خانواده در نهضت حسینی
تبیین جایگاه و نقش خانواده ها در نهضت حسینی موضوعی است که این کتاب به آن پرداخته است.
مشخصات کتاب:
عنوان: خانواده در نهضت حسینی(با تحلیل روانشناسی روابط خانوادگی)
نویسنده: عبدالرحیم پورشجاعی
ناشر: مجتمع فرهنگی عاشورا
سال چاپ: 1392
بخشی از کتاب:
در حادثه کربلا و آن شرایط رنج آور حاصل از ددمنشی دشمن، موضوع انسجام خانوادگی به خوبی تصویر می شود که ناگزیر به اعضای خانواده امام (ع) و یاران بزرگوارش در آن واقعه عظمی بستگی قوی دارد. این پیوند به همراه تعهد برای حفظ آن موجب می شود تا خانواده ها در تمام شرایط در کنار هم باشند. دو ویژگی انسجام و تعهد و تمایل به وقت گذراندن با هم هستند.این ویژگی ها در خانواده نوپای وهب و خواهران و دامادهای امام (ع) و… دیده می شود.
معرفی کتاب:
نهضت امام حسین یک نهضت خانوادگی است. علاوه بر پدر، همه خانواده از طفل شیرخواره تا همسر و خواهران در جریان کربلا و اتفاقات پس از آن شرکت داشتند. تبیین جایگاه و نقش خانواده ها در نهضت شکوهمند حسینی موضوعی است که در این کتاب به آن پرداخته شده به این دلیل که واکاوی روابط اعضای خانواده عاشورایی در جریان حوادث آن روزهای شوم درس های بزرگی برای پیروان اهل بیت (علیهم السلام) خواهد داشت.
کتاب حاضر به سه نوع خانواده در این جریان توجه داشته است. از یک سو خانواده بنی هاشم و یاران امام حسین (ع) و از سوی دیگر خانواده دشمنان اهل بیت (علیهم السلام). مقایسه این دو جریان نتایج خوبی را برای تحقیق رقم زده است. از این رهگذر می توان به نقش پدر، مادر، زن و تک تک اعضای خانواده در آموزه های دین اسلام پی برد.
کتاب دو بخش دارد. بخش اول به موضوعات حضور خانواده، جاودانگی، جهانی بودن، پیام نهضت، درخواست مردم و ثمره قیام پرداخته شده است. بخش دوم مشتمل بر سه فصل است. فصل اول به خانواده بنی هاشم اختصاص یافته است. خانواده امام حسن (ع)، همسران امام حسین (ع)، خانواده امام سجاد (ع)، خانواده حضرت زینب (ع)، خانواده مسلم بن عقیل و خانواده حضرت ام کلثوم.
در فصل دوم، خانواده یاران امام حسین (ع) بررسی شده اند. مسلم بن عوسجه، زهیر بن قین، حبیب بن مظاهر، رویحه همسر هانی بن عروه، عبدالله بن عمیر و… از جمله این یاران هستند.
فصل سوم به معرفی خانوادههای دشمنان اهل بیت (علیه السلام) اختصاص یافته است. خانواده یزید، خانواده عبیدالله بن زیاد، دختران و زنان بنیامیه، خانواده خولی و غیره. در ضمن نواقص رفتاری خانواده های نامتعادل تحلیل شده است.
منبع: سبک زندگی
امامت از اصول دین است
ما معتقدیم که امامت از اصول دین است، و این مدّعی را چنان مستند به ادلّه به اثبات می رسانیم که مورد قبول و اذعان مخالفان نیز باشد، زیرا استدلال به قرآن و سنّت قطعیّه می باشد.
دلالت قرآن
از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که امامت از اصول دین است، خدای تعالی می فرماید:
«یٰا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ» ؛ (1)
ای رسول آن چه که از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی رسالت را نرسانیده ای.
و نیز می فرماید:
«اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِیناً» ؛ (2)
امروز دین شما را برایتان تکمیل کردم و نعمتم را بر شما تمام گردانیدم و از این که دین شما اسلام باشد راضی شدم.
و در آیه ای دیگر می فرماید:
«وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلیٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اَللّٰهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اَللّٰهُ اَلشّٰاکِرِینَ» ؛ (3)
و نیست محمّد مگر رسولی که پیش از او رسولانی بوده اند آیا اگر او رحلت کند یا شهید شود شما به [شرک] سابق خود برمی گردید؛ حال آن که هر کس به [شرک] سابق خویش باز گردد زیانی به خدا نمی رسد و خداوند به شکرگذاران پاداش خواهد داد.
با توجه به شأن نزول دو آیه قبل، (2)و با توجه به این که مردم بعد از رسول اللّٰه همچنان تظاهر به اسلام داشتند و هیچ یک از شعائر دین ترک نشده بود، نتیجه سه آیه این است که عدم پذیرش امامت و تسلیم نشدن در مقابل جانشین خاتم الانبیاء علیه السلام ، ارتداد و بازگشت به جاهلیت است. بنابراین از اصول دین بودن امامت امیرالمؤمنین علیه السلام به وضوح از آیات فوق به اثبات می رسد.
دلالت سنّت
روایاتی در منابع معتبر وجود دارد که مورد اتفاق فریقین است، و اصل بودن امامت از این روایات به خوبی استفاده می شود. برخی از این روایات در ادامه مطرح می گردد:
حدیث «من مات ولم یعرف امام زمانه. . .»
قال رسول اللّٰه
صلّی اللّٰه علیه وآله
: من مات من أهل القبله ولم یعرف إمام
زمانه مات میته جاهلیه؛ (1)
هر کس بمیرد در حالی که امام زمانش را نمی شناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.
1) . سوره مائده: آیه 67.
2) . سوره مائده: آیه 3.
3) . سوره آل عمران: آیه 144.
آیه ابتلاء چگونه بر لزوم عصمت امام دلالت دارد؟
آیه ابتلاء، به روشنى دلالت مى کند که ظالمان به امامت نمى رسند:
«وَاِذِ ابْتَلى اِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»(1).
(به یاد آور زمانى را که خداوند، ابراهیم را با کلماتى آزمود. ابراهیم آنها را به پایان رسانید، خداوند فرمود، من تو را پیشواى مردم قرار مى دهم. گفت: از ذریه و فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمگران نمى رسد).
مقصود از امامتى که خداى سبحان به ابراهیم و ذریه او عطا کرد، غیر از نبوتبود. چرا که خداوند او را مخاطب قرار داد و به امامتبشارتش داد در حالى که پیامبر بود. معلوم مى شود امامتى که به ابراهیم بشارت دادند غیر از نبوتبود. و چون ابراهیم، امامت را براى نسل خود طلبید، خداوند دعایش را مستجاب کرد، ولى ظالمان را استثنا نمود. مراد از غیر ظالمین کسى است که در طول عمر ظلم نکرده باشد. دو نکته بر این موضوع دلالت مى کند:
اول: هدف اعلاى نصب هر انسان براى امامت، تجسّم بخشیدن به شریعت الهى در جامعهاست. اگر پیشوا، مردى پاکدامن و نمونه باشد و در پرونده درخشان او هیچ عصیان و لغزشى دیده نشود، هدف از نصب او براى آن مقام تحقق مى یابد. اما اگر در بخشى از عمر خویش، گنهکار و فاسد باشد، آماج انتقادها قرار مى گیرد و بعید است که سخنش نافذ باشد و به راحتى پیشوایى او را بپذیرند، بلکه در باره او مى گویند: او دیروز مرتکب گناهمى شد و امروز فرمان به حق مى دهد و مى خواهد باطل را بزداید؟!
براى تحقق آن هدف، عقل حکم مى کند که امام در تمام دوران عمر از هر پلیدى و گناه پاک باشد، توبه اگر در حیات فردى هم مفید باشد، در حیات اجتماعى چنین نیست و مردم مطیع و دلباخته نخواهند شد.
دوم: مردم نسبت به ظلم چهار گروهند:
1. کسى که در همه عمر ظالم بوده است
2. کسى که در همه عمر پاک و مصون از ظلم بوده است
3. کسى که در آغاز عمرش ظالم بوده و در آخر عمر توبه کرده است
4. کسى که در آغاز عمر پاک بوده، در آخر عمر ظالم شده است.
حال باید دید حضرت ابراهیم که امامترا براى برخى از ذریه خویش درخواست کرد، کدام را اراده کرده بود؟ حاشا که ابراهیم، امامترا براى گروه اول و چهارم از فرزندان خویش طلب کند، چون روشن است کسى که همه عمر غرق در ستم بوده یا در دوران تصدّى امامت ظالم باشد، نمى توان بر او اعتماد کرد.
مى ماند دو گروهِ دیگر، یعنى دوم و سوم. خداى متعال تصریح کرده که عهد او به ظالم نمى رسد و ظالم در این عبارت جز بر گروه سوم یعنى کسى که در آغاز عمر ظالم بوده و در هنگام تصدّى امامت توبه کرده، منطبق نمى باشد. پس وقتى این گروه هم خارج شد، گروه دوم باقى مى ماند، یعنى کسى که در طول عمر پاک بوده و قبل از تصدّى امامتو پس از آن، هیچ انحراف از حق و تجاوز از راه درست، از او دیده نشده است.(2)
پی نوشت:
(1). سوره بقره، آیه 124.
(2). گردآوری از کتاب: سیماى عقاید شیعه، آیت الله جعفر سبحانی، مترجم: جواد محدثی، نشر مشعر، چاپ: دارالحدیث، بهار 1386، ص 210.
تفکر صحیح و امیدآفرین
قرآن انسان را به تفکر صحیح دعوت می کند و بدین وسیله تفکرات منفی را در انسان کنترل کرده تا آرامش در انسان به وجود بیاید قرآن انسان را به تفکر در خداشناسی، انسانشناسی، جهانشناسی و تاریخ دعوت می کند.
تفکر صحیح کنترلکننده تخیل منفی است، یکی از گرفتاریهای انسان در زندگی، وجود افکار پریشانکننده و اضطرابآور است که خیل عظیم انسانها، شدیداً به آن مبتلا هستند قرآن بهترین راهکارها را برای گریز از این اضطرابها پیشنهاد میکند.
وقتی ذهن انسان، دچار بینظمی و خیالپردازی میشود، اگر آن را کنترل نکند، دیگر آرام و قرار ندارد.
مثلاً دیدن صحنههای دلخراش ظلم و سختی که بر مردم میرود میتوان انسان را مضطرب و ناآرام کند اما خداوند در قرآن امید و وعده منجی را به انسانها میدهد و آرامش را در قلبها جایگزین ترس و اندوه میکند.«وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلی الذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْض ….»
منبع: خدایا: چگونه شاد باشم، خدایی،زبیده،قم، نگاران نور، 1388
مفهوم سکینه
یکی از کلمات رایج در عرفان اسلامی است که به طور معمول از آن به آرامش تعبیر میشود. سکینه صاحب سه درجه است:
1. سکینه خشوع است. آنگاه که سالک به طاعت و بندگی حق قیام میکند.
2. سکینه هنگام معامله، رفتار و کردار است بدین صورت که نفس را به حساب کشد و ازعیوب و آفات آن مطلع گردد و با مردم ملاطفت کند. حق را با ادای حقوق بندگی و حفظ حدود،همراه با خلوص نیست و تهذیب و قصد عمل، مراقبت کند. این درجه از سکینه اختصاص به اهل فتوت دارد.
3. سکینهای که رضا به روزی قسمتشده را بر سالک ایجاد کند و بپروراند. و از بیان شطحیات فاحش باز دارد و صاحب خود را به حد رتبه واقف گرداند این درجه از سکینه تنها در قلب نبی یا ولی فرود میآید.(انصاری، 1373، 207)
در بیان اقسام مراحل سیرو سلوک از طمأنینه هم یاد شده است. در بسیاری از اوقات طمأنینه و سکینه به یک معنا یعنی همان آرامش تعبیر میشود اما حق این است که در کلام برخی از عارفان نامدار همچون خواجه عبدالله انصاری میان آن دو فرق گذاشته شده.( کیایی،1390، 39)
سکینه قهر و غلبهای است که هر از چندگاه آتش هیبت را خاموش میکند اما طمأنینه، سکون وآرامشی امنی است که در آن راحت انس است. پس سکونی که در طمأنینه است دائم و همیشگی است نه گهگاهی و موقت و آن برخلاف سکینه، راحت انس است. .(انصاری، 1373، 210)
خداوند در قرآن می فرماید:« هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ …» ( سوره فتح، آیه 4)
منابع:
1- کیایی، محمد حسین، آرامش واقعی و توهم آرامش، قم، عصرآگاهی، چاپ اول،1390
2-انصاری، عبد الله بن محمد، منازل السائرین،تهران ،نشر الزهرا، 1379
صله رحم، نه قطع رحم
امام سجاد علیه السلام می فرماید: «وَ أَکافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَهِ؛ (بار خدایا! مرا توفیق ده…) با آن کس که رشته مودّت بریده است، بپیوندم.»(1) امام این توصیه را درباره خویشاوندان نمی کند، ولی یکی از موارد برجسته آن، خویشاوندان است. امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر فرمود: «لا تَقْطَعْ رَحِمَکَ وَ إِنْ قَطَعَکَ؛ با خویشاوندانت قطع رحم نکن، اگرچه آنان با تو قطع رابطه کردند».(2)
پیامبر اسلام فرمود:
أَلا أَدُلُّکُمْ عَلی خَیرِ أَخْلاقِ أَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ : مَنْ عَفا عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ یعْطِی مَنْ حَرَمَهُ .(3)
آیا شما را به بهترین اخلاق اهل دنیا و آخرت خبر دهم : کسی که فردی را که به او ظلم کرده است، ببخشاید و با آن کس که با او قطع رابطه کرده، ارتباط برقرار سازد و به کسی که او را محروم کرده است، عطا و بخشش کند.
1- الصحیفه السجادیه، دعای 20، فراز 9.
2- وسائل الشیعه، ج 8، ص 594.
3- محمد بن محمد سبزواری، جامع الاخبار، تحقیق: علاء آل جعفر، قم، مؤسسه آل البیت، 1414 ه_.ق، ص 287
منبع:کتاب اخلاق اجتماعی در صحیفه سجادیه،حمید رضا حق شناس،ص68
ویژگی های همسران شایسته
در روایت های اسلامی به ویژگی های بسیاری برای همسر به عنوان مادر آینده فرزندان اشاره شده است که توجه به این ویژگی ها پیش از ازدواج، لازم است؛ زیرا برای داشتن نسلی سالم و صالح، به وجود مادران شایسته نیاز است و اگر مادران شایستگی های لازم را نداشته باشند، بعید است فرزندان و آینده سازان جامعه به خوبی تربیت شوند. ازاین رو، در آموزه های اسلامی به رعایت معیارهای مناسب برای انتخاب همسر شایسته و مادر نمونه برای فرزندان تأکید بسیار شده است. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:
حسْنُ الاْءَخْلاقِ بُرهانُ کَرَمِ الْأَعْراقَ.(1)
سجایای اخلاقی انسان، دلیل بر پاکی و کرامت ریشه و ژن هایی است که فرزند را به وجود آورده اند.
ازاین رو، بایسته است به برخی از ویژگی های مادر که در تربیت فرزند تأثیر بیشتری دارند و هنگام انتخاب همسر باید به آن توجه بیشتری شود، اشاره کنیم:
الف) ایمان
الف) ایمان
انتخاب «مقام معظم رهبری» به رهبری (سالِ1368) با وجود تعییرنیافتنِ شرط «مرجعیت» در قانون اساسی
سوال
پس از رحلت حضرت امام(ره) و در هنگام انتخابِ مقام معظم رهبری، هنوز قانون اساسیِ قبلی رسمیت داشت که در آن شرط مرجعیت برای رهبر ذکر شده بود، آن انتخاب چگونه مطابق قانون بود؟
پاسخ
آیة اللّه طاهری خرم آبادی: در اصل یک صدوهشت قانون اساسیِ قبلی صلاحیت علمی و تقوایی برای مرجعیت شرط بود نه این که مرجع بالفعل باشد. در اصل پنجم نیز تعبیر مرجعیت نیامده بود:
(در زمان غیبت ولی عصر عجل اللّه تعالی فرجه در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت برعهده فقیهِ عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند. )
در این اصل تعبیر(مرجع) نیامده، بلکه تعبیر (فقیه عادل) آمده است. در اصل یک صد و نهم شرایط و صفات رهبر یا اعضای شورای رهبری را ذکر می کند که در آن هم تعبیر (صلاحیتِ علمی برای مرجعیت) را دارد. در اصل یک صد و هفتم آمده بود:
(هرگاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد همان گونه که در مورد مرجع عالی قدر تقلید و رهبر انقلاب آیة اللّه العظمی امام خمینی چنین شده است این رهبر ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را برعهده دارد، در غیر این صورت خبرگانِ منتخب مردم درباره همه کسانی که صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند بررسی و مشورت می کنند، هرگاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند او را به عنوان رهبر به مردم معرفی می نمایند…. )
در این جا لفظ (مرجع) آمده است. در زمان امام ما این مطلب را در همان کمیسیون یک صد وهفت که خود من هم عضو آن بودم به بحث و بررسی گذاشتیم (این کمیسیون یکی از وظایفش این است که کبری را تشخیص بدهد و در واقع قانون اساسی را در این گونه موارد تفسیر کند) که آیا میزان اصل پنج است که مسئله فقیه را مطرح کرده است و یا اصل یک صدونُه است که شرایط و صفات را ذکر می کند یا اصل یک صدوهفت است که مرجعیت بالفعل ممکن است از آن استفاده گردد. در آن جا رأی اکثریت این شد که معیار صلاحیت مرجعیت است نه مرجعیت بالفعل. البته بعضی هم مخالف بودند و حتی مخالفان پافشاری می کردند که نامشان نوشته شود. بعد از ارتحال حضرت امام در جلسه عمومی خبرگان هم که بحث شد آقای امینی، مصوبه کمیسیون را خواند که لازم نیست رهبر، مرجع بالفعل باشد بلکه اگر صلاحیت این کار را داشته باشد کافی است، در آن جلسه هیچ کس مخالفتی نکرد.
مستند دیگر نامه ای بود که حضرت امام به مجلس بازنگری قانون اساسی نوشته بودند و در آن جا تصریح کرده بودند که برای رهبری (مرجعیت) لازم نیست و فرموده بودند که: من همان اول هم که شما این قانون را وضع کردید می دانستم دچار مشکل خواهید شد. پس مصوبه کمیسیون، نامه حضرت امام و عدم مخالفت اعضای مجلس، همگی مستندِ قوی و کافی برای آن انتخاب بود.
غالیان در زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام
حکومت عباسیان بعد از انقراض دولت بنی امیه و با زیرکی خاصی، برای پیشبرد نهضت و استفاده از شور و احساسات مردم درباره محمد بن حنفیه و فرزندش عبدالله -ابوهاشم- غلو کردند و آنان را امام قرار دادند، تا بتوانند خلافت خود را منتسب به فرزندان حضرت علی (علیه السلام) بنمایند و چنین القاء کنند، که آل علی (علیه السلام) به نفع این خاندان از حکومت دست برداشته و با این طریق خلافت را تصاحب کنند و این درست زمانی بود، که تقریباً فشار سیاسی و اجتماعی از خاندان اهل بیت پیامبر کمتر شده بود و ائمه معصومین، امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) توانستند در آن برهه از زمان به نشر علوم دینی و الهی بپردازند. اما در همین دوران هم غلات وجود داشتند، فرقه هایی از غلات طرفدار بنی عباس که با عقاید عجیب و غریب خود انحرافاتی را در میان مسلمانان رواج دادند، به طوری که مستقیماً از طرف امامان شیعه (علیهم السلام) طرد می شدند و این حضرات با افشاگری خود در هر زمان و مکانی خطر آنان را به مردم گوشزد می کردند و حتی آنان را مورد لعن قرار می دادند. ما در این نوشتار مختصر به طور اجمال به معرفی این فرقه ها که در زمان این دو امام بزرگوار بودند، می پردازیم.
کربیّه:
که به عنوان یاران ابن «کرب» یا «ابوکرب ضریر» معرفی شده اند؛ به او نسبت داده اند که معتقد بود، محمد بن حنفیه ملقبّ به «مهدی» است و این لقب را حضرت علی (علیه السلام) به او داده، او نمرده و نخواهد مرد و هم اکنون غائب است و مکان او معلوم نیست و ظهور خواهد کرد…[1]
روز کوروش
آیا میدانید در هیچ یک از گاهشمارهای بینالمللی، هیچ اسمی از “روز جهانی کورش” وجود ندارد؟ آیا میدانید روزی به نام روز جهانی کورش در هیچ نهاد بینالمللی ثبت نشده و این موضوع تنها یک توهم است؟ آیا برای پاسداشت مقام بزرگان راهی غیر از دروغ و یاوهبافی وجود ندارد؟؟؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چند سالی است که از روز ۲۹ اکتبر، مصادف با ۷ آبان، به عنوان «روز جهانی کوروش کبیر» یاد میشود. این موضوع، هم در فضای مجازی و هم در دنیای حقیقی، در سطحی وسیع مطرح گشته و میگردد، و چنان پیرامون آن با آب و تاب سخن گفته میشود که متأسفانه هرگونه «زیر سؤال بردن» آن مصداق «وطنفروشی» و «خیانت» شمرده میشود! برخی چنان بر نام و یاد این روز، اصرار میورزند که به هیچ کس فرصت نقد و بررسی نیز نمیدهند. حتی برخی از افراد متعصب ادعا میکنند که این روز در تقویم همه کشورها ثبت شده است، و فقط در تقویم ایران ثبت نشده است!!! اما به راستی «روز جهانی کورش» در کدام سازمان و یا نهاد رسمی بینالمللی ثبت شده است؟ آیا ادعای جهانی بودنِ Cyrus day درباره 29 اکتبر صحیح است؟ یا ناشی از توهماتِ عدهای سرخورده و بیمار است؟!
پاسخ این است که در هیچ یک از تقویمها و گاهشماریهای رسمی بینالمللی، و در تقویم هیچ کشوری ابداً نامی از روز جهانی کورش وجود ندارد! هیچ یک از سازمانها و نهادهای جهانی هیج روزی را به نام «کورش بزرگ» نامگذاری نکردهاند. لذا هر آنچه دربارهی این روز گفته میشود صرفاً ناشی از توهمات و تخیلات عدهای از سران جریان باستانگرایی است که برای ارضاء سرخوردگیهایشان دست به چنین جعلیاتی میزنند.
پینوشت :
[1]. بنگرید به: International Days In UN Web (link is external)
[2]. بنگرید به: International Days In Unesco Web
خانواده و وظائف مبلغان دینی
از مسائل مهمی که مبلغان بزرگوار در مناطق تبلیغی خود با آن مواجه هستند و کمتر در مورد آن سخن گفته شده، مسئله خانواده و فرزندان آنان می باشد; زیرا مبلغانی که خانواده های خود را در تبلیغ به همراه دارند، مسئولیت زیادتری در قبال امر تبلیغ دارند و نه تنها رفتارها و گفتارهای شخصی آنان، بلکه عملکرد خانواده هایشان نیز در کار تبلیغاتی مؤثر است . اساسا یکی از وظائف مهم مبلغان دینی و روحانیون مذهبی غفلت نکردن از پی آمدهای مثبت و منفی رفتار خانواده های ایشان در جامعه می باشد .
چگونگی رفتار مبلغ با همسر و فرزند خود، کیفیت رفتار همسر و فرزندان مبلغان روحانی با سایر مردم، نوع پوشش ظاهری، رفت و آمدهای خانواده مبلغان در محیط تبلیغ و … همواره زیر نظر می باشد و مردم با حساسیت کامل به آنان می نگرند . قرآن کریم در مورد همسران پیامبر صلی الله علیه و آله سخنی دارد که شامل تمام رهبران دینی و مبلغان و همسران و فرزندانشان نیز می شود . خداوند متعال در سوره احزاب به وظیفه خطیر همسران پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره کرده، مسئولیت آنان را چنین تبیین می کند: «یا نساء النبی من یات منکن بفاحشة مبینة یضاعف لها العذاب ضعفین و کان ذلک علی الله یسیرا × و من یقنت منکن لله و رسوله و تعمل صالحا نؤتها اجرها مرتین و اعتدنا لها رزقا کریما (1) » ; «ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار مرتکب شود، عذاب او دو برابر خواهد بود و این برای خدا آسان است و هر کس از شما از خدا و پیامبرش اطاعت کند و عمل نیک انجام دهد، پاداش او را نیز دو چندان خواهیم داد و روزی با ارزشی برای او درنظر گرفته ایم .»
زید مبارز فرزند امام هفتم(ع)
جایگاه زید
برای ارزیابی هر شخصیتی بویژه فرزندان امامان شیعه به ناچار باید راه احتیاطرا پیش گرفت و به سادگی نمی توان آنها را محکوم و متهم نمود و شخصی منفی نشان داد، امام صادق(ع) فرمود: «… از فرزندان فاطمه کسی از دنیا نمی رود، مگراینکه به امام خود و امامت او اعتراف می کند …» و فرزندان امام کاظم(ع) نیزاز این قاعده بیرون نیستند.
دلایلی وجود دارد که زید بن موسی را شخصی مثبت ارزیابی می کند:
الف شیخ مفید; فرموده است:
«برای هر یک از فرزندان امام کاظم(ع) فضیلت و خصلتی نیک مشهور است.» این جمله تایید همه آنهاست و زید را استثنا نکرده است.
ب خلفای عباسی با علویان بویژه فرزندان امامان شیعه به شدت مخالف بودند،این اختلاف در قرن دوم شدت گرفت، به گونه ای که کمتر وزیری از «بنی عباس » بودکه دستش به خون یکی از علویان آلوده نباشد. در همین راستا مامون برای برقراری حکومت نامشروع خویش هر مخالفی را به شیوه مرموزانه ای از بین می برد و زید نیزیکی از قربانیانی است که به دستور او مسموم شده است. علویان در تنگنای شدیدقرار داشتند و پیشوایان آنها همچنان در حبس و تحت نظر بوده و پیوسته زندگی رابا تقیه بسر برده اند; زیرا علویان تنها گروهی بودند که امکان جانشینی آنهاوجود داشت. این دشواریها انگیزه محبوبیت بیش از پیش علویان در میان مردم وشورش های پی در پی آنان بر علیه عباسیان شد و لذا می بینیم فرزندان امامان(علیهم السلام) از هر فرصتی استفاده کرده، بپا می خاستند، اما پیشوایان و امامان شیعه پس از عاشورا زمان شایسته ای را برای قیام نیافتند و اگر قیام می کردند، قیام همان و از میان رفتن شیعه همان.
ج علویان معتقد به تشیع بوده، اما تشیع آنها نیاز به اصلاح و تعدیل داشت وبر همین اساس برخی پیکارهای آنان تند، شتابزده و احیانا اشتباه بوده است، بدون تردید از دیدگاه امام رضا(ع) حکومت مامون مشروع نبوده است، ولی در روش برخوردبا آن ممکن است بین حضرت و دیگر علویان اختلاف نظر وجود داشته باشد و طبیعی است که امام رضا(ع) نمی تواند از قیامهای ضد بنی عباس حمایت کند و در حضور مامون ازقیام زید تجلیل نماید.
شیخ صدوق; در «عیون اخبار الرضا» روایاتی آورده که امام هشتم(ع) زید راتوبیخ و نکوهش کرده است; در روایتی فرمود: «… ای زید! آیا موسی بن جعفر(ع)که خدا را اطاعت می کند و روزها روزه و شبها به عبادت بسر می برد و تو که نافرمانی خدا می کنی، اگر روز قیامت هر دو در محضر خدا حاضر شوید، با هم برابرهستید؟»
وقتی مامون زید را نزد امام هشتم(ع) فرستاد، «حضرت او را سرزنش کرد و آزار نمود و سوگند یاد کرد تا زنده است با او سخن نگوید.»
این روایات از نظر سند ضعیف هستند، اگرچه برخی راویان مورد اعتمادند،اما راویان دیگری که هویت آنها معلوم نیست، یا دارای ضعف هستند نیز وجود دارد، پس به این روایات نمی توان اعتماد کرد. به همین جهت وقتی «علامه سید محسن امین » به «زید بن موسی(ع ») می رسد، پس از نقل کلام شیخ مفید، گوید: «در عمومیت کلام شیخ مفید زید نیز داخل است.»، یعنی زید دارای فضیلت است.
بنابراین زید شخصی فاسد المذهب که از طریق حق و صواب بیرون رفته باشد، نیست.
او نه از «زیدیه » و نه از «واقفیه » بوده است، بلکه نشانه هایی وجود داردکه تشیع وی را تایید می کند. گرچه ما در صدد توجیه برخی خطاهای زید، نظیر آتش سوزی او نیستیم، ولی نمی توان گفت او شخصی نااهل و ناصالح است و از نسل امامان معصوم(علیهم السلام) اگر کسی مانند «جعفر کذاب » وجود داشت، امامان از اول شیعه را متوجه انحراف وی نموده اند.
مجله فرهنگ كوثر خرداد 1377، شماره 15
منبع شناسی زندگی امام موسی کاظم (ع)
فعالیت پژوهشی و فرهنگی درقلمرو زندگی معصومین (ع) یکی از افتخارات نویسندگان و محققان امت اسلامی است. گرچه ابعاد و اعماق زندگی رهبران الهی گسترده تر وعمیق تر از آن است که بتوان به تمام آن راه یافت. مقاله حاضر فهرستی از کتب عربی، فارسی، اردو و ترکی اعم از موجود ومفقود که تاکنون د رزمینه زندگی هفتمین خورشید امامت تدوین شده به خوانندگان گرامی تقدیم می دارد.
با این آرزو که کارهایی عمیق تر و با قالبهای جذاب تر درباره پیشوایان بزرگ بشریت به دنیای اسلام تقدیم شود.
«ماهنامه کوثر»
الف) کتابهای چاپی عربی
1-آثار و برکات الامام الکاظم (ع) فی دارالدنیا سید هاشم ناجی موسوی جزایری قم، بی نا، 1418 ق /1376 ش.
2-احسن التراجم لاصحاب الامام موسی الکاظم(ع) عبدالحسین شبستری، مشهد، کنگره جهانی امام رضا (ع) ،1409 و 1410 ق،وزیری ، 2 ج،437469 ص.
3-الامام السابع الامام الکاظم علیه السلام گروه نویسندگان ، ترجمه محمد عبدالمنعم خاقانی، چاپ مکرر، قم، موسسه در راه حق، 1372 ش /1413ق ، رقعی، 50 ص ،(این کتاب فارسی بوده و به عربی ، اردو و آذری ترجمه شده است).
4-الامام السابع من ائمه اهل البیت علیهم السلام محمد حسن قبیسی عاملی، بیروت،بی نا،1403 ق /1983 م، وزیری، 76ص (از سری الحلقات الذهبیه 20).
5-الامام الکاظم(ع) شیخ عفیف نابلسی، بیروت ، الدار الاسلامیه ، 1412ق.
رهنمود تربیتی امام کاظم (ع)
انتخاب نام نیکو از حقوق فرزند بر والدین و نشانه احترام و اهمیت آنها به آینده فرزند می باشد. نام علامتی است که فرزند آن را تا پایان عمر به همراه دارداگر نیکو باشد مایه سرور و شادی فرزند و اگر ناپسند و زشت باشد باعث اندوه وحسرت او می گردد. موسی بن بکر از امام کاظم(ع) نقل می کند که فرمود: اولین کارنیک پدر برای فرزند این است که نام نیکو برایش انتخاب نماید. در حدیث دیگری آن حضرت برخی از اسامی نیکو را ذکر می نماید. سلیمان جعفری می گوید از حضرت کاظم(ع) شنیدم که فرمود: خانه ای که یکی از اسمهای محمد، احمد، علی، حسن، حسین،جعفر، طالب و فاطمه در آن باشد فقر در آن داخل نمی شود. اهمیت نام نیکو بدان حد است که گاهی حضرت از نامهای ناپسند نهی می فرمود و حتی در کودکی نسبت به آن حساس بود: یعقوب سراج نقل می کند که بر حضرت ابی عبدالله (امام صادق) (ع) واردشدم در حالیکه بر بالین فرزندش (امام کاظم(ع » ایستاده بود و موسی(ع) درگاهواره جای داشت و حضرت با او نجوی می کرد و آهسته سخنانی می گفت آنقدر تامل کردم تا سخنانش با فرزند تمام شد، آنگاه فرمود: نزدیک بیا و سلام کن، رفتم وسلام کردم، آن طفل با بیانی فصیح و روشن جواب سلام مرا داده و فرمود: برو و نام دخترت را که دیروز [حمیراء] نام نهاده ای تغییر بده، به درستی این نامی است که خداوند را به غضب می آورد، آنگاه حضرت صادق(ع) به من فرمود:
زود برو و آنچه موسی(ع) گفت عمل کن تا کامیاب شوی، سپس من نام دخترم را ازحمیراء تغییر دادم.
سیره عملی امام کاظم(ع) گواه صادقی بر اهمیت نام نیکوبرای فرزندان است، آن حضرت با کثرت فرزندان برای آنها نام نیکو برگزید و حتی در مواردی اسامی مشترک انتخاب نموده و با پسوند اکبر، کبری، وسطی و صغری آنهارا از هم جدا می کرد. مرحوم مجلسی در بحارالانوار تعداد فرزندان آن حضرت را37نفر ذکر می کند و از اسامی آنان چنین یاد می کند:
الف) پسران: علی (رضا(ع »، ابراهیم، عباس، قاسم، جعفر، اسماعیل، هارون، حسن،احمد، محمد، حمزه، عبدالله، اسحاق، عبیدالله، زید، حسین، فضل و سلیمان.
ب) دختران: فاطمه کبری، فاطمه صغری، رقیه، حکیمه، ام ابیها، رقیه صغری،کلثوم، ام جعفر، لبانه، زینب، خدیجه، علیه، آمنه، حسنه، بریهه، عائشه، ام سلمه، میمونه و ام کلثوم. همچنین از عمده الطالب، ابراهیم اکبر و ابراهیم اصغر را نقل می کند. علاوه بر مرحوم مجلسی برخی، نامهای مشترک دیگری را چون زینب، زینب الکبری، خدیجه، خدیجه الکبری، ام کلثوم الکبری، ام کلثوم الوسطی وام کلثوم الصغری را برای فرزندان امام کاظم(ع) ذکر کرده اند.
خطبه ولایت
بخش اول: حمد و ثنای الهی
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ). بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضینَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ. یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ.
ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.
عمل و ماندگاری علم
در بسیاری از موارد، به ویژه در علومی که مهارتی است، عمل موجب ماندگاری علم می شود، در مباحث اخلاقی و… نیز عمل کردن موجب می شود که توفیق تداوم علم حاصل گردد و با ترک عمل به آن، علم هم از فکر آدمی رخت بر می بندد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «اَلْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإنْ اَجابَهُ وَ اِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ؛(1) علم عمل را فرا می خواند، اگر پاسخ گفت می ماند وگرنه از او کوچ می کند.»
1. بحار الانوار، ج2، ص36؛ غررالحکم، ص 45
باورهای غیرعلمی درباره رنگین کمان
رنگین کمان به شکل سحرآمیزی ناگهان در افق ظاهر میشود و باریکهای از رنگهای دلپذیر را در پهنه آسمان به نمایش میگذارد. در این هنگام تقریبا همه دست از کار میکشند و با چشمان خیره به آسمان نگاه میکنند. حتی بعضیها فورا گوشی تلفن همراهشان را در میآورند تا از این لحظه ناب عکس بگیرند.
همان طور که پیداست کمتر کسی پیدا می شود که از دیدن رنگین کمان خوشحال نشود و لبخند بر لبانش ننشیند. به همین علت در بیشتر جشن هایی که برای کودکان برپا می شود روی صورت آنها رنگین کمان می کشند. در تزئین کیک تولد، پرچم هایی که در باغ ها نصب می شود و نیز روتختی و ملحفه تصویر رنگین کمان بسیار به چشم می خورد. شاعران زیادی هم از واژه رنگین کمان در ترانه های خود استفاده کرده اند. به علاوه، رنگین کمان در افسانه های قومی و اجدادی کشورهای مختلف وجود دارد.
رنگین کمان نیمدایره ای است
درست است که شکل هندسی رنگین کمان نیمدایره به نظر می رسد، اما در واقعیت رنگین کمان یک دایره کامل را تشکیل می دهد. پس چرا ما به جای دایره کامل فقط یک نیمدایره می بینیم؟
گران سنگ باشی چو کوه صفا
خدایی که او مکّه و شام کرد تو را حاجی از بهر آن نام کرد
حرم نشکنی در مقام وفا گران سنگ باشی چو کوه صفا
چو تو پویه با نفس ابله زنی نه حاجی که اعرابی رهزنی
در کعبه زن تا امانت دهند همان سوی ران تا همانت دهند
منبع:خمسه امیر خسرو دهلوی، مقدّمه و تصحیح امیر احمد اشرفی، چاپ اوّل 1362 انتشارات شقایق، تهران، ص 60
حکمت چرخیدن مسلمانان دور کعبه
حکمت چرخیدن مسلمانان دور کعبه چیست؟ آیا اعمال عمره مفرده از روی تقلید از اعمال هاجر و ابراهیم و … است؟
طواف خانه خدا دارای اسراری است که برخی از آنها در روایات بیان شده است. از طرفی، نقش نمادین حضرت ابراهیم(ع) و خانواده او در پارهای از اعمال حج انکارناپذیر است.
در آموزههای دینی برای طواف و چرخیدن دور خانه خدا اسراری بیان شده که قسمتی از آن در روایات موجود است و قسمت دیگری از این اسرار اگر چه آیه یا روایتی صریح درباره آن وجود ندارد، ولی برخی اندیشمندان دینی با تکیه بر منابع اسلامی، نظریاتی در این مورد ارائه کردهاند.[1]
برخی از روایات مربوط به اسرار و حکمت طواف از این قرار است:
1. امام صادق(ع) فرمود: «همانگونه که با بدنت همراه مسلمانان بر گِرد کعبه طواف میکنى، با قلبت همراه فرشتگان بر گِرد عرش طواف کن».[2]
2. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نقل شده است: «با پدرم امام باقر(ع) در حجر اسماعیل بودیم و ایشان مشغول به نماز بود که مردى آمد و سلام کرد. [آنگاه] گفت: سه سؤال دارم: نخست اینکه فلسفه طواف این خانه چیست؟ پدرم فرمود: خداوند متعال وقتى به ملائکه امر فرمود آدم را سجده کنند و ملائکه در آغاز با تردید به این موضوع نگریستند، خداوند بر آنان غضب کرد! سپس ملائکه از خداوند طلب آمرزش و توبه نمودند. خداوند امر کرد تا به طواف بیت المعمور مشغول شوند. براى فرزندان آدم نیز کعبه قرار داد تا سبب آمرزش گناهان آنان شود…».[3]
3. ابى حمزه ثمالى گوید: از امام سجاد(ع) پرسیدم: علت اینکه طواف هفت دور تشریع شده است چیست؟ آنحضرت فرمود: زیرا خداوند به ملائکه فرمود: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» (میخواهم جانشینى در زمین بگمارم)، پس به خداوند اعتراض نمودند و «قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ » (گفتند: آیا کسى را در آن میگمارى که در آن تباهى میکند و خونها میریزد)، خداوند در پاسخ آنان فرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»[4] قبل از این اعتراض، نور خداوند برای آنان نمایان بود و پس از آن به مدت هفت هزار سال بین آنان و نور خداوند حجاب حائل شد (انوار الهی را مشاهده نمیکردند) پس در این مدت پناهنده به پروردگار شدند و خداوند آنان را مورد مهر قرار داد و توبه آنان را پذیرفت و بیت المعمور که در آسمان چهارم بود برای آنان پایگاه امن قرار داد و بیت الله الحرام را در زیر آن قرار داد تا آن نیز برای مردم (مانند بیت المعمور) پایگاه امن باشد پس طواف را هفت دور واجب نمود در برابر هر هزار سال یک دور.[5]
اما درباره قسمت دوم پرسش باید گفت:
براساس روایات؛ اولیای الهی خود تشریع کننده این اعمال نبودند، بلکه خداوند توسط جبرئیل(ع) کیفیت انجام مناسک را به آنان تعلیم نمود که البته برخی از اعمالی که حضرت ابراهیم و خانوادهشان انجام دادند به عنوان سنتی نمادین برای امتهای دیگر باقی ماند.
امام صادق(ع) فرمود: «خداوند تعالی به حضرت ابراهیم در وقتی که اسماعیل همراه او بود فرمان داد که حج گذارد و ساکن حرم (مکه) شود. آن دو بر شتر سرخی حج گذاردند و کسی به غیر از جبرئیل با آنان نبود پس چون به حرم رسیدند، جبرئیل به حضرت ابراهیم (ع) گفت: پیاده شوید و قبل از ورود به حرم غسل نمایید پس از مرکب پایین آمدند و غسل کردند. جبرئیل به آنها چگونگی آمادگی برای احرام را نشان داد و تلبیههای چهارگانهای را که رسولان الهی میگفتند به آنان آموزش داد سپس آنان را تا درب صفا همراهی کرد. آنان از شتر پیاده شدند و جبرئیل میان آن دو ایستاد و رو به خانه خدا کرد و تکبیر گفت و آنان نیز تکبیر گفتند. او حمد الهی بجا آورد و آنان نیز چنین کردند. او مجد و ثنای پروردگار کرد و آنان نیز متابعت نمودند. پس از این اعمال با آنان نزد حجر الاسود آمد پس جبرئیل دست خود را به آن کشید و فرمان داد که آنان نیز چنین کنند پس با آنان هفت دور طواف کرد و نزد مقام ابراهیم آمد سپس جبرئیل دو رکعت نماز خواند و آنان نیز خواندند بعد از آن بود که اعمال حج و تمام آنچه لازم است انجام دهند را به آنان نمایاند…».[6]
همچنین امام صادق(ع) فرمود: «حضرت ابراهیم وقتى اسماعیل را که شیرخوارهاى بود در مکّه گذارد وى تشنه بود و بین کوه صفا و مروه درختى بود، مادر اسماعیل از منزلش بیرون آمد تا به کوه صفا رسید، کسى را در آنجا ندید پس گفت: آیا در این وادى کسی نیست؟ کسى جوابش را نداد، پس از آنجا گذشت تا به مروه رسید در آنجا نیز کسی را مشاهده نکرد باز گفت: آیا در اینجا کسی نیست؟ هیچ جوابى نشنید، پس به صفا برگشت دوباره کلامش را تکرار کرد و جوابى نیامد سپس به مروه برگشت و این عمل هفت بار تکرار شد، پس خداوند آنرا سنّت قرار داد که حاجیها از صفا به مروه و از مروه به صفا تا هفت مرتبه بروند. جبرئیل بر هاجر نازل شد و به او فرمود: تو کیستى؟ ایشان گفت: من مادر فرزند ابراهیم هستم. جبرئیل گفت: ابراهیم شما را به چه کسى سپرده و رفته است؟ او گفت: همین جمله را وقتى ابراهیم میخواست برود به او گفتم و او در جواب گفت: به خداى تعالى شما را میسپارم. جبرئیل گفت: او شما را به کسى سپرده که کفایتکننده است».
امام صادق(ع) در ادامه فرمود: کاروانها به جهت نبود آب از مسیر مکه دوری میگزیدند پس فرزند ابراهیم از شدت تشنگی پاهایش را بر زمین سایید پس چشمه آبی از زمین جوشید و وقتی مادر از مروه به سوی او آمد و چشمه جوشان را دید جلوی چشمه را خاک ریخت تا آب جاری نشود و اگر این کار را نمیکرد حقیقتاً چشمه روان میگشت.
آب در آن تل خاک به صورت حوضی در آمد و پرندگان به دور آن حلقه زدند و قافلهای که از یمن بدان سو میآمد وقتی پرواز پرندگان به آن نقطه را مشاهده نمودند گفتند: این پرندگان در آنجا گرد هم جمع نشدند مگر به سبب آبی که یافتهاند پس خود را به آنجا رساندند و آب را دیده و از آن نوشیدند و همانجا غذایشان را خوردند و … ».[7]
[1]. ر.ک: محمد تقى فعالى، اسرار عرفانى حج، ص 354 - 372، نشر مشعر، تهران، 1386ش.
[2]. «وَ طُفْ بِقَلْبِکَ مَعَ الْمَلَائِکَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ کَطَوَافِکَ مَعَ الْمُسْلِمِینَ بِنَفْسِکَ حَوْلَ الْبَیْتِ»؛ منسوب به امام جعفر صادق(ع)، مصباح الشریعة، ص 50، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1400ق.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 4، ص 188، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. بقره، 30.
[5]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 406، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش.
[6]. همان، ص 586.
[7]. همان، ص 432.
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ ...»
ماههای حج
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ …»؛[1] حج در ماههاى معینى است.
منظور از ماههای حج، شوال، ذىالقعده و ذىالحجه است. این ماهها را “اشهر حج” مینامند؛ چون بخشى از مناسک حج (اعمال عمره تمتع) را در غیر این سه ماه نمیتوان انجام داد، و بخشى را منحصراً در روزهاى نهم تا دوازدهم ماه ذى الحجه باید انجام داد. اینکه در قرآن تصریح به نام این ماهها نشده؛ برای آن است که این ماهها، براى همه شناخته شده بود، و قرآن با این عبارت بر آن تأکید میکند.[2]
این جمله(الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ)، یکى از رسوم خرافى جاهلیت را نفى میکند که گاه به دلیل درگیرىهایی مانند جنگ، ماههاى حج را تغییر میدادند، و جلو و عقب میکردند.[3] قرآن کریم در رد آنها میگوید؛ این ماهها معین و ثابت است، و تقدیم و تأخیر در آن جایز نیست.[4]
مراد از واژه «حج» در آیه، اعمال حج و عمره، با هم است. عمره تمتّع در طول سه ماه شوال، ذى القعده و ذى الحجّه انجام میشود، ولى زمان مخصوص حج ماه ذى الحجّه است؛ یعنی انجام گرفتن عمره تمتّع در دو روز اوّل ماه شوّال تا روز نهّم ذى حجّه، و انجام گرفتن حجّ تمتّع از روز نهّم تا سیزدهم ذى حجّه، و در صورت بروز برخی موانع، ممکن است، بعضى از مناسک و أعمال تا آخر ذى حجّه طول بکشد.[5]
پس به این جهت این ماهها را ماه حج میگویند؛ که در غیر این ماهها، احرام براى حج صحیح نیست. همچنین طبق نظر مذهب اهلبیت(ع)، احرام براى عمره تمتع نیز، جز در این ماهها صحیح نخواهد بود،[6] البته انجام عمره مفرده در ماههاى دیگر جایز است.
اشکال دیگری نیز به این عبارت وارد شده است که حتی طبق آنچه گفته شد، علاوه بر شوال و ذی القعده، تنها ده روز اول ماه ذی حجه را جزو ماههای حج میباشد. پس چگونه واژه «اشهر» (ماهها) – که باید دست کم سه ماه باشد - بر مجموع دو ماه و ده روز اطلاق شده است؟
در پاسخ گفته شده است:
اولاً: در زبان عرب مشاهده شده است که لفظ جمع را به دو فرد هم اطلاق میکنند.
ثانیاً: کارى که در جزئی از یک زمان واقع شود، گاهى به همه آن زمان نسبت میدهند؛ پس چون حج در دهه اول ذیحجّه واقع میشود به همه آن ماه، ماه حجّ میگویند؛ از همینرو اطلاق شهر بر بعضى از شهر مانعى ندارد. چنانچه گفته میشود «صلوة الجمعه» و «صلوة العیدین» در صورتى که تمام روز جمعه و تمام روز عیدین وقت نماز نیست، بلکه بعض از آن روزها وقت نماز است. [7]
با این حال، کسانى که معتقدند تمام ذى الحجه جزو ماههاى حجّ است، میگویند؛ برخی از اعمال حج - مانند وقوف در مشعر - در روزهای یازدهم و دوازدهم آن ماه انجام میشود. همچنین، در صورت معذور بودن، برخی اعمال - مانند سه روز روزه و ذبح قربانى - نیز تا پایان ماه ذی حجه قابل انجام است.[8] پس ما میفهمیم که تمام ذی الحجّه ماه حج است.
[1]. بقره، 197.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 53، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[3]. توبه، 37. «جز این نیست که تأخیر انداختن (و جابجا نمودن ماه هاى حرام) افزایشى در کفر است (بدعت عملى است، علاوه بر کفر اعتقادى) که کافران را به سبب آن گمراه می سازند، در یک سال آن را حلال و در سال دیگر حرام میشمرند (مثلا در یک سال شعبان را به جاى رجب حرام و رجب را حلال میکنند) تا با شما و آنچه خدا حرام کرده موافقت کنند (که سالى چهار ماه حرام شود). اما در (نتیجه) آنچه را خدا حرام کرده حلال مینمایند. زشتى اعمالشان بر آنها آراسته شده، و خداوند گروه کافران را هدایت نمیکند».
[4]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 523، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[5]. مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج 3، ص 35، تهران، مرکز نشر کتاب، تهران، چاپ اول، 1380ش.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 524.
[7]. ر.ک: همان.
[8]. ر.ک: همان؛ محمودى، محمد رضا، مناسک حج (محشّٰى)، ص 509 و 543 و 557، تهران، نشر مشعر، 1429ق.