ابوذر غفاری
ابـن بـابـويـه از عـبـداللّه بـن عـبـّاس روايـت كـرده كـه روزى رسـول خـدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم در مسجد قُبا نشسته بود و جمعى از صحابه در خـدمـت او بـودنـد فـرمـود: اوّل كـسـى كـه از ايـن در درآيـد در ايـن سـاعـت ، شـخـصـى از اهـل بـهـشـت بـاشـد! چـون صـحـابـه اين را شنيدند جمعى برخاستند كه شايد مبادرت به دخـول نـمـايـنـد؛ پس فرمود: جماعتى الحال داخل شوند كه هر يك بر ديگرى سبقت گيرند هـركـه در مـيـان ايـشـان مـرا بـشـارت دهـد بـه بـيـرون رفـتـن آذرمـاه ، او از اهل بهشت است ؛ پس ابوذر با آن جماعت داخل شد، حضرت به ايشان فرمود: ما در كدام ماهيم از مـاهـهـاى رومـى ؟ ابـوذر گـفـت كـه آذر بـه در رفـت يـا رسـول اللّه . حـضـرت فرمود كه من مى دانستم وليكن مى خواستم كه صحابه بدانند كه تو از اهل بهشتى و چگونه چنين نباشى و حال آنكه ترا بعد از من از حرم من به سبب محبّت اهـل بـيت من و دوستى ايشان بيرون خواهند كرد، پس تنها در غربت زندگانى خواهى كرد و تـنـهـا خـواهـى مـرد، و جـمـعـى از اهـل عـراق سعادت تجهيز و دفن تو خواهند يافت آن جماعت رفيقان من خواهند بود در بهشتى كه خدا پرهيزكاران را وعده فرموده .
(معانى الاخبار) شيخ صدوق ص 205 .
در آسمان شب
از مرحوم حجة السلام سيد محمود يزدى كه در بيرونى مرحوم ملكى تبریزی مى نشست ، نقل شد كه گفته بود: شبها كه ايشان براى تهجيد برمى خاست مدتى در رختخواب ضمن اجراى دستورات و آداب بر خاستن از خواب از قبيل : سجده و دعا؛ گريه مى كرد؛ سپس به صحن منزل مى آمد و به اطراف آسمان نگاه مى كرد و آيات ( ان فى خلق السموات و و الارض ….( سوره آل عمران (3) آيه !)(190 - 191) را مى خواند و سر به ديوار مى گذاشت و مدتى گريه مى كرد، آنگاه كه براى وضو گرفتن آماده مى شد درد كنار حوض مى نشست و مدتى گريه مى كرد و پس از وضو ساختن چون به مصلايش مى رسيد و مشغول تهجد مى شد كه ديگر حالش خيلى منقلب مى شد. او گريه هاى طولانى در نماز و مخصوصا در قنوت ها داشت تا آنجا بعضى ايشان را جز بكائين عصر به شمار آورده اند.
منبع:طبيب دلها ،گفته ها و ناگفته ها درباره ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى،مؤ لف :صادق حسن زاده
سى سال سفر در جستجوى علم
(شيخ بهائى ) گذشته از سفر هائى كه در زمان حيات پدر خود به اتفاق وى كرده ، يعنى : سفر از بعلبك به جبل عامل در زمان شير خوارگى و سفر حج در جوانى ، پس از مرگ پدر نيز سفر هائى كرده است كه عمده آنها عبارتند از سفر حج كه براى دوّمين بار انجام داد و سفر عراق و شام و مصر و دمشق و حلب و آسياى صغير و بيت المقدّس ، ونيز پس از انتصاب به مقام (شيخ الاسلامى اصفهان ) مسافرتهائى نيز باتفاق شاه عباس نمود كه مشهورترين آنها سفرى است كه پياده از اصفهان به مشهد رفت .
صاحب تاريخ (عالم آراى عباسى ) مى گويد كه وى پس از فوت (سيد على منشار) (پدر زن شيخ بهائى ) منصب شيخ الاسلامى و وكالت حلاليات و تصدّى امور شرعى اصفهان يافت .
مدّتى بود شوق كعبه و بازگشت به زنگى ساده بر او غلبه كرد و با درويشان سفر كرد و مدّتى در عراق و شام و مصر و بيت المقدّس مى گشت و در سفر به خدمت دانشمندان مى رسيد.
سپس مى گويد: در زمانى كه در عالم ظاهر و باطن سرآمد روزگار بود از مصر مى آمد و جامه جهان گردان به تن داشت و خويشتن را پنهان مى كرد و فروتنى مى نمود، از او خواستم كه چيزى از وى آموزم ، گفت :
به شرط آنكه نهفته بماند و هندسه و هيئت را بر او خواندم و سپس به شام و از آنجا به ايران رفت و چون به دمشق رسيد در محلّه (خراب ) در سراى يكى از بازرگانان بزرگ فرود آمد و (حافظ حسين كربلائى قزوينى ) ساكن دمشق مؤ لف روضات نزد او رفت و شعر خود را بروى خواند.
شيخ ميل ديدار (حسين بورينى ) را داشت و آن بازرگان وى را به خانه خود خواند عدّه زيادى از دانشمندان شهر را در آن مهمانى دعوت كرد و شيخ بهائى در آن مجلس لباس جهانگردان پوشيده بود و بر بلاى مجلس نشسته و همه او را گرامى مى داشتند و به او احترام مى گذاشتند و بورينى كه وى را نمى شناخت از او به شگفت آمد و چون پى به دانش او برد بزرگش داشت و شيخ بهائى از او خواست كه آمدنش را پنهان دارد و از آنجا به حلب رفت .
(صاحب سلافة العصر) گويد: كه سى سال سياحت كرد و به ديدار دانشمندان بسيار رسيد و سپس به ايران بازگشت و به تاءليف كتب پرداخت و آوازه اش در جهان پيچيد و علماء از هرديار نزد وى آمدند.
خود شيخ بهائى در كتاب كشكول در مورد سفرهاى خود اشاراتى كرده : در قحطى سال 988 هجرى قمرى در شهر تبريز و ديگر بار در ماه صفر سال 993 هجرى قمرى در تبريز بوده و در ماه ذى القعده سال 1007 هجرى قمرى در شهر مشهد و در ماه محرّم سال 1008 هجرى قمرى در حال بازگشت از سفر مشهد بوده است و چندى در كاشان و نيز مدتى را در هرات گذرانيده و در اشعار خود از اوضاع هرات توصيف كرده.
برگرفته از کتاب داستانهايى از علاقه مندان و شيفتگان علم نويسنده : على ميرخلف زاده
محمد باقر وحید بهبهانی
فقیه گران پایه حضرت علامه محمد باقر بن محمد اكمل وحید بهبهانی ، در حدود 1118 ق . در اصفهان به سرای خاكی گام نهاد.پدر ارجمندش محمد اكمل از نوادگان شیخ مفید بود و در شمار مجتهدان شهر جای داشت و مادر پرهیزگارش از نوادگان ملا صالح مازندرانی - داماد علامه محمد تقی مجلسی - شمرده می شد.آن گوهر یگانه دریای علوم اهل بیت علیه السلام در چنین خانواده ای بالید و از آموزشهای پدر وارسته اش بهره گرفت
محقق خستگی ناپذیر اصفهانی در این سالها راه خویش را از نجف نشینان جدا ساخت و برای انجام دادن وظیفه الهی اش رهسپار بهبهان شد.
بهبهان در آن روزگار یكی از مراكز رشد اخباریگری بود. كوچه وسیعی به نام خط دو محله عمده این آبادی را از یكدیگر جدا می كرد، محله هایی كه بهبهان و قنوات خوانده می شدند و مردمش از دیرباز با هم اختلاف داشتند. سید فقیهان اصفهانی تبار نخست به قنوات گام نهاد و در آن بخش به اقامه نماز و ارشاد پرداخت . مردم محله بهبهان برای نماز و بهره گیری از محضر آن مجتهد پارسا به قنوات می رفتند ولی در دل از این كار ناخشنود بودند. آنها چنان می اندیشیدند كه باید آفتاب هدایت در محله بهبهان بدرخشید و از آنجا نور و گرما در منطقه پراكنده سازد. یكی از بازرگانان بهبهان با این هدف محقق وارسته اصفهانی را همراه گروهی از دانشوران و مومنان قنوات به خانه خویش دعوت كرد.
حاج سيد رضا تقوي دامغاني
حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد رضا تقوي دامغاني فرزند مرحوم حجت الاسلام حاج سيد علي تقوی (ره) متولد 7/4/1325 در روستای عالم پرور حسن آباد دامغان مي باشد. وي در خانواده ای روحانی، اهل علم و متدین دیده به جهان گشود. پدرش در زمره ی برترین سخنرانان مذهبی دامغان در طی سالیان گذشته بوده است. آقای تقوی داراي نحصيلات عاليه حوزوي و همچنین دارای مدرک کارشناسی الهیات از دانشگاه تهران است و سابقه حضور موثر در فعاليتهاي سياسي قبل و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در کارنامه او وجود دارد. ایشان طی دو دوره به عنوان نماینده مردم دامغان و تهران به مجلس شورای اسلامی راه یافتند و علاوه بر نمایندگی مردم تهران، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی بودند.

شیخ حسنعلی اصفهانی(ره)
شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی(ره)، در خانواده زهد و تقوی و پارسائی چشم به جهان گشود، پدر وی مرحوم ملاّ علی اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و معاشر اهل علم و تقوی و ملازم مردان حق و حقیقت بود و در عین حال از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می کرد و آنچه عاید او می شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می کرد و نیم دیگر را به سادات و ذراری حضرت زهرا علیها السلام اختصاص می داد.
در سال 1269 هجری قمری، دختری به وی عنایت شد که مادرش تا چهار ماه پس از وضع حمل حتی قطره ای شیر در سینه نداشت و آنچه دوا و دعا کردند، مؤثر نیفتاد. تا یکی از دوستان، او را به سوی مردی صاحب نفس به نام حاج محمد صادق تخته پولادی هدایت کرد.
ملاعلی اکبر به دلالت دوست خود، به حضور حاجی رسید و عرض حاجت نمود. حاجی به وی دستور داد تا هر چه دعا و دوا برای زوجه اش گرفته است، از وی دور سازد و خود، در حبّه نباتی بدمید و فرمود تا آن را به زوجه خود بخوراند. با انجام دستور حاجی، پس از ساعتی شیر از سینه زن جریان یافت و به خارج راه گشود و همین امر سبب ارادت فراوان ملا علی اکبر به مرحوم حاج محمّد صادق(ره) گردید و مدت بیست و دو سال خدمت ایشان را به عهده گرفت و در این مدت، تحت تربیت و ارشاد وی به مقاماتی معنوی نائل آمد.
آشنایی با آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی (حفظه الله)
آیه اللّه سید محمود هاشمی فرزند مرحوم آیه اللّه سید علی حسینی شاهرودی از سلسله سادات حسینی شاهرود است که در مرداد سال 1327 ه. ش در شهر نجف و در بیت علم و دانش دیده به جهان گشود. مادر ایشان دختر مرحوم آیت اللّه العظمی حاج سید علی مددی موسوی قائینی از علمای بزرگ خراسان بوده است که سالهای متمادی در شهر مقدس مشهد، به تدریس و تربیت طلاب حوزه علمیه و اقامه جماعت در حرم مطهر رضوی ثامن الائمه( ع) می پرداختند. مرحوم والد آیه اللّه هاشمی از وارستگان حوزه علمیه نجف و اولین کسی است که تقریرات بحثهای فقهی- اصولی آیه اللّه خوئی را به رشته تحریر در آورد.
وی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه علوی- که مخصوص ایرانیان مقیم نجف اشرف بود- به پایان برده و در همان سن نوجوانی تحصیلات حوزوی را آغاز نمود. از آنجا که وی از نبوغ علمی و استعدادی سرشار در فراگیری علوم حوزوی برخوردار بودند در اندک زمان ممکن، دروس مقدمات و سطح را با موفقیت به پایان رسانیده به حوزه درس خارج فقها و مراجع نامدار آن زمان پیوستند. ایشان با حضور در محضر درس خارج فقه و اصول حضرت آیه اللّه العظمی شهید سید محمد باقر صدر(ره)، حضرت آیه اللّه العظمی امام خمینی(ره) و حضرت آیه اللّه العظمی خوئی، سالها به کسب علم و دانش پرداخت.
از مهم ترین ویژگی ها و مزایای برجسته ایشان بهره گیری و الهام از اندیشه های مبتکرانه اساتید خود مانند امام خمینی و شهید صدر است که با اسلوبی جدید، و با نگاهی نوگرا به مباحث پرداخته و با توجه به نیازهای روز حکومت اسلامی، مبانی فقهی اهل بیت را عرضه می دارند. از آنجا که ایشان از جمله شاگردان برجسته و از نخبگان درس خارج حضرت امام و شهید صدر بودند همواره مورد توجه ویژه اساتید خود قرار داشتند. امام، به دفتر و مسؤولین وقت شهریه نجف اشرف دستور فرموده بودند، نسبت به تامین امور معیشتی و نیازهای مالی ایشان عنایت ویژه ای صورت گیرد. شهید صدر(ره) نیز با آنکه به کسی اجازه اجتهاد نمی داد و در این خصوص فوق العاده احتیاط می کردند، به آیه اللّه هاشمی اجازه اجتهاد داده و در خصوص وی تعابیر بسیار بلندی فرموده اند.
میرزا جواد آقا تهرانی
میرزا جواد آقا تهرانی در یکی از شبها، دیروقت به منزل می آیند، در منزل که می رسند، متوجه می شوند کلید منزل همراهشان نیست، به خاطر رعایت حال خانواده شان که در خواب هستند، از در زدن خودداری کرده و با توجه به این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه می مانند و تا اذان صبح همانجا قدم می زنند.
هنگام اذان که اهل خانه می باید برای نماز صبح بیدار شوند، آقا در می زنند و وارد خانه می شوند، یکی از فرزندان ایشان که از این قضیه خبردار می شود، سؤال می کند چرا زنگ نزدید؟
ایشان می گویند: شما خواب بودید، زنگ من موجب اذیت و آزار شما می شد!
نقل دیگری را هم فرزند ایشان شنیده است که گویا همسر ایشان در رؤیا می بینند که مرحوم آقا پشت در منزل نشسته اند، لذا بیدار شده و هنگامی که در را باز می کنند می بینند که آقا آنجا منتظرند.
کسیکه مؤمنی را اذیت کند خدا او را اذیت نماید، و کسیکه مؤمنی را اندوهگین کند خدا او را اندوهگین نماید.
( رسول خدا «ص»)
خانه ایشان بسیار جالب و دیدنی بود ، وسائل و لوازم منزل به طور منظم چیده شده بود، مثلا” رنگ پرده ها که خیلی ساده بود ولی متناسب با رنگ منزل بود. بقیه وسائل موجود در خانه نیز چنین بود.
علت اینها را از مرحوم آقا پرسیدند که مثلا” چرا اینقدر مرتب و منظم است؟
ایشان فرمودند:
موقعی که من ازدواج کردم همسرم از خانواده آبرومند و نسبتا” متمکنی بود، و من گفتم که طلبه هستم و چیز زیادی ندارم و آنها بدین صورت قبول نمودند، ولی بعدها می دیدم هر وقت اقوام و خویشان همسرم به منزل ما می آمدند، خانه سرو سامان خوبی نداشت و باعث خجالت و شرمندگی همسرم می شد.
لذا بخاطر احترام به همسرم و رضایت او منزل را به این صورت درآوردم که مشاهده می کنید و این موجب رضایت و خشنودی او شد.
زینت منزل فقط به خاطر رضایت او بوده نه برای تمایل خودم به تجملات و زرق و برق دنیوی. ( البته خانه و فرش مربوط به یکی از اقوام آقا بود و بعضی از وسائل خانه هم توسط همسرشان که تمکنی داشته اند تهیه شده بود. )
خاطراتی از آيينه اخلاق،نویسنده : مرتضی عطایی،ناشر : انتشارات نشر الف / مشهد مقدس،چاپ دوم / 1378
محدث قمی (ره)
محدث قمی درس خواند و عمل كرد و پیش رفت. محدث قمی در زمان خود یكی از مربیان بزرگ و معلمان اخلاق اسلامی در میان مردم و حوزه های علمیه شناخته میشد و خصوصیات اخلاقی فراوانی داشت كه در این فصل به پاره ای از آنها اشاره می كنیم:
الف – انس با كتاب
یكی از ویژگیهای محدث قمی علاقه فراوان به نوشتن و مطالعه كتاب بود. ایشان یا در كتابخانه بود یا با كتاب. فرزند ایشان میگوید: «با پدرم هر وقت از شهر بیرون میرفتم او از اول صبح تا به شام مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود.» زمانی كه برای زیارت به كشورهای دور مسافرت میكرد اوقات فراغت خود را با كتاب سپری میكرد.
ب – تواضع و اخلاص
از دیگر ویژگیهای ایشان تواضع بسیار و همه جانبهای بود كه از خود نشان میداد. در خانه، مدرسه و خیابان هر كسی را كه میدید – چه كوچك و چه بزرگ – احترام میكرد. در نزد علما و از بین آنان بویژه در حضور كسانی كه با حدیث و اخبار اهل بیت علیهم السلام سر و كار داشتند، اوج فروتنی و تواضع را به نمایش میگذارد. هیچ گاه در مجالسی كه وارد میشد در صدر نمی نشست و هرگز خود را بر دیگران مقدم نمیداشت. وی از خودستایی و خودپسندی احتراز میكرد. محدث قمی حدیث اخلاص بود و آیه زهد. مسیری كه میرفت اگر كوچكترین شبهه ای در دلش رخنه میكرد كه قدمش برای خدا نیست یا وسوسه ای قلبش را میلرزاند بدون هیچ تأمل، از آنجا باز میگشت.
محدث قمی پس از عمری تلاش و خدمت به اسلام و مسلمین و تحمل سختیها و مرارات زمان بویژه در اواخر عمر كه مصادف با توطئه های دشمنان اسلام و دین زدایی رضاخانی بود، در شب سه شنبه بیست و دوم ذیحجه سال 1359 ق. بدرود حیات گفت و پس از تشییع در صحن مطهر علی علیه السلام (نجف اشرف) در جوار استادش مرحوم حاجی نوری به خاك سپرده شد.
مالك بن نويرة
مالك بن نويره به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: يا رسول الله به من ايمان بياموز، آن حضرت فرمود: الايمان ان تشهد ان لا اله الا الله و انى رسول الله و تصلى الخمس و تصوم شهر رمضان و تؤ دى الزكوة و تحج البيت و توالى وصيى .
هذا و اشار الى على بن ابيطالب عليه السلام :
و اين را كه بعد از من وصيم خواهد بود دوست دارى و اشاره به امام على عليه السلام كرد. بعد از گفتار حضرت رسول صلى الله عليه و آله مالك برخواست در حاليكه خوشحال و مسرور بود مى گفت : تعلمت الايمان و رب الكعبه يعنى به خدا كعبه قسم احكام دين را آموختم .
مورخين آورده اند: بعد از وفات رسول اكرم صلى الله عليه و آله مالك به مدينه آمد سؤ ال كرد كه بعد پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسى اين مقام را دارد؟
تا اينكه ديد ابوبكر روز جمعه بر بالاى منبر رفت و براى مردم خطبه خواند!
مالك طاقت نياورد بعد سؤ ال كرد آيا تو همان برادر تيمى ما نيستى ؟
گفت هستم ، مالك گفت : چه علتى پيش آمد آن وصى حضرت رسول را كه مرا به ولايت او ماءمور ساخته بود؟
گفتند: اى اعرابى بسيار است كه كارى بعد از كارى حادث مى شود!
مالك گفت : والله هيچ كارى ديگر حادث نشد و بلكه شما در كار خدا و رسولش خيانت كرده ايد.
بعد به ابوبكر گفت : چه كسى تو را به اين منبر بالا برده در حاليكه وصى پيامبر نشسته است ؟
ابوبكر با جمله زشت دستور داد كه او را از مسجد بيرون كنند؛ آنوقت قنفذ و خالد بن وليد او را از مسجد بيرون كردند. مالك با ذكر صلوات بيرون رفت .
شيعه و سنى نقل كرده اند كه خالد بن وليد مالك بن نويره را بى تقصير به شهادت رسانيد و سر او را از بدنش جدا كرد و با زوجه اش هم بستر شد و نيز طايفه مالك را هم كشت و زنان آنها را اسير كرد.
نام كتاب : طعم خوب بندگى ،نكته هايى از بزرگان علم و دين ،مؤ لف :غلامحسن اسدى ملا محله اى
آیتالله شیخ محمد کوهستانی(ره) در هنگام وفات
روزهای آخر حیات که هر لحظه به مرگ نزدیکتر میشد در حالی که ترس تمام وجود او را احاطه کرده بود، فرمودند:
حتما مرا به مشهد ببرید، من باید پناهنده به حضرت رضا(ع) شوم. جنازه مرا ببرید دور ضریح مطهر طواف بدهید، من پناهنده به آن حضرت بشوم، آن گاه هر جا خواستید دفن نمایید.
در روزهای آخر با این که در بستر بیماری بود و دیگر رمقی نداشت، اما همواره در یاد خدا و مشغول ذکر بود. دختر مکرمه شان نقل میکند:
پرسیدم: آقاجان میتوانی با دهانت ذکر بگویی؟
فرمود:« خدا لعنت کند شیطان را هر وقت میخواهم ذکر بگویم سرفهام میگیرد، اما من دهان شیطان را مشت میزنم و هر طور است ذکر خودم را میگویم. »
روز پنج شنبه ششم ربیع الاول 1392 بر اثر شدت بیماری آقا جان از هوش رفت و به مدت یک هفته تمام در حال اغما به سر برد و در طول این مدت یکی دو بار بیشتر نتوانست سخن بگوید، آن هم به صورت جملهای کوتاه.
از جمله سخنان گهربار او در واپسین لحظات آن بود که فرمود:« مگر راهی غیر از راه خدا هست؟»
عمار بن ياسر
مادرش سميه اولين شهيد در بين زنان اسلام كه بدست ابوجهل به شهادت رسيد و او را آشفته نمود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حق عمار مى فرمايد: عمار سر تا پا مملو از ايمان است . و نيز فرمود: عمار مع الحق و الحق مع عمار حيث كان عمار جلدة بين عينى وانفى تقتله الفئة الباغية .
در مجالس المؤ منين آمده است كه نزديك به شهادتش گفت : بار خدايا! من هيچ كارى را نزديك تر به رضاى شما نمى بينم كه نزديكتر از محاربه و جنگ با اين گروه باشد.
در هنگام شهادت عمار، امام امير المؤ منين عليه السلام بر بالين او آمد و سر او را به زانوى مبارك نهاده فرمود: كشنده عمار و دشنام دهنده و رباينده سلاح او به آتش دوزخ معذب خواهد شد. آنگاه بر عمار نماز گذارد و او را بر خاك سپرد طوبى له و حسن مآب .
خوش دمى كز بهر يار مهربان ميرد كسى
چون ببايد مرد بارى اين چنين ميرد كسى
چون شهيد عشق را در كوى خود جا مى دهند
جاى آن دارد كه بهر آن زمين ميرد كسى
جناب عمار در ايام خلافت عمر، والى كوفه شد و در كوفه فضائل امام على عليه السلام را نشر مى داد، خبر به خليفه رسيد او را عزل نمود، وقتى به مدينه آمد عمر گفت : آيا از عزل شدن كوفه محزون شدى ؟ فرمود: به منصوب بودن از جانب تو مسرور نبودم تا از عزل شدن محزون شوم .
احسان و بخشش
روزى باديه نشينى نزد امام حسين عليه السلام آمد و گفت :
روزى از جدت ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: حاجات خود را يا از عرب شريف و يا مولاى كريم و يا حامل قرآن و يا شخص گشاده رو بخواهيد. و شما عرب بوده و كرامت سيرت شما و قرآن بين شما نازل شده است و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه هرگاه بخواهيم به او نظر كنيم ، به حسن و حسين بنگريم .
در اينحال وقتى امام حسين عليه السلام از حاجت و مشكلش پرسيد، او نيازش را روى زمين نوشت و حضرت فرمود:
از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: نيكى و بخشش به افراد، به قدر معرفت و شناخت ايشان است . و پدرم فرمود: ارزش هر شخصى احسان و نيكوكارى اوست . از اينرو از تو سه سؤ ال مى پرسم ؛ اگر پاسخ دهى ، سه هميان و اگر دو سؤ ال را پاسخ دهى ، دو هميان و اگر يكى را جواب دهى ، يك هميان نقره و زر به تو مى دهم .
آن مرد قبول كرد و حضرت پرسيد:
بهترين عمل كدام است ؟
او جواب داد:
ايمان به خدا.
حضرت پرسيد:
نجات از هلاكت به چه چيز است ؟
او پاسخ داد:
اطمينان به خدا.
امام حسين عليه السلام پرسيد:
زينت عبد و بنده خدا به چيست ؟
او اظهار داشت :
علم و دانشى كه تواءم با حلم و بردبارى باشد.
حضرت پرسيد:
اگر آنرا نداشت .
او پاسخ داد:
فقر تواءم با صبر و شكيبايى .
حضرت پرسيد:
اگر آنرا نداشت .
آن مرد گفت :
صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را نابود كند.
در اينحال امام حسين عليه السلام خنديد و سه هميان نقره و زر به او عطا فرمود.
من طلب رضى الناس بسخط الله و كله الله الى الناس .
كسى كه خشنودى مردم را با خشم و غضب الهى فراهم آورد، خداوند او را به مردم وا گذارد.
منبع:امام حسين عليه السلام جلوه عشق (قصه هاى زندگى امام حسين عليه السلام )
نويسنده : محمد حسين مهر آيين
حکایت ازدواج محمدصالح مازندرانی با دختر علّامه مجلسی
روزی استاد محمدصالح مازندرانی یعنی علامه محمّدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمندش میل به ازدواج دارد.
بعد از فراغت از تدریس به او گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی؟
شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت، علامه مجلسی به اندرون رفت و آمنه بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کردهام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است، ولی قبولی او بسته به اجازه توست.
آمنه بیگم در پاسـخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست!
عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند.
داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علّامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است و دختر نیز چه عنصر تربیت یافته با کمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبهای مستمند است ازدواج کند.
پس به گوشهای رفت و بر این نعمت الهی سجده شکر کرد و سرگرم مطالعه شد که اتفاقاً با مسأله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که میبایست با دقت در آن میاندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد، مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسأله چیست و در چه کتابی است.
داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت، پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسأله را حل کرد و پاسـخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.
شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسأله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلی را حل کرده و برای اطلاع او پاسـخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود نسازد.
پس از مطالعه و پاسـخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است، بیدرنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است، به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.
وقتی استاد داماد و پدر عروس، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت: اگر این دختر با تو همافق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد کنم.
ولی داماد گفت: نه، علّت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که میخواهم شکر خدا را به مقداری که میتوانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من میدانم که هر چه کوشش کنم نمیتوانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.
چون علامه مجلسی این سخن را از داماد با کمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.
در حالات بزرگان
شيخ اعظم انصاري(ره) داراي همتي بلند و اخلاقي نيكو بود و به امور طلاب شخصاً رسيدگي ميكرد و مانند پدري مهربان آنان را تحت تربيت خود قرار داده بود. چند روزي، شيخ ديرتر از وقت مقرر براي تدريس حاضر ميشد، از ايشان سبب را پرسيدند، فرمود: يكي از سادات به تحصيل علوم ديني مايل گشت و اين امر را با چند نفر در ميان نهاده تا درس مقدمات برايش گويند، ولي هيچيك حاضر نشدند و شأن خود را بالاتر ديدند، بدينجهت خود متصدي اين امر شده، درس او را به عهده گرفتم».
منبع: زندگي و شخصيت شيخ انصاري/ 78
با شیخ ابوالقاسم دامغانی آشنا شوید
شيخ ابوالقاسم دامغانی از جمله شاگردان برجسته شيخ مرتضی انصاری (ره) و شيخ راضی نجفی و علامه شيخ مهدی آل کاشف الغطاء به شمار رفته است. مرحوم دامغانی پس از نيل به مقامات عاليه علم و کمال در نجف اشرف در سال 1280 هجری قمری به ايران مراجعت نموده و در موطن خويش به انجام وظايف دينی و تدريس و تبليغ پرداخته است. وی در ماه شوال 1336 هجری قمری از دنيا چشم فرو بسته و در مقبره بکير ابن اعين مدفون گرديد.
مرحوم استادش شيخ مرتضی انصاری در اجازه ای که برای ايشان نگاشته است چنين تعبير می نمايد:
«علاقه العلماء و عمدة الفضلاء حاوی الفروع و لدنا الاعز الشيخ ابوالقاسم الدامغانی …»
برخی از تاليفات ايشان عبارتند از :
1 ـ ضياء الانوار
2 ـ رساله در اصول دين
3 ـ حاشيه بر معالم
4 ـ تقريرات
کمیل کیست؟
كميل شخصيتى جليل القدر و از ياران خاص اميرالمؤ منين - عليه السلام - است . و در اوقات مخصوصى كه نصيب همه نمى شده است ، مورد عنايت خاص آن حضرت قرار مى گرفته است .
دانشمندان علم رجال و درايه درباره كميل چنين گفته اند:
شيخ طوسى در كتاب رجال خود كميل را از اصحاب اميرالمؤ منين و امام حسن مجتبى (عليهماالسلام ) ذكر كرده است .
ابن ابى الحديد كه از علماء بزرگ اهل سنت است درباره كميل مى گويد: (كان من شيعة على و خاصته )
(كميل از شيعيان خاص اميرالمؤ منين بود).
حجاج بن يوسف او را با كسانى كه با او در پيروى از اميرالمؤ منين شريك بودند - به جرم شيعه بودن به قتل رسانيد. او مى گويد: كميل عامل و فرماندار اميرالمؤ منين بود در شهرى به اسم (هيت ) كه گويا در كنار فرات بود، ولى كميل در اداره كردن حوزه ماءموريتش تسلط كافى نداشته بطورى كه لشكر معاويه بعضى از آباديها و روستاهاى او را مورد حمله قرار داد و كميل نتوانست از آنها دفاع بكند و اين براى او نقطه ضعفى بود و براى جبران كردن آن به بعضى از قرائى كه تحت تصرف معاويه بود حمله نمود.
اميرالمؤ منين به او اعتراض كرد و اين جمله ارزنده را فرمود:
(ان من العجر الحاضر اءن يهمل الوالى ما وليه و يتكلف ماليس من تكليفه
يكى از دلائل ضعف يك مسؤ ول اين است كه موارد وظيفه خود را انجام ندهد و چيزى كه وظيفه او نيست آن را انجام دهد).
ذهبى كه يكى از علماى بزرگ اهل سنت است درباره كميل چنين مى گويد: (كان شريفا مطاعا ثقة عابدا على الشيعة قليل الحديث قتله الحجاج
كميل مردى شريف و در ميان قومش مورد احترام بود و دستورات او را اطاعت مى كردند. مردى مورد اطمينان و در پيروى اميرالمؤ منين و اطاعت خدا مى كوشيد و كم سخن ، مى گفت قاتل او حجاج بن يوسف بود).
علامه معاصر صاحب قاموس الرجال در توثيق كميل مى گويد: سيد بن طاووس كه از علماى بزرگ است در كتاب (كشف المحجة ) كه آن را براى فرزندش نوشته و وصاياى خود را باو مى نمايد مى گويد: بعد از جنگ نهروان مردم از اميرالمؤ منين راجع به خلفاء سؤ ال نمودند، حضرت به عبدالله بن عباس فرمود كه ده نفر از اشخاص مورد اطمينان را براى گواهى احضار كن ، يكى از آنها كميل بود كه حضرت او را مورد اطمينان قرار داد.
مرحوم حاج ميرزا هاشم خراسانى در كتاب منتخب التواريخ ، معاصرين اميرالمؤ منين را به سه دسته : حواريين ، ياران ، و خواص اصحاب آن حضرت تقسيم مى نمايد.
حواريين اميرالمؤ منين را چهار نفر: عمر و بن حمق خزاعى ، ميثم تمار، محمد بن ابى بكر و اويس قرنى ذكر كرده . و خواص اصحاب حضرت بسيارند، از جمله آنها كميل بن زياد را ذكر نموده . سپس مى گويد: كميل از بزرگان تابعين بود كه حجاج بن يوسف در سال هشتاد و سه هجرى در سن نود سالگى او را به قتل رسانيد.
در حالات بزرگان
بوی کباب
نوع لباسهایش متوسط بود و غذایش به قدری ساده بود که کارکنان درب منزل که اغلب اوقات همسفره حضرت آیتالله بودند، حاضر نمیشدند از آن غذا بخورند، هر گاه اهل منزل میگفتند: برای شما غذای بهتر و مقویتری تهیه کنیم، میفرمود: کسی که در بیرونی منزل و پشت خانهاش حدود ۱۰۰ نفر فقیر نشستهاند، چگونه غذای لذیذ بخورد؟!
روزی بوی کباب به مشامش رسید، از شدت ناراحتی در حیاط قدم میزدند، اما کسی دلیل ناراحتیاش را نمیدانست، تا اینکه یکی از نزدیکان علت ناراحتی را سؤال کرد، آیتالله بروجردی با کمال تأثر فرمود: «اگر در منزل من کباب طبخ شود و بوی آن به مشام فقرایی که در امر معاش خود معطل هستند، برسد، بر آنها چه میگذرد؟!
خدمتکار خانه به حضور ایشان آمد و گفت: در خانه کباب نپختهام و این بو از خانه همسایه است.

درباره چهره های ماندگار دامغان
استاد علی معلم دامغانی
استاد علی معلم دامغانی درسال 1330دردامغان متولدشد. وپس ازاخذ دیپلم ازسمنان وشاهرود به تحصیل دردانشکده های حقوق وعلوم انسانی دانشگاه تهران پرداخت. وی علاوه بر تدریس شعر، موسیقی وادبیات، معاون فرهنگی حوزه هنری سازمان تبلیغات، عضو شورای شعر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی و ریئس مرکز موسیقی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بوده است.
وی درسال1380 درنخسین همایش چهره های ماندگار به عنوان چهره ماندگار درعرصه شعروادب فارسی برگزیده شد.
علی معلم دامغانی پس ازاخذ دیپلم درسمنان وشاهرود به تحصیل دردانشکده های حقوق وادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران پرداخت. و از آن پس به مطالعه آزاد دراین زمینه به ویژه سرودن اشعارانقلابی پرداخت.
خاطرات و وقایع تحصیل: وقوع انقلاب اسلامی درسال1357 از وقایع مهم روزگار زندگی علی معلم دامغانی بود که به محتوای اشعار وی تاثیری اساسی داشته است.
فعالیتهای ضمن تحصیل: علی معلم دامغانی درحین تحصیل در رشته های ادبیات وحقوق به موسیقی نیزعلاقه مند بود و در این زمینه نیز آموزشهایی دیده است.
وقایع میانسالی: از وقایعی مهی که بر زندگی ادبی علی معلم دامغانی تاثیرنهاد، انقلاب اسلامی بود که محتوای شعرمعاصر وی را به خود اختصاص داد. وی پس ازانقلاب علاوه بر تدریس وتحقیق درشعر، موسیقی وادبیات، معاونت فرهنگی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ریئس مرکز موسیقی سازمان صداوسیما بوده است.
مشاغل و سمتهای مورد تصدی: علی معلم دامغانی علاوه بر تدریس در زمینه شعر، موسیقی وادبیات، معاونت فرهنگی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، عضویت در شورای شعر وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی و ریاست مرکز موسیقی سازمان صداوسیما را برعهده داشته است.
فعالیتهای آموزشی: علی معلم دامغانی مدتی را به تدریس شعر، ادبیات و موسیقی اشتغال داشته است. سایر فعالیتها و برنامه های روزمره: مطالعه آثارادبی و سرودن شعرهای انقلابی از اموری است که اوقات فراغت علی معلم دامغانی را به خود اختصاص می دهد. همچین با حضور در همایش های بزرگ ادبی حضور خود را پررنگ تر می کند.
همفکران فرد: سید علی موسوی گرمارودی، مشفق کاشانی و محمود شاهرخی برخی از شاعران انقلابی و از همفکران علی معلم دامغانی هستند. آرا و گرایشهای خاص: علی معلم دامغانی از جمله شاعرانی است که در فضای معاصر در ستایش انقلاب اسلامی و عرفان اشعاری می سرایند.
جوائز و نشانها: علی معلم دامغانی درسال1380 در نخستین همایش چهرهای ماندگار به عنوان چهره برگزیده درزمینه شعر و ادب فارسی برگزیده و معرفی شد. ریاست فرهنگستان هنر: استاد علی معلم دامغانی در سال 1388 بنابر تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی و با حکم رئیس جمهور به عنوان دومین رئیس فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران منصوب شد.

کمی در باره سید رضی بدانیم
شريف رضى كيست؟
شريف رضى، معروف به (( سيد رضى)) دانشمند بزرگ اسلامى در قرن چهارم هجرى است كه با گردآورى نهج البلاغه نام خود را در تاريخ اسلام جاودانه كرد.
جد پنجم او، حضرت موسى بن جعفر (ع) امام هفتم شيعيان است و چون حضرت على (ع) نيز، جد پنجم امام موسى بن جعفر (ع) بوده است، به اين ترتيب درمى يابيم كه حضرت على (ع)، جد دهم سيد رضى است. همچنين از طرف مادر نيز اجداد سيد رضى، با9 نسل فاصله، به حضرت على (ع) مىرسند. از اين رو معلوم مىشود كه سيد رضى هم از سوى پدر، هم از سوى مادر، خاندان پاك و شريفى داشته كه هر دو از نسل مبارك امام على عليهالسلام بودهاند.
سيد رضى در سال 359 هجرى قمرى متولد شد و پس از يك زندگى كوتاه ولى پر ثمر 47 ساله، در سال 406 هجرى درگذشت.
وى از كودكى، دوشادوش برادرش((شريف مرتضى)) به تحصيل دانش رفته بود، به زودى هوش فراوان و نبوغ سرشار خود رانشان داد، و از تمامى هم سن سالهاى خود پيش افتاد. به طورى كه در نخستين سالهاى جوانى به عنوان يك دانشمند برجسته اسلامى شناخته شد و مورد احترام دانشمندان بزرگ آن زمان قرار گرفت.
سيد رضى از آغاز جوانى، شروع به تحقيقات با ارزشى در زمينه قرآن و اسلام و مسائل اسلامى كرد. حاصل تلاشها و تحقيقات او، چند كتاب با ارزش بود كه در قرنهاى بعد نيز، هميشه مورد توجه دانشمندان جهان اسلام قرار گرفته است.
وى در زمينه شعر نيز نبوغ سرشارى داشت، چنانكه دانشمندان و شعر شناسان، با مطالعه اشعارى كه از او باقى مانده است، وى را بزرگترين و بهترين شاعر عرب دانستهاند.
اما كتابى كه نام او را جويده كرده، نوشتهها و اشعار و تحقيقات خودش نيست، بلكه گردآورى و تدوين همين كتابى كه امروز، با نام ((نهج البلاغه)) در دنيا مى درخشد. سيد رضى، براى جمع آورى مطالب اين كتاب نزديك 20 سال زحمت كشيد. به دهها كتابخانه رفت و صدها كتاب را از آغاز تا پايان به دقت خواند. در آن كتابها، كه هر كدام دهها سال پيش نوشته شده بود، آثار مختلفى از على عليه السلام نيز وجود داشت. نويسندگان آن كتابها، هر كدام به مناسبتهاى مختلف، قسمتهائى از خطبه ها، نامه ها، سخنان كوتاه و پند و اندرزهاى امام عليهالسلام را نقل كرده بودند.
اما اين آثار، در هيچكدام از آن كتابها، نظم و ترتيب درستى نداشت. بلكه هر نويسنده اى قسمتهايى از آثار امام را، در كتاب خود نقل كرده بود.
از اين رو، سيد رضى سعى و همت فراوان به كار برد و پس از سالها تحقيق و مطالعه، در سال 400 هجرى قمرى، موفق شد آثار پراكنده امام را در سه بخش گردآورى كند و به صورت كتابى جامع، در جهان فرهنگ و انديشه انتشار دهد.