قرآن و تربیت اجتماعی کودک
امروز کتابی در حوزه تربیت اخلاقی رو معرفی می کنیم این کتاب با عنوان «قرآن و تربيت اجتماعي كودك» تالیف خانم مهدیه رضایی است که به سفارش مركز پژوهشي قرآن كريم المهدي تدوین شده و توسط انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم قرآنی در سال 93 به چاپ رسیده .
مهم ترین عناوین این کتاب عبارتند از:
اشاره؛ فهرست مطالب؛ مقدمه؛ درآمد؛ فصل اول: كليات (مباحث نظري)؛ فصل دوم: مراحل تربيت اجتماعي؛ فصل سوم: عوامل تربيت اجتماعي كودك؛ فصل چهارم: موانع تربيت اجتماعي كودك؛ فصل پنجم: روش هاي كاربردي تربيت اجتماعي كودك؛ ضمايم؛ فهرست منابع
ادب ،ادب ،ادب..
ادب واژهاي است عربي به معناي خواندن و به همين جهت، عرب به کسي که مردم را براي اطعام دعوت ميکند «آدِبٌ» گويد. ابن منظور ميگويد: «اصل “اَدب” دعا و خواندن است، و ادب گفته شده، به خاطر اينكه مردم را به سوي خوبيها ميخواند و از بديها نهي ميكند» علامه دهخدا در تعريف ادب ميگويد: «ادب عبارت است از هر رياضت ستوده که به واسطۀ آن انسان به فضيلتي آراسته ميگردد»، و مرحوم علامه طباطبائي معتقد است «ادب، ظرافت در عمل است». بنابراين عمل انسان وقتي ظريف و زيبا جلوه ميکند که اولاً: از نظر شرع مقدّس اسلام منع نشده باشد، ثانياً: با اختيار انجام گيرد.در قرآن ادب در قالبهای گوناگون به مومنان آموزش داده شده است:
1-یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَینَْ یَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سمَِیعٌ عَلِیمٌ.[الحجرات1 ]
اى كسانى كه ایمان آوردهاید! چیزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید (و پیشى مگیرید)، و تقواى الهى پیشه كنید كه خداوند شنوا و داناست!
2- یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبىِِّ وَ لَا تجَْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تحَْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ.[الحجرات 2]
اى كسانى كه ایمان آوردهاید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نكنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مىكنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمىدانید!
قرآن و دعوت به اتحاد اسلامی
با نگاهی به تاریخ نزول قرآن،در می یابیم،قرآن در جامعه ای نازل شد که مردم آن،به علت زندگی قبیلگی حکومت واحدی نداشتند و فقط پیوند خونی و قبیلگی بود که بر ارزش ها و روابط میان مردم حکم می راند.قسمت هایی از سرزمین آنها نیز،توسط دو قدرت امپراتوری روم و ساسانی اداره می شد.و این سلطه گری ها جدایی قبایل از یکدیگر را تشدید می نمود.
در طول سال های متمادی کینه های ریشه داری در دل قبیله ها انباشته شده بود،به طوری که یک موضوع ساده و جزئی،شعله جنگ خونینی میان آنان برمی افروخت؛و این،اسلام بود که توانست،اقوام و طوایف پراکنده و کینه توز را تبدیل به ملتی واحد و متحد و برخوردار از آگاهی کند.
قرآن کریم از همان آغاز نزول،با نظام قبیلگی که ریشه تمامی اختلاف ها بود،مبارزه کرد و «ایمان به خدای یکتا» را اساس ارزش ها معرفی نمود. بدین ترتیب،«ایمان مشترک» را نهادینه ساخت و تمامی مؤمنان را با هم برادر دانست.
انّما المؤمنون اخوة؛در حقیقت مؤمنان با یکدیگر برادرند .(سوره حجرات، ایه 10) قرآن کریم در حالی که آنها را در کنار هم و متعلق به یک امت یکپارچه (یعنی امت اسلامی) می داند،تأکید می نماید: و انّ هذه امّتکم امة واحدة و انا ربکم فاتّقون؛و این امت شما امتی یگانه و یکپارچه است و من پروردگار شمایم، پس مرا بپرستید .(سوره مؤمنون، ایه 52) همچنین انسان ها را به همدلی و اتّحاد فرا می خواند و خاطر نشان می سازد که الفت، مهربانی و برادری نعمتی است که با پذیرش دین خدا از سوی پروردگار دو جهان به آنها عطا شده است و مسلمانان باید قدر دان این محبت و برادری باشند: و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لاتفرّقوا و اذکروا نعمة الله علیکم اذ کنتم اعداء فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً؛و همگی به ریسمان محکم الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید،و نعمت خداوند را بر خود به یاد آورید،آن گاه که دشمن بودید،پس میان شما یک دلی و مهربانی ایجاد نمود،تا اینکه به نعمت و لطف او با هم برادر شدید . (سوره آل عمران، ایه 103)
خداوند متعال در این ایه شریفه،همان مسئله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه را مطرح می کند و از مسلمانان می خواهد که همگی به ریسمان الهی چنگ زنند و پراکنده نشوند.
مفسران درباره اینکه منظور از «حبل اللّه» چیست،احتمالاتی را نقل کرده اند.بعضی می گویند:منظور از حبل اللّه، قرآ ن است و بعضی دیگر، اسلام را مقصود از آن می داند. برخی هم گفته اند که منظور خاندان پیامبر و ائمه معصومین(ع) 3 هستند.البته در روایات اسلامی نیز همین تعبیرات گوناگون دیده می شود.
در «معانی الاخبار» از امام سجاد(ع) نقل شده است که فرمود:حبل الله، قرآن است.
در تفسیر عیاشی آمده است که امام باقر(ع) فرمود:«حبل اللّه، آل محمد(ص)هستند که مردم مأمور به پبروی و یاری طلبی از آنها در زمینه ارتباط با خدا می باشند».
اما،آنچه در تفاسیر و احادیث شریف آمده است،هیچ کدام با یکدیگر اختلافی ندارند و همگی به یک حقیقت اشاره دارند؛زیرا منظور از«ریسمان الهی» هر گونه وسیله ارتباط با خداوند متعال است و تمام آنچه در این زمینه گفته شده است،در مفهوم وسیع ارتباط با خدا که از «حبل اللّه» فهمیده می شود، مشترک است.
این ایه شریفه از همه مسلمانان می خواهد که به ریسمان الهی،یعنی همان نقطه ارتباط با خدای متعال چنگ زنند و همگان بر این محور، اتفاق و اتحاد داشته باشند.
سپس،قرآن کریم به نعمت بزرگ اتحاد و برادری اشاره می کند و مسلمانان را به تفکر در وضع اندوهبار گذشته و مقایسه آن با شرایط خود به هنگام وحدت فرا می خواند و می فرماید:فراموش نکنید که در گذشته چگونه با هم دشمن بودید،ولی خداوند در پرتو اسلام و ایمان،دل های شما را به هم مربوط ساخت و شما دشمنان دیروز، برادران امروز شدید.
رسول گرامی اسلام،در جریان «حجة الوداع» که شرایط حساس و خاصی بر مسلمانان حاکم بود، در مسجد «نجف» چنین ایراد سخن فرمودند:«خدا یاری کند بنده ای را که گفتار مرا بشنود و حفظ کند و سپس آن را به کسانی که نشنیده اند،برساند».این تعبیر آن حضرت، نشان از اهمیت موضوع دارد. آن گاه فرمود:«سه خصلت است که دل هیچ مسلمانی در مورد آنها خیانت نمی کند:
1.اخلاص عمل برای خدا.
2.نصیحت و خیرخواهی برای رهبران مسلمانان.
3.همبستگی و شرکت در اجتماع مسلمانان».
گذری بر دلایل عدم تحریف قرآن
تغییر و تحریف کتب آسمانی از شایع ترین اموری است که در ادیان الهی اتفاق افتاد، به طوری که یکی از اهداف بعثت انبیا جدید مبارزه با همین نوع تحریف در دین است.[1] اما ساحت اسلام به عنوان آخرین و خاتم ادیان از هر گونه تحریف و تغییری دور است.
این سؤال که “چگونه می شود اطمینان پیدا کرد که قرآن طی گذشت 14 قرن هیچ تغییری نکرده باشد"؟ با مبانی مختلفی قابل طرح است که در نظر این پرسش گر محترم به خاطر یک نوع استبعاد تاریخی مطرح شده است.
جواب از این سؤال در دو حوزه درون دینی و برون دینی قابل بیان است. ما در این جا هیچ اشاره به آیات و روایات زیادی که در این زمینه از امامان معصوم (ع) وارد شده و به خوبی عدم تحریف و تغییر در قرآن را ثابت میکند، نمی کنیم، بلکه تنها به پاسخ از منظر برون دینی می پردازیم.
اصول و مبانی «مناظره» در اسلام
بی تردید اسلام به هيچ حدى از روابط اجتماعى قانع نيست و همواره مى كوشد روابط را هرچه محكم تر و نزديك تر سازد و تا آنجا پيش مى رود كه مى گويد: بايد در ميان افراد با ايمان آنچنان پيوند ارتباط روحى برقرار گردد كه حتى در جسم آنها اثر بگذارد.[1]در این میان بهره گیری از زبان و گفتار آنچنان از اهميت فوق العاده در بحثهاى اخلاقى برخوردار است كه زبان ترجمان دل و نماينده عقل و كليد شخصيت انسان و مهمترين دريچه روح به شمار می رود.[2]به عبارت روشنتر، آنچه در صفحه روح بشر نقش مى بندد (اعم از پديده هاى فكرى و عاطفى و احساساتى) قبل از هر چيز بر صفحه زبان و در لابه لاى گفته هاى او خودنمايى مى كند.[3]اینگونه است كه اهمیت الفاظ و سخنان و گفتار در زندگى انسانها بی بدیل است تا آنجا كه گاهى يك جمله، مسير اجتماعى انسانها را به سوى خير يا شر تغيير مى دهد.[4]به تعبیر امیر مومنان حضرت علی (ع) «چه بسا گفتارى كه مؤثرتر از تير باشد؛ رب كلام انفذ من سهام »،[5]و «چه بسا قولى نافذ تر از حمله اى در جنگ باشد كه قهر و غلبه بر آن پيدا كنى؛رب قول انفذ من صول ».[6]،[7]لذا از اصول مسلم اسلام اين است، كه تعامل با يكديگر فقط بايد از طريق بحث هاى منطقى و دوستانه باشد، حتى در مورد دیگر مذاهب اسلامی و نیز غير مسلمين نيز همين دستور داده شده است.[8]،[9]بنابراین نبايد اختلاف نظرها سبب نزاع و درگيرى شود، بلكه بايد از طريق استدلال هاى منطقى و گفتمان صحيح، افكار را به هم نزديك كرد.[10]
تأملی در معنی و مفهوم جدال
واژه جدل و جدال به طورى كه راغب در مفردات مى گويد از «جدلت الحبل» (طناب را محكم تابيدم) گرفته شده، گويى كسى كه سخنان ستيزه جويانه مى گويد مى خواهد طرف مقابل را با زور از افكار و عقائدش دور سازد.[11]بعضى نيز گفته اند جدال در اصل به معنى كشتى گرفتن و تلاش بر زمين زدن ديگرى است، و از آنجا كه مشاجرات لفظى شباهت به آن دارد، اين واژه در آن مورد نيز به كار رفته است.[12]
چیستی مفهوم مناظره(مجادله)
به عمل كسانى كه در مقابل هم مى ايستند و هر كدام مى خواهد پايه هاى سخن خود را محكم كرده، بر ديگرى غلبه نمايد مناظره(مجادله) گفته مى شود.[13] هم چنین مناظره و مباحثه دقيق، به معنی مناقشه به معناى دقت و سخت گيرى در حساب نیز به کار رفته است.[14]
آیه ی بهاری
هُوَ اَلَّذِي جَعَلَ اَلشَّمْسَ ضِيٰاءً وَ اَلْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنٰازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ اَلسِّنِينَ وَ اَلْحِسٰابَ مٰا
خَلَقَ اَللّٰهُ ذٰلِكَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ اَلْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (یونس/5)
او کسی است که خورشید را روشنایی، و ماه را نور قرار داد؛ و برای آن منزلگاه هایی مقدّر کرد، تا عدد سالها و حساب(کارها) را بدانید؛ خداوند این را جز بحق نیافریده؛ او آیات(خود را) برای گروهی که اهل دانشند، شرح می دهد!
ویژگی های اصحاب الیمین
آیا در باره ویژگی های اصحاب یمین می دانید؟
اصحاب یمین در بهشت هایی قرار می گیرند که پایین تر از مرتبه بهشت رضوان است.
اصحاب یمین به کسانی گفته می شود که نامه اعمال خود را در روز رستاخیز در دست راست می گیرند که در برابر اصحاب شمال قرار دارند که نامه اعمالشان در دست چپ شان گذاشته می شود. اصحاب یمین، انسان هایی هستند که به برکت و نعمت خاصی رسیده اند، زیرا در دنیا توانسته اند از توفیقات الهی بهره مند شوند و گام های بلندی را برای خودسازی و متاله شدن بردارند.
از ویژگی های این گروه این است که اهل عمل و کارهای درست و نیک بوده اند. آنان با بهره گیری از آموزه های وحیانی و ایمان واقعی، عبودیت خویش را نشان داده و از اطاعت ولایت سربلند بیرون آمده اند. این گونه است که در رفتارهای فردی و معنوی خویش اهل فضایل اخلاقی و تزکیه و خودسازی هستند.
خداوند هنگامی که از وضعیت ایمانی اصحاب یمین نسبت به هستی و خداوند سخن می گوید به خوبی تبیین می کند که آنان از نظر مراتب یقینی در چه درجه ای از یقین نشسته اند. از آیات قرآن به دست می آید که بیشتر آنان در مرتبه علم الیقین و برخی در مقام عین الیقین هستند و هیچ کدام از ایشان به مقام حق الیقین که مرتبه انسان های کامل و اولیای مطلق خداست نرسیده اند.
اصحاب یمین، اصحاب اهل برکت و میمنت نیز می باشند؛ زیرا یکی از معانی یمین و میمنه چنان که اهل تفسیر و لغت گفته اند، مبارک بودن و برکت یافتن است.[1]
قرآن هنگامی که درباره ویژگی های اصحاب یمین سخن می گوید بیشتر به اعمال و رفتارهای نیک آنان نسبت به دیگران توجه می دهد. بر این اساس مهم ترین ویژگی اصحاب یمین کمک و دستگیری دیگران و خدمت به خلق است که یکی از وجوه و مظاهر عبادت الهی و تجلی ربوبیت خداوند در ذات و رفتارهای آدمی است.
خداوند در آیات 13 و 18 سوره بلد یکی از صفات پسندیده اصحاب یمین را آزادسازی بردگان بیان می کند؛ چرا که آنان انسان هایی هستند که نسبت به دیگران بسیار مهربان هستند و رحم آوری به دیگران را نه تنها عمل می کنند بلکه حتی دیگران را نیز به این کار تشویق می کنند.[2]
به سخن دیگر، مهربانی و دل رحمی نسبت به دیگران از خصوصیات این افراد است و از نظر عاطفی و احساسی بسیار لطیف و مهربان می باشند. همین مسئله موجب می شود که نسبت به دربند بودن انسا ن های دیگر و حتی جانوران واکنش نشان دهند و تلاش کنند تا آنان را از بند برهانند.
ویژگی دل رحم بودن و مهربانی آنان موجب می شود که نسبت به یتیمان توجه ویژه ای مبذول دارند و هرگونه کمکی را نسبت به آنان روا دارند. این توجه نسبت به یتیمان خویشاوند بیشتر است و حتی در زمان هایی که خود در سختی و قحطی هستند از مال و خوراک خویش می گذرند و به اطعام یتیمان خویشاوند اقدام می کنند.[3]
بردباری و شکیبایی از دیگر ویژگی های اصحاب یمین است. آنان در برابر مشکلات و سختی ها صبر را از دست نمی دهند و مقاومت می کنند. از این رو از هر مشکل و سختی سربلند بیرون می آیند و فشار سختی ها و مشکلات آنان را به بیراهه و گمراهی نمی کشاند و رفتارهایشان را تحت تاثیر قرار نمی دهد، بلکه با امید به خداوند و امدادهای الهی به ادامه کار خوب و درست خویش مشغول می شوند و حتی دیگران را نیز به صبر و شکیبایی در برابر مشکلات دعوت و سفارش می کنند.[4]
آنان با درجه ای که از معرفت و یقین یافته اند، سلامت خویش را در این گونه رفتارهای درست و نیک می جویند و می کوشند تا با خدمت به خلق و نیز شکیبایی، عبادت خود را گسترش دهند و گام در طریق کمالی سابقون بگذارند و رفتاری همگون ایشان در پیش گیرند. آنان می دانند که سابقون الگوهای درست زندگی هستند پس می کوشند همانند آنان عمل کنند. ایمان و اعمال صالح آنها موجب می شود تا در خود نوعی احساس آرامش و امنیت بیابند و ترسی از آینده و اندوهی از گذشته نداشته باشند. از آنجا که رفتارها و کردارهای خیرخواهانه و نیک آنان در مسیر الهی قرار دارد، ترسی از بازخواست خداوند نسبت به اعمال خویش در این حوزه ندارند و از نوعی مصونیت و عصمت در عمل برخوردار می شوند.[5]
[1] مفردات الفاظ قرآن کریم راغب اصفهانی، مجمع البیان طبرسی، ذیل آیه 18 سوره بلد
[2] بلد آیات 17 و 18
[3] بلد آیات 14 و 15 و 18
[4] و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمهًْ؛ بلد، آیات 17 و 18
[5] مدثر آیات 38 و 39
عوامل عزت و ذلت از دیدگاه قرآن
خطوط برجسته و طلايى تاريخ ملتها متعلق به كسانى است كه با حريت و آزادى زندگى گرده و عزت و شرافت خو را بر هر مال و منالى ترجيح داده اند، كسانى كه از جان و مال و مقام و خاندان گذشته اند اما تن به ذلت نداده اند، افتخار هر ملتى نيز به وجود چنين آزاد مردان است .
اديان الهى كه انسان را خليفه خدا و در روى زمين مى دانند ارزش والايى براى مقام را انسان قائل هستند بخصوص دين مقدس اسلام كه بالاترين ارج را براى مقام انسان واقعى منظور داشته است .
صفحات: 1· 2· 3· 4· 5· 6· 7· 8· 9· 10· 11· 12· 13· 14· 15· 16· 17· 18· 19· 20
مَثَل شتر و سوراخ سوزن
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ ابْوَا بُ السَّمَآءِ وَلاَيَدْخُلُونَ ا لْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ ا لْجَمَلُ فِى سَمِّ
ا لْخِيَاطِ وَكَذَا لِكَ نَجْزِى المُجْرِمِينَ
كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبّر ورزيدند، (هرگز) درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى شود و (هيچگاه ) داخل بهشت نمى شوند مگر اين كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! اين گونه گنه كاران را جزامى دهيم
وجه تشبيه
خداوند متعال در اين آيه بهشت رفتن مستكبران لجوج را تشبيه كرده است به اين كه اگر شتر از سوراخ باريك سوزن خياطى بتواند عبور كند، آنها هم مى توانند وارد بهشت شوند!
وجه شباهت در اين تشبيه ((محال و غيرممكن بودن )) است ؛ يعنى همان طور كه امكان ندارد شتر با آن جثّه بزرگش از سوراخ باريك سوزن عبور كند، همچنين ممكن نيست افراد متكبّر مغرور داخل بهشت گردند. زيرا بهشت ((دارالسلام ))و خانه انسانهاى سالم است و آدم متكبّر تاوقتى كه مرض كبرش را معالجه نكند، نمى تواند وارد بهشت شود.
مولوى دراين زمينه مى گويد:
نيست سوزن را سر رشته دو تا
چون كه يكتايى در اين سوزن درآ
رشته را با سوزن آمد ارتباط
نيست در خور با جمل سمّ الْخياط
شيخ عطّار نيز در اين باره مى گويد:
شنيدم من كه موشى در بيابان
مگر ديد اشترى را بى نگهبان
مهارش سخت بگرفت و دوان شد
كه تا اشتر به آسانى روان شد
چو آوردش به سوراخى كه بودش
نبودش جاى آن اشتر چه سودش
بدو گفت اشتر، اى گم كرده راهت
من اينك آمدم كو جايگاهت
كجا آيم درون اى تنگ روزن
چو من اشتر بدين سوراخ سوزن
برو دم دركش اى موش سيه سر
كه نتواند گذشت اشتر از اين در
منبع: كتاب چهل مثل از قرآن، مؤ لف : حسين حقيقت جو
گمراه ترین مردم
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (4) وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5) وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ (6) (سوره احقاف آیه 3-6)
ترجمه:
4- به آنها بگو به من خبر دهيد معبودهايى را كه غير از خدا پرستش مىكنيد نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريدهاند؟ يا شركتى در آفرينش آسمانها دارند؟ كتابى آسمانى پيش از اين، يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد (كه دليل صدق گفتار شما باشد) اگر راست مىگوئيد.
5- چه كسى گمراهتر است از آنها كه غير خدا را پرستش مى كنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند، و اصلا صداى آنها را نمى شنوند!
6- و هنگامى كه مردم محشور مىشوند معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود، حتى عبادت آنها را انكار مى كنند.
تفسير:
در آيات گذشته سخن از آفرينش آسمانها و زمين در ميان بود كه همه اينها از خداوند عزيز و حكيم است، لازمه اين سخن آن است كه جز او معبودى در جهان نيست چرا كه تنها كسى شايسته عبوديت است كه خالق و مدبر عالم باشد، و اين دو در ذات پاك او جمع است.
و براى تكميل اين بحث در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر ص كرده، مىفرمايد:” به اين مشركان بگو: به من خبر دهيد معبودهايى را كه غير از خدا پرستش مىكنيد نشان دهيد چه چيز از زمين را آفريدهاند"؟! (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
” يا اينكه شركتى در آفرينش آسمانها و مالكيت و تدبير آنها دارند” (أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ).
هنگامى كه شما قبول داريد بتها هيچگونه دخالتى نه در آفرينش موجودات زمينى دارند، و نه در آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و موجودات عالم بالا، و خودتان با صراحت مىگوئيد” خالق همه اينها اللَّه است” .
با اين حال چگونه براى حل مشكلات يا جلب بركات دست به دامن” بتها” اين موجودات بى خاصيت و فاقد عقل و شعور مىزنيد؟! و اگر فرضا مى گوئيد آنها شركتى در امر خلقت و آفرينش داشته اند” كتابى از كتب آسمانى پيشين كه گفتار شما را تصديق كند، يا آثارى علمى از علماى گذشته كه گواهى بر اين معنى دهد براى من بياوريد اگر راست مى گوئيد” (ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ)
تفسير نمونه، ج21، ص: 301
عالم ذّر از ديدگاه قرآن كريم
خداوند متعال در کتاب شریف مى فرمايد:
«و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم ، و اشهدهم على انفسهم : الست بربكم ؟ قالوا: بلى ، شهدنا، ان تقولوا يوم القيامه ، انا كنا عن هذا غافلين »(اعراف : 172 و 173).
-« و ياد كن هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شمانيستم ؟ گفتند: چرا، گواهى مى دهيم . تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امر غافل بوديم .»
اين عالم چه ارتباطى با عالم (ذّر) دارد؟ و نيز چگونه اشخاص مى فهمند كه در عالم ذّر (بلى ) گفته اند با وجود اينكه در اين عالم غافلند؟
عالم (ذّر) روح اين عالم است كه آن را (عالم غيب ) نيز مى گويند. توضيح اينكه : هر موجودى دو وجه دارد: وجه الى الله كه زمان و تدريج در آن راه ندارد؛ و وجه بغيره ، كه در آن تدريج و زمان (با مقايسه موجودات به يكديگر) راه دارد. خداوند متعال مى فرمايد:
«انما امره اذا اراد شيئا، ان يقول له كن ، فيكون »(يس : 82)
تنها كار خداوند وقتى بخواهد چيزى را ايجاد كند، اين است تا به آن مى گويد موجود شو، بى درنگ به وجود مى آيد.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كلمه (كن ) همان كلمه و گفتار خداوند متعال است ، و معلوم است كه كلام خداوند متعال مانند سخن گفتن انسان نيست كه با باز كردن دهان و اعتماد بر مقاطع حروف ، صورت بگيرد، بلكه مصداق گفتار خداوند متعال (كن ) همان موجود خارجى است ؛ بر اين پايه ، گفتار خداوند متعال (كن )، هم امر است ، و هم مخاطب درست كن است ، يعنى هم به آن (كن ) مى گويد و هم به آن گوش مى دهد كه بشنود، و هم قلب مى دهد كه بپذيرد، پس كلمه (كن ) از طرفى وجود شى ء و از طرفى ايجاد آن است . و در جاى ديگر مى فرمايد:
«و ما امرنا الا واحده كلمح بالبصر. »(قمر: 50)
فرمان ما جز يكى نيست ، آن هم چون چشم به هم زدنى مى باشد.
كنايه از اينكه : امر ما تدريج بدار نيست .
پس ، ما سوى الله و همه مخلوقات ، يك امر و به يك (كن ) ايجاد شده و يك فعل است ؛ و اين موجود واحد منبسط يك وجه الى الله دارد كه يكى است و زمان و تدريج و حركت كه از لوازم جسم و ماده است ، در آن راه ندارد، زيرا زمان از حركت پديد مى آيد، و حركت لازمه جسم است و آن لازمه ماده است و به مقتضاى سنخيت بين علت و معلول از او مسلوب است ، اين وجه الى الله عالم ذّر اين عالم است .
و همان موجود يك وجه ديگر دارد كه همين دنياى ظاهر است ، كه در آن زمان و حركت و تدريج فرض مى شود، بنابراين ، عالم ذّر از اين عالم مسلوب نيست .
همچنين عالم ذّر اين گونه نيست كه مردم به صورت ذّر و مانند مورچه يا ذرات ريز در اصلاب وجود داشته باشد، و خداوند متعال به مقتضاى (الست بربكم ؟) (اعراف : 172): (آيا من پروردگار شما نيستم ؟) خود را به آن ها بنماياند به گونه اى كه با چشم و امثال آن خداوند متعال را ببينند. و آنگاه (بلى ) (اعراف : 172) (بله ) بگويند؛ زيرا دو محذورى كه خداوند در ذيل آيه فرمود كه «ان تقولوا يوم القيمه ؛ انا كنا عن هذا غافلين ، او تقولوا، انما اشرك آباؤ نا من قبل ، و كنا ذريه من بعدهم ، افتهلكنا بما فعل المبطلون (اعراف : 172، 173)»: (تا مبادا روز قيامت بگوييد: ما از اين امر غافل بوديم ، يا بگوييد: پدران ما پيش از اين مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس از ايشان بوديم ، آيا ما را به خاطر آنچه باطل انديشان انجام داده اند، هلاك مى كنى ؟) با معناى اخير سازگار نيست ، هر چند مرحوم سيد مرتضى و طبرسى رحمهما الله به همين معناى دوم قائلند.
665 و پاسخ و پاسخ در محضر علامه طباطبایی
یک جرعه از المیزان
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
«الَّر كتب انزلنه اليك لخرج الناس من الظلمت الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد(1)
الله الذى له ما فى السموت و ما فى الارض و ويل للكفرين من عذاب شديد(2)
الذين يستحبون الحيوة الدنيا على الاخره و يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا اولئك فى ضلال بعيد(3)
و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قمه ليبين لهم فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء و هو العزيز الحكيم (4)
و لقد ارسلنا موسى بايتنا ان اخرج قومك من الظلمت الى النور و ذكرهم بايام الله ان فى ذلك لايت لكل صبار شكور(5).»
به سوى نور كه راه خداى عزيز و توده است ببرى (1).
خدائى كه هر چه در آسمانها و هر چه در زمين هست از او است و واى بر كافران از عذاب شديد (2).
همان كسانى كه زندگى اين دنيا را بر جهان ديگر ترجيح داده و (مردم را) از راه خدا باز مى دارند و مى خواهند راه حق را منحرف كنند، آنها در گمراهى دورند (3).
هيچ پيغمبرى را جز به زبان مردمش نفرستاديم ، تا (احكام را) براى آنان خدا هر كه را بخواهد گمراه ، و هر كه را بخواهد هدايت مى نمايد، و او عزيز و حكيم است (4).
ما موسى را با معجزه هاى خويش فرستاديم (و دستور داديم ) كه اى موسى ! مردمت را از ظلمتها به سوى نور بيرون آر و ايام الله را بيادشان آر كه در اين ، (يادآورى )، براى هر صبور شكرگزارى عبرتى هست (5).
آيات كريمه اين سوره ، پيرامون اوصاف قرآنى كه بر پيغمبر اسلام (صلوات الله عليه ) نازل شده بحث مى كند و آن را با اوصاف زير معرفى مى نمايد:اين كتاب ، آيت و معجزه و نشانه رسالت آن جناب است و مردم را از ظلمت ها به سوى نور بيرون مى كشد، و به راه مستقيم خدا راهنمائيشان مى كند، خدايى كه عزيز و حميد است ، يعنى غالب و قاهرى است كه هرگز مغلوب كسى نمى شود، و غنى و بى نيازى است كه هرگز محتاج كسى نمى گردد، خدايى كه در كارهاى خدائيش جميل است ، يعنى براى مردم جز خوبى و نعمت منظورى ندارد.
وقتى خدا منعم و غالب و بى نياز و پسنديده كار باشد، بر مردم كه ()منعم عليه ) او هستند لازم است كه دعوت او را لبيك گويند، تا در نتيجه از نعمتهايى كه او به ايشان ارزانى داشته برخوردار شوند، و آن نعمتها به سعادتشان تمام شود.و نيز لازم است كه از غضب او بر حذر باشند، زيرا پرواضح است كه عذاب خدائى كه هم قوى است و هم بى نياز مطلق ، شديد خواهد بود، چرا كه او مى تواند از وجود بندگانش چشم پوشيده ، همه را دستخوش هلاكت نمايد و به ديار عدم بفرستد، و از نو خلق و بندگان ديگرى بيافريند همچنانكه همين عمل را درامم گذشته انجام داده است .آرى ، تمامى موجودات ريز و درشت و زمينى و آسمانى اين عالم ، با زبان حال ، گوياى اين حقيقتند كه (رب العزه ) و (ولى حميد) تنها او است ، و رب ديگرى غير از او نيست .
اين خلاصه و برداشتى بود از آيات اين سوره كه با آيه زير كه مى فرمايد:(هذا بلاغ للناس و لينذروا به و ليعلموا انما هو اله واحد و ليذكر اولوا الالباب ) ختم مى شود.
و شايد مقصود آن مفسرى هم كه گفته است :(با در نظر گرفتن آيه (لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم ) كه اولين آيه اين سوره است ، مى توان گفت :اين سوره با ذكر و بيان غرض از رسالت و فرستادن كتاب ، افتتاح شده است همين مطلبى باشد كه ما خاطر نشان ساختيم .
اين سوره - آن گونه كه از سياق آياتش برمى آيد - در مكه نازل شده است ، هر چند كه به ابن عباس و حسن و قتاده - سه تن از قاريان صدر اسلام - نسبت داده اند كه ايشان گفته اند:همه آيات اين سوره در مكه نازل شده ، بجز دو آيه
آن كه راجع به كشته شدگان در جنگ بدر است كه به دست مسلمين كشته شدند، و آن دو آيه (الم تر الى الذين بدلوا نعمه الله كفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم يصل ونها و بئس القرار) است ، ولى ما بزودى خواهيم گفت كه اين دو آيه نه تنها صراحتى به اينكه در غير مكه نازل شده باشند ندارند، بلكه ظهور هم ندارند.
برگرفته از كتاب تفسير الميزان جلد 12
نام نويسنده : علامه طباطبايي رحمه
خودآگاهی در قرآن
خودآگاهی چیست؟
فواید آگاهی از انواع آگاهی از خود چیست و چگونه بما کمک می کند تا شناخت بیشتری نسبت به خود پیدا کنیم؟ ویژگی های افراد خود آگاه چیست؟
خودآگاهی یعنی شناخت نقاط ضعف و قوت، خواست ها، ترس، نیازها، تمایلات و رغبت های خود است. یعنی اینکه فرد از خود چه برداشتی دارد و چه احساسی از این برداشتهای خود پیدا می کند.
خودآگاهی مهارتی است که به ما کمک می کند تصور درستی از خود داشته باشیم و با تعمق نسبت به خود، به تمام ویژگی های فردی خود بنگریم و خود را بهتر بشناسیم، از حقوق و مسئولیتهای خود آگاه باشیم و تصمیم بگیریم چگونه باشیم و از کسی که هستیم شاد و راضی باشیم.
حورالعین و بهشت برزخی
با توجه به اطلاق آیه «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛[1] میتوان چنین برداشت نمود که هر نوع نعمتی از جمله حوریان در حیات برزخی وجود دارند.
این معنا البته از برخی روایات نیز برداشت میشود:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلشَّهِیدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِیَةُ رَفَعَ رَأْسَهُ فِی حَجْرِ زَوْجَتَیْهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ یَقُولَانِ مَرْحَباً بِکَ وَ یَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِکَ لَهُمَا …»؛[2]
پیامبر اسلام(ص) فرمود: خدای متعال شهیدان را به هفت ویژگی ممتاز نموده است: نخست اینکه با ریخته شدن نخستین قطره خونش، همه گناهانش آمرزیده میشود. دوم هنگامی که سر بلند کند، از دامن دو همسر خود از حوریان بهشت سر بر میدارد، و آن دو از چهرهاش غبار میزدایند و میگویند خوش آمدى، آفرین بر تو، او هم به آن دو، همانگونه میگوید.
[1]. آل عمران، 169.
[2]. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، محقق، مصحح، خرسان، حسن الموسوى، ج 6، ص 121- 122، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
برگرفته از سایت اسلام کوئیست
امام مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف - در قرآن
امام مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف - در قرآن
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : مَن ماتَ وَ لمَ یعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیتَةً جاهِلیة[1]
تردیدی نیست که تمامی مفاهیم و اعتقادات اصیل دینی در اسلام ریشه در قرآن دارد و هیچ باطلی، در این کتاب آسمانی وجود ندارد که حق تعالی جل جلاله فرموده: ما قرآن را نازل کردیم و آن را محافظت می نمائیم.[2] و در آن همه چیز بیان گردیده و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در قرآن آمده باشد. از بیان هیچ نکته ای در آن کوتاهی نشده و تمامی وقایع و اتفاقات را تا زمان قیامت کبری و نفخ صور در بر دارد. قرآنی که آخرین کتاب آسمانی و معجزه جاوید پیامبر اسلام است و بیانگر تمامی مسائل و مباحث و موضوعات مورد نیاز زندگی بشر است مسلما در باره موضوع مهم انقلاب جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تحول بزرگی که در دنیا به وسیله امام زمان و حکومت عدل و داد آن حضرت به وجود خواهد آورد، آیات و بیانات متعددی دارد ولی شناختن معارف این کتاب آسمانی و بهره گرفتن از سرچشمه های زلال و شیرین آن راهی جز این ندارد که از مترجمان راستین و بازگوکنندگان وحی و خاندان عصمت (علیهم السلام) بیاموزیم که : لا یمسّه الا المطهرون؛ به قرآن جز پاکیزگان (ائمه معصومین علیهم السلام) کسی دست نمی یابد.[3] و از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: به خدا سوگند من کتاب خدا را از اول تا به آخر می دانم چنانکه گویی در کف دست من است.[4]
در قرآن خبر آسمان و زمین، گذشته و آینده موجود است که خدای عزوجل فرموده: وَنَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیانًا لِّکُلِّ شَیءٍ؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم در حالی که بیان و توضیح همه چیز در آن است.[5]
عالم ذّر از ديدگاه قرآن كريم
خداوند متعال مى فرمايد:
«و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم ، و اشهدهم على انفسهم : الست بربكم ؟ قالوا: بلى ، شهدنا،
ان تقولوا يوم القيامه ، انا كنا عن هذا غافلين »
(اعراف : 172 و 173).
«و ياد كن هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم ؟ گفتند: چرا، گواهى مى دهيم . تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امر غافل بوديم .»
اين عالم چه ارتباطى با عالم (ذّر) دارد؟ و نيز چگونه اشخاص مى فهمند كه در عالم ذّر (بلى ) گفته اند با وجود اينكه در اين عالم غافلند؟
عالم (ذّر) روح اين عالم است كه آن را (عالم غيب ) نيز مى گويند. توضيح اينكه : هر موجودى دو وجه دارد: وجه الى الله كه زمان و تدريج در آن راه ندارد؛ و وجه بغيره ، كه در آن تدريج و زمان (با مقايسه موجودات به يكديگر) راه دارد.
مَثَل باغ حاصل خيز
وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ اءَمْوَا لَهُمُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ اءَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍاءَصَابَهَا وَابِلٌ فََاتَتْ اءُكُلَهَا
ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلُّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
و مثل كسانى كه اموال خود را براى خوشنودى خدا و تثبيت (ملكات انسانى ) در روح خود انفاق مى كنند، همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد و بارانهاى درشت به آن برسد (و از هواى آزاد و نور آفتاب به حدّ كافى بهره گيرد) و ميوه خود را دو چندان دهد (كه هميشه شاداب و باطراوت است ) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.
هم مثال آن كسان كانفاق مال
مى نمايند از رضاى ذوالجلال
از ره بينايى و نور يقين
كه مر ايشانراست اندر راه دين
هست چون باغى به ارض مرتفع
بيشتر زان گشت خواهى منتفع
گر بر آن بستان رسد باران سخت
كم نگردد نفع او از حسن بخت
بوستانى كز زمين باشد بلند
نيست از تخريب سيل آن را گزند
حاصل از وى بيشتر آيد به دست
هم زباغى كو بود بر ارض پست
هست ممكن بلكه هر سالى دو بار
حاصل آرد بى ز آسيبى به بار
بارش او را گرچه نايد سخت تر
نرم و كم يعنى بر او بارد مَطَر
همچنين دان در ثواب انفاقها
گر كه للّه است و از اشفاقها
نزد حقّ هر دانه او خرمنى است
بل نه خرمن جنّتى و گلشنى است
حق بر اعمال شما باشد بصير
چيست تا آن از قليل و از كثير
وجه تشبيه
خداوند متعال در اين آيه ((انفاقهاى خالص )) را به باغ مرتفع و حاصلخيزى تشبيه كرده است كه در برابر نسيم آزاد و آفتاب قرار گرفته باشد و بارانهاى درشت و ريز بر آن ببارد و در نتيجه هميشه سبز و خرم است و محصولى پربركت و فراوان خواهد داشت وجه شباهت در اين تشبيه ، ((پر بركت بودن )) است ؛ يعنى انفاقهاى خالص در راه خدا همواره در حال رشد و نمو مى باشد و هيچ گاه اثرش ضايع نمى گردد.
كلمه ((وابل )) (باران درشت ) و ((طلّ)) (باران ريز و شبنم ) اشاره به مراتب اخلاص است .
مرحوم فيض كاشانى در ذيل جمله (تَثْبيتا مِنْ اَنْفُسِهِمْ) مى گويد: ((يعنى در حفظ عمل خالص مراقبت مى ورزند و آن را از آفاتى همچون منّت ، اذيّت ، خود ستايى ، ريا و خود پسندى و امثال اين صفات رذيله كه عمل نيك آدمى را فاسد مى سازد، حفظ مى كنند)).
از اين جمله استفاده مى شود كه انفاق در راه خدا باعث تزكيه و پاكسازى نفس است و روح انسان را از صفات زشت بخل و مال دوستى پاك مى كند، چنان كه قرآن كريم در جاى ديگر به اين مطلب اشاره مى كند و مى فرمايد:
(خُذْ مِنْ اءَمْوَا لِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم …) ((از اموال آنها صدقه اى (بعنوان زكات ) بگير تا به وسيله آن ، آنها را (از رذائل اخلاقى و از دنيا پرستى و بخل ) پاكسازى و پرورش دهى )).
جمله (وَاللّه بِما تَعْمَلوُنَ بَصيرٌ) هم هشدارى است در باره پرهيز از ريا كارى و هم تشويق و ترغيبى مى باشد در جهت اخلاص يعنى خداوند به طور كامل مراقب اعمال شماست و هيچ چيز از نظر او پنهان نيست .
مى گويند: مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى رحمه اللّه چند روز قبل از وفاتشان با اظهار تاءسف و ناراحتى مى گفتند: خلاصه عمر ما گذشت و نتوانستيم كار خيرى انجام دهيم . يكى از اطرافيان گفت : شما كه بحمد اللّه اين همه آثار خير از خودتان باقى گذاشته ايد، مساجد و مدرسه ها ساخته ايد، شاگردان زيادى تربيت كرده ايد، چرا ناراحتيد؟!
ايشان اين جمله را فرمودند كه متن حديثى است :
((خَلِّصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ بَصيرٌ؛ عمل را بايد خالص انجام داد، زيرا نقّاد، بسيار بصير و آگاه است )).
نام كتاب : چهل مثل از قرآن مؤ لف : حسين حقيقت جو
فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر
قرآن کریم در آخرین آیه سوره قمر، به مقام بلند پرهیزکاران در پیشگاه خدای متعال اشاره میکند و میفرماید: «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»؛[1] آنها در جایگاه صدق و حق و راستى نزد خداوند مالک قادر قرار دارند.
کلمه «مقعد» به معناى مجلس است، و «ملیک» صیغه مبالغه از مُلک است، نه از ملِک که کسره مذکور را اشباع کرده باشند و از اشباع آن یایى پدید آمده باشد.[2] کلمه «مقتدر» به معناى قادرى عظیم القدرة است که همان خداى سبحان باشد.
در ارتباط با واژه صدق سه احتمال مطرح شده است:
1. منظور از کلمه «صدق» راستى عمل و ایمان متقین است. به عبارتى دیگر، راستگویى متقین در عمل و در ادعاى ایمان مراد است. بنابر این، اضافه شدن کلمه «مقعد» بر کلمه «صدق» از این جهت است که میان مجلس آنان و صدق عمل و ایمانشان رابطهاى وجود دارد.
2. البته ممکن است، مراد از صدق این باشد که مقام متقین و هر چه در آن مقام دارند، صدقى است خالص و بدور از کذب؛ حضورى است غیر آمیخته با غیبت؛ قربى است که بُعدى با آن نیست؛ نعمتى است که نقمت با آن نیست؛ سرورى است که غمى با آن نبوده و بقایى است که فنایى در آن راه ندارد.
3. همچنین امکان دارد، منظور از صدق، صدق همین خبر باشد؛ زیرا آیه در مقام بشارت دادن و وعده مسرتآمیز به پرهیزکاران است؛ یعنی میفرماید: این وعدهها که دادیم، مجلسى است، صدق و تخلف ناپذیر.
بنابر این، در این آیه نوعى مقابله میان مشخصات عاقبت پرهیزکاران و مجرمان شده است؛ زیرا در آیات پیشین مجرمان را به عذاب آخرت و ضلالت دنیا تهدید میکرد، آنگاه چنین بیان نمود که: این عذاب یکى از مصادیق قدر است، و به همین جهت تخلف نمیپذیرد، و از سوى دیگر متقین را به ثواب و حضور نزد پروردگارشان - خداى ملیک مقتدر - وعده داد، و اینطور بیان کرد که: این وعده و این مجلس، مجلس صدقى است که دروغ در آن نیست.[3]
خلاصه اینکه خداوند در این آیه در توصیف جایگاه پرهیزکاران در آخرت دو ویژگى را بیان کرد که همه امتیازات در آن جمع است.
1. اینکه آنجا جایگاه صدق است و هیچگونه باطل و بیهودگى در آن راه ندارد؛ سراسر حق است و تمام وعدههاى خداوند در باره بهشت در آنجا عینیت پیدا میکند، و صدق آنها آشکار میشود.
2. در جوار و قرب خدا است، همان چیزى که از کلمه «عند» استفاده میشود که اشاره به نهایت قرب و نزدیکى دارد. البته این قرب و معنوى است نه جسمانى.[4]
از این آیه استفاده میشود که تقوا انسان را به سوى درجات بهشت و نهرهاى علوم و معارف حقّه حقیقیه الهیّه، پس از آن به مقام صدیقین میرساند، و به مقامى که وحدت ذاتیه حق را مشاهده نماید.[5]
[1]. قمر، 55.
[2]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیه، على عبدالبارى، ج 14، ص 95، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپپ اول، 1415ق.
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 89، قم، دفتر انتشارت اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 19، ص 146، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 81، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374ش.
[5]. ر. ک: امین، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 13، ص 450، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.
پرتویی از کلام دوست
آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم در تفسیر آیه ی شریفه “فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا ولهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون“چنین می فرمایند:
سنت الهى بر اين نيست كه در ابتدا دل آدمى را بيمار كند يا بر بيمارى او بيفزايد، بلكه با دستور ايمان و تقوا از بيماردلى پيشگيرى ، يا آن را درمان مى كند، ليكن بيماردلانى كه به سوء اختيار خود از درمانهاى الهى بهره اى نمى برند، خداوند بر بيماريشان مى افزايد.
سر اسناد افزايش بيمارى به خداوند آن است كه همه امور عالم به تدبير الهى است و ازدياد بيمارى دل نيز با واسطه با خدا اسناد داده مى شود وگرنه از جانب خداى سلام جز سلامت افاضه نمى شود.
عذاب دردناكى كه دامنگير منافقان مى شود بر اثر نفاق و كذب اعتقادى آنان است ؛ همان كذب اعتقادى كه منشا سيره سيئه عملى آنان شده است .
تفسير
اليم : الم به معناى درد شديد است و اليم به معناى دردناك (ما ثبت له الوجع ) است ، نه دردآور (ما صدر منه الوجع ). پس تفسير اليم به مولم روا نيست ، مگر آن كه نظير طهور به معناى مطهر باشد، و راز اتصاف عذاب به اليم ، شدت مبالغه است .
مراد از وصف عذاب يا رجز يا يوم به اليم در قرآن كريم ، شدت اينهاست و در اين گونه موارد اليم ، از مولم در دلالت بر شدت رساتر است .
عنوان عذاب اليم اگر مطلق باشد و در مقابل عنوان ديگر قرار نگيرد، شامل انواع دردها و ناگواريهاست . بنابراين ، همه دردها و آسيبهايى كه در آيه : (ان لدنيا انكالا وجحيما و طعاما ذاغصه و عذابا اليما) در برابر عذاب اليم قرار گرفته ، در آيه مورد بحث در عنوان عذاب اليم مندرج است ، زيرا در آيه محل بحث ، عنوان مزبور بدون مقابل ذكر شده است .
خداى سبحان همراه با تبيين اوصاف منافقان ، درون مستورشان را افشا مى كند و احكام مناسبى را نيز براى اوصاف آنها بيان مى كند؛ مثلا، آن جا كه سخن از تظاهرشان به ايمان است مى فرمايد: آنها اصلا از مومنان مطرح شده ، مى فرمايد: ايشان خود را مى فريبد و در اين آيه كريمه نيز كه سخن از بيماردلى آنان است در مقابل مى فرمايد: خداوند نيز (به عنوان كيفر) بر بيماريشان مى افزايد.
منبع:تفسیر تسنيم جلد 2
هيچ عبادتى به اندازه نماز تبليغات ندارد.
در هر شبانه روز پنج نماز واجب داريم ودر هرنمازى سفارش به اذان واقامه شده است . در اين دو نداى آسمانى جمعا:
بيست مرتبه ((حىّ على الصلوة ))
بيست مرتبه ((حىّ على الفلاح ))
بيست مرتبه ((حىّ على خيرالعمل ))
و ده مرتبه ((قد قامت الصّلوة )) مى گوئيم .
با توجّه به اينكه مراد از ((فلاح )) و ((خيرالعمل )) در اذان همان نماز است ، هر مسلمانى در هر شبانه روز هفتاد مرتبه با كلمه ((حىّ)) به خود و ديگران ، تلقين شتاب به سوى نماز مى كند و براى انجام هيچ عبادتى اين همه هياهو و تشويق وارد نشده است . به خصوص كه سفارش شده اذان را بلند بگوئيد و با صداى زيبا بگوئيد.
اذان ، شكستن سكوت است ، اذان ، يك دوره ايدئولوژى و تفكّرات ناب اسلامى است ،
اذان ، سرود مذهبى است با عباراتى كوتاه و پرمحتوا،
اذان ، هشدار به غافلان است ، اذان ، نشانه باز بودن جوّ مذهبى است و اذان ، نشانه حيات معنوى است .
منبع:نام كتاب :يكصد و چهارده نكته در باره نماز،نوشته حجت الاسلام محسن قرائتی