ابلاغ ولایت امام علی (ع) و یک شبهه
در مورد ابلاغ ولایت و وصایت امام علی(ع) از سوی پیامبر اکرم(ص) به فرمان الهی در روایتی چنین نقل شده است:
جابر جعفی میگوید: محضر امام باقر(ع) آیه «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ»،[1] را خواندم و آنحضرت فرمود: «بله، به خدا سوگند که همه کارها به دست پیامبر است و معنایی که در گمانت داری، صحیح نیست، بلکه خداى تعالى هنگامی که به پیامبرش خبر داد تا ولایت على را اعلام نماید، پیامبر(ص) به اندیشه فرو رفت در دشمنى قومش با على(ع) و حسد ایشان نسبت به او را میدانست، و در اثر این فکرها بود که دلآزرده شد. آنجا بود که خداوند به او خبر داد که او اختیاری در این جانشینی ندارد و این به خدا مربوط است که على را وصىّ پیامبر قرار داد تا ولىّ امر بعد از او باشد. معنای آیه این است، و چگونه پیامبر(ص) قادر به هیچ کاری نباشد، با آنکه خداوند این اجازه را به او تفویض کرد که هر چه را او روا بداند، حلال باشد و آنچه را که ناروا بداند، حرام باشد، چنانکه خداى تعالى فرمود: “هر چه را که رسول آورد آنرا بگیرید و هر چه را که از آن نهى کرد خوددارى کنید"[2]».[3]
برخی از شبههافکنان خواستهاند از این روایت استفاده کنند که شیعه اعتقادی کفرآمیز دارد مبنی بر اینکه با وجود نگرانی و به تنگ آمدن قلب پیامبر اسلام(ص)، خدا او را تحت فشار قرار داده و مجبور به ابلاغ ولایت امام علی(ع) کرده است! که صرف نظر از مباحث سندشناسی روایت، در این زمینه باید گفت؛ اوّلاً: فشار به پیامبر(ص) به آن معنا نبوده که علیرغم میل باطنی خود دست به کاری بزند. ثانیاً: تحت فشار قرار گرفتن پیامبر(ص) از جانب خداوند، موضوعی نیست که قائل شدن به آن موجب کفر باشد؛ زیرا برخی از آیات قرآن نیز بر این معنا دلالت دارد. خدای تعالی خطاب به پیامبر اسلام(ص) چنین فرمود: «اى فرستاده ما! آنچه را از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر نکنى [گویى هیچ] پیام او را ابلاغ نکردهاى و خداوند تو را از [فتنه و شر] مردم نگه میدارد».[4] در این آیه شریفه که مربوط به ولایت حضرت علی(ع) است،[5] خدا با تأکید بسیار از پیامبرش میخواهد که مأموریتی که به او واگذار شده است را انجام دهد و به پایان برساند و در این رابطه، به هیچ وجه ملاحظه واکنش مردم را نکند. این نوع برخورد خدا با پیامبرش برای نشان دادن اهمیت موضوعی است که باید پیامبر آنرا به مردم ابلاغ میکرد.
بهعلاوه؛ این نوع خطابها، از باب این ضرب المثل است که «به در میگویند تا دیوار بشنود»؛ یعنی در واقع، مردم مورد خطاب هستند و به طور غیر مستقیم آنان تحت فشار و مورد سرزنش و تهدید قرار گرفتهاند نه شخص پیامبر؛ چرا که آنحضرت معصوم و عبد مطلق خدا است و هیچگاه از اوامر او سرپیچی نمیکند و خلاف رضای او اقدامی نمیکند. چنانکه در روایت دیگری درباره مسئله ولایت امام علی(ع) میخوانیم: امام باقر(ع) میفرماید: «رسول خدا(ص) حریص بود که حکومت ظاهری بعد از او نیز در دستان على(ع) باشد، ولی خدا میدانست که اینگونه نخواهد شد؛ از اینرو به پیامبر(ص) فرمود: ای علی! سرانجام على به دست تو نیست، کار على و غیر على با من است، اى محمّد! آیا من چنین آیهای را بر تو نازل نکردهام: “الم. آیا مردم پنداشتند همین که بگویند ایمان آوردهایم کافی است و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟".[6] پس رسول خدا امر را به خدا واگذار نمود».[7]
[1]. آل عمران، 128.
[2]. حشر، 7.
[3]. عیاشى، محمد بن مسعود، التفسیر، ج 1، ص 197، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، چاپ اول، 1380ق؛ فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، تفسیر الصافی، ج 1، ص 379، تهران، مکتبة الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
[4]. مائده، 67.
[5]. ر. ک: اثبات امامت امام علی(ع) از قرآن 324
[6]. عنکبوت، 1 – 2.
[7]. تفسیر العیاشی، ج 1، ص 197 – 198.
آثار تربیتی اعتقاد به شفاعت
مسأله شفاعت اثر تربیتی ویژهای نهتنها در شفاعتخواهان، بلکه در شفاعتکننده بر جای مینهد؛ یعنی شفاعت انگیزهای است تا آدمی در پرتو انجام اعمال حسنه، به این مقام دست یابد؛ زیرا مقام شفاعت، براساس تفضل الهی برای اولیاء الله منظور گشته است.
اثر اعتقاد به شفاعت در زندگی دنیوی و اخروی قابل انکار نیست؛ همچنان که اثر این اعتقاد در زندگی فردی و اجتماعی آدمی نیز غیر قابل انکار است.
*از بین رفتن ناامیدی
اعتقاد به شفاعت پدیدآورندة امید در دل گناهکاران، و مایه بازگشت آنان در نیمه زندگی، به سوی خداست، و اگر حقیقت شفاعت درست مورد بررسی قرار نگیرد، خواهیم دید که اعتقاد به شفاعت اولیای خدا، نهتنها مایه جرئت و موجب سرسختی با خدا نمیباشد، بلکه سبب میشود که گروهی به امید اینکه راه بازگشت به سوی خدا به روی آنان باز است، بتوانند به وسیله اولیای خدا، آمرزش الهی را نسبت به گذشته جلب کنند و از عصیان و سرکشی و سرسختی دست برداشته، به سوی حق باز گردند.
* ایجاد انگیزه برای توبه کردن
نهتنها شفاعت در زندگی انسانها، این نقش را بر عهده دارد، بلکه پذیرش توبه، و در سطح وسیع تر موضوع «انتظار فرج» و امید به بهبود وضع آینده اجتماع، از عوامل سازنده و نیروبخش در دگرگون ساختن اوضاع و نابسامانیهای بشر میباشد و او را از محیط تیره و تار یاس و نومیدی، به فضای روشن رجا و امیدواری وارد میکند.
*دگرگونی در سرنوشت گناهکار
اعتقاد به شفاعت اولیای خدا (البته با شرایط خاصی) درباره گناهکاران سبب میشود که فرد گناهکار معتقد گردد که وی از این به بعد میتواند سرنوشت خود را دگرگون سازد، و اعمال دیرینه وی طوری نیست که برای او یک سرنوشت شوم قطعی و غیر قابل تغییر ساخته باشد؛ بلکه او از همین حالا به کمک اولیای خدا و تصمیم راسخ خود بر اطاعت و فرمانبرداری از خدا، میتواند سرنوشت خود را عوض کند، و درهای سعادت را به روی خود باز کند، ولی برعکس، یأس و نومیدی و اینکه دیگر کاری از او و دیگران ساخته نیست، چراغ امید را در شبستان عمر انسان خاموش میسازد.
جوانی که در طول زندگی، گناهان و لغزشهایی داشته است، هرگاه معتقد گردد که کارهای زشت پیشین او، آن چنان کاخ سعادت وی را ویران کرده که دیگر قابل ترمیم نیست، و برای او یک سرنوشت قطعی پدید آورده که به هیچ وسیلهای نمیتوان آن را دگرگون ساخت، و آمرزش خدا را به خویش جلب نمود، و حتی توبه و پشیمانی و شفاعت و کمکخواهی از اولیای حق، نمیتوانند سرنوشت او را دگرگون سازند، یک چنین اعتقاد نهتنها از حجم گناه او نمیکاهد، بلکه سبب میشود که پرونده زندگی وی روز به روز سیاهتر، و بار گناه او سنگینتر شود؛ زیرا او با خود چنین فکر میکند: اکنون که راه بازگشت به روی من باز نیست و از این به بعد هر نوع قدم نیکی در راه اطاعت خدا بردارم سودی به حال من نخواهد داشت، دیگر جهت ندارد که من در نیمه عمر، رنج اطاعت را بر خود هموار سازم، و از گناهان لذتبخش دست بردارم؛ ولی برعکس اگر روزنه امید را به روی خود باز ببیند و بداند که از همین حالا میتواند وضع خود را در آینده دگرگون سازد در این صورت کوششی میکند که گذشته را جبران کند و به وضع خود در آینده بهبودی بخشد.
آشنايي با زنان قرآني (خوله دختر ثعلبه)
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
قَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَی اللهِ وَ اللهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ* الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ* وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ* فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ (مجادله: 1- 4)
خداوند سخن زنی را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت می کرد را شنید [و تقاضای او را اجابت کرد]، خداوند گفت وگوی شما را با هم [و اصرار آن زن را درباره حل مشکلش] می شنید و خداوند شنوا و بیناست. کسانی که از شما نسبت به همسرانشان ظهار می کنند [و می گویند: «انتِ علی کظهر امّی» تو نسبت به من به منزله مادرم هستی]، آنان هرگز مادرانشان نیستند، مادرانشان تنها کسانی هستند که آنها را به دنیا آورده اند. آنها سخنی زشت و باطل می گویند و خداوند بخشنده و آمرزنده است. کسانی که همسران خود را ظهار می کنند، سپس از گفته خود بازمی گردند، باید پیش از آمیزش جنسی با هم، برده ای را آزاد کنند. این دستوری است که به آن اندرز داده می شوید و خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است. و کسی که توانایی [آزاد کردن برده ای] نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند، این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید، اینها مرزهای الهی است و کسانی که با آن مخالفت کنند، عذاب دردناکی دارند.
شأن نزول آیات
این آیه ها، درباره خوله بنت ثعلبه، که همسرش به علت عصبانیت با لفظ ظهار او را طلاق گفته و سپس پشیمان شده بود، نازل گردید.
خوله کیست؟
خوله دختر ثعلبه بن اصرم بن فهر بن ثعلبه بن غنم بن عوف است. این زن، زیبایی ظاهر و باطن را با هم داشت و در فصاحت و بلاغت کم نظیر و از خاندانی بزرگ و بلندمرتبه بود. پس از بعثت رسول خدا (ص) با ایمانی که به خداوند تبارک و تعالی داشت، به سوی ایشان شتافت و با گفتن شهادتین با رسول خدا (ص) بیعت نمود.
همسر خوله، اوس بن صامت بن قیس، از صحابی بزرگ رسول خدا (ص) بود که در جنگ های بدر، احد و … همراه پیامبر (ص) با کفار جنگیده بود. خوله و اوس، فرزندانی داشتند که ربیع بن اوس بزرگ ترین فرزند آنها بود.
مهارت تحملِ مرگ عزیزان در قرآن
چکیده
مرگ لازمه جدایىناپذیر زندگى بشر است؛ اما چه باید کرد تا سنگینى غم آن کاهش یابد؟ از عوامل مهمى که سلامت روان آدمى را به مخاطره مىاندازد، فشارهاى روانى است که پدیدههاى گوناگونى سبب آن مىشود. یکى از این پدیدهها، مرگ است.
این نوشتار با رویکرد توصیفى ـ تحلیلى در پى ارائه مهارتهاى قرآنى در تحمّلِ فقدان و مرگ عزیزان است که آدمى در پرتو آن مىتواند فشار روانى مصیبت را تحمل، بلکه از آن در رشد و تعالى خویش بهره بگیرد.
مقاله حاضر با تکیه بر آیات قرآن کریم و روش تفسیر موضوعى و معناشناسى، به بیان مهارتهاى قرآنى تحمل فقدان عزیزان مىپردازد. قرآن براى تحمل مرگ عزیزان، مجموعهاى از مهارتهاى شناختى (خداشناختى، انسانشناختى، روانشناختى و جهانشناختى) و مهارت رفتارى (تقوامدارى) و مهارتهاى اخلاقى (یاد خدا، صبر، توکل و تسلیم) را ارائه داده است که به تفصیل در نوشتار بدانها پرداخته مىشود. حاصل این نوشتار این است که آدمى براى تحمل فقدان عزیزان، ناگزیر از بهرهگیرى مهارتهاى ارائه شده قرآنى است، وگرنه هم گرفتار جزع و فزع، اضطراب و افسردگى روحى مىشود و هم از مطلوب فطرى خویش که تکامل روحى است، دور مى ماند.
کلیدواژها: قرآن، تحمل فقدان، مهارتهاى شناختى، مهارت رفتارى، مهارتهاى اخلاقى.
نویسنده:عبدالعلى پاکزاد
غدیر از نگاه نویسندگان ،شاعران و مستشرقان
برشور ویژه غدیر تلاشی از هسته پژوهشی تسنیم با عنوان: غدیر از نگاه نویسندگان ،شاعران و مستشرقان
محققان:
خانم ام البنین مدیحی
خانمطیبه مدیحی
خانم سپیده علی حسینی
زید مبارز فرزند امام هفتم(ع)
جایگاه زید
برای ارزیابی هر شخصیتی بویژه فرزندان امامان شیعه به ناچار باید راه احتیاطرا پیش گرفت و به سادگی نمی توان آنها را محکوم و متهم نمود و شخصی منفی نشان داد، امام صادق(ع) فرمود: «… از فرزندان فاطمه کسی از دنیا نمی رود، مگراینکه به امام خود و امامت او اعتراف می کند …» و فرزندان امام کاظم(ع) نیزاز این قاعده بیرون نیستند.
دلایلی وجود دارد که زید بن موسی را شخصی مثبت ارزیابی می کند:
الف شیخ مفید; فرموده است:
«برای هر یک از فرزندان امام کاظم(ع) فضیلت و خصلتی نیک مشهور است.» این جمله تایید همه آنهاست و زید را استثنا نکرده است.
ب خلفای عباسی با علویان بویژه فرزندان امامان شیعه به شدت مخالف بودند،این اختلاف در قرن دوم شدت گرفت، به گونه ای که کمتر وزیری از «بنی عباس » بودکه دستش به خون یکی از علویان آلوده نباشد. در همین راستا مامون برای برقراری حکومت نامشروع خویش هر مخالفی را به شیوه مرموزانه ای از بین می برد و زید نیزیکی از قربانیانی است که به دستور او مسموم شده است. علویان در تنگنای شدیدقرار داشتند و پیشوایان آنها همچنان در حبس و تحت نظر بوده و پیوسته زندگی رابا تقیه بسر برده اند; زیرا علویان تنها گروهی بودند که امکان جانشینی آنهاوجود داشت. این دشواریها انگیزه محبوبیت بیش از پیش علویان در میان مردم وشورش های پی در پی آنان بر علیه عباسیان شد و لذا می بینیم فرزندان امامان(علیهم السلام) از هر فرصتی استفاده کرده، بپا می خاستند، اما پیشوایان و امامان شیعه پس از عاشورا زمان شایسته ای را برای قیام نیافتند و اگر قیام می کردند، قیام همان و از میان رفتن شیعه همان.
ج علویان معتقد به تشیع بوده، اما تشیع آنها نیاز به اصلاح و تعدیل داشت وبر همین اساس برخی پیکارهای آنان تند، شتابزده و احیانا اشتباه بوده است، بدون تردید از دیدگاه امام رضا(ع) حکومت مامون مشروع نبوده است، ولی در روش برخوردبا آن ممکن است بین حضرت و دیگر علویان اختلاف نظر وجود داشته باشد و طبیعی است که امام رضا(ع) نمی تواند از قیامهای ضد بنی عباس حمایت کند و در حضور مامون ازقیام زید تجلیل نماید.
شیخ صدوق; در «عیون اخبار الرضا» روایاتی آورده که امام هشتم(ع) زید راتوبیخ و نکوهش کرده است; در روایتی فرمود: «… ای زید! آیا موسی بن جعفر(ع)که خدا را اطاعت می کند و روزها روزه و شبها به عبادت بسر می برد و تو که نافرمانی خدا می کنی، اگر روز قیامت هر دو در محضر خدا حاضر شوید، با هم برابرهستید؟»
وقتی مامون زید را نزد امام هشتم(ع) فرستاد، «حضرت او را سرزنش کرد و آزار نمود و سوگند یاد کرد تا زنده است با او سخن نگوید.»
این روایات از نظر سند ضعیف هستند، اگرچه برخی راویان مورد اعتمادند،اما راویان دیگری که هویت آنها معلوم نیست، یا دارای ضعف هستند نیز وجود دارد، پس به این روایات نمی توان اعتماد کرد. به همین جهت وقتی «علامه سید محسن امین » به «زید بن موسی(ع ») می رسد، پس از نقل کلام شیخ مفید، گوید: «در عمومیت کلام شیخ مفید زید نیز داخل است.»، یعنی زید دارای فضیلت است.
بنابراین زید شخصی فاسد المذهب که از طریق حق و صواب بیرون رفته باشد، نیست.
او نه از «زیدیه » و نه از «واقفیه » بوده است، بلکه نشانه هایی وجود داردکه تشیع وی را تایید می کند. گرچه ما در صدد توجیه برخی خطاهای زید، نظیر آتش سوزی او نیستیم، ولی نمی توان گفت او شخصی نااهل و ناصالح است و از نسل امامان معصوم(علیهم السلام) اگر کسی مانند «جعفر کذاب » وجود داشت، امامان از اول شیعه را متوجه انحراف وی نموده اند.
مجله فرهنگ كوثر خرداد 1377، شماره 15
آموزش پژوهش محور
جزوه «آموزش پژوهش محور » به همت معاونت پژوهش مدرسه علمیه فاطمیه دامغان تدوین شده است .
این جزوه در 40 صفحه تدوین شده و به ضرورت های آموزش پژوهش محور پرداخته شده است.
عجایب دنیا
در فرهنگ ما خون یکی از نجاسات محسوب می شود.هنگام نماز باید لباس نمازگزار از خون پاک باشد.خون را باید بلا فاصله از مسجد و حرم های اهل بیت (علیهم السلام) پاک کرد.ظرف غذا نباید آلوده به خون باشد و..
اما همین خون اگر در راه خداوند و دفاع از ارزش ها ریخته شود مقدس می شود ارزش پیدا میکند پرچم یک کشور به رنگ آن در می آید و در واقع ماهیت آن عوض می شود
خیلی عجیب است وقتی به رنگ خدا شوی عزیز و شریف می شود انسان هم همین طور است وقتی به رنگ مادیات و غرایز در می آید پست می شود و وقتی به رنگ خدا در می آید شریف می شود و خلیفه الله می شود
خلاصه حسابهای خداوند مثل انسانها نیست سر در نمی آوری اگر خوت را برای خدا کوچک کنی بزرگت می کند و اگر خود را بزرگ فرض کنی کوچک و خوار می شوی .
اگر کارخیرت را پنهان کنی آشکارش می سازد و اگر در بوق و کرنا کنی از ارزش می اندازد.
کاش کمی به عجایب این دنیا احترام بگذاریم و آنها را آویزه ی گوشمان کنیم.
چکیده و انواع آن
شاید بعضی از ما کمتر با انواع مختلف چکیده آشنایی داشته باشیم در این نوشتار سعی کردیم انواع چکیده را برای شما همراهان گرامی بیان کنیم:
چکیده خلاصه ایست از یک نوشته که شامل فشرده تمام مطالب مهم یا فشرده قسمتهای ویژه یا فهرستی از محتوای آن نوشته باشد گاهی شامل اصطلاحات وکلید واژه های متن است
چکیده نویسی:
عمل تهیه خلاصه کوتاه از یک کتاب ،جزوه یا مقاله که شامل نکات اساسی آن باشد
چکیده نویسی شامل یک سری فعالیتهای زنجیره ای است که طی آن اطلاعات موجود در مدرک در ابعاد کوچکتری ارائه می شوند.برای رسیدن به این هدف انجام دو فرآیند ضروری است:
1- هرس متن یا حذف اضافات
2. - عصاره گیری متن
علامه به چه شخصی می گویند؟
“علامه” برای کسانی است که 50 سال، در علوم مختلف مطالعه و تدریس داشته و در اغلب علوم متعارف حوزوی نیز صاحب نظرند. دقت علما در بر کار بردن عنوان «علامه» آنقدر زیاد است که طی چند دهه گذشته شاید نتوان بیش از 10 نفر را ذکر کرد.
در این مطلب به بیان برخی از شاخصها درباره علامه بودن میپردازیم.
1- صاحب نظر بودن و صاحب مکتب بودن در حوزههای مختلف
مهمترین شاخص و معیار برای اینکه فردی را علامه بخوانند، تخصص در زمینههای متعدد و صاحب نظر بودن در حوزههای مختلف است. در واقع میتوان گفت علامه کسی است که در علوم مختلف جامعیت دارد و ذوفنون است.
برای مثال علامه طباطبایی در حوزههای مختلفی از جمله عرفان، فلسفه، تفسیر، حدیث، اخلاق، نجوم، ریاضیات و حتی شعر و خطاطی و … تبحر داشتند یا علامه حلی که در فقه، اصول، منطق، کلام، رجال، تفسیر حدیث بسیار متبحر بود و هر گاه در فقه شیعه از لفظ «علامه» به تنهایی استفاده میشود منظور علامه حلی است.
چگونه بیعت کنیم؟
تا حالا فکر کردید چگونه می توان با امام عصر (عج)بیعت کرد؟
مراتب بیعت :
بيعت سه گونه تحقق ميپذيرد : بيعت قلبي ، زباني و ظاهري .
بيعت قلبي ، شرط اصلي
مرحوم صاحب مكيال بيعت قلبي را چنين معنا مي كنند:
« تصميم قلبي محكم و ثابت بر اطاعت امام و ياري او با نثار جان ومال .»(1)
وقتي به ولايت امام معترف و معتقد باشيم ، طبيعتاً پذيرفتهايم كه او از ما به ما سزاوارتر باشد . او را صاحب و مالك اصلي دارايي خود دانستهايم و آنچه در دست داريم را فضل او و امانت او ميدانيم . اينگونه علاوه بر اينكه گوش به فرمان او و دست به خدمت او و پيگير دستور اوييم ، آنچه داريم در راه او صرف ميكنيم . اگر امام يار بخواهد ،ما جان نثاريم و اگر از مالمان طلب كند ، به پايش ميريزيم . اگر اين آمادگي و عزم قلبي در ما ايجاد شده باشد ، يقيناً با قلب خويش اين بيعت را انجام دادهايم . اينگونه بيعتي ، شرط اساسي و پايهاي عهد و ميثاق است و اگر اينگونه عهد سپاري و پيمانبندي در روح و قلب ما شكل بگيرد ، ركن اصلي بيعت را به دست آوردهايم.
بيعت زباني و ظاهري
پس از اين آمادگي روحي است كه زبان ما به اقرار اين عهد مي آيد و اين پيمان بستن را آشكارا نشان ميدهد و ابراز مي كند. همانگونه كه در اعمال روز غدير اين دعا نقل شده است:
اللهم سمعنا و اطعنا و اجبنا داعيك بمنك …
فإنا يا ربنا آمنا بمنك و لطفك اجبنا داعيك
واتبعنا الرسول و صدقناه و صدقنا مولي المومنين …(2)
خدايا ! شنيديم و اطاعت نموديم و دعوت كنندهات را به فضلت اجابت كرديم …
پس از اي پروردگار ما ! ما ايمان آورديم و به لطف و فضل خودت دعوت كنندهات را اجابت كرديم و از رسول تبعيت نموديم و او را و مولاي مومنان را تصديق كرديم .
اما اقرار به زبان و نيز بيعت ظاهري - كه همان مصافحه و دست دادن با امام است - شرط تحقق بيعت نيست ، اين بيعت قلبي است كه بر همهي ما واجب است و با ايمانمان پيوند دارد . چون ايمان ، همان پاي بندي دل و تسليم جان در مقابل فرمان و دستور امام مي باشد . پس بيعت زباني وظاهري ، نشانهي تماميت و بروز و ظهور بيعت است و نبود امكان اين دو به خاطر نبود ما در غدير باعث نمي گردد لزوم اين پيمان بستن از ما برداشته شود و امكان آن از ما سلب گردد.
درهر روزگاري ميتوان قلباً با پيامبر و امام بيعت نمود و نيز نيكوست كه با به كارگيري دعاهاي رسيده از جانب معصومين عليهم السلام اين پيمان سپاري را به زبان آوريم . اگر چه از اين كمال بزرگ محروميم كه دست در دست مولايمان بگذاريم و در منظر و محضر او به او قول بندگي دهيم . به هر روي اين بيعت بر گردهي ماست و ما از طرف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از طرف خداوند مأمور به گرفتن اين بيعت شدند .
تقيّد پيامبر صلي الله عليه و آله برگرفتن بيعت
پس مأمورم از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عزوجل ، دربارهي اميرالمومين و جانشينهاي پس از او آوردهام – كه آنها از نسل من و اويند - امامتي است كه فقط در آنها به پا خواهد بود(3)… پس اي مردم ! باخدا ، من ، علي – اميرالمومنين - و حسن و حسين و ائمه بيعت كنيد….(4)
ما هم بيعت كنيم ؟
وقتي يقين داريم كه مخاطب اين فرمان تنها ساكنان بركهي خم نيستند ، و هنگامي كه مطمئنيم براي حركت در مسير خداشناسي و دينداري بايد به اين دعوت پيامبر لبيك بگوييم ، آن وقت اين وظيفه بيشتر نمايان مي شود . هر چند دست دادن باپيامبر در همهي روزگاران مقدور نيست ، اما همه وظيفه داريم در هر زماني بااطاعت از فرامين نبوي و علوي دست بيعت به سوي پيامبر داراز كنيم و با پذيرش ولايت خدا و اوليايش اين عهد را به گردن بگيريم .
پی نوشتها :
(1) مكيال المكارم ، ج 2، تكليف 34.
(2) بحار الانوار ، ج 98 ، ص 299.
(3) اسرار غدير ، ص 129و 163.
(4) اسرار غدير ، ص 133 و 166.
برگرفته از پایگاه جامع عاشورا
صفات مبلّغ
1. آگاهى
مبلّغ در صورتى مى تواند مردم را به حق هدايت كند كه هم خود، ((آگاه )) باشد و هم بر اساس آگاهى مردم را به دين دعوت كند؛
(قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه على بصيرة انا و من اتّبعنى )
((بگو اين راه من است . من و پيروانم با بصيرت و آگاهى كامل ، مردم را به سوى خدا دعوت مى كنيم .))
حضرت خضر عليه السلام كه مسئوليت تعليم حضرت موسى عليه السلام را بعهده داشت توسط خداوند آموزش يافته و آگاه شده بود؛
(و علّمناه من لدنّا علماً)
اينگونه است كه خداوند متعال از پيروى انسان هاى نادان و ناآگاه نهى فرموده است : (و لا تتّبع اهواء الذّين لايعلمون )
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: با علم و آگاهى سخن بگوييد كه هيچ خيرى در سخن جاهلانه نيست : ((لا خير فى القول بالجهل ))
و در جاى ديگر مى فرمايد:
((لا تقل ما لاتعلم فتتهم باخبارك بما تعلم ))
((آنچه را نمى دانى نگو زيرا در اين صورت گفتارهاى درست تو نيز مورد تهمت قرار مى گيرد و مردم نسبت به همه سخنانت با ديده ترديد مى نگرند.))
صفحات: 1· 2· 3· 4· 5· 6· 7· 8· 9· 10· 11· 12· 13· 14· 15· 16· 17· 18· 19· 20· 21· 22· 23· 24· 25· 26· 27· 28· 29· 30· 31
نقش زنان در تحقق اقتصاد مقاومتی
چکیده
این نوشتار با موضوع «نقش زنان در تحقق اقتصاد مقاومتی»، با هدف «بررسی نقش بانوان در اقتصاد جامعه» گردآوری شده است. اقتصاد مقاومتی روشی برای مقابله با تحریمها علیه یک منطقه یا کشور تحریم شده میباشد. زن به عنوان یکی از اعضای خانواده، نقش بسزایی در اقتصاد خانواده و جامعه دارد. به طوری که این امر بر هیچ کس پوشیده نیست و شواهد تاریخی دلالت بر این سخن دارد. زن میتواند با پرهیز از اسراف و تبذیر جلوی اتلاف و هدر رفتن امکانات، لوازم، مواد غذایی، پوشاک و … بگیرد و جامعه را به سوی مصرف صحیح راهنما باشد. ساماندهی تامین مالی خانواده، حمایت از کار و سرمایه داخلی، مدیریت درآمد خانواده، بهرهگیری از مشاغل خانگی، استفاده بهینه از انرژی و تغییر سبک زندگی از جمله راهکارهایی است که زنان میتوانند در خانواده به کاربگیرند و اقتصاد خانواده و در پی آن جامعه را مدیریت کنند. بر این اساس شاید بسیاری از زنان نقش خود را در اقتصاد خانواده و جامعه نادیده بگیرند اما زنان با مدیریت اقتصادی میتوانند نقش مؤثری در پویایی اقتصاد جامعه داشته باشند. این تحقیق به روش فیشبرداری با استفاده از کتابها و مقالهها گردآوری شده است.
کلید واژه: اقتصاد، اقتصاد مقاومتی، زنان
گردآورندگان: ملیحه ابراهیمی، نیره رضایی
عوامل ورود به بهشت
بهشتيان چه ويژگى هايى در دنيا دارند؟
فايده و اثر مهم پى بردن به پاسخ اين پرسش، فراهم آمدن زمينه عملى انسان براى نيل به اين ويژگى ها است. اين ويژگى ها عبارتند از:
1- معرفت خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهالسلام
…فانه من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و أهل بيته مات شهيدا و وقع أجره على الله، و استوجب ثواب مانوى من صالح عمله و قامت النية مقام اصلاته لسيفه… - نهج البلاغه، فيض، خ 232، صبحى، خ 190.
…پس راستى چنين است كه اگر يكى از شما در بستر خود در حالتى بميرد كه به حق پروردگار و حق پيامبر و اهل بيت پيامبر آشنا باشد، او شهيد از دنيا رفته پاداش شهيدان را دارد و پاداش او در روز قيامت بر عهده خداوند متعال است، و ثواب آن كار نيك كه انجام آن را در دل داشته و قصد آن را نموده بود، خواهد برد و آن قصد او براى جنگيدن در راه خدا و انجام كار نيك جايگزين و جانشين از نيام بر كشيدن شمشيرش مى شود…
مقصود امام عليهالسلام از قصد انجام كار، آن قصد و اراده هاى است كه اگر هنگام عمل فرا رسد انسان از انجام آن هيچ باكى نداشته باشد، و تنها موانع خارج از اراده و اختيار او باز دارنده او از آن كار باشد، چنين قصد و ارادهاى صاحب خود را تا آنجا بالا مىبرد كه اگر در بستر خود و با مرگ معمولى نيز بميرد در جايگاه شهيدان قرار خواهد گرفت. مشروط بر اينكه عارف به مقام خداوند و پيامبر «صلى الله عليه و آله و اهل بيته «عليه السلام» باشد.
عالم ذّر از ديدگاه قرآن كريم
خداوند متعال در کتاب شریف مى فرمايد:
«و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم ، و اشهدهم على انفسهم : الست بربكم ؟ قالوا: بلى ، شهدنا، ان تقولوا يوم القيامه ، انا كنا عن هذا غافلين »(اعراف : 172 و 173).
-« و ياد كن هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شمانيستم ؟ گفتند: چرا، گواهى مى دهيم . تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امر غافل بوديم .»
اين عالم چه ارتباطى با عالم (ذّر) دارد؟ و نيز چگونه اشخاص مى فهمند كه در عالم ذّر (بلى ) گفته اند با وجود اينكه در اين عالم غافلند؟
عالم (ذّر) روح اين عالم است كه آن را (عالم غيب ) نيز مى گويند. توضيح اينكه : هر موجودى دو وجه دارد: وجه الى الله كه زمان و تدريج در آن راه ندارد؛ و وجه بغيره ، كه در آن تدريج و زمان (با مقايسه موجودات به يكديگر) راه دارد. خداوند متعال مى فرمايد:
«انما امره اذا اراد شيئا، ان يقول له كن ، فيكون »(يس : 82)
تنها كار خداوند وقتى بخواهد چيزى را ايجاد كند، اين است تا به آن مى گويد موجود شو، بى درنگ به وجود مى آيد.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كلمه (كن ) همان كلمه و گفتار خداوند متعال است ، و معلوم است كه كلام خداوند متعال مانند سخن گفتن انسان نيست كه با باز كردن دهان و اعتماد بر مقاطع حروف ، صورت بگيرد، بلكه مصداق گفتار خداوند متعال (كن ) همان موجود خارجى است ؛ بر اين پايه ، گفتار خداوند متعال (كن )، هم امر است ، و هم مخاطب درست كن است ، يعنى هم به آن (كن ) مى گويد و هم به آن گوش مى دهد كه بشنود، و هم قلب مى دهد كه بپذيرد، پس كلمه (كن ) از طرفى وجود شى ء و از طرفى ايجاد آن است . و در جاى ديگر مى فرمايد:
«و ما امرنا الا واحده كلمح بالبصر. »(قمر: 50)
فرمان ما جز يكى نيست ، آن هم چون چشم به هم زدنى مى باشد.
كنايه از اينكه : امر ما تدريج بدار نيست .
پس ، ما سوى الله و همه مخلوقات ، يك امر و به يك (كن ) ايجاد شده و يك فعل است ؛ و اين موجود واحد منبسط يك وجه الى الله دارد كه يكى است و زمان و تدريج و حركت كه از لوازم جسم و ماده است ، در آن راه ندارد، زيرا زمان از حركت پديد مى آيد، و حركت لازمه جسم است و آن لازمه ماده است و به مقتضاى سنخيت بين علت و معلول از او مسلوب است ، اين وجه الى الله عالم ذّر اين عالم است .
و همان موجود يك وجه ديگر دارد كه همين دنياى ظاهر است ، كه در آن زمان و حركت و تدريج فرض مى شود، بنابراين ، عالم ذّر از اين عالم مسلوب نيست .
همچنين عالم ذّر اين گونه نيست كه مردم به صورت ذّر و مانند مورچه يا ذرات ريز در اصلاب وجود داشته باشد، و خداوند متعال به مقتضاى (الست بربكم ؟) (اعراف : 172): (آيا من پروردگار شما نيستم ؟) خود را به آن ها بنماياند به گونه اى كه با چشم و امثال آن خداوند متعال را ببينند. و آنگاه (بلى ) (اعراف : 172) (بله ) بگويند؛ زيرا دو محذورى كه خداوند در ذيل آيه فرمود كه «ان تقولوا يوم القيمه ؛ انا كنا عن هذا غافلين ، او تقولوا، انما اشرك آباؤ نا من قبل ، و كنا ذريه من بعدهم ، افتهلكنا بما فعل المبطلون (اعراف : 172، 173)»: (تا مبادا روز قيامت بگوييد: ما از اين امر غافل بوديم ، يا بگوييد: پدران ما پيش از اين مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس از ايشان بوديم ، آيا ما را به خاطر آنچه باطل انديشان انجام داده اند، هلاك مى كنى ؟) با معناى اخير سازگار نيست ، هر چند مرحوم سيد مرتضى و طبرسى رحمهما الله به همين معناى دوم قائلند.
665 و پاسخ و پاسخ در محضر علامه طباطبایی
حورالعین و بهشت برزخی
با توجه به اطلاق آیه «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛[1] میتوان چنین برداشت نمود که هر نوع نعمتی از جمله حوریان در حیات برزخی وجود دارند.
این معنا البته از برخی روایات نیز برداشت میشود:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلشَّهِیدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِیَةُ رَفَعَ رَأْسَهُ فِی حَجْرِ زَوْجَتَیْهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ یَقُولَانِ مَرْحَباً بِکَ وَ یَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِکَ لَهُمَا …»؛[2]
پیامبر اسلام(ص) فرمود: خدای متعال شهیدان را به هفت ویژگی ممتاز نموده است: نخست اینکه با ریخته شدن نخستین قطره خونش، همه گناهانش آمرزیده میشود. دوم هنگامی که سر بلند کند، از دامن دو همسر خود از حوریان بهشت سر بر میدارد، و آن دو از چهرهاش غبار میزدایند و میگویند خوش آمدى، آفرین بر تو، او هم به آن دو، همانگونه میگوید.
[1]. آل عمران، 169.
[2]. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، محقق، مصحح، خرسان، حسن الموسوى، ج 6، ص 121- 122، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
برگرفته از سایت اسلام کوئیست
امام مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف - در قرآن
امام مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف - در قرآن
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : مَن ماتَ وَ لمَ یعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیتَةً جاهِلیة[1]
تردیدی نیست که تمامی مفاهیم و اعتقادات اصیل دینی در اسلام ریشه در قرآن دارد و هیچ باطلی، در این کتاب آسمانی وجود ندارد که حق تعالی جل جلاله فرموده: ما قرآن را نازل کردیم و آن را محافظت می نمائیم.[2] و در آن همه چیز بیان گردیده و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در قرآن آمده باشد. از بیان هیچ نکته ای در آن کوتاهی نشده و تمامی وقایع و اتفاقات را تا زمان قیامت کبری و نفخ صور در بر دارد. قرآنی که آخرین کتاب آسمانی و معجزه جاوید پیامبر اسلام است و بیانگر تمامی مسائل و مباحث و موضوعات مورد نیاز زندگی بشر است مسلما در باره موضوع مهم انقلاب جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تحول بزرگی که در دنیا به وسیله امام زمان و حکومت عدل و داد آن حضرت به وجود خواهد آورد، آیات و بیانات متعددی دارد ولی شناختن معارف این کتاب آسمانی و بهره گرفتن از سرچشمه های زلال و شیرین آن راهی جز این ندارد که از مترجمان راستین و بازگوکنندگان وحی و خاندان عصمت (علیهم السلام) بیاموزیم که : لا یمسّه الا المطهرون؛ به قرآن جز پاکیزگان (ائمه معصومین علیهم السلام) کسی دست نمی یابد.[3] و از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: به خدا سوگند من کتاب خدا را از اول تا به آخر می دانم چنانکه گویی در کف دست من است.[4]
در قرآن خبر آسمان و زمین، گذشته و آینده موجود است که خدای عزوجل فرموده: وَنَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیانًا لِّکُلِّ شَیءٍ؛ ما قرآن را بر تو نازل کردیم در حالی که بیان و توضیح همه چیز در آن است.[5]
عالم ذّر از ديدگاه قرآن كريم
خداوند متعال مى فرمايد:
«و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم ، و اشهدهم على انفسهم : الست بربكم ؟ قالوا: بلى ، شهدنا،
ان تقولوا يوم القيامه ، انا كنا عن هذا غافلين »
(اعراف : 172 و 173).
«و ياد كن هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم ؟ گفتند: چرا، گواهى مى دهيم . تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امر غافل بوديم .»
اين عالم چه ارتباطى با عالم (ذّر) دارد؟ و نيز چگونه اشخاص مى فهمند كه در عالم ذّر (بلى ) گفته اند با وجود اينكه در اين عالم غافلند؟
عالم (ذّر) روح اين عالم است كه آن را (عالم غيب ) نيز مى گويند. توضيح اينكه : هر موجودى دو وجه دارد: وجه الى الله كه زمان و تدريج در آن راه ندارد؛ و وجه بغيره ، كه در آن تدريج و زمان (با مقايسه موجودات به يكديگر) راه دارد.
پاسخ به شبهات در باره عاشورا
آیا وضع مالی امام حسین(ع) خوب بود که زنان و دخترانشان زیور آلات داشتند؟
امامان معصوم(ع) اگرچه امام و رهبر مردم بودند و میتوانستند از حق و حقوقی که خداوند برای آنان قرار داده به رایگان استفاده کنند، ولی با این حال، با تلاش و همت خود به کسب ثروت پرداخته و زندگی خویش را از همین راه اداره میکردند و حتی از همین ثروتها نیز در راه خدا خرج میکردند.[1]
امام حسین(ع) نیز اهل کار و تلاش بود، اگرچه بیشتر اموال بهدستآمده را در راه خدا و در جهت مصارف عمومی استفاده کرده و خود از این درآمدها کمتر استفاده میفرمود، اما بر اساس موازین اسلامی به خانوادهاش سخت نگرفته و نیازهای معمول آنان را برطرف میکرد.
در همین راستا، از برخی گزارشهای تاریخی عاشورا برمیآید که اهل بیت امام حسین(ع) زیور آلاتی داشتند: «سپاه عمر بن سعد به خیمههای اهل بیت امام حسین(ع) حمله کردند و به غارت اموال خیمهها و زیور آلات پرداختند».[2]
«فاطمه دختر امام حسین(ع) نقل میکند که مهاجمان به خیمه ما حملهور شدند. دو خلخال طلا در پاهای من که دختر کوچکی بودم، وجود داشت. مردی از مهاجمان خلخالها را از پایم درمیآورد و همزمان میگریست! گفتم: ای دشمن خدا! گریهات از چیست؟! گفت: چرا گریه نکنم! با آنکه دارم زیور از پای دختر پیامبر(ص) درمیآورم؟! گفتم: در نیاور! گفت: میترسم اگر من نگیرم، مهاجم دیگری آنرا بردارد».[3]
در این زمینه باید گفت:
1. اهل بیت(ع) از نظر مالی -با توجه به تلاش و فعالیتی که داشتند- دست کم از طیف متوسط جامعه بودند؛ از اینرو طبیعی است که اهل بیت امام حسین(ع) نیز، در همان حد متوسط از زیور آلات برخوردار باشند.
2. معمولاً پدر و مادر از مصارف ضروری زندگیشان میکاهند، اما برای فرزندان خود هزینه میکنند، مثلاً برای دخترانشان زیور آلاتی - هرچند اندک - میخرند.
3. این اندازه از زیورآلات، زندگانی زاهدانه آنحضرت را زیر سؤال نمیبرد.
4. در منابع تاریخی و روایی معتبر، سخن از زیورآلات فراوان وجود ندارد، بلکه حکایت از غارت همان حداقلها است. و آنچه در برخی اشعار و محافل در مورد غارت زیورآلات اهل بیت امام حسین(ع) مطرح میشود، بیشتر جنبه مبالغه دارد و حاکی از واقعیت نیست:
سقوط نرخ طلای کوفه مسجل است
از بس که زر و زیور می آورند!!
1)برای آگاهی از این دسته روایات، ر. ک: شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 384، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 17، ص 37، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج43، ص 235 – 236، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1363ش؛ امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 1، ص 320، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق؛ حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 510، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1426ق.
2). «شهادت امام حسین(ع) و غارت اموال خیمهها و زیور آلات و لباس رویین زنان»، سؤال 47599.
3). شیخ صدوق، الأمالی، ص 164، کتابچی، تهران، 1376 ش.
به نقل از سایت اسلام کوئیست
كرامت و برترى انسان نسبت به موجودات اين عالم
خداوند متعال در کتاب کریم می فرماید:
لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا
ما فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم و آنها را به مركب بر و بحر سوار كرديم - و جهان جسم و جان را مسخر انسان ساختيم - و از هر غذاى لذيز و پاكيزه آنها را روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى و فضيلت كامل بخشيديم
علامه طباطبايى درباره كرامت و برترى انسان چنين مى فرمايد:
مقصود از تكريم ، اختصاص دادن به عنايت و شرافت دادن به خصومت است كه در ديگران نباشد، و با همين خصوصيت است كه معناى تكريم با تفضيل فرق پيدا مى كند، چون تكريم معنايى است نفسى و در تكريم كارى به غير نيست ، بلكه تنها شخص مورد نظر است كه داراى شرافتى و كرامتى بشود، بر خلاف تفضيل كه منظور از آن اين است كه شخص مورد تفضيل از ديگران برترى يابد، در حالى كه او با ديگران در اصل آن عطيه شركت دارد. حال كه معناى تكريم و فرق آن با تفضيل روشن شد اينك مى گوييم : انسان در ميان ساير موجودات عالم خصوصيتى دارد كه در ديگران نيست ، و آن داشتن نعمت عقل است و معناى تفضيل انسان با ساير موجودات اين است كه در غير عقل از ساير خصوصيات و صفات هم انسان بر ديگران برترى داشته و هر كمالى كه در ساير موجودات هست حد اعلاى آن در انسان وجود دارد.
و خلاصه اينكه بنى آدم در ميان ساير موجودات عالم ، از يك ويژگى و خصيصه اى برخوردار گرديده و به خاطر همان خصيصه است كه از ديگر موجودات جهان امتياز يافته و آن عقلى است كه به وسيله آن حق را از باطل و خير را از شر و نافع را از مفضر تميز مى دهد… تفضيل و تكريم ناظر به يك دسته از موهبتهاى الهى است كه به انسان داده شد، تكريمش به دادن عقل است كه به هيچ موجودى ديگر داده نشده ، و انسان به وسيله آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيك را از بد تميز مى دهد، موهبتهاى ديگرى از قبيل تسلط بر ساير موجودات و استخدام و تسخير آنها براى رسيدن به هدفها از قبيل نطق و خط و امثال آن نيز زمانى محقق مى شود كه عقل باشد.
و اما تفضيل انسان بر ساير موجودات به اين است كه آنچه را به آنها داده از هر يك سهم بيشترى به انسان داده است ،اگر حيوان غذا مى خورد خوراك ساده اى از گوشت و يا ميوه و يا گياهان و يا غير آن دارد، ولى انسان كه در اين جهت با حيوان شريك است اين اضافه را دارد كه همان مواد غذايى را گرفته و انواع طعامهاى پخته و خام براى خود ابتكار مى كند، طعامهاى گوناگون و فنون مختلف و لذيذ كه نمى توان به شماره اش آورده براى خود اختراع مى نمايد و همچنين آشاميدنى و پوشيدنى و اطفاء غريزه جنسى و طريقه مسكن گزيدن و رفتار اجتماعى در حيوانات و انسان بدين قياس است
منبع : کتاب كمالات وجودى انسان،مؤ لف : محمد شجاعى