خزان العلم
در بخشی از زیارت جامعه کبیره در صفات امامان معصوم(ع) میخوانیم: «وَ خُزّانَ الْعِلْم»؛[1] یعنی و خزانهداران دانش.
«خُزّان»؛ جمع «خازن»، به معناى نگهبان، خزانهدار و کلیددار است.[2]
دانش ائمه اطهار(ع)، که از مصادیق علم لدنی اشاره شده در آیه 65 سوره کهف و از مهمترین ویژگیهاى امامت است که در چندین مورد در زیارت «جامعه کبیره» با تعابیر گوناگونى از آن، یاد میشود. در عبارت مورد نظر به یکی از ویژگیهاى دانش آن بزرگواران اشاره شده است و آن عبارت است از: «خزانهدار و نگهبان دانش خداوندی».
اینکه امامان(ع)، نگهبان و خزانهداران دانش خداوندی هستند و آنرا مانند گنجى پُربها، پاس میدارند، در شماری از احادیث بیان شده است؛ مانند اینکه در حدیثى قدسى، گزارش شده است خداوند، ائمه(ع) را براى پیامبرش چنین توصیف فرموده است: «هُمْ خُزّانى عَلى عِلْمِى مِن بَعدِکَ»؛[3] آنان، پس از تو خزانهدار دانش من هستند.
همچنین امام باقر(ع)، در حدیثى، فرموده است: «به خدا سوگند! ما خزانه داران خدا در آسمان و زمینش هستیم، نه آنکه خزانهدار طلا یا نقره باشیم، بلکه خزانهدار علمش هستیم».[4]
برای روشن شدن معنای اینکه ائمه اطهار(ع) خزینه داران علم الهی هستند، باید به چند نکته توجه شود:
یک. در امور مادی، خزانه با خزانهدار تفاوت دارد؛ چون متاع مادی را در صندوق یا انباری میگذارند و کلید آنرا به دست کسی میسپارند، اما امور غیر مادی همانند اموری مادی نیست که انبار مادی داشته باشد، بلکه در صفحه جان هر کسی که جا بگیرد اختیار آن نیز به دست او خواهد بود. از اینرو انباردار امور مجرّد و غیر مادی جدای از خود انبار نخواهد بود. بدین ترتیب اگر چه در اینجا از ائمه(ع) به عنوان خازن و نگهبان علم الهی یاد شده است ولی منظور از آن همان خزینه بودن آن ذوات مقدس است.[5]
دو. ائمّه اطهار(ع) که کَون جامع[6] و دارای همه نشئات وجودی هستند، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیه؛ که حقیقت امامت آنها است، به عنایت الهی مسلّط بر همه عوالم هستی هستند و چیزی از احاطه علمی آنان مخفی نمیماند.[7] ولی به مرحله ماده و عالم طبیعت که میرسند؛ یعنی مرحله ناقص، مانند دیگران هستند بدین معنا که شاید چیزی را نخواهند بدانند و از سیطره علم آنها خارج باشد. تفاوتشان با دیگران این است که دیگران به آن خزانه بیپایان راهی ندارند؛ لذا ممکن است دلشان بخواهد چیزی را بدانند ولی نتوانند، امّا امامان معصوم(ع) که کلیددار و خازن آن خزانه بیپایانند، هر چه را که بخواهند میتوانند بدانند.[8] از اینرو در روایات آمده است: «وقتی امام معصوم بخواهد چیزی را بداند، میداند».[9] بدین ترتیب آنها مظهر علم الهی هستند؛ یعنی همان طور که چیزی از حیطه علم بیپایان خدا مخفی نمیماند،[10] گستره علم ائمّه اطهار(ع) نیز همه موجودات نظام هستی را دربرمیگیرد.
سه. علم الهی استقلالی بوده، مرتبط با جای دیگری نیست اما علم ائمّه اطهار تبعی و عَرَضی است؛ یعنی به منبع نامحدود علم الهی مرتبط است و اساساً اگر تعلیم الهی و اتصال به علم بیپایان او نباشد ائمه نیز مساوی دیگران خواهند بود؛ لذا در برخی روایات آمده است: «اگر امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آنرا به او میآموزد».[11]
چهار. ماهیت دانش الهى براى ما مجهول است و ائمّه(ع)، در توضیحِ دانش خداوند، فرمودهاند: «خداوند متعال، دانشى خاص دارد و دانشى عام. دانش خاصّ او، همان دانشى است که فرشتگان مقرّب و پیامبرانِ فرستاده شده او هم بر آن، آگاهى ندارند؛ و دانش عامّ او، همان دانشى است که فرشتگانِ مقرّب و پیامبران فرستاده شده او بر آن، آگاهى دارند و همانا آن، از پیامبر خدا به ما رسیده است».[12]
دانش خاصّ خداوند، اشاره به علم ذات بارى تعالى است که سرچشمه همه دانشها است و کسى از آن، آگاهى ندارد. دانش عامّ خداوند نیز تنها از طریقِ خاصّان الهى انتقال مییابد؛ از اینرو، اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هم از طریق پیامبر خدا(ص) به آن، آگاه شدهاند.
[1]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 610، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق؛ ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 524، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1419ق.
[2]. ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج 2، ص 178، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق؛ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی اشکوری، سید احمد، ج 6، ص 243، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش؛ لغت نامه دهخدا، واژه «خازن».
[3]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، محقق، مصحح، کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج 1، ص 54، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 193، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. الکافی، ج 1، ص 192.
[5]. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، محقق، صفایی، محمد، ج 1، ص 175 – 176، قم، اسراء، چاپ هفتم، 1389ش.
[6]. انسان کامل است که مظهر تمامنماى حق تعالی است.
[7]. ادب فنای مقربان، ص 176.
[8]. همان.
[9]. الکافی، ج 1، ص 258.
[10]. بقره، 231؛ حجرات، 16؛ فصلت، 54.
[11]. الکافی، ج 1، ص 258.
[12]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ص)، ج 1، ص 109؛ شیخ صدوق، التوحید، محقق، مصحح، حسینی، هاشم، ص 138، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.
منبع:اسلام کوئیست
اثرات جريان صوفيه و خانقاه در كاركرد مساجد
در اين بخش به بررسى مختصر يكى از جريانهاى مهم و فعال جامعه اسلامى و اثرات غالبا منفى آن بر مسجد و كاركردهاى آن مى پردازيم . اين جريان عبارت است از جنبش صوفى گرى و تصوف كه در دورانى در جامعه اسلامى سر بر آورد و در جلب افكار عمومى به سوى خود تا حدود زيادى موفق بود، در بررسى لغوى كلمه صوفى بايد گفت در باب ريشه آن اختلاف اقوال وجود دارد.آن چه قدماى صوفيه گفته اند و قاعده اشتقاق هم با آن موافقت دارد اين است صوفى از صوف گرفته شده است به معنى پشم ، اين وجه اشتقاق را بسيارى از مولفان صوفيه و ديگران هم نقل كرده اند و اشكالى بر آن وارد نيست ، سبب انتساب قوم نيز به اين نسبت ، پشمينه پوشى آنها بوده است كه در زمان قديم شعار زاهدان و نيكان به شمار مى آمده است .
صرف نظر از بررسى لغوى آن ، در باب خود اين جريان و ويژگيهاى و نيز نحوه سر برآوردن آنان بايد گفت در حالى كه محافل علمى و مدارس سرگرم مباحثات غالبا غامض فكرى و فقهى بودند، تحول اسلامى ديگرى صورت گرفت كه همانا عبارت بود از جنبشهاى عرفانى و افراطى ، جنبشهاى عرفانى كه اسم عام آن در اسلام تصوف است ، صرفا از افرادى واجد تجارب معنوى و فلسفه هاى گوناگون تشكيل نمى شد.بلكه به زودى شامل انجمنهاى اخوت شد كه به كليه سطوح اجتماع نفوذ كرد و مبدل به يكى از ارزنده ترين عناصر ساختار اجتماعى و معنوى جهان اسلام شد.(141)
البته نگارنده از اين كه عرفان اسلامى را منحصر در تصوف بداند ابا دارد، چرا كه شخصيتهاى عارف فراوانى در طول تاريخ اسلام بودند كه مبادى آداب صوفيه و اهل روش آنها هم نبودند و نيز در وجود مقدس اميرالمومنين (ع ) كه سر سلسله همه عرفا بود نيز نشانى از صوفى گرى مشاهده نمى شود.گر چه مى توان اين جريان را در قالب يكى از جنبشهاى عرفانى بررسى نمود.
به هر حال صوفيه جماعتى از مسلمين بوده اند كه اساس كار آنها در عمل بر مجاهدت مستقل فردى و در علم بر معرفت مستقيم قلبى مبتنى بوده است . گرچه بعضى از آنها با وجود اعتقاد به ارتباط بلاواسطه با حق و در عين اتكاء بر كشف و شهود شخصى ، متابعت از شريعت را نيز به منزله مقدمه و شرط راه ، لازم مى شمرده اند و در جاهايى كه كارهاشان با ظاهر شريعت موافق نمى بوده است ؛ يا ظاهر شريعت را تاويل مى كرده اند يا طرز كار خود را به نوعى توجيه مى نموده اند. ليكن به سبب استقلالى كه در عمل و طريقت خويش داشته اند هم متشرعه كه اهل سنت و جماعت بوده اند خود را از آنها كنار مى كشيده اند هم علماء كه اهل معرفت عقلى و استدلالى بوده اند آنها را گمراه مى شناختند.
اين جريان نيز مانند هر جنبش ديگر براى سازماندهى خود نيازمند پايگاهى بود. لذا اينان مركزى را با عنوان خانقاه براى اين امر در جامعه اسلامى تاسيس نمودند. اين مركز ضمن اين كه پايگاه تشكيلاتى صوفيه تلقى مى شد، اقامتگاه دائمى كسانى كه زندگى خود را وقف ارشاد معنوى يا تهذيب نفس مى كردند و نيز محلى براى اقامت موقت سالكان يا ديگران به شمار مى آمد. در اين خانقاه ها مراحل مختلف رياضت و خلوت ، روح سالك را ترقى مى بخشيد و غالبا صحبت و ارشاد پير و مرشد وى را در طى اين مرحله ها رهبرى مى كرد: نكته مهم آن كه وقتى سالك مراحل سلوك را مى پيمود و از شيخ دستور و اجازه براى ارشاد مى يافت ، از خانقاه شيخ بيرون مى آمد. اما در جاى ديگر مثلا شهرى ديگر خانقاه تازه اى كه در واقع چون شعبه اى از خانقاه شيخ بود پديد مى آورد و بدين گونه از يك خانقاه كه شيخ و مرشدى در يك شهر به وجود آورده بود، چندين خانقاه ديگر در بلاد مختلف پديد مى آمد كه شيوخ و مرشدان همه آنها جملگى نسبت به شيخ خانقاه نخست حالت تسليم و فرمانبردارى داشتند و در همه موارد دستور او را به كار مى بستند و اهل طريقت او به شمار مى آمدند و بدين ترتيب اين نهاد جديد در جامعه اسلامى به صورت شبكه اى پيوسته و كار آمد فعاليت مى كرد.
اين خانقاه از سه جهت بر كاركرد مساجد تاثير منفى گذاردند.اول اينكه خانقاه صرفنظر از جنبه تعليمى كه براى سالكان داشت ، مكان عبادت و ذكر و سلوك منوى نيز تلقى مى شد. در خانقاه ها اوراد و اذكار و رياضات و چله نشينيها رايج بود كه غالبا اشتغال به آنها بيشتر اوقات سالكان طريق را مستغرق مى داشت ، در اين خانقاه ها سالكان و فقيران خلوت نشين نيز مانند شيخ خانقاه ، زاويه خاص خويش داشتند.اما ذكر دسته جمعى و درك صحبت شيخ و صرف طعام و حلقه سماع آنها غالبا در جماعت خانه منعقد مى شد.بدين ترتيب اين اولين بار بود كه در حيطه جهان اسلام مركزى جديد علاوه بر مسجد تاسيس مى شد كه در آن مراسم عبادى و آيين بندگى و حتى صف نماز بر پا مى گرديد و حال آن كه تا پيش از آن ، اين امر صرفا منحصر در مساجد جوامع اسلامى بود. لذا مسجد كه از صدر اسلام تنها مركز عبادى جامعه اسلامى محسوب مى شد امتياز انحصارى خود را از دست داد و در حوزه كاركرد عبادى و دينى با يك رقيب سر سخت و جذاب براى مردم روبرو گرديد.
دومين اثر منفى تصوف و خانقاه بر جامعه و مسجد، روش خاص عبادى حاكم بر خانقاه بود نوعى نيايش انفرادى را ارايه و تكميل كردند كه نقطه مقابل عبادت اجتماعى كه از ويژگيهاى اسلام در ادوار قبل بود به شمار مى رفت و پرستش زهاد منفرد براى ديگران منبع قداست شد..اين امر همچنين موجب شد مساجد عظيم جمعه قرون اوليه اسلامى جاى خود را به تعدادى حرمهاى كوچك بدهد كه بر نيايش فردى در محيطى آرام كه منتهى به عبادت و مراقب مى شد تاكيد داشت .
به عبارت ديگر خانقاه بر خلاف مسجد كه نماد روحيه جمعى مسلمين و پايگاه وحدت و اتحاد و جايگاه عبادت دسته جمعى بود، به سير و سلوك فردى و گوشه نشينى و كناه گيرى از جمع تشويق مى كرد.استقبال عمومى از اين تفكر سنگينى بود بر كاركرد عبادت مساجد كه بر جمع گرايى تاكيد داشت .
نكته سوم در اين زمينه مربوط مى شود به روش تبليغ صوفيه و خانقاه عليه مسجد و اهالى آن . همان طور كه اشاره شد اهل سنت و جماعت و متشرعين از بزرگترين مخالفان صوفيه به شمار مى آمدند و تا آن جا كه دستشان مى رسيد از دشمنى با آنان كوتاهى نمى كردند و لذا صوفيه نيز مقابله به مثل مى كردند و عليه آنها تبليغ مى نمودند و بخصوص پايگاه اصلى آنان راكه مسجد بود هدف حملات تبليغى قرار مى دادند تا جايى كه متشرعه اهل ظاهر و رياكار و اهل مسجد پيروان ظاهرى دين و مسجد مامن زاهدان رياكار معرفى مى گرديد. البته ما در مقام قضاوت نيستيم و نمى گوييم كه كداميك حق داشتند و كداميك صحيح مى گفتند اما آن چه كه بر آن تاكيد داريم اين است كه اين تبليغات صوفيه كه نفوذ فراوانى نيز در ميان طبقات مردم داشتند منجر به تضعيف قداست مسجد اين پايگاه اصيل اسلام شد و حتى در ادبيات رايج ميان توده مردم نيز متاثر از همان تبليغات به مسجد و اهالى آن طعنه زده مى شد، بدين ترتيب صوفيه و مركز آنها خانقاه اثرات منفى فراوانى جايگاه مسجد در جامعه اسلامى و كاركرد عبادى و دينى به عنوان ثابت ترين كاركرد آن بر جاى مى گذارد كه عقبه آن تا دوران معاصر نيز بر جاى مانده است .
منبع : کتاب در آمدى بر جايگاه مسجد در تمدن اسلامى،مؤ لف : عباس برومند اعلم
اصحاب کهف و رجعت در زمان ظهور
بر اساس صریح قرآن کریم، مسلّم است که اصحاب کهف پس از یک خواب طولانی به امر پروردگار زنده شدند و پس از نمایش قدرت الهی از دنیا رفتند. اما در ارتباط با رجعت آنها در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) روایاتی وجود دارد که بازگشت آنها را تأیید میکند؛ مانند این روایت که توسط یکی از مفسران بزرگ اهل سنت نقل شده است:
«أَنَّ الْمَهْدِیَ (ع) یُسَلِّمُ عَلَیْهِمْ فَیُحْیِیهِمُ الله عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ یَرْجِعُونَ إِلَى رَقْدَتِهِمْ فَلَا یَقُومُونَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة»؛[1]
مهدى(عج) به اصحاب کهف سلام میدهد و به دنبال آن، خداوند آنها را زنده میکند. سپس به خوابگاه خود برگشته و دیگر تا روز قیامت برنخواهند خواست.
برخی کتب شیعی نیز این روایت را از ثعلبی نقل کردهاند. [2]
[1]. ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۱۵۷، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[2]. ابن بطریق، یحیى بن حسن، عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص 373، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1407ق.
مشروعيت زكات در شرايع گذشته
نماز و زكات در اديان آسمانى قبل از اسلام مشروعيت داشته و نشان دهنده اهميت اين سنت الهى در آيين توحيدى است .
به اين آيه توجه كنيد:
و نبيناه لوطا الى الارض التى باركنا فيها العالين و وهبنا له اسحق و يعقوب نافلة و كلا جعلنا صالحين ، و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و او حينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين .
او(ابراهيم ) و لوط را به سرزمين (شام يا بيت المقدس ) برديم آن را براى همه جهانيان با بركت ساختيم ، اسحق و يعقوب را به او بخشيديم و همه آنان را از صالحين قرار داديم . آنها را پيشوايان و رهبرانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم .
ابراهيم قهرمان توحيد بعد از آتش سوزى نمرود ماءمور اقامه نماز و دادن زكات مىشود
ابراهيم (عليه السلام ) از آتش نموردى به طور اعجايب انگيزى نجات يافت و پيروزى شد و دستگاه جبار وقت به كلى روحيه خود را از دست داد، اما دست از شيطنت برنداشت و با اقدام تلافى جويانه اى آن حضرت را به سرزمينى پربركت و حاصل خيز تبعيد كرد، سرزمينى سر سبز و شاداب از نظر مادى و معنوى ، آنجا كه مركز پرورش انبياء و ككانون تربيت آنان بود. نام آن سرزمين گرچه در قرآن مجيد نيامده است . اما با قرائنى مانند آيه اى در سوره اسراء (سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الاقصى الذيى باركناحوله ) مى تواند بيت المقدس يا شام باشد. به هر حال ابراهيم (عليه السلام ) پس از هجرت ، مشمول مواهب فراوان الهى مى گردد:
1- ابراهيمى كه سال ها انتظار فرزند صالحى را مى كشيد صاحب فرزندانى صالح ، برومند و شايسته همچون اسماعيل ، اسحق و يعقوب گرديد كه هر كدام منصب پيامبرى يافتند و از شخصيت هاى بزرگ اجتماعى شاند.
2- خداوند متعال مى فرمايد علاوه بر مقام نبوت و رسالت مقام امامت را هم به ابراهيم و فرزندانش داديم . و جعلنا هم ائمة ما آنان (ابراهيم و فرزندانش را) پيشوايان مردم قرار داديم تا مردم به آنها در گفتار و رفتارشان اقتدا كنند.
3- سومين امتياز عطا شده به حضرت ابراهيم و فرزندانش آنكه رهبران اجتماعند و مردم را هدايت مى كنند يهدون بامرناو مردم در كارهاى و رفتارشان از آنها اطاعت مى نمايند. در حقيقت نتيجه امامت و هدايت آنان ، راهنمايى و تحقيق بخشيدن به فرمان الهى است كه مردم را با ايصال الى المصلوب به سر منزل مقصود مى رسانند و با هدايت تشريعى و تكوين ، افراد مستعد جامعه را پرورش مى دهند و دستگيرى مى كنند، همچون خورشيد كه با اشعه تابناكش موجودات را تربيت مى نمايد.
امام و رهبران الهى با اجراى برنامه هاى معنوى ، انسان ها را به تكامل مى رسانند و از ضلالت و گمراهى به محيط پاك و نورانى وارد مى سازند.
4- چهارمين موهبت الهى به ابراهيم و فرزندانش اين بود كه خداوند متعال مى فرمايد: ما به آنها كار خير را وحى كرديم ، با نداى آسمانى كارهاى شايسته و پسنديده را الهام كرديم تا بدانيم وسيله هدايت گر جامعه باشند.
5 و 6 - پنجمين و ششمين ويژگى كه خداوند منان به ابراهيم و خاندانش مرحمت كرد، برنامه نماز و زكات بود كه برپاداشتن نماز و پرداختن زكات از جمله دستورات و آيين مذهبى آنان گرديد. اقام الصلوة و ايتاءالزكاة .
براى ما روشن نيست نماز و زكات در شريعت حضرت ابراهيم از نظر كمى و كيفى چگونه بوده است .
ولى آنچه قطعى است و در آن ترديد راه ندارد مشروعيت اصلى نماز و زكات ، در شرايع از از اسلام است . آيه فوق با صراحت ، دليل محكمى است بر اين مدعى و بيانگر اين معنى .
آيه و اوحينا اليهم فعال الخيرات و اقام الصوة و ايتاء الزكاة
(ما كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم ) نيز دلالت مستقيم كتاب وحى (قرآن ) بر پيشينه ديرينه ، تاءديه زكات از مؤ منان در اديان قبل از رسول گرامى اسلام و اهميت اين هديه الهى در آيين توحيدى است . در تورات حضرت موس و انجيل حضرت مسيح (عليه السلام ) اين مطلب به وضوح ديده مى شود كه زكات يكى از برنامه هاى مذهبى آنان براى مردم بوده است .
مشروعيت زكات در كتاب مقدس (عهد عتيق )
در آخر هر سال عشر محصول خود را در همان سال بيرون آورده و در اندرون دروازه هايت ذخيره نماى . ولاوى چون كه به تو حصه و نصيب ندارد و غريب و يتيم و بيوه زنى كه درون دروازه هايت مى باشد، بيايند و بخورند و سير شوند، تايهوه (خدايت ) تو را در همه اعمال كه مى كنى بركت دهد.
مشروعيت زكات در عهد جديد (انجيل )
در انجيل لوقا اشارتى ، مستقيم از حضرت عيسى (عليه السلام ) بر حصت قانون زكات ديده مى شود، آنجا كه مى فرمايد: هر هفته دو مرتبه روزه مى دارم و از آنچه پيدا مى كنم ده يك 10/1 مى هم .
پيامبر بزرگوار اسلام در مورد و جوب زكات دو ماءموريت از جانب خداوند داشت :
1- تبيين جايگاه زكات و بيان مشروعيت آن براى مردم از يكسو
2- ماءمور اجراءفريضه زكات و گرفتن آن از امت اسلامى بدستور خداوند متعال از سوى ديگر كه اى رسول گرامى : اخذ من اموالهم صدقة : زكات اموالشان را بگير، به همين خاطر با تاركين زكات برخورد تند مى كند.
برخورد انقلابى پيامبر اكرم (عليه السلام ) با تاركين زكات
پيامبر اكرم (عليه السلام ) به كسانى كه زكات نمى دادند اجازه نداد در مسجد توقف كنند و نماز بخوانند و فرمان اخراج آنان را از مسجد صادر كرد.
عن ابى جعفر (عليه السلام ) بينا رسول الله (صلى الله عليه وآله ) فى المسجد اذقال : قم يا فلان ، قم يا فلان ، قم يا فلان ، حتى اخرج خمسة نفر، فقال اخرجوا من مسجدنا.
رسول معظم اسلام به كسانى كه زكات نمى دادند، اجازه نمى داد در مسجد براى نماز خواندن توقف كنند، با فرمان ولايتى دستور اخارج آنها از مسجد صادر فرمودند. از حضرت امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود رسول خدا صلوات الله و آله عليه سه نفر را از مسجد يكى يكى به نام خطاب كردند كه فلان … برخيزند تا پنج نفر، همه را بيرون كرده و فرمودند از مسجد ما بيرون برويد (اجازه نداريد بمانيد) و نماز بخوانيد زيرا شما زكات نمى دهيد
عن ابى جعفر (عليه السلام ) بينا رسول الله (صلى الله عليه وآله ) فى المسجد اذقال : قم يا فلان قم يا فلان ، قم يا فلان حتى اخرج خمسة نفر فقال اخرجوا من مسجدنا لاتصلوا فيه وانتم لا تزكون .
نكته هايى كه از حديث شريف استفاده مى شود:
1- قاطعيت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) در برابر مانعين زكات - به روايت تذيب شيخ طوسى قدس سره و ديگر محدثين بزرگوار- به گونه اى بوده كه هيج ملاحظه و مماشاتى از خود نشان نداد و با صراحت ، امر به اخراج آنان از مسجد فرمود.
2- مانع الزكاة حق ندارد در مسجد درنگ كند، گرچه براى خواندن نماز باشد، حضرت فرمود: نماز نخوانيد در مسجد ما لاتصلوا فيه و انتم لاتزكون ، حال كه شما زكات نمى دهيد در مسجد اجازه نداريد نماز بخوانيد (ممكن است چون زكات نمى دادند نمازشان قبول نبوده است .)
3- پيغمبر خدا (صلى الله عليه وآله ) در مسجد در حضور مردم اين كار حكومتى را انجام داد، با توجه به اينكه كسانى را كه پيغمبر خدا (صلى الله عليه وآله ) از مسجد بيرون كرد، به ظاهر در جرگه مسلمان ها بودند و خود را مسلمان مى دانستند و چه بسا براى خود شخصيت و آبرويى قائل بودند، با همه اين احوال ، هيچ چيز مانع نهى از منكر پيامبر (صلى الله عليه وآله )نگرديد. با همه راءفت و مهربانى كه به امت داشت و همواره در برخوردهاى اجتماعى مراعات آبرو و احترام افراد را مى نمود در اينجا به خاطر جدى بودن موضوع هيچ يك از مسائل اخلاقى جلوى اقدام و انجام وظيفه آن حرت را نگرفت و با صراحت و قاطعيت به تكليف الهى خود عمل كرد و از ملامت ملامت گران بيمى به خود راه نداد.
4- برخورد شخص وجود مبارك پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله ) با افراد مانعين زكات در مسجد، در موقعيت حساس اجتماعى آن روز، مبين اهميت قضيه است و به ما همه مسلمانان آموزش مى دهد و مى فهماند كه مسلمين در هر حال بايد براى هدف مقدسشان در مقابل باطل بايستند و با منكر به مبارزه برخيزند.
وظيفه ما:
قرآن مجيد شيوه رفتارى و گفتارى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را براى مسلمانان الگو و اسوه و نمونه بارز اشد على الكفار(سخت گير بودن بر كافران ) قرار داده است . بنابراين بايد در راه مبارزه با فساد اجتماعى ، و عمل به احكام اسلامى كمترين مسامحه و بى تفاوتى از خود نشان ندهيم و اقامه عدل ، اجراى حدود و قوانين اسلامى و حقوق از دست رفته ستمديدگان را وظيفه شرعى دانسته و در راءس همه امور و سرلوحه كارها بدانيم .
همانطور كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مراعات آداب اسلامى را تحت الشعاع وظيفه نهى از منكر دانست و انجام آن را علي رغم موازين اخلاقى ، به عنوان وظيفه اى الهى بعهده گرفت .
و در برابر تعطيل شدن يكى از واجبات اسلامى و بى اعتنايى به آن ، آنگونه با قاطعيت برخورد كرد.
پروردگارا در برابر وظيفه سنگين امر به معروف و نهى از منكر به ما احساس مسؤ وليت دينى مرحمت فرما.
منبع: زكات براى همه
نام نويسنده : احمد محسنى گركانى
توانمندى معصوم بر استنطاق قرآن
قرآن مانند انسان بسيار خردمندى است كه اسرار گونه گونى را در درون دارد و آن ها را تنها براى خواصى از ياران رازدارش آشكار مى كند و با مردم تنها درباره ى بعضى از مسائل سودبخش به حال آنان سخن مى گويد و مردم نيز به همان اندازه كه سخن گفته است ، بهره مند مى شوند؛ در حالى كه از باطن وى غافلند و نمى دانند كه در گنجينه ى سينه او چيست ؛ ولى اصحاب سر مى دانند كه وى حامل اسرارى است .
از اين رو پى در پى از او مى پرسند تا آن چه را در باطن دارد، آشكار كند و ضمير را از غيب به سوى شهادت بيرون آورد يا يارانش را به سمت باطنش ره بنمايد و آنان را از ظاهر به باطن سير دهد و از عالم شهادت به عالم غيب بالا برد، تا آن كه بر نهان ضميرش آگاهى يابند.
آنگاه با كمك گرفتن از آگاهى هاى پيشين سؤ الات ديگرى را بازگو مى كنند و آن معلومات را نردبانى براى رسيدن به مجهولات قرار مى دهند و هم چنان به اين سير ادامه مى دهند تا باطن آن را چون ظاهرش و سيرتش را مانند صورتش و قلبش را چون قالبش و تاءويلش را مانند تفسيرش و متشابهش را مثل محكمش و غيبش را نظير شهادتش بشناسند.
تفاوت بنيادين فهم قرآن به وسيله ى تدبر در آن و نيز فهم آن به واسطه ى استنطاق در اين نكته نهفته است . چون متدبرى كه توان به سخن در آوردن را ندارد، چون تشنه اى است كه فقط قدرت استفاده از آب چشمه ى جارى بر روى زمين را دارد، ولى توان دستيابى به ساير آب هاى زير زمينى را ندارد؛ بر خلاف پرسشگر كه مانند تشنه اى است كه به خزينه هاى آبى زمين آگاه است و از طريق آگاه است و از طريق حفر آن ، آب زير زمينى را بر روى زمين آورده ، آب راكد را جارى مى سازد و موجودات زنده ى زمين را با آن سيراب مى كند.
از آنجا كه ميان ظاهر جارى و باطن پنهان پيوند كاملى هست ، متدبرى كه قدرت پرسش گرى ندارد، به فكر خودش نمى تواند بسنده كند و از پرسش گر و استنباط كننده ى توانمند روى گرداند و از او بهره نبرد، چنان كه بعدا روشن خواهد شد.
ريشه تفاوت در آن است كه قرآن مجيد مردم را به تدبر در خود فرا مى خواند و به آن تشويق مى كند، چنان كه ترك تدبر را نكوهيده ، دورى از قرآن را سرزنش مى كند؛ اءفلا يتدبرون القران اءم على قلوب اقفالها . از اين آيه بر مى آيد: قلبى كه از جهل و گناه و ديگر قفل ها پيراسته باشد، بر تدبر در قرآن توانمند است .
گفتنى است : قرآن عينى و امام معصوم عليه السلام از قرآن علمى و نيز قرآن عملى از ايشان جدا نيست . امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد: قرآن با مردم سخن نمى گويد و مردم نيز قدرت سخنگويى با او را ندارند؛ تنها كسى كه بر اين امر قدرت دارد و قرآن نيز با او سخن مى گويد، همان امام معصوم عليه السلام است ؛ خداوند، هنگامى رسول خدا را براى هدايت مردم فرستاد كه از حضور پيامبران زمان زيادى گذشته بود و ملت هاى جهان به خواب طولانى فرو رفته بودند و تار و پود حقايق از هم گسسته بود، محتواى رسالت او براى مردم تصديق كتاب هاى آسمانى پيش بود و نورى كه بايد از آن پيروى كنند، همان نور قرآن است .
پس ، آن را به سخن آريد، گر چه هرگز با زبان عادى سخن نمى گويد؛ اما من از سوى شما را آگاه مى سازم : بدانيد در قرآن علوم آينده و اخبار گذشته ، داروى بيمارى ها و نظم و حيات اجتماعى شما بيان شده است ؛ اءرسله صلى الله عليه و آله و سلم على حين فترة من الرسل ، و طول هجعة من الاءمم و انتقاض من المبرم ، فجاءهم بتصديق الذى بين يديه ، والنور المقتدى به . ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق ، و لكن اءخبركم عنه : اءلا ان فيه علم ما ياءتى ، و الحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم .
ظهور كلام حضرت عليه السلام در اين است كه قرآن مقتداى نورانى است و تاريكى در آن راه ندارد، ولى به جهت شدت نورانيت و اشراقش ، انسان ها توان نظر كردن كامل در آن را ندارند، مگر انسان كامل معصوم عليه السلام كه ميان او و خداوند سبحان عود نورى وجود دارد.
منبع:کتاب قرآن كريم از منظر امام رضا عليه السلام
مؤ لف : آية الله جوادى آملى
مقاله علمی پژوهشی چیست؟
چنین مقاله ای برخاسته از پژوهشی نوین است که مؤلف خود انجام داده است. طرح اندیشه ای نو، بازپرسی از مسئله ای پیشین با رویکردی متفاوت ، یا نقد علمی پژوهشی که قبلاً صورت گرفته ولی بخش یا بخش هایی از آن جای تأمل دارد. در این نوع مقاله – خواه طرح مسئله ای نو باشد یا نگاهی متفاوت به مسئله ای پیشین – رعایت قواعد اخلاقی حکم می کند که دفاع از نوبودگی طرح یا نگرش ، در قیاس با آنچه قبلاً انجام شده با نهایت سعه صدر و حفظ حرمت اندیشه یا نگرش پیشینیان صورت گیرد. هر گونه کوچک نمایی دیگران و بزرگ نمایی خویش رفتاری غیر اخلاقی تلقی می شود. اگر بپذیریم که طرح اندیشه نو یا بازنگری مسئله ای پیشین ، بدون حضور آن “پیشینه ها” ناشدنی است و هیچ حرکت علمی بدون تکیه بر تلاش های پیشینیان روی نمی دهد، رویکرد سپاس گونه به آثار پیشین از ملازمه های اخلاقی کار نوین تحقیقی است.
به مقالات علمی پژوهشی مقالات اصیل نیز گفته می شود به عبارت دیگر ،در صورتیکه پژوهش انجام شده از نوآوری کافی برخوردار بوده و نتایج مهم و جدیدی بدست آمده باشد، چگونگی انجام پژوهش و دستاوردهای حاصل از آن، در قالب original paper چاپ و به اطلاع جامعه علمی رسانده میشود. این دسته مقالات، مقالههایی مفصل با شرح جزییات کافی میباشند و دارای ارزش علمی بالایی هستند. مقالات اصیلی که به تازگی چاپ شدهاند و با توجه به اهمیت موضوع، نوآوری و ارزش علمی آنها، به سرعت مورد استقبال جامعه علمی قرار بگیرند تحت عنوان Hot Papers در سایت مجلات مشخص میشوند.
چگونه قدرت ذهنی خود را افزایش دهیم؟
دوپینگ مغز از دانایی تا جنون
نغمه داوودی: تا حالا فكر كردهاید چرا بعضی از افراد از هوش بالاتری برخوردارند و به اصطلاح خودمانی مغزشان زیاد كار میكند؟ آیا كارهای عجیب و غریب میكنند یا اصلاً بهطور ژنتیك از قدرت هوشی بالایی برخوردارند؟ جواب این سوالها به طور قطع برای كسی معلوم نشده اما محققان در پی یافتن راههایی كه باعث افزایش و تقویت هوش شود به جوابهایی رسیدهاند كه خواندنشان خالی از لطف نیست و قطعا برای افرادی كه برای تقویت مغزشان حاضرند دست به هر كاری بزنند، موثر خواهد بود.
این موضوع كه تقویت تواناییهای ذهنی باعث میشود فرد مسوولیتها و فعالیتهای روزانهاش را بهنحو موثرتری انجام دهد، مسالهای انكارناپذیر بوده و ثابت شده است، نتیجه گزارشی كه به تازگی در مجله panoramaبه چاپ رسیده نشان میدهد اختصاص ۲۵ دقیقه تمرین ذهنی میتواند ظرفیت مغزی افراد را تا حد زیادی افزایش دهد. ضمن اینكه براساس پژوهشهای انجام شده در دانشگاه میشیگان افرادی كه فعالیتهای ذهنی و بازیهای فكری انجام میدهند ۶۳ درصد كمتر از سایرین در معرض ابتلا به زوال عقل قرار دارند. شما هم اگر میخواهید سطح هوشتان را افزایش دهید، به پیشنهاد محققان عمل كنید و از همین امروز یكسری بازی فكری و تمرین ذهنی برای خود ترتیب داده و حتما رژیم غذاییتان را تغییر دهید.
قدرت تخیل خود را بالا ببرید
تخیل نیرویی است كه اندیشه را به ترتیبی تازه و متفاوت گردهم میآورد. شما وقتی تخیل میكنید بر خواسته و تصویری كه در ذهن دارید تمركز كرده و به آن انرژی میدهید تا به صورت عینی در عالم مادی محقق شود. روش تفكر كنونی شما فقط یك عادت است كه میتواند تغییر كند. به اعتقاد روانشناسان، تخیل بزرگترین نیروی ذهن است. دانشمندان علوم ذهنی میگویند انسان میتواند آنچه را در تخیل خود تصور میكند بیافریند. برتری شما در این است كه كشف كنید چگونه نظام باورهای خود را تحتتاثیر قرار دهید. برای این منظور یكی از موثرترین راهها تصویرسازی ذهنی است. چارلز فیلمور میگوید، تخیل این توانایی را به آدمی میدهد تا خود را از زمان و مكان برون افكند و ورای هرگونه محدودیت قرار گیرد. تصویرسازی ذهنی یك مهارت روانی است كه در آن تصاویر ذهنی مثبت و آشكاری در مغز ایجاد شده یا بازسازی میشود. یكی از معروفترین تكنیكهای تصویرسازی، كار با «كف دست» است. این تكنیك شامل قرار دادن كف دستها روی دو چشم و تجسم رنگی میشود كه شما با اضطراب یا استرس تداعی میكنید (مثلا قرمز) و بعد آن رنگ كه با آرمیدگی و آرامش تداعی میشود (مانند آبی). تجسم یك رنگ آرامشبخش باعث میشود شما احساس آرمیدگی كنید و سلامتی و احساس بهبودی را در شما تقویت میكند.
یكی از روشهای اجرایی تصویرسازی ذهنی را در اینجا برای شما شرح میدهیم. ابتدا لباس راحت بپوشید، دراز بكشید یا روی یك صندلی راحت بنشینید و اگر مایل هستید نور را كم كنید. چشمانتان را ببندید و چند نفس عمیق بكشید. تصور كنید كه از یك پلكان پایین میروید. با هر گام، به این احساس توجه كنید كه بیشتر و بیشتر آرمیده میشوید.
زمانی كه كاملا آرام شدید، یك منظره دلخواه مثل ساحل، چمنزار یا یك لحظه لذتبخش خاص با دوستان یا خانواده را مجسم كنید. زمانی كه در منظره مطلوب خود احساس راحتی كردید، تدریجا ذهن خود را به مشكلی كه میخواهید حل شود، معطوف كنید.
اگر تصویرهای متعددی به ذهن آمد، یكی از آنها را انتخاب كرده و روی آن تمركز كنید. اگر هیچ تصویری به ذهن نیامد، سعی كنید به یك حس دیگر معطوف شوید؛ مثلا صدای رودخانه یا بوی گلهای وحشی در چمنزار. اگر روشهای فوق كارساز نشد، به این فكر كنید كه در حال حاضر چه احساسی دارید. عصبانی؟ خسته؟ رنگ این عصبانیت چیست؟ چه تصویرهایی را برمیانگیزد؟ از حسها برای شكل دادن به تصاویر ذهنی استفاده كنید. در پایان چند نفس عمیق دیگر بكشید و خود را در حال بالا رفتن از پلكان خیالی مجسم كنید، درحالی كه تدریجا نسبت به محیط خود آگاه میشوید، چشمانتان را باز كنید، بدنتان را كشوقوس دهید، لبخند بزنید و روز خود را ادامه دهید. در آغاز، این تمرین تصویرسازی ذهنی را برای ۱۵ تا ۲۰ دقیقه حداقل یك بار در روز انجام دهید. با كسب مهارت بیشتر، احتمالا خواهید توانست فقط هر بار برای چند دقیقه و چندین بار در روز انجام دهید و همان فواید را برای شما داشته باشد.
كارها را در جهت مخالف انجام دهید
با انجام دادن كارهای روزمرهتان با دست مخالفتان (اگر راست دست هستید، از دست چپتان استفاده كنید) بین سلولهای مغز اتصال ایجاد كنید. اگر راست دست هستید، از دست چپتان برای كارهای روزمره مثل مسواك زدن، شانه كردن مو و خوردن استفاده كنید. حتی سعی كنید با دست چپتان بنویسید. آیا استفاده از دست مخالفتان در طول روز آسانتر میشود؟
تصاویر موردنظر را بیابید
این روش به شما كمك میكند مهارت جستوجوی تصویریتان را تقویت كنید. جدولی از نشانههای مختلف تهیه كنید. برای هر كدام از این نشانهها ۳۰ ثانیه وقت بگذارید و ببینید نشانههایی كه در بالای جدول آمده، هركدام چند بار در جدول تكرار شده است.
یادداشت برداری
خودتان را به یادداشتبرداری عادت دهید. هر زمانی كه اطلاعات مهمی دریافت كردید یادداشت كنید، مثلا موقع مراجعه به پزشك، وكیل یا هر موقعیتی كه ممكن است موجب استرس و عصبانیت شما شده و باعث شود ذهن و حافظه شما را بپوشاند. یادداشت برداری در كار هم بسیار مهم است. چند برگه سفید را در یك فایل بگذارید و هنگام برگزاری جلساتتان از آن استفاده كنید تا نكات مهمی كه درجلسهتان مطرح شده را ثبت و ضبط كنید.
سیستم زندگی خود را دگرگون كنید
تری هورنه، روانشناس ادراكی و سیمون ووتون، بیوشیمیست و نویسنده كتاب «تمرینهایی برای مغز شما» معتقدند نوع انتخاب شیوه زندگی در حفظ وضعیت ذهن نقش مهمی دارد. هورنه میگوید شیوه زندگی افراد میتواند توانایی ذهنی آنها را بالا ببرد. اینكه چگونه زندگی میكنید، میتواند به پدید آمدن حالتهای شیمیایی در مغز شما كمك كند. مغز انسان بیشتر شبیه یك كارخانه مواد شیمیایی است تا رایانه. بنابراین از همین امروز عادات غذایی و شیوه زندگی خود را تغییر دهید.
بادام بخورید
بادام حافظه را تقویت میكند و اگر در تركیب با شیر قبل از رفتن به رختخواب یا پس از برخاستن از خواب هنگام صبح مصرف شود، تاثیر بهتری دارد.
آب سیب بنوشید
پژوهشگران دانشگاه ماساچوستلوول نشان دادهاند؛ آب سیب تولید نوعی انتقالدهنده عصبی حیاتی موسوم به استیلكولین را در مغز افزایش داده و از این طریق قدرت حافظه را نیز تشدید میكند.
از شكلات سیاه غافل نشوید
شكلات تیره سبب میشود ماهیچههای اطراف رگهای خون احساس راحتی كنند و باعث بهبود جریان خون بهسمت مغز میشود.
از گندم سبوسدار استفاده كنید
گندم سبوسدار حاوی لسیتین است. این ماده مشكل سخت شدن سرخرگها را آسان میكند و از این طریق موجب بهبود عملكرد مغز میشود.
ویتامینهای گروه Bرا فراموش نكنید
مطالعات نشان میدهد گنجانیدن مواد غذایی حاوی ویتامینهای گروه Bنظیر مخمر آبجو، جگر، گوشت گوساله، ماهی، مرغ، تخمه آفتابگردان، تخمه كدو، جوانه گندم، حبوبات، غلات، شیر و لبنیات، گوجه فرهنگی، كاهو، هویج و قارچ در تغذیه روزمره علاوه بر اینكه باعث كاهش عصبانیت و رفع خستگی میشود، در تقویت حافظه نیز تاثیر فوقالعادهای خواهد داشت.
ماهی را جایگزین گوشت قرمز كنید
ماهی یكی دیگر از مواد غذایی است كه باعث تقویت و رشد سریعتر سلولهای مغز میشود. در نتیجه باعث تقویت حافظه شده و میزان كارآیی معز را بالا میبرد.
از استرس دوری كنید
استرس قدرت مغزی ما را تحلیل میبرد. ذهنی كه در استرس گرفتار شده بیشتر منابع حافظه ما را مصرف میكند و به این ترتیب ذهنی ضعیف و كودن برای ما باقی میگذارد. سعی كنید برای خود عادتهای ساده تفریحی در طول روز تعیین كنید تا بتوانید به كمك آنها استرس را از ذهن خود پاك كنید.
خوب بخوابید
تحقیقات نشان میدهد، حافظه بلند مدت در طول خواب با پخش مجدد تصاویر تجربه شده در روز تقویت میشود.
مفهوم رجعت
رجعت در لغت به معنای بازگشتن و بازگردانیدن می باشد؛ اما در اصطلاح دینی و عقیدتی ما، جامع ترین تعریف ـ که از متن روایات برخاسته ـ این است: بازگشت اهل بیت علیهم السلام و مؤمنین خالص و کفار خالص به این دنیا در زمان ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. علت برگشت نیز این طور بیان شده است که اهل بیت علیهم السلام و مؤمنین بتوانند در راستای تحقق کلمه توحید و عدل جهانی، حضرت را یاری کنند و از کفار خالص نیز انتقام گرفته شود، که در واقع، این انتقام، بخشی از عذاب آنان است که در این دنیا آن را می چشند.
پس از آشنایی با این مفهوم، اولین سؤالی که به ذهن می رسد این است که آیا برگشت مجدد روح به بدن مادی امکان پذیر است؟ به عبارت دیگر، آیا این مسأله در گذشته تحقق یافته است یا خیر؟
با رجوع به آیات قرآنی به خوبی درخواهیم یافت که برگشت روح به بدن مادی سابقاً تحقق یافته است؛ پس وقوع آن محال نیست و خداوند برانجام آن قدرت دارد:
الف) (اَلَم تَرَ اِلی الَّذینَ خَرجُوا مِن دیارِهم وَ هُم اُلُوفٌ حَذَرَالْمَوتِ فقالَ لَهُمْ مُوتوا ثمَّ اَحْیاهُم)[2]؛ « آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند). خداوند به آنها گفت: بمیرید! سپس آنها را زنده کرد.» در تفسیر این آیه آمده است که هفتاد هزار نفر، از ترس طاعون، خانه و دیار خود را ترک کردند و مرگ آنان را فرا گرفت. پس از مدّتی طولانی، یکی از پیامبران بنی اسرائیل، آثار ویرانی و مرگ آنان را دید؛ لذا از خداوند خواست که آنان را زنده کند و خداوند نیز آنان را زنده کرد.»[3]
ب) (یومَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّنْ یکذَّبُ بِآیاتِنا فَهُم یوزَعُون([4]؛ «[ای رسول خدا! روزی را به یاد امت بیانداز که] از هر قومی یک دسته را که تکذیب آیات ما می کنند برمی انگیزیم و آنها مورد بازخواست قرار می گیرند.» اگرچه در این آیه، واژة حشر به کار رفته است اما دلالت بر قیامت نمی کند، چرا که اگر قرار بود این برانگیختن، به معنای قیامت باشد، لازم می شد که به حشر گروه و دسته ای از قوم اشاره نشود؛ زیرا در آیه 47 سوره کهف، خداوند می فرماید: )وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا(؛ «در روز قیامت، همه را در صف محشر از قبرها بر می انگیزیم و یکی را فرونگذاریم.» همان طور که روشن است در روز قیامت، همه برانگیخته می شوند نه دسته و گروهی.
در روایت است که ابوبصیر خدمت امام باقر علیه السلام بود و حضرت از او پرسید: «آیا اهل عراق، منکر رجعت هستند؟» ابوبصیر پاسخ داد: «بله». حضرت فرمودند: «مگر آنان، آیه )یومَ نَحْشُرُمِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّنْ یکذَّبُ بِآیاتِنا فَهُم یوزَعُون( را نخوانده اند؟»[5]
و همچنین «حماد» نقل کرده است که امام صادق علیه السلام از من پرسید: «مردم درباره آیه شریفه )یومَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوجاً..( چه می گویند؟» گفتم: «می گویند این آیه شریفه درباره قیامت است.» حضرت فرمودند: «چنین نیست که می گویند؛ بلکه این آیه درباره رجعت است.» سپس فرمودند: «آیا خداوند در قیامت برخی را محشور می کند و دیگران را وا می گذارد؟»
در باره آیت الکرسی بدانید
آية الكرسي براي رضايت و خوشنودي خداوند
پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: وقتي كه خداوند تعالي فاتحه الكتاب (سوره حمد) و آية الكرسي را نازل كرد بر عرشش معلق كرد كه هيچ چيزي بين اينها و خداوند حجاب نبود…، پس خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم اگر بنده اي از بندگان من اين آيات را بعد از هر نمازي قرائت كند من او را در حظيرة القدس و آنچه كه در آن است ساكنش ميكنم.
و در هر روز هفتاد بار او را نظر ميكنم به نگاه خاصي. . . و در هر روز هفتاد حاجت او را كه كمترينش مغفرت و عفو من باشد براي او برآورده ميكنم و در نزد تمام دشمنانش عزيز و نصرتش ميدهم و هيچ چيزي مانع دخولش در بهشت نيست.
آية الكرسي براي ديدن جاي بهشت
در كتاب خواص الايات ص۱۹ آمده: در روايات آمده است: هركسي بعد از هر نماز واجبي به خواندن آية الكرسي مداومت داشته كند، از دنيا نخواهد رفت تا زماني كه جايگاه خود را در بهشت ببيند.
آية الكرسي براي استجابت دعا
در كتاب مهج الدعوات ص۳۱۶ آمده: در كتاب تحفة الملوك ص۲۱۲، : بعضي از وجود مقدس حضرت ختمي مرتب روايت كرده اند كه: اسم اعظم كه دعا بوسيله آن مستجاب ميشود در سه سوره قرآن ميباشد:
الف) سوره بقره: آية الكرسي آيه ۲۵۵.
ب) در سوره آل عمران آيه ۲: الم اللهُ لا اِلهَ اِلا هُوَ الحيُ القَيوم.
ج) در سوره طه آيه ۱۱: وَ عَنتِ الوجوهُ لِلحيِّ القيُّوم.
آية الكرسي براي رفع فراموشي
در كتاب خواص الايات ص۲۰ آمده: سلمان فارسي روايت ميكند كه: پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: هركس آية الكرسي را با زعفران بر كف دست خود بنويسد و آنرا بمكد و هفت بار چنين كند هرگز چيزي را فراموش نخواهد كرد و فرشتگان براي او آمرزش خواهند كرد.
اوضاع فرهنگی دوران امام رضا(ع)
شناخت اوضاع فرهنگی دوران امام رضا(ع) اهمیت و حساسیت خاصی دارد و کمک میکند ضمن آگاهی از جوّ فکری و نوع تفکرات مطرح و قابل توجه در آن دوران، با مواضع و روش امام(ع) در رویارویی با جریانات و افکار انحرافی و زمینههای بروز دیدگاهها و اندیشههای آنحضرت آشنا شویم.
در دوران امام رضا(ع) فرهنگ و معارف شیعی به شکل کامل و گستردهای در میان پیروان این مکتب، روشن شده بود و انحرافات جزئی، تأثیری در اصل تشیع نداشت؛ زیرا از زمان امام باقر(ع)، امام صادق و امام کاظم(ع) شمار فراوانی از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام استوانهای در فقه و کلام شیعی به حساب میآمدند. از سوی دیگر، بیشتر منحرفان از افراد ضعیف النفسی بودند که جز در شرایط خاصی زمینه رشد نداشتند.[1] از اینرو عصر و دوران امام رضا(ع) به سبب ویژگیهایی که داشت، به عصر طلایی معروف شد؛[2] به گونهای که جامعه اسلامی آن زمان، به دلیل آماده بودن بستر فرهنگی و علمی، به موقعیت ویژهای رسید. طبیعت علم دوستی اسلام سبب شد به موازات پیشرفتهای سیاسی و عقیدتی در کشورهای مختلف جهان، علوم و دانشهای آن کشورها به محیط جامعه اسلامی راه یابد و کتابهای علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان عربی که زبان جامعه اسلامی بود، ترجمه شود.[3] چنانکه مأمون در ترجمه کتابهای یونانی کوشش بسیار نمود و پول بسیاری در این راه خرج کرد، بهطوری که میگویند: مأمون در مقابل وزن کتابهای ترجمه شده طلا میداد و به قدری به ترجمه کتابها توجه داشت که روی هر کتابی که به نام او ترجمه میشد علامتی میگذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشویق میکرد و با حکما خلوت مینمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودی میکرد.[4]
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مَرو،[5] جلسات علمی متعددی با حضور آنحضرت و دانشمندان گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذاکرات بسیاری میان امام(ع) و دیگران صورت میگرفت که به طور عمده پیرامون مسائل اعتقادی و فقهی بود.[6]
از مباحث و مناظرات کلامی روشن میشود عمدهترین عوامل ایجاد فرقههای کلامی و انحرافات در مسائل اعتقادی آشنایی مسلمانان با ادیان و جنبشهای دیگر بود؛ بویژه نهضت ترجمه در دوره عباسیان که بعضاً دستخوش غرض ورزیهای مترجمان گردید و زمینه مساعدی را در این زمینه فراهم آورد. البته عوامل دیگری چون برداشتهای مختلف از معارف دینی نیز تأثیر بسزایی در رواج فرقههای کلامی داشت.[7]
هدف مأمون از تشکیل این محافل علمی، نشان از علم دوستی او یا تظاهر به آن بود. در اصل باید وی را از این زاویه، متمایز از دیگر خلفای عباسی دانست؛ بویژه که مذاق عقلی او و همراهیاش با معتزله، او را بر آن میداشت در برابر اهل حدیث ایستادگی کرده، آنان را منکوب سازد؛ با این حال مسئله در اینجا خاتمه نمییافت. مأمون از تشکیل چنین جلساتی هدف دیگری نیز داشت. او میخواست با کشاندن امام رضا(ع) به بحث، تصوّری را که عامه مردم درباره ائمه اطهار(ع) داشتند و آنان را صاحب علم خاص لدنی میدانستند، از بین ببرد. مأمون، اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار میداد تا حجت آنحضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این، به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود؛ اما هیچکس با آنحضرت روبرو نمیشد جز آنکه به فضل او اقرار کرده، به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه میشد، ملتزم میگردید.[8]
بین الطلوعین
«طلوع فجر صادق»، ابتدای وقت نماز صبح و «طلوع آفتاب» انتهای وقت آن است و زمان واقع در بین این دو طلوع را «بین الطلوعین» مینامند.
قرآن کریم با عبارت «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْس»[1] تسبیح خدا در این زمان را توصیه کرده و روایات فراوانی نیز در زمینه عبادت در «بین الطلوعین» وجود دارد که در برخی از آنها اذکار و عبادات ویژهای هم پیشنهاد شده است:
1. پیامبر اکرم(ص): «هر کس از طلوع صبح تا طلوع آفتاب در مصلّاى خویش بنشیند و به تعقیب نماز مشغول باشد، خداوند او را از آتش دوزخ محفوظ دارد».[2]
2. رسول خدا(ص): هر کس هنگام صبح، هفت بار این آیات را بخواند، در آن روز از بلاها محفوظ باشد: «فَاللهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ ارْحَمُ الرَّاحِمینَ،[3] انَّ وَلِیِّى اللهُ الَّذى نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحینَ،[4] فَانْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِى اللهُ لا الهَ الَّا هُوَ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیم[5]»؛[6] پس [در هر حال] خداوند بهترین حافظ و مهربانترین مهربانان است، ولىّ و سرپرست من خدایى است که این کتاب را نازل کرده و او همه صالحان را سرپرستى میکند، پس اگر آنها [از حق] روى بگردانند [نگران مباش] بگو: خداوند مرا کفایت میکند، هیچ معبودى جز او نیست بر او توکّل کردم و او صاحب عرش بزرگ است.
3. هر کسی صبح کند و چهار نعمت خدا را یاد نکند، میترسم که این نعمتهاى خدا از او زایل گردد؛ آن چهار نعمت و سپاس بر آن، چنین است: «الْحَمْدُ للهِ الَّذى عَرَّفنى نَفْسَهُ، وَ لَمْ یَتْرُکْنى عَمْیانَ الْقَلْبِ، الْحَمْدُ للهِ الَّذى جَعَلَنى مِنْ امَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، الْحَمْدُ للهِ الَّذى جَعَل رِزْقى فى یَدَیْهِ وَ لَمْ یَجْعَلْ رِزْقى فى ایْدی النَّاسِ، الْحَمْدُ للهِ الَّذى سَتَر ذُنُوبى وَ عُیُوبى، وَ لَمْ یَفْضَحْنى بَیْنَ النَّاس»؛[7] سپاس مخصوص خداوندى است که خود را به من شناساند، و مرا کوردل به حال خود رها نکرد، سپاس مخصوص خداوندى است که مرا از پیروان محمّد -که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد- قرار داد، سپاس مخصوص خداوندى است که روزیم را در اختیار خویش قرار داد و آنرا به دست مردم نسپرد، سپاس مخصوص خداوندى است که گناهان و عیبهایم را پوشاند و در میان مردم رسوایم نساخت.
4. امیر مؤمنان على(ع): «هر کس هرکدام از سورههاى توحید و قدر و آیة الکرسى را یازده بار پیش از طلوع آفتاب بخواند، از خسارتهاى مالى محفوظ میماند».[8]
5. امیرمؤمنان علی(ع): «ذکر خدا، بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب، حتّى از مسافرت تجارتى نیز، در جلب روزى مؤثّرتر است».[9]
6. امام باقر(ع): «خواب صبح، شوم و نامیمون است؛ روزى را دور میسازد، رنگ صورت را زرد و متغیّر میکند. خداوند متعال، روزى را بین الطّلوعین تقسیم میکند، از خواب در این زمان بپرهیزید و بدانید که منّ و سلوى (دو غذاى لذیذى که براى بنیاسرائیل نازل میشد) در این ساعت بر بنیاسرائیل فرود میآمد».[10]
7. امام باقر(ع): «هر کس بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه استغفار کند، خداوند او را بیامرزد».[11]
8. امام باقر(ع): «هر کس سوره “قدر” را پس از طلوع فجر هفت بار بخواند، هفتاد صف از فرشتگان بر او درود میفرستند و هفتاد مرتبه براى او طلب رحمت میکنند».[12]
و در پایان، هر آنچه به عنوان تعقیبات نماز صبح در روایات ذکر شده را میتوان از اعمال بین الطلوعین دانست.
[1]. طه، 130 و ق، 39.
[2]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص 305، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق.
[3] . یوسف، 84.
[4]. اعراف، 196.
[5] . توبه، 129.
[6]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 83، ص 298، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[7]. همان، ص 282.
[8]. شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 622، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[9]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص 305.
[10]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 2، ص 139، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[11]. شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الأعمال، ص 165، قم، شریف رضی، چاپ دوم، 1406ق.
[12]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 83، ص 161.
گذری بر مفهوم «ریسمان خدا» در آیه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً»
آیه شریفه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا»؛[1] بیانگر اصلی اساسی است؛ و آن اینکه مسلمانان همگی باید حول یک محور جمع شوند و حرکت نمایند تا وحدتشان حفظ شده و از هرگونه تفرقه جلوگیری شود. پروردگار با تعبیر«حبل الله» و یا «ریسمان خدا» در صدد بیان این محور برآمده است.
معناشناسی حبل الله
«حَبْل» در لغت، به معنای ریسمانی طولانی و محکم است که با آن چیزی را میبندند.[2] راغب اصفهانی میگوید: «حبل به معنای ریسمان است که معروف میباشد، ولی به صورت استعاره، برای هر ارتباطی مورد استفاده قرار میگیرد».[3]
خداوند متعال در آیه شریفه، محور وحدت مسلمانان را به ریسمان تشبیه نموده؛ زیرا انسان در شرایط عادی و بدون داشتن راهنما در قعر چاه ظلمت و نادانی است و برای نجات از این چاه ترسناک نیاز به ریسمان محکمی دارد که همان ریسمان الهی است.[4]
مصادیق حبل الله
با توجه به اضافهشدن «حبل» به «الله» در آیه شریفه، قرآن ریسمانی را معرفی میکند که متعلق به پروردگار بوده و حلقه وصل بین او و بندهاش را ایجاد میکند و طبیعتاً این ریسمان باید مصداقی خارجی داشته باشد.
اندیشمندان شیعی برای «حبل الله» مصادیق گوناگونی ذکر کردهاند؛ مانند: 1. دین اسلام که ملاکش ولایت است؛[5] 2. توحید و ولایت؛[6] 3. اهل بیت؛[7] 4. قرآن؛[8] 5. قرآن و اهل بیت باهم.[9]
البته میتوان گفت که بازگشت تمام موارد فوق، به قرآن و عترت(ع) است و روایات فراوانی نیز بر این موضوع تأکید دارد که «قرآن»، «عترت» و یا هردوی آنها مصداق «حبل الله» میباشند.
الف. قرآن، حبل الله
1. پیامبر اکرم(ص): «این قرآن، ریسمان خدا و نور روشنگر و درمانى سودبخش است».[10]
2. امام علی(ع): «خداوند سبحان، هیچکس را به چیزى مانند این قرآن، اندرز نداده است؛ چرا که قرآن، ریسمان استوار خدا و دستاویز مطمئن او است».[11]
3. امام سجاد(ع): «امام و حجت خدا بایستی معصوم باشد». از ایشان سؤال شد: معنای عصمت چیست؟ حضرت فرمود: «معصوم کسی است که معتصم به حبل الله که قرآن است، میباشد».[12]
ب. اهل بیت(ع)، حبل الله
4. عبدالله بن عباس میگوید: نزد پیامبر بودیم که فردی اعرابی وارد شد و گفت: شنیدم که فرمودهاید: «اعتصموا بحبل الله»؛ منظورتان از ریسمان خدا چیست؟! پیامبر(ص) دستشان را به دست امام علی(ع) زده و فرمود: «به این مرد بپیوندید که او ریسمان محکم است».[13]
5. امام باقر (ع): «منظور از حبل الله که خدا به چنگ زدن به آن توصیه کرده، آل محمد هستند».[14]
6. امام باقر(ع): «خداوند متعال میدانست که امت پیامبر(ص) بعد از رحلت حضرتشان، گروه گروه میشوند؛ لذا آنان را از این پراکندهشدن نهی کرد و فرمود که: همگی باید بر ولایت آل محمد جمع شوید و متفرق نشوید».[15]
7. یکی از محکمترین روایاتی که مراد از «حبل الله» را مشخص میکند؛ «حدیث ثقلین» است که به صورت متواتر در میان شیعه و اهل سنت نقل شده است.[16] قرائن محکمی وجود دارد که ارتباط این روایت را با آیه مورد نظر تأیید میکند. در این روایت نیز مانند آن آیه، سخن از «اعتصام» و «چنگ زدن» است نیز وجود دارد و از طرفی، حتی بسیاری از اندیشمندان اهل سنت نیز چنین ارتباطی را کشف کرده و به همین دلیل، این روایت را ذیل آن آیه و در تفسیر آن نقل کردهاند.[17] بر این اساس، چنگزدن به «قرآن» و «عترت»، همان چنگزدن به ریسمان الهی است که در صورت پذیرش این توصیه از جانب امت اسلامی، آنان هیچگاه گمراه نخواهند شد.
تبیین ارتباط میان امامت و حبل الله
1. در دو آیه قبل از آیه «و اعتصموا بحبل الله …»، آیه دیگری وجود دارد:
«وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ باللهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم»
«و چگونه کافر میشوید، با آنکه آیات خدا بر شما خوانده میشود، و پیامبرش نیز در میان شما است؟! و هر کس به خدا چنگزند، به راهى راست، هدایت شده است».[18]
این آیه به صراحت، ابتدا «قرآن کریم» و «پیامبر اکرم(ص)» را به یاد مخاطبان انداخته و سپس از «چنگ زدن به خدا» سخن به میان میآورد و این نشانگر آن است که «قرآن» و «معصوم» دو رکن اساسی رسیدن به خدا هستند که به عبارتی میتوان به هر دوی آنها ریسمان پروردگار گفت.
از آنرو که اهل بیت(ع) بعد از پیامبر(ص) جانشینان معصوم حضرتشان میباشند، با قاطعیت میتوان گفت که ریسمان الهی بدون ائمه(ع) قابل فرض نیست و همین موضوع، جایگاه امامت آن بزرگواران را در آیه شریفه روشن میکند.
علامه حلی(ره) در اینباره چنین استدلال میکند:
الف. اعتصام و تمسک به حبل الهی به وسیله انجام اوامر الهی و ترک نواهی محقق میشود و اوامر و نواهی تنها از طریق معصوم دانسته میشود.
ب. واژه «لا تفرّقوا» همه مسلمانان را به اجتماع بر حق و عدم تفرقه تشویق مینماید، در حالیکه به خاطر غلبه هواهای نفسانی، این اجتماع و عدم تفرقه بدون معصوم امکانپذیر نیست.[19]
همچنین نکته قابل توجه در برخی از روایات - مانند حدیث یاد شده از امام سجاد (ع) - آن است که؛ بین قرآن و امام رابطه تنگاتنگی وجود دارد و اینکه به امام، معصوم میگوییم به این دلیل است که امام به حبل الله که قرآن است چنگ میزند و از طرفی قرآن نیز مردم را به سمت پیامبر و امام هدایت میکند؛ یعنی هر یک باید در کنار دیگری و مکمّل هم باشند تا راه هدایت مردم فراهم شود.
[1]. «و همگى به ریسمان خدا، چنگ زنید، و پراکنده نشوید!»؛ آل عمران، 103.
[2]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 3، ص 236، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 11، ص 134، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 217، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[4]. ر. ک: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 545، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا؛ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 5، ص 347، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش؛ موسوی سبزواری، سید عبد الاعلی، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 210، بیروت، مؤسسه اهل بیت(ع)، چاپ دوم، 1409ق.
[5]. همان.
[6]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 1، ص 108، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[7]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج 1، ص 194، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق؛ کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص 90، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، چاپ اول، 1410ق.
[8]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، ج 1، ص 365، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
[9]. بلاغی نجفی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 322، قم، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1420ق.
[10]. شریف الرضی، محمد بن حسین، المجازات النبویة، ص 211، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1422ق؛ دارمی، أبو محمد عبد الله بن عبد الرحمن، سنن الدارمی، ج 4، ص 2090، عربستان سعودی، دار المغنی للنشر و التوزیع، چاپ اول، 1412ق.
[11]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، خطبه 176، ص 254، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[12]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 132، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403ق.
[13]. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 672، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.
[14]. ابن طاووس، علی بن موسی، طرف من الأنباء و المناقب، ص 409، مشهد، تاسوعا، چاپ اول، 1420ق.
[15]. تفسیر القمی، ج 1، ص 108.
[16]. ر. ک: «الفاظ حدیث ثقلین در منابع اهل سنت و شیعه»، سؤال 17344؛ «چرایی اهمیت حدیث ثقلین»، سؤال 34175.
[17]. ر. ک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 2، ص 60، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 311، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق؛ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 11، ص 197، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[18]. آل عمران، 101.
[19]. علامه حلى، الألفین، ص 104، قم، هجرت، چاپ دوم، 1409ق.
«دجال» کیست؟
یکی از نشانهها و علایم ظهور حضرت مهدی(عج)،[1] خروج شخصی به نام «دجال» است. از نظر لغت شناسان، به هر دروغگو و حقه بازی «دجال» گفته میشود.
در روایات (که اکثراً در منابع اهل تسنن یافت میشوند) صفات گوناگون و عجیبی در توصیف او یاد شده است. از جمله: ادعای ربوبیت میکند،[2] عمر طولانی دارد،[3] همراه او آب و آتش است،[4] کور را بینا کرده و مرض برص را بر طرف میکند.[5]
امیر مؤمنان علی بن ابیطالب(ع) در حال سخنرانی بودند که سه مرتبه فرمودند: «پیش از آنکه مرا از دست داده و نیابید، هر چه میخواهید بپرسید». شخصی از نیکان به نام صعصعة بن صوحان از جا برخاست و عرض کرد: یا امیر المؤمنین! دجال کیست؟
حضرت در پاسخ فرمودند: «آگاه باشید که ]نام[ دجال صائد بن الصائد است. بدبخت کسی است که او را تصدیق کرده و بپذیرد و خوشبخت کسی است که او را تکذیب کند. او از منطقهای ظهور میکند که آنرا “اصبهان” گویند. از محلهای که به محله یهودیان معروف است. چشم راست او به هم چسبیده و هیچ حدقهای ندارد (ممسوح است). چشم دیگر او در پیشانیاش است و آنچنان روشن است که مثل ستاره صبح میدرخشد. در چشم او گوشتی است که گویا به خون مخلوط است و بر پیشانیاش – مابین دو چشم – نوشته است کافر که هر کاتب و بیسوادی میتواند آنرا بخواند. دریاها را درمینوردد و خورشید با او سیر میکند. در مقابلش کوهی از دود و در پشت سرش کوه سفیدی است که مردم میپندارند که غذاست. او در زمان قحطی سختی خروج میکند. در زیر پایش الاغی سبز یا تیره رنگ است. هر گام الاغ او یک میل راه طی میکند. سریع در زمین به سیر و گردش میپردازد. از چشمه و آبی که بگذرد تا روز قیامت خشک میشود. با صدای بلند – که همه اهل مشرق و مغرب میشنوند – فریاد میزند: به سوی من بیایید ای اولیا و دوستان من! من ] خدایی هستم که[ خلق کرد و صورتها را آفرید و تقدیرات را مقدر کرد و راهنمای شماست. “أنا ربکم الاعلی” دروغ میگوید! او دشمن خداست … و در نهایت به دست آنکه عیسی پشت سرش نماز میخواند (حضرت مهدی) کشته میشود».[6]
در اینکه حقیقتاً دجال کیست؟ نمیتوان – فعلاً – به جمعبندی نهایی برسیم. اما به طور خلاصه، احتمالاتی در اینباره وجود دارد:
الف. دجال، شخصیتی حقیقی است که کارهای خارق العادهای را در قالب سحر انجام میدهد، او در آخر الزمان خروج میکند. و سرکرده یک فتنه عظیم برای بشریت است. همانطور که از معنای لغوی کلمه دجال معلوم است، او شخص ساحر و خدعهگری است و دارای امکانات مادی فراوانی است. بعضی روایات او را مسیح گمراهی نامیده که در مقابل مسیح هدایت؛ یعنی حضرت عیسی(ع) است.
او در زمان ظهور امام زمان(عج) شروع به فعالیت علیه حضرت کرده و به اصطلاح پرچم خویش را برمیافرازد. او از کسانی است که عمر طولانی دارد و هم اکنون نیز موجود بوده و تا زمان خروجش زنده خواهد ماند. او سراسر جهان به جز مکه و مدینه را فتح خواهد کرد.[7]
ب. دجال، همان ابلیس است.
ج. دجال، همان سفیانی است.
د. دجال، جنبه سمبلیک و رمزی دارد.
«دجال، نمادی است از اوج تمدن و تکنیک غرب که با اسلام و مبانی آن ستیز دارد. تمدنی که در صدد به سلطه کشیدن هر انسانی است … ما به طور وضوح مشاهده میکنیم که چگونه تمدن و تکنیک غرب مادیگرا در این عصر بر تمامی جوامع، حتی مسلمانان تسلط پیدا کرده است…».[8]
براﻯ مطالعه بیشتر رجوع شود به:
دجال، دروغگوی فریبنده، فصلنامه موعود، شماره 4.
پی نوشت ها
[1]. البته این نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده است (سنن ترمذی، ج 4، ص 507 ـ 519؛ سنن ابی داوود، ج 4، ص 115؛ صحیح مسلم، ج 18، ص 46 و 81)، ولی در منابع روایی شیعه هم از علامات نزدیک شدن قیامت (بحارالأنوار، ج 6، ص 296، باب 1، أشراط الساعة و قصة یأجوج) و هم از نشانههای ظهور شمرده شده است. و این اشکال ندارد که هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چون خود ظهور امام عصر(عج) هم از علائم آخرالزمان میباشد.
[2]. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1360.
[3]. صحیح مسلم، ج 8، ص 205.
[4]. صحیح بخاری، ج 8، ص 103.
[5]. مسند احمد، ج 5، ص 13.
[6]. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، باب 3، ص 532، ح 8. در بعضی از روایات آمده است که او سرانجام توسط عیسی مسیح(ع) به قتل خواهد رسید (بحارالأنوار، ج 14، ص 348 ، باب 24، ما حدث بعد رفعه و زمان …) و یا اینکه آمده است که او سرانجام به دست عیسی مسیح(ع) در کنار دروازه «لد» در منطقه شام به هلاکت میرسد. براﻯ آگاهی بیشتر رجوع شود به: بحارالأنوار، ج 52 ، ص 193و 209؛ کمال الدین، 525 - 526؛ کشف الغمة، ج 3، ص 281؛ المسائل العشر، چاپ شده در مصنفات شیخ طوسی، ج 3، ص 122؛ ارشاد، ج 2، ص 371؛ کنز العمال، ج 14، ص 198 – 200. البته، این دو تعبیر از این جهت با هم منافات ندارند که حضرت عیسی(ع) در رکاب حضرت مهدی(عج) میباشد و میتوان کار سرباز را به فرمانده هم استناد داد.
[7]. الفقیه، ج 2، ص 564، باب تحریم المدینة و فضلها …؛ التهذیب، ج 6، ص 12، باب 5، تحریم المدینة و فضلها.
[8]. صدر، سید محمد صادق، تاریخ ما بعد الظهور، ص 141 - 142. به نقل و استفاده از: رضوانی، علی اصغر، موعود شناسی، ص 533، نشر مسجد جمکران
انواع نفس (لوامه، اماره، مطمئنه)
علمای علم اخلاق برای نفس سه مرحله قائلند که در قران مجید به آنها اشاره شده است:
نفس اماره : نخست نفس اماره؛ نفس سرکـش است کـه انسـان را به گـناه فرمان می دهد و به هر سـو می کشاند و لذا اماره اش گفته اند در این مرحله هنوز عقل و ایمان آن قدرت را نیافته است که نفس سرکش مهار کند و آن را رام کند بلکه در بسیاری از موارد در برابر او تسلیم می گردد و یا اگر بخواهد گلاویز شود نفس سرکش او را به زمین می کوبد و شکست می دهد نفس اماره همان روح سرکشی است که انسان را به زشتی ها دعوت می کند و شهوات را در برابر او زینت می بخشد این همان چیزی است که همسر عزیز مصر، آن زن هوسباز هنگامی که پایان شوم کار خود را مشاهده کرد به آن اشاره نمود و گفت : «و ما ابریء نفسی ان نفس لاماره بالسوء»[1]
«من هرگز نفس خود را تبرئه نمی کنم چرا که نفس سرکش همواره به بدی ها فرمان می دهد »[2]
نفس لوامه : مرحله دوم نفس لوامه است که پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت انسان به آن ارتقاء می یابد در این مرحله ممکن است در اثر طغیان غرایز گاهگاه مرتکب خلاف هایی بشود اما فوراً پشیمان می گردد. و به ملامت و سرزنش خویش می پردازد و تصمیم به جبران گناه می گیرد و دل و جان را با آب توبه می شوید و به مسیر سعادت باز می گردد، انحراف درباره ی او کاملا ممکن است ولی موقتی است نه دائمی این همان چیزی است که از آن به عنوان وجدان اخلاقی یاد می کنند در بعضی از انسان ها بسیار قوی و نیرومند است و در بعضی بسیار ضعیف و ناتوان ولی به هر حال در هر انسانی وجود دارد. پس نفس لوامه روحی است بیدار و نسبتاً آگاه هرچند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا می کند. مرحله ی سوم نفس مطمئنه است و آن مرحله ای است که پس از تصفیه و تهذیب و تربیت کامل، انسان به مرحله ای می رسد که غرایز سرکش در برابر او رام می شود و سپر می اندازد و توانایی پیکار با عقل و ایمان در خود نمی بیند چرا که عقل و ایمان آنقدر نیرومند شده است که غرایز نفسانی در برابر آن توانایی چندانی ندارد.[3] (نفس مطمئنه روح تکامل یافته ای است که به مرحله ی اطمینان رسیده نفس سرکش را رام کرده و به مقام تقوای کامل و احساس مسئولیت رسیده که دیگر به آسانی لغزش برای او امکان پذیر نیست )[4]
این همان مرحله ی آرامش و سکینه است آرامشی که بر اقیانوس های بزرگ حکومت می کند، اقیانوس هایی که حتی در برابر سخترین طوفان ها شکست به صورت خود نمایان نمی سازند. این مقام انبیاء و اولیاء و پیروان راستین آن هاست آنهایی که در مکتب مردان خدا درس ایمان و تقوا آموختند و سال ها به تهذیب نفس پرداختند و جهاد اکبر را به مرحله ی نهایی رسانده اند این همان است که قرآن در سوره ی فجر به آن اشاره می کند آنجا که می گوید:
«یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی »
ای نفس مطمئن و آرام باز گرد به سوی پروردگارت که هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو، و داخل در زمره ی بندگان خاص من شو، و در بهشتم گام نه »[5]
[1]. سوره ی یوسف (12) ،آیه ی 53.
[2]. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ، جلد 25، تهران انتشارات دار الکتب الاسلامیه، 1381 ،صفحه ی 281.
[3]. رحیم توکل ، راه های خروج از صفات رذلیه، قم، ناشر مولف، 1377، صفحات57 الی 63.
[4]. ناصر مکارم شیرازی ، همان کتاب، صفحه ی 281.
[5] . رحیم توکل ، همان کتاب، صفحات 57 تا 63.
چرا ما نمی توانیم خدمت امام زمان علیه السلام برسیم؟
اولا: باید ملاحظه کنیم که وظیفه ما در این عصر و زمان غیبت چیست و برای رسیدن به کمالی که هدف خلقت ما قرار گرفته چه باید بکنیم؟
وظیفه ما جز عمل به دستورات و وظایفی که از ناحیه امام معصوم علیهم السلام به ما ابلاغ شده و رسیده چیز دیگری نیست . اگر چه مجرد ملاقات حضوری خود نیز شرفی خاص است.
ثانیا: منشامحرومیت از ملاقات حضرت علیه السلام و غیبت ایشان خود ما بوده ایم و خود ما نیز می توانیم با برداشتن موانع ظهور در رفع این محرومیت ها سهیم باشیم.
ثالثا: برای هر امتی در هر عصر و زمانی یک نوع امتحان است و مسأله غیبت امام زمان علیه السلام در این دوره برای هر جامعه شیعی یک نوع امتحان بزرگ محسوب می شود.
رابعا: کسی نگفته ما نمی توانیم خدمت آقا امام زمان علیه السلام مشرف شویم. این امر برای هر کس مقدور است ولی مقداری سخنیت لازم دارد. باید غبار و زنگار را از چشم و دل زدود تا قابلیت لقای حضرت را پیدا کرد. و به طور کلی احتیاج به دویدن نیست بلکه اگر خود را اصلاح کنیم آن حضرت خود به دیدارمان خواهد آمد.
موعودشناسی و پاسخ به شبهات ص415
زیبایی از منظر اسلام
مفهوم زیبایی
در قرآن کریم و احادیث، از مفهوم «زیبا و زیبایی»، به «حُسن» و «جمال و جمیل» تعبیر شده است؛ و «حُسن»، یعنی، زیبائى و نیکوئى و یا هر چیزی که شادی آور و خوش آیند باشد.[1] حسن و جمال به یک معنا هستند؛[2] اما «جمال و جمیل» به معنای زیبایی کثیر و زیاد است.[3] و این کلمه ها در قرآن کریم، به صورت های مختلف (مانند مصدر و اسم) به کار برده شده و زیبایی به این معنا مورد مدح و ستایش قرار گرفته است؛ مانند:
«… قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً…»[4]: به مردم نیک بگویید.
«إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَة…»[5]: اگر نیکى به شما برسد، آن ها را ناراحت مىکند.
«فیهِنَّ خَیْراتٌ حِسان»[6]: و در آن باغ هاى بهشتى، زنانى نیکو خلق و زیبایند.
«فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً»[7]: پس صبر کن صبر نیکو.(صبر جمیل، به معنی شکیبایى زیبا و قابل توجه است، و آن صبر و استقامتى است که تداوم داشته باشد، یأس و نومیدى به آن راه نیابد، و توأم با بی تابى و جزع و شکوه و آه و ناله نباشد[8]).
خلاصه این که این کلمات، در معنای مثبت و نیکو به کاربرده شده و دارای پیام سرورآور و خوشایند برای بندگان خدای متعال است.
بعد از این که درباره حسن و زیبایی مادی و معنوی، توضیحی کوتاه و اجمالی داده شد، پاسخ به پرسش مطرح شده را از هر دو جنبه مورد بررسی قرار می دهیم:
زیبایی معنوی
قبل از این که به زیبایی ظاهری و مادی (مانند زیبایی در چهره) بپردازیم، لازم است که در مورد زیبایی معنوی و باطنی و چگونگی ایجاد این زیبایی در خود، از منظر سخنان پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (علیهم السلام) استفاده کنیم؛ در این جا به برخی از این روایات اشاره می شود:
1. امام علی (علیه السلام): «زیبایی انسان، در بردباری او است».[9] زیرا بردباری، آن آرامشی که به روح انسان می دهد، اخلاق و رفتار انسان را در برابر مشکلات و بلاها زیبا و نیکو می کند.
2. امام علی (علیه السلام):«زیبایی مؤمن، به تقوا و ورع او است».[10]
3. امام حسن عسکری (علیه السلام):«زیبایی عقل، زیبایی باطنی (معنوی) انسان است».[11]
4. پیامبر اکرم (ص): «هر کس نماز شب بخواند، چهره اش در روز نیکو می شود».[12]
5. امام علی (علیه السلام):«… نماز، نورانیت صورت است…».[13]
6. امام صادق (علیه السلام):«نماز شب، صورت را نورانی می کند».[14]
و روایات دیگری که در مورد اعمال وکارهایی که موجب نورانیت و زیبایی معنوی انسان می شود، وارد شده است.
زیبایی مادی
در احادیث، علاوه بر زیبایی معنوی، به زیبایی ظاهری و مادی هم اهمیت داده شده که از راه های مادی به دست می آید. از منظر روایات، در زیبایی مادی چهره عوامل مختلفی مؤثر است. در زیر به برخی از روایاتی که درباره زیبایی ظاهری و مادی و چیزهایی که چهره انسان را زشت می کند، وارد شده، اشاره می شود:
1. امام صادق (علیه السلام):«گرفتن مو از بینی، باعث زیبایی چهره است».[15]
2. امام علی (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (ص) فرمودند:«برادرم عیسى (علیه السلام) به شهرى عبور نمود که در آن مرد و زنى فریاد مىکردند، حضرت به آنها فرمود: شما را چه مىشود و چرا فریاد مىکنید؟ آن مرد عرض کرد: اى پیامبر خدا، این همسر من است و هیچ بدى هم ندارد بلکه زنى است صالحه ولى در عین حال دوست دارم از او جدا شوم. حضرت عیسى (علیه السلام) فرمود: به هر حال بگو چه نقصى در او است که مىخواهى از وى جدا شوى؟ آن مرد عرضه داشت: بدون این که پیر شده باشد صورتش شکسته و فرسوده شده. حضرت به آن زن فرمود: اى زن دوست دارى طراوت صورتت به تو برگردد؟ آن زن عرضه داشت: آرى. حضرت فرمود: هر گاه غذا تناول مىکنى، زنهار پیش از سیر شدن از آن دست بکش؛ زیرا طعام وقتى در شکم و معده زیاد شد طراوت و نشاط صورت را مىبرد. زن به این دستور عمل نمود، طراوت صورتش دوباره بازگشت».[16]
3. امام صادق (علیه السلام): حناء بوى بد را از بین مىبرد، چهره را شاداب و با طراوت مىکند، دهان را خوشبو مىسازد، فرزندان آدمى را زیبا و خوش سیما مىکند.[17]
4. در روایتی از امام موسی کاظم (علیه السلام) آمده است که شستن سر با گِل سرشور، چهره را زشت می کند.[18]
5. امام صادق (علیه السلام):« گلابى چهره را زیبا کند».[19]
6. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که، گیاه کاسنی، چهره را زیبا می کند.[20]
و روایات دیگری که درباره زیبایی مادّی چهره وارد شده است.
بنابراین، سؤالی که درباره ذکر مطرح کردید، مربوط به امور معنوی می باشد و این طور نیست که با ذکر بتوان چهره مادی انسان را زیبا و عوض کرد، بلکه برای زیبایی مادی ما انسان ها، اموری مادی پیش رو گذاشته شده است.
منبع
[1] داور پناه، ابوالفضل، أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 412- 413، انتشارات صدر، تهران، چاپ اول، 1375ش؛ قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج2، ص 134، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم،1371ش؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 235، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[2] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج2 ، ص 109؛ المفردات فی غریب القرآن، ص 202.
[3] قاموس قرآن، ج 2، ص 52؛ المفردات فی غریب القرآن، ص 202.
[4] بقره، 83.
[5] آل عمران، 120.
[6] الرحمن، 70.
[7] المعارج، 5.
[8] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 25، ص 17، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[9] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص 285، ح 6392، انتشارات دفتر تبلیغات، قم، 1366ش: « جمال الرجل حلمه».
[10] غررالحکم، ص 269، ح 5862: «جمال المؤمن ورعه».
[11] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 1، ص 95، ح 37، مؤسسه الوفاء، بیروت لبنان: «وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمَالٌ بَاطِنٌ».
[12] طوسی، أبو جعفر محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 2، ص 119، ح 217، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق: «مَنْ صَلَّى بِاللَّیْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهَارِ».
[13] شعیری، تاج الدین، جامع الاخبار، ص 72، انتشارات رضی، قم، 1363ش.
[14] حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 8، ص 151- 152، ح 10278، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ اول، 1409ق: «صَلَاةُ اللَّیْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْه».
[15] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 6، ص 488، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش: «أَخْذُ الشَّعْرِ مِنَ الْأَنْفِ یُحَسِّنُ الْوَجْهَ».
[16] شیخ صدوق، علل الشرایع، ترجمه ذهنی تهرانی، سید محمد جواد، ج 2، ص 590- 591، انتشارات مؤمنین، قم، چاپ اول، 1380ش.
[17] الکافی، ج 6، ص 484: «الْحِنَّاءُ یَذْهَبُ بِالسَّهَکِ وَ یَزِیدُ فِی مَاءِ الْوَجْهِ وَ یُطَیِّبُ النَّکْهَةَ وَ یُحَسِّنُ الْوَلَدَ».
[18] شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 292، نشر داوری، قم، چاپ اول.
[19] بحارالانوار، ج 63، ص 170: «السَّفَرْجَلُ یُحَسِّنُ الْوَجْه».
[20] بحارالانوار، ج 63، ص 208.
تأثير گذاري جهان بيني در شناخت دنيا
بر اساس جهان بيني، اين عالم طبيعت مسبوق به عالم ديگر است، يك؛ ملحوق به جهان ابد است، دو. ما يك حلقه اي در وسط قرار داريم، ما يك مسافري هستيم در بين راه؛ آغاز ما جاي ديگر است، انجام ما هم جاي ديگر. ما با مردن نمي پوسيم، با مردن از پوست به در مي آئيم. يك وقت انسان طبيبانه مرگ را توصيه مي كند، يك وقتي حكيمانه مرگ را توجيه مي كند. يك طبيب حس گراي تجربه رو؛ وقتي از او سؤال كرديد كه چرا اين شخص مُرد، حرفي مي زند كه ديگران آن را به شعر در آورده بودند.
جان قصد رَحيل كرد گفتم كه مَرو
گفتا چه كنم خانه فرو مي آيد
از افراد عادي سؤال بكنيد كه چرا فلان شخص مُرد، تمام جواب را متمركز مي كنند كه اين دستگاه بدنش درست كار نمي كرد؛ حالا يا قلبش از كار افتاد، يا كليه اش از كار افتاد، يا دستگاه گوارشش آسيب ديد؛ چون اين خانه ويران شد، صاحب خانه، خانه را ترك كرد. جان قصد رَحيل، [يعني رفتن ] كرد، گفتم كه نرو؛ گفتا چه كنم خانه فرو مي آيد. چون بدن فرو مي آيد، من ناچارم بروم بيرون. امّا وقتي از حكيم سؤال كنيد كه چرا انسان مي ميرد، مي گويد: چون اين شخص خانه نو و بَلد نو و منطقه نو را انتخاب كرد، آنجا را ساخت؛ اين خانه كلنگي شد، ديگر به اين خانه توجه نمي كند. چون او مي خواهد برود، خانه فرو مي ريزد؛ نه چون خانه فرو مي ريزد، صاحبخانه مي خواهد برود! آن نگاه حكيمانه با اين نگاه طبيبانه خيلي فرق دارد! همه ما اينطوريم؛ چه بد، چه خوب. ما يك جاي ديگري، يك خانه ديگري مي سازيم، به آن خانه علاقمنديم؛ چه خانه خوب، چه خانه بد؛ چه خانه روشن، چه خانه تاريك؛ هر كسي خانه اي كه ساخت، به آن دل بسته است. چون به آن خانه دل بستيم و عازم رفتنيم، اين خانه كلنگي مي شود و فرو مي آيد.
آثار و پيآمدهاي حكومت جهاني حضرت مهدي(عج)
1. گسترش توحيد و اسلام در تمام عالم
در آن روزگار همة انسانها موحّد بوده و خدا را پرستش ميكنند و عموم مردم دين اسلام را ميپذيرند و ديگر اديان رسميت نخواهد داشت.
2. گسترش فضيلتها و احكام دين
در حكومت مهدوي همه مردم عبادت خداي متعال را به جا ميآورند و احكام شريعت به درستي اجرا ميشود.
3-ريشهكن شدن آلودگيهاي اخلاقي
در آن روزگار ريشة پستي و انحراف، بساط شرابخواري، رباخواري و زنا برچيده خواهد شد.
4-استقرار عدالت در سرتاسر گيتي
قسط و عدالت در حكومت مهدي به اوج ميرسد و همة اهل آسمانها و زمين از او راضي خواهند بود.
5. فراگيري صلح و امنيت
در روزگار حكومت امام عصر(عج) امنيت و آرامش به طور گسترده در جوامع بشري حكم فرما ميشود و راهها امن ميگردد.
6-توسعه عمران و آباداني
در آن روزگار عمران و آباداني پيشرفت چشمگيري دارد و بهرهبرداري از امكانات در مرحلة بسيار بالايي مشاهده ميشود.
7-رفاه عمومي
در عصر ظهور مردم از امكانات فراوان بهرهمند ميشوند و به رفاه و آسايش عمومي ميرسند و غرق در نعمتها ميشوند.
8-دولتي خالصانه
در روزگار حكومت امام مهدي(عج) زندگي اجتماعي لذتبخش و دلها، آكنده از صفا و صميميت ميشود و انسانها به يكديگر عشق ميورزند.
9. رهايي از آتش فتنه
در آن روزگار فتنهها ميخوابد و دشمنيها به الفت و همدلي تبديل ميشود.
10. ريشهكن شدن فقر از جامعه
در جامعه مهدوي فقر و بيچارگي از ميان مردم رخت بر ميبندد وكسي نيازمند و محتاج ديگري نيست و همه از غناي روحي برخوردارند.
11. شكوفايي علم و صنعت
در روزگار مهدوي علم و دانش به يكباره رشد و گسترش چشمگيري پيدا ميكند و اين توسعه بسيار خيرهكننده است.
12. رشد و تكامل عقلاني
در آن روزگار رشد عقلاني در مرحله بسيار بالايي قرار دارد و انسانها از حرمت و كرامت ويژهاي برخوردارند و عموم بندگان از موهبت و كمال عقلي بهرهمند ميشوند.
حسن یزدانی
مرجع : کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت
دار الموادعه چیست؟
دار الموادعه به سرزمین یا کشورى گفته مىشود که مردم آن، با دولت اسلامی (دار الاسلام) قرارداد متارکه موقت جنگ برقرار کرده باشند و طرفین به آن متعهد بوده باشند. بنابر این، در اصطلاح فقهى موادعه نوعى قرارداد امان موقت است که بر اساس متارکه جنگ بین مسلمانان و غیر مسلمانان منعقد مى شود. البته، گاه موادعه مترادف با معاهده و مهادنه ذکر مىشود.
در فقه شیعه موادعه به معناى قرارداد جداگانه مطرح نشده، بلکه به عنوان عبارت دیگرى از قرارداد مهادنه آمده است.
از آن جا که مفهوم مهادنه اعم از مفهوم موادعه است، و مهادنه در مورد پایان بخشیدن به جنگ موجود و نیز جلوگیرى از جنگ محتمل اطلاق مى شود، مى توان گفت که موادعه به لحاظ این که بیشتر در مورد اول به کار مى رود مفهومى خاص دارد، ولى با وجود این، از نظر حکم و شرایط و مسائلى که در بحث دار المهادنه بحث می شود، تفاوتى بین این دو عنوان به نظر نمىرسد.[1]
گفتنی است که خودداری پیامبر و اهل مکه از جنگ در ماه های حرام، وضعیت کشور مقابل را از حالت دار الحربی به دار الموادعه تغییر می داد.[2]
[1] عمید زنجانى، عباس على، فقه سیاسى (عمید)، ج 3، ص 312، امیر کبیر، تهران، چاپ چهارم، 1421 ق.
[2] جصاص، احمد بن ابیه، احکام القرآن، ج 4، ص 254- 257، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405ق؛ احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج 2، ص 471، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1419ق.
احساس رضایت از زندگی از دیدگاه نهج البلاغه
انسان سالم از زندگی احساس رضایت می کندو شکر گذار نعمت های خدا است. از نظر او هرچیزی که بتوان از آن برای رشد و تکامل معنوی (تقرب به خدا) استفاده کرد، ارزشمند است و نعمت محسوب می شود. چنین فردی در برابر موقعیت های استرس زا و بحران های زندگی احساس درماندگی و ناتوانی نمی کند، و با تفسیر واقع بینانه از حوادث و رویدادها، حتی حوادث نا گوار مانند بیماری و شکست، دچار یأس و ناامیدی نمی شود.
انسان سالم هرگز بر انچه از دستش می رود دلتنگ نمی شود و به آنچه به وی می رسد سرمست و مغرور نمی شود. او همواره توجهش به داشته هاست تا به نداشته ها خودش را با کسانی مقایسه می کند که بهره شان از زندگی و نعمت های دنیا کمتر از اوست. او چون از زندگی احساس رضایت دارد، از آرزو های طولانی پرهیز می کند .
کسی که از تقدیر الهی راضی است از مردم بی نیاز است و به غنا و بی نیازی واقعی دست می یابد زیرا اگر کسی به آنچه برای او بس است راضی باشد کمترین برخورداری از دنیا او را کافی است و اگر کسی به آنچه او را بس است، راضی نباشد، هیچ چیز در دنیا برای او کافی نیست هیچ ثروتی به اندازه راضی بودن از روزی احساس فقر و نیازمندی انسان را از میان نمی برد .
گاهی بعضی از افراد زندگی را بسیار سنگین و سخت احساس می کنند و برخی دیگر آن را بسیار سبک می یابند قانع نبودن و حرص ورزیدن زندگی را سنگین و سخت جلوه می دهد و قناعت ورزیدن زندگی را سبک می کند شخص قانع هرگز نسبت به آنچه که ندارد محزون نمی شود این جاست که آسایش، آرامش و راحتی زندگی تامین می گردد راحتی زندگی در قناعت است و انسان قانع از آسایش روانی برخوردار است و در حقیقت کسی که به آنچه برای او بس است بسنده کند به سوی راحتی و آسایش شتاب کرده و آنچه را به چنگ آورده است و در نتیجه زندگی مایه چشم روشنی او می گردد پس زیبایی زندگی و لذت آن در قناعت است.