بین آن دو نفر جارى شد، و سپس عایشه گفت: مرا بر حُجر واگذار تا در نزد پروردگارمان ملاقات حاصل شود.
صفحات: 1· 2
پیام دریایی
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود،روی ساحل نوشت : دریا دزد است. مردی که از دریا ماهی گرفته بود، روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمند است. وقتی موج آمد جمله ها را با خود شست،تنها این پیام باقی ماند: حرفهای دیگران را در وسعت خویش حل کن تا دریا بمانی.
دانشجو کیست؟
کلمه ی دانشجو از لحاظ بار معنایی، از جهت دیگری حامل معنای خیلی جالب توجه و مهمی است. دانشجو یعنی جوان طالب علمی که آینده در دست اوست. این خصوصیات، در کلمه ی دانشجو هست. دانشجو، یعنی جوان؛ چون دانشجویی، قهراً مربوط به دوران جوانی است. طالب علم بودن و جستجوی از دانش هم در کلمه ی دانشجو هست.
چون فرض این است که آینده ی کشور، به سمت اداره ی علمی کشور پیش می رود دیگر؛ یعنی به سمت اداره ی عالمانه و منطبق بر موازین دانش پیش می رود و هر کشور و هر جامعه ای که علم و فهم و محاسبه ی دقیق، در همه ی شؤون آن دخالت داشته باشد، وضعش بهتر است.
بنابر این دانشجو یعنی کسی که ناظر به آینده و متعلق به آینده است؛ آینده هم متعلق به اوست. ببینید، این عناوین و مفاهیمی که در کلمه ی دانشجو گنجانده شده، خیلی مهم است. به همین دلیل، فوراً اینجا استفاده کنیم؛
اگر دانشجو از لحاظ جهت گیری فکری و سیاسی دچار انحراف باشد، مصیبت بزرگی خواهد بود. درست است؟
اگر هدف دانشجو این باشد که درس بخوانم، برای اینکه زندگی شخصی خودم را مثلاً آباد کنم، بقیه هر جی شد بشود؛ خطر خیلی بزرگی است.
اگر جهت زندگی دانشجو این باشد که مسائل جامعه و آنچه که میگذرد، بی اهمیت، بی اهتمام ، بی علاقه و بی مبالات باشد، مصیبت خیلی بزرگ است.
فرض بفرمایید به دانشجو گفته شود که بخشی از نیروهای کشور، دچار آفات عقیدتی و فکری اند، شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه!! همچنان که اگر بگویند بخشی از مردم در فلان جا دچار زلزله شدند و از بین رفتند، شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه!! بخشی از مردم از لحاظ وضع معیشتی دچار دشواری و مشکلند، شانه بالا بیندازد و بگوید به من چه!!! این حالت بی تفاوتی، مصیبت خیلی بزرگی است.
کسی که بناست فردا امور مملکت در دست او باشد، این قدر نسبت به مسائل جامعه و سرنوشت مردم بی اعتنا باشد، خیلی نگران کننده است. از این نگران کننده تر، این است که بی تفاوت نیست، حساس است منتها حساسیت منفی؛ یعنی درست علاقه مند به این است که بخشی از مردم جامعه فرضاً در یک زلزله نابود بشوند! حالا زلزله، یک مثال واضح، و یک نوع آفت جسمانی و مادی است؛ از این بدتر، آفت معنوی است که کسی به آن توجه نمی کند. مثلاً دلش بخواهد که مردم، غرق در شهوات بشوند، دلش بخواهد که مردم غرق در بی ایمانی بشوند؛ خودش هم اصلاً این طور باشد و به این سمت بتازد! ببینید مسئله ی دانشجو چقدر حساس می شود!
اگر ما معنای دانشجو و مفاهیمی که منطوی و مندرج در عنوان دانشجو است را به دقت مورد ملاحظه قرار بدهیم، باید نسبت به سرنوشت قشر دانشجو خیلی حساس بشویم، هر که هستیم؛ چه خودمان دانشجو باشیم، چه استاد، چه از مسئولان آموزش عالی کشور، چه از مسئولان کشور و چه آدمی معمولی باشیم که داریم در خیابان راه می رویم اگر بدانیم دانشجو یعنی چه، باید نسبت به سرنوشت دانشجو خیلی حساس باشیم… .
از بیانات رهبر عزیز در جمع دانشجویان 76/11/11
شکوه تاریخ
غدیر منحصر در یک تاریخ با عنوان 18 ذیحجه نیست،
غدیر یک نقطه تأمل در تاریخ است،
غدیر تجلی اراده خداوند است، غدیر بی منتها و جاودانه است،
غدیر روح انسان و جهان است، غدیر قدرت اسلام و
جانمایه اعتلای بشریت است،
غدیر یک روز تعطیل در کوچه های تقویم نیست بلکه فرودگاه موکب مقدس
پیامبر خدا و قرارگاه فرماندهی سپاه توحید است،
غدیر نبض حیات حقیقت و راوی شور و شادمانی و شگفتی و سرور است،
غدیر تلاوت ایه های رهایی بشر است.
غدیر والاترین رخدادی است که پدر پیر تاریخ به چشم دیده است.
رویدادی است که از ذهن تاریخ فراموش ناشدنی است.
بقلم فائزه
رغبت های نوجوان
1. رغبت های تفریحی: نوجوان در سال های نخستین بیشتر به تفریحاتی علاقه مند است که مستلزم صرف انرژی زیادی هستند. به تدریج به تفریحات بزرگسالان رغبت پیدا می کند و تفریحاتی را ترجیح می دهد که بسیار لذت بخش و در سطح عالی باشند که رغبت های تفریحی معمولی نوجوانان شامل بازی و ورزش، استراحت، مسافرت، مطالعه، رادیو و تلویزیون هستند.
2. رغبت ها و تمایلات اجتماعی: این تمایلات بستگی به این دارند که چقدر نوجوان فرصت گرد آمدن با همسالانش و پرداختن به فعالیت های جمعی داشته است. مثلاً نوجوانی که به علت فقر ناگزیر باشد کار کند طبعاً در رشد و گسترش تمایلات اجتماعی موفقیت لازم نخواهد داشت.
3. رغبت های شخصی: پرداختن به خویشتن از قوی ترین تمایلات مشترک نوجوان است زیرا به نظر ایشان نخستین پذیرش از سوی همسالان یا همگنان به وضع ظاهر و اندام بستگی دارد. بعضی قضاوت دیگران درباره ی شخصیت نوجوان از وضع ظاهر او متأثر می شود بنابراین هر نوجوان مخصوصاً در اوایل نوجوانی به وضع ظاهرش بیشتر می پردازد و برای جذاب ساختن بیشتر می کوشد، وضع و نوع لباس هم برای نوجوان مهم است و او دوست دارد شکل و رنگ لباس خود را همانند دوستانش گرداند تا مورد تأیید و قبول آن ها قرار گیرد و این رغبت در آخرین کلاس های دبیرستانی و نزدیک شدن مرحله ورود به دانشگاه یا بازار کار قوی تر می شود زیرا آن را در موفقیت خود مؤثر می داند که این موفقیت رضایت خاطر فراوانی را برای نوجوان فراهم می کند.
4. رغبت های تحصیلی: نوجوانان نوعاً درباره کارهای مدرسه و خانه گله مندند و آن ها را مخالف ذوق خود می دانند معلمان و روش های تدریسشان را مورد انتقاد قرار می دهند دختران نسبت به فعالیت های تحصیلی و انجام دادن تکالیف درسی بیش از پسران علاقه نشان می دهند.
معمولاً سه گروه از نوجوانان میل تحصیلی کمتری دارند و مدرسه را دوست ندارند، اول: نوجوانانی که والدینشان آرزوی بزرگی درباره فرزندان خود ندارند. دوم: نوجوانانی که از موفقیت تحصیلی برخوردار نمی شوند و مورد پذیرش همکلاسانشان قرار نمی گیرند. سوم: نوجوانانی که سن بالایی دارند و غالباً انتظار هست که بهتر از بقیه درس بخوانند.
5. رغبت های شغلی: پسران و دختران در دوره دبیرستان درباره آینده شان فکر می کنند. معمولاً پسران بیش از دختران به شغل آینده خود می اندیشند و پسران نوعاً مشاغلی را دوست دارند که فریبنده و هیجان انگیز باشند بدون توجه به این که موفق خواهند شد یا نه. همچنین مشاغل نامدار و پر آوازه را ترجیح می دهند بیشتر پسران خانواده های پایین امیدوارند در شغل انتخابی خود موقعیت اجتماعی برتری پیدا کنند. همچنین دختران مشاغلی را ترجیح می دهند که امنیت بیشتری دارند و کمتر وقت آن ها را می گیرند. مشاغل خدماتی از قبیل معلمی و پرستاری را بیشتر دوست دارند.
6. رغبت های دینی: برخلاف تصور و عقیده بعضی ها نوجوانان امروز به دین و مذهب علاقه مندند و احساس می کنند که دین نقش مهمی در زندگی آن ها ایفا می کند درباره ادیان و مذاهب سخن می گویند و واحد درسی در دانشگاه می گیرند مراسم دینی و مذهبی را انجام می دهند. بیشتر پسران و دختران درباره مفاهیم و عقاید دینی دوران کودکی پرسش هایی می کنند و به همین سبب دوره نوجوانی را مرحله «تردید دینی» می نامند. زیرا نوجوان دین و مذهب را یک منبع تحریک عاطفی و ذهنی می داند و می خواهد آن را بر مبنای عقل یاد بگیرد و کورکورانه بپذیرد.
علي اكبر شعاري نژاد ، روانشناسي رشد ص 269
تدوین: زینب فوادیان
نظریه افلاطون درباره زن
این مسأله یک مسأله تازه که در قرن ما مطرح شده باشد نیست ؛ حداقل دو هزار و چهارصد سال سابقه دارد ، زیرا این مسأله به همین صورت در کتاب جمهوریت افلاطون مطرح است . افلاطون با کمال صراحت مدعی است که زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند که مردان عهده دار می شوند و از همان حقوقی بهرمند گردند که مردان بهرمند می گردند.
هسته تمام افکار جدیدی که در قرن بیستم در مورد زن پیدا شده و حتی آن قسمت از افکار که از نظر مردم قرن بیستم نیز افراطی و غیر قابل قبول به نظر می رسد ، در افکار افلاطون پیدا می شود و به همین جهت موجب اعجاب ناظران نسبت به این مرد ـ که پدر فلسفه نامیده می شود ـ گردیده است . افلاطون در رساله جمهوریت کتاب پنجم ، حتی درباره اشتراکیت زن و فرزند ، درباره اصلاح نژاد و بهبود نسل و محروم کردن بعضی از زنان و مردان از تناسل و اختصاص دادن تناسل به افرادی که از خصایص عالیتری برخوردارند ، درباره تربیت فرزندان در خارج از محیط خانواده ، درباره اختصاص دادن تناسل به سنین معینی از عمر زن و مرد که سنین قوت و جوشش نیروی حیاتی آنها به شمار می رود بحث کرده است.
افلاطون معتقد است همان طوری که به مردان تعلیمات جنگی داده می شود به زنان نیز باید داده شود ، همانطوری که مردان در مسابقات ورزشی شرکت می کنند زنان نیز باید شرکت کنند ، اما دو نکته در گفته افلاطون هست : یکی اینکه اعتراف می کند که زنان از مردان چه در نیروهای جسمی ، چه در نیروهای روحی و دماغی ناتوان ترند ؛ یعنی تفاوت زن و مرد را از نظر «کمی» اعتراف دارد ، هر چند مخالف تفاوت کیفی آنها را از لحاظ استعدادهاست .
به عقیده افلاطون استعدادهایی که در مردان و زنان وجود دارد مثل یکدیگر است ؛ چیزی هست که زنان در هر رشته ای از رشته ها از مردان ناتوان ترند و این جهت سبب نمی شود که هر یک از زن و مرد به کاری غیر از کار دیگری اختصاص داشته باشند .
افلاطون روی همین جهت که زن را از مرد ضعیف تر می داند ، خدا را شکر می کند که مرد آفریده شده نه زن . می گوید : « خدا را شکر می کنم که یونانی زاییده شدم نه غیر یونانی ، آزاد به دنیا آمدم نه برده ، مرد آفریده شدم نه زن .»
دیگر اینکه افلاطون آنچه در موضوع بهبود نسل ، پرورش متساوی استعدادهای زن و مرد اشتراکیت زن و فرزند و غیره گفته ، همه مربوط است به طبقه حاکمه ، یعنی فیلسوفان حاکم و حاکمان فیلسوف که وی آنها را منحصراً شایسته حکومت می داند . چنانکه می دانیم افلاطون در روش سیاسی مخالف دموکراسی و طرفدار اریستو کراسی است . آنچه افلاطون در زمینه های بالا گفته مربوط است به طبقه اریستو کرات و در غیر طبقه اریستو کرات طور دیگری نظر می دهد .